توقیف هفته نامه شهروند، با نگ اعتراض مرا نیز طلب میکند، نه فقط از آن رو که در این نشریه ستونکی داشتم و به فراخور حال مطلبی، بلکه بدان علت که از آغاز انتشار آن تا پایانش، شاهد زحمات طاقت فرسای همکاران عمدتا جوانی بودم که برای تکمیل صفح بندی مجله، روزهای آخر هفته را تا صبح نمیخوابیدند.
چقدر زشت است و چقدر مایه بیآبرویی یک حکومت است که در فضای انحصار رسانهای خود، تاب تحمل یک هفته نامه حرفهای را هم نداشته باشد، آن هم هفته نامهای که در انتقاد از جناح های مختلف، راه تعادل و توازن را میپیمود.
دلیل توقیف شهروند را پرداختن به مسائل سیاسی اعلام کردند، چرا که امتیاز آن سیاسی نبود! کدام عاقل این بهانه را میپذیرد، بخصوص هنگامی که قانون فقط خواستار اختصاص «اکثر» مطالب یک نشریه به زمینه های مربوط به امتیاز آن شده است.
میگویند سرمقاله محمد قوچانی در باره سکولاریسم نقابدار سبب توقیف نشریه شده است، همان سرمقالهای که از سوی سایت الف، ماکیاولیستی نام نهاده شد.
به باور من، سرمقاله آقای قوچانی نمیتواند علت توقیف مجله باشد، چرا که هیچ مضمون تندی در آن سرمقاله نبود، ضمن آنکه به خلاف نظر سایت الف، ماکیاولیستی هم نبود، زیرا اگر قرار بود پیشنهاد او ماکیاولیستی باشد که آن را صریح و بیپرده مطرح نمیکرد!
من نظرم بر این است که علت اصلی توقیف شهروند، ویژه نامه مربوط به زنده یاد آیتالله لاهوتی است بویژه مصاحبه با دختران آقای هاشمی رفسنجانی.
تا آنجا که من در جریانم، آقای رفسنجانی خود شخصا متن مصاحبه فاطمه و فائزه هاشمی را دیده و به جرح و تعدیلاتی در متن آنها دست زده بود.
ظاهرا آقای رفسنجانی به این نتیجه رسیده بود که زمان رازگشایی از مرگ مشکوک آیتالله لاهوتی فرا رسیده و یا لااقل اینکه اشاره به جنبههای اسرارآمیز مرگ آن مرحوم، ضرورت پیدا کرده است.
از این رو، آقای هاشمی بر آن بخش از خاطرات دختران خود که به وضوح از احتمال مسموم کردن آقای لاهوتی توسط تیم اسدالله لاجوردی سخن گفته بودند، خط حذف نکشید تا هم شمهای از اسرار مرگ آن مرحوم آشکار شود و هم احتمالا به خوانندگان مجله بفهماند که در همان دورهای که تصور میشود، هاشمی رفسنجانی قدرت بلامنازع صحنه سیاست ایران بوده، قدرت واقعی در دست کسان دیگری بوده است، همان کسانی که نه فقط از آقای رفسنجانی بلکه در مواردی از بیت آیتالله خمینی نیز حرف شنوی نداشتهاند و کار خود را میکردهاند بدون آنکه امکان چون چرا در کارشان باشد.
ظاهرا گردانندگان مجله میپنداشتهاند که آنچه آقای رفسنجانی شخصا انتشار آن را مجاز بداند، قطعا نشرش بدون خطر است، چرا که اگر رئیس مجلس خبرگان رهبری و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام هم قادر به تشخیص مصالح یک نشریه نباشد و نتواند از طریق آن حرف خود را بزند، دیگر چه جایی باقی میماند برای امثال محمد قوچانی و همکاران جوانش؟
به هر حال، گویا یادشان رفته بود که اینجا ایران است و همه چیزی امکان دارد، از جمله مصلحت ندانستن انتشار آنچه رئیس مجمع تشیص مصلحت، مصلحت میداند!
خلاصه آنکه شهروند امروز را هم توقیف کردند و اینک بچههای تحریریه با همه تلخی ناشی از این ماجرا، میتوانند روزهایی را به استراحت بگذرانند، البته اگر ذخیرهای برای ادامه حیات اقتصادی داشته باشند.
با این همه، توقیف شهروند امروز ممکن است لطف خفیهای نیز در بر داشته باشد.
برخی باورمندان به روبرو شدن آدمیان به نتیجه اعمال خود در همین دنیا، معتقدند که افتضاح مدرک تحصیلی آقای کردان نتیجه فیلم عصر عاشوراست، فیلمی که گفته میشود آقای کردان نقش اصلی را در ساخت آن داشت.
بر همین مبنا، توقیف شهروند امروز نیز، ویژه نامه مربوط به آقای لاهوتی را پررنگ کرد و موضوع فوت مشکوک او را بر سر زبانها انداخته است.
در واقع بسیاری از مردم، اینک پی بردهاند که در آن سالهای نخست انقلاب یک روحانی سلیمالنفس و دارای سابقه طولانی مبارزه که نماینده وقت مجلس هم بوده،توسط تیم اسدالله لاجوردی دستگیر شده و پس از ورود به زندان اوین جان باخته است. سپس پزشکی قانونی در معده او سم کشف کرده و رئیس وقت مجلس هم با تمام تاثر ناشی از این حادثه، از خانواده خود خواسته که برای “مصالح انقلاب” موضوع را دنبال نکنند.
تاثر رئیس مجلس از مرگ آقای لاهوتی هم بی پاسخ نمانده و مورد انتقاد همکاران روحانی او قرار گرفته است!
خدایا! ما در چه مملکتی زندگی میکنیم؟