شهروند امروز و مصلحت سنجی آقای رفسنجانی

احمد زیدآبادی
احمد زیدآبادی

توقیف هفته نامه شهروند، با نگ اعتراض مرا نیز طلب می‌کند، نه فقط از آن رو که در این نشریه ستونکی ‏داشتم و به فراخور حال مطلبی، بلکه بدان علت که از آغاز انتشار آن تا پایانش، شاهد زحمات طاقت فرسای ‏همکاران عمدتا جوانی بودم که برای تکمیل صفح بندی مجله، روزهای آخر هفته را تا صبح نمی‌خوابیدند.‏

چقدر زشت است و چقدر مایه بی‌آبرویی یک حکومت است که در فضای انحصار رسانه‌ای خود، تاب تحمل یک ‏هفته نامه حرفه‌ای را هم نداشته باشد، آن هم هفته نامه‌ای که در انتقاد از جناح های مختلف، راه تعادل و توازن ‏را می‌پیمود.‏

دلیل توقیف شهروند را پرداختن به مسائل سیاسی اعلام کردند، چرا که امتیاز آن سیاسی نبود! کدام عاقل این ‏بهانه را می‌پذیرد، بخصوص هنگامی که قانون فقط خواستار اختصاص «اکثر» مطالب یک نشریه به زمینه ‏های مربوط به امتیاز آن شده است.‏

می‌گویند سرمقاله محمد قوچانی در باره سکولاریسم نقابدار سبب توقیف نشریه شده است، همان سرمقاله‌ای که ‏از سوی سایت الف، ماکیاولیستی نام نهاده شد.‏

به باور من، سرمقاله آقای قوچانی نمی‌تواند علت توقیف مجله باشد، چرا که هیچ مضمون تندی در آن سرمقاله ‏نبود، ضمن آنکه به خلاف نظر سایت الف، ماکیاولیستی هم نبود، زیرا اگر قرار بود پیشنهاد او ماکیاولیستی ‏باشد که آن را صریح و بی‌پرده مطرح نمی‌کرد!‏

من نظرم بر این است که علت اصلی توقیف شهروند، ویژه نامه مربوط به زنده یاد آیت‌الله لاهوتی است بویژه ‏مصاحبه با دختران آقای هاشمی رفسنجانی.‏

تا آنجا که من در جریانم، آقای رفسنجانی خود شخصا متن مصاحبه فاطمه و فائزه هاشمی را دیده و به جرح و ‏تعدیلاتی در متن آنها دست زده بود.‏

ظاهرا آقای رفسنجانی به این نتیجه رسیده بود که زمان رازگشایی از مرگ مشکوک آیت‌الله لاهوتی فرا رسیده ‏و یا لااقل اینکه اشاره به جنبه‌های اسرارآمیز مرگ آن مرحوم، ضرورت پیدا کرده است.‏

از این رو، آقای هاشمی بر آن بخش از خاطرات دختران خود که به وضوح از احتمال مسموم کردن آقای ‏لاهوتی توسط تیم اسدالله لاجوردی سخن گفته بودند، خط حذف نکشید تا هم شمه‌ای از اسرار مرگ آن مرحوم ‏آشکار شود و هم احتمالا به خوانندگان مجله بفهماند که در همان دوره‌ای که تصور می‌شود، هاشمی رفسنجانی ‏قدرت بلامنازع صحنه سیاست ایران بوده، قدرت واقعی در دست کسان دیگری بوده است، همان کسانی که نه ‏فقط از آقای رفسنجانی بلکه در مواردی از بیت آیت‌الله خمینی نیز حرف شنوی نداشته‌اند و کار خود را ‏می‌کرده‌اند بدون آنکه امکان چون چرا در کارشان باشد.‏

ظاهرا گردانندگان مجله می‌پنداشته‌اند که آنچه آقای رفسنجانی شخصا انتشار آن را مجاز بداند، قطعا نشرش ‏بدون خطر است، چرا که اگر رئیس مجلس خبرگان رهبری و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام هم قادر به ‏تشخیص مصالح یک نشریه نباشد و نتواند از طریق آن حرف خود را بزند، دیگر چه جایی باقی می‌ماند برای ‏امثال محمد قوچانی و همکاران جوانش؟

به هر حال، گویا یادشان رفته بود که اینجا ایران است و همه چیزی امکان دارد، از جمله مصلحت ندانستن ‏انتشار آنچه رئیس مجمع تشیص مصلحت، مصلحت می‌داند!‏

خلاصه آنکه شهروند امروز را هم توقیف کردند و اینک بچه‌های تحریریه با همه تلخی ناشی از این ماجرا، ‏می‌توانند روزهایی را به استراحت بگذرانند، البته اگر ذخیره‌ای برای ادامه حیات اقتصادی داشته باشند.‏

با این همه، توقیف شهروند امروز ممکن است لطف خفیه‌ای نیز در بر داشته باشد.‏

برخی باورمندان به روبرو شدن آدمیان به نتیجه اعمال خود در همین دنیا، معتقدند که افتضاح مدرک تحصیلی ‏آقای کردان نتیجه فیلم عصر عاشوراست، فیلمی که گفته می‌شود آقای کردان نقش اصلی را در ساخت آن ‏داشت.‏

بر همین مبنا، توقیف شهروند امروز نیز، ویژه نامه مربوط به آقای لاهوتی را پررنگ کرد و موضوع فوت ‏مشکوک او را بر سر زبان‌ها انداخته است.‏

در واقع بسیاری از مردم، اینک پی برده‌اند که در آن سال‌های نخست انقلاب یک روحانی سلیم‌النفس و دارای ‏سابقه طولانی مبارزه که نماینده وقت مجلس هم بوده،توسط تیم اسدالله لاجوردی دستگیر شده و پس از ورود ‏به زندان اوین جان باخته است. سپس پزشکی قانونی در معده او سم کشف کرده و رئیس وقت مجلس هم با تمام ‏تاثر ناشی از این حادثه، از خانواده خود خواسته که برای “مصالح انقلاب” موضوع را دنبال نکنند. ‏

تاثر رئیس مجلس از مرگ آقای لاهوتی هم بی پاسخ نمانده و مورد انتقاد همکاران روحانی او قرار گرفته ‏است!‏

خدایا! ما در چه مملکتی زندگی می‌کنیم؟