یک:تنها کسانی که تجربه دیسکوهای بزرگ غرب را دارند، حس اینها را میفهمند. در نظام تکنیکالِ دینی، کاباره و دیسکو از بین نمیرود، تنها از شکلی به شکل دیگری در میآید. در این میان بی دین ترینها و سکولارترینها بی نصیب میمانند. دین در این ساختار، پروژه حذف آدمهای واقعی از فضاها و امکانات و فرصتها و حتی خود زندگی است و نه لزوما پروژه حذف فرمها و یا حتی محتواهای مرسوم مثل رقص و تخلیه انرژی. این ایده قابل توجه که ایدئولوژی در موقعیت ثبات یافته، مکانیزم حذف آدمهاست و نه فقط ایده ها، نکتهای قابل لمس برای بسیاری از ماست.
مسأله اصلی، ادغام نوعی دیسکو در حکومت دینی به اسم هیأت، و همزمان، حذف دیسکو به اسم خانه فساد برای سکولارهاست. دوستی به شوخی می گفت سکولارها در ایران، دیندارترینهایند.
دو:نوشتن درباره عاشورا کار به غایت بغرنجی است. نه از بابت احترام به مقدسات، که چنین چیزی تنها برای معتقدین معنادار است، بلکه به این معنا که نوشتن درباره آن تنها در یک نزاع سیاسی معنا بخش است و هرنوشتهای در محدوده الهیات سیاسی بغرنج است. نزاع حسین و یزید، چه آنکه برای عدالت و آزادگی بدانیمش و چه بر سر قدرت، نزاعی سیاسی بود. جدا کردن عاشورا از امرسیاسیِ خوابیده در آن، مثل جدا کردنِ درخت از زمین است؛ الوار میشود و هرآنچیزی میتواند باشد جز درخت.
علت اصلی آنچه زنده ماندن عاشورا از آن تعبیر میشود، ماندگاری همیشگی وضعیت دوگانهء حاکمان و محکومان است. حسین بن علی و یزیدبن معاویه، فارغ از صحت وسقم تاریخیاش، نمایندگان محکومین و حاکماناند. این تراژدی-اسطوره شیعیان خالق توانی در درون مردمی ترین لایههای جامعه جهت «نه» گفتن به وضعیت است. این توان از اولین عاشورای پس از۵۷ تا عاشورای ۸۸ به همه جای تاریخ و جهان از بنی عباس گرفته تا کارتر و بوش برده شد تا از سیبل اصلی خود، یعنی حاکم وقت، منحرف شود. این فرایند اخته کردن عاشورا با مکانیزم هایی بسیار پیچیده تر از تمامی مکانیزمهای سرکوب، صورتبندی شد. کانون نویسندگان و بهاییها و سکولارها و مخالفین و حتی مراجع تقلید را می شد با دستگاه زور، سرکوب کرد، اما حذف عاشورا ممکن نبود. یادمان باشد که هر آنچه را دولت نتواند حذف کند، از آن «وسایل» خواهد ساخت. خود حذف نشدنیها به وسایلِ سرکوب هدف دار تبدیل میشوند. مثل اتفاقی که بر سر«حقوق بشر» افتاده است؛ خودش تبدیل به ابزاری برای غیربشری ترین کنشها مثل جنگ شده است. پس نیاز به دستگاههای هژمونیک و تبلیغاتی بود که آنتاگونیسم موجود در عاشورا را به اشکال فانتزی، بی خطر و نیهیلیستی تبدیل کند. یکی از مهمترین تکنیکها برای این هدف، پیوند زدن عاشورا به یک نوع مناسک آیینی فرمال و تجملاتی بود.
سیستم نمی توانست تعابیری که از عاشورا پیش از بهمن ۵۷ وجود داشت را تداوم دهد. حسین زمان پیروز شده بود و هر نوع تصویر سیاسی از حسین بن علی، حسین زمان را در معرض یزیدبودگی قرار میداد. در سالهای اولیه بسیاری از هنرمندان انقلابی در گروه های مختلف هنری دست به کار شدند و فرهنگ عاشورایی را همراستا با وضع جدید تولید کردند. جنگ هم به آنها در ارائه تصویری انضمامی از حسین و یزید زمان کمک کرد. هرچه ماشین سرکوب پیشتر آمد، دست وبال سیستم از متفکرین و هنرمندان خالی شد. طبیعی است در نظامی که رحیم پورازغدی جای سروش و سلحشور جای مخملباف را گرفته باشد، مناسک و فرهنگ عاشورا به هیأت- دیسکوها تقلیل پیدا میکند.
معنای دولتی بودنِ هیأت- دیسکوها این نیست که آنها برای ایجاد شدن از کسی بنام سلطان فرمان می برند بلکه بدان معنی است که آنها از بحرانی شدن عاشورا برای سلطان جلوگیری میکنند. محتوای مراسمها و فرم آنها به عنوان شاخصی تعیین کننده در صیروریت یک پدیده، راوی کارکرد سرگرم کننده و غیرسیاسی آنهاست.
مسأله، داوری درباره هیأت-دیسکوها نیست (اگر بنابه داوری شخصی باشد کاملا دربود ونبودشان خنثی هستم)، بلکه موضوع اصلی شناخت آنهاست. در این میان استفاده یکباره از نسبی گرایی و پست مدرنترین ایدهها در تفسیر و گاه دفاع از یکی ازمکانیزمهای هژمونیک حاکم یعنی عقیم سازی عاشورا به اسم تغییرات اجتماعی چیز عجیب و غریبی است. آنها به این معنا پدیده های اجتماعی اند که محصول جامعهای اند که توأمان الگوی تخلیه انرژی در آن، مثل همه جای دنیای جدید، در جایی مثل دیسکوست و از سوی دیگر در فرایندی سیاسی از خلال حذف بخش عمدهای از جامعه ، یعنی دیسکو برای سکولارها، سربرآورده است.
امروز اسطوره حسین در مقام کنشگری بر ضد ظلم با جادوی سیستم، به مردچشم قشنگی تبدیل شده که بهانهای است برای «دوپس دوپس» کردن تا صبح؛ و دراین میان هم حاکم از خطرات حسین درامان مانده و هم پیاده نظامش شبی را تا صبح با بالا وپایین پریدن خوش گذراندهاند. همانهایی که چندسال پیش، عاشورا را به خاک و خون کشیدند.
روزی شریعتی با همان خوش خیالیِ رمانتیک و توپر ازشیعه نوشت: حسین وارث آدم؛ گفتاری که تقویت کننده اسلام سیاسی شد. امروز و در نظامی که میراث دار اوست به گونهای واقع بینانه حسین بیشتر شبیهِ وارث «دونا سامر» است؛ اسلام سیاسیِ نیهیلیستی و توخالی.
عاشورای ۸۸ لحظهای ویژه در درون تمامی مکانیزمهای سیاست زدایی از عاشورا بود. حسین به جایگاه نمادین اصلیاش بازگشت و یزید را به خیابان کشاند. چهره انتزاعی یزید انضمامی شد و حسین در تمامی چهره آدم ها از مذهبی تا بی دین منتشر شد. از عاشورای ۸۸ به بعد، عاشورا سالگرد عاشورای ۸۸ هم هست. عاشورای همه.