مهران فرهادیان
من یک شاهد انقلاب ایران هستم. من از آتش شورشی که ایران را سوزاند و هنوز هم بعد از سی سال میلیون ها نفر را در سراسر دنیا می سوزاند، آبدیده شدم. به این عنوان یکی دو چیز را در مورد “انقلاب اجتماعی” در اسرائیل می خواهم بگویم. خیلی تردید داشتم که این خطوط را بنویسم یا نه، چون مطمئن بودم که لینچ خواهم شد. ولی در نهایت فکر کردم من که یک انقلابی سابق هستم، نباید سکوت کنم، حتی اگر به قیمت سنگسار شدن در میدان شهر تمام شود.
در سال 1977، من دانشجوی جوانی در دانشگاه تهران بودم. مانند هر دانشجوی معمولی دیگری، من هم در رویای عدالت اجتماعی بودم و ازجو خفقان موجود در کشور شکایت داشتم و به دنبال رهایی از زنجیر استبداد بودم. در آن روزها، ناآرامی های کوچک شروع به گسترش در سراسر کشور کرد و ناله های طبقه متوسط در باره افزایش هزینه زندگی و فساد اداری تبدیل به اعتراضات جدی تری شد.
ظاهرا همه چیز شبیه یک انقلاب مردمی بود که توسط مردم شروع شده بود تا شرایط زندگی خود را بهتر کنند، و یک دانشجوی جوان و آرمانگرا به جز این چه می توانست آرزو کند؟ ولی اگر کمی دقیق تر نگاه می کردید، به شگفتی ناخوشایندی برخورد می کردید. شما می توانستید افرادی که در خدمت منافع خارجی بودند را ببینید که مردم را تحریک می کردند و برمی انگیختند و از هر مساله کوچکی یک ماجرای بزرگ می ساختند و به شما “کمک می کردند تا مسائل را درک کنید” و پی ببرید که چقدر بدبخت هستید و چرا باید به پا خیزید.
ناگهان افرادی که می دیدید که یک روز قبل از سفر اروپا بازگشت بودند و تازه یک اتوموبیل جدید خریده بودند و از سقوط طبقه متوسط شکایت داشتند. مردان و زنانی را می دیدید که شب را در میخانه بودند و صبح به اعتراضات می پیوستند وبرای بازگشت به ارزش های والای اسلامی در برابر غرب زدگی (مترادف جهانی شدن امروزی) شعار سر می دادند.
بازرگانانی که خود مردم را در بازار تهران لخت می کردند، علیه فساد و دزدی شعار می دادند.
بنابراین من هم دندان روی جگر گذاشتم؛ بیشتر از آن می ترسیدم که انقلاب را زیر سئوال ببرم. سر شب شایعه می شد که عکس خمینی در ماه دیده شده و صبح متحیر می شدم که چرا من آنرا ندیدم و همه مرا با تعجب نگاه می کردند ( ولابد فکر می کردند او که یهودی است).
در نهایت اینکه من در آن انقلاب نفرین شده شرکت نکردم؛ انقلابی که به نام آزادی و عدالت اجتماعی مرگ و نابودی را برای آن مردم به ارمغان آورد. در خانه نشستم و منتظر شدم این موج بگذرد؛ ولی تا به امروز هنوز نگذشته است.
اجازه ندهید شما را فریب دهند.
اما این بار با دیدن تظاهرات افراد مرفه دیگر ساکت نمی مانم. اکنون همه مثل من می توانند به اطراف نگاه کنند و تصمیم بگیرند که آیا دارند فریب منافع خارجی را می خورند یا نه؛ منافعی که از آنان به عنوان آلتی برای جایگزین کردن “دولت غلط” به دولتی که آنها فکر می کنند «درست» است استفاده می کنند.
هر یک از ما مسئولیت داریم تا به نوبه خودمان موقعیت را بررسی کنیم و با چشمان باز ارزیابی کنیم که وضعیت خوب است یا بد است. اگر شما یکی از یک میلیون و دویست هزار اسرائیلی باشید که امسال با جیب پر از پول به خارج از کشور سفرکرده اید، اوضاع آنقدر هم بد نیست. اگر شما یکی از 240هزار نفری باشید که امسال یک ماشین جدید خریده اید، باید بگوئیم که وضعیت اقتصادی چندان هم فاجعه بار نیست.
وضعیت اقتصادی اسرائیل هیچ وقت بهتر از این نبوده است. این یک واقعیت است؛ حتی اگر هنوز هم برخی از افراد در میان وجود داشته باشند که گرسنه باشند یا شغل خود را از دست داده باشند و یا پول کافی برای زندگی ندارند
بهتر است ما قبل از اینکه به خیابان ها سرازیر شویم و در پشت افرادی که متعهد به عدالت اجتماعی نیستند فریاد بزنیم و اعتراض کنیم، این مطالب را در ذهن داشته باشیم. اگر می خواهید در تظاهرات بعدی حضور پیدا کنید بهتر است از خودتان بپرسید که پول آنرا چه کسی می دهد؟ چه کسی پول چراغ ها و تابلو ها و سیستم های صوتی و علائم را پرداخت کرده است؟
اجازه ندهید کسی شما را فریب دهد.
منبع: وای نت – 26 اوت 2011