نادر ایرانی
با علیرضا رجایی، از فعالین ملی ـ مذهبی در مورد مشکلات ایران درسطح بین المللی و داخلی سخن گفته ایم و همچنین اینکه مشکلات مذکور با چه رویکرد وچه نیروهایی قابل حل است. به باور رجایی وزن مشکلات داخلی وخارجی ایران تا آن اندازه زیاد شده که تنها با گره گشایی در انسداد سیاسی و مدیران برآمده از این انسداد قابل حل است. وی برای برون رفت از بحران موجود خاتمی را صالح ترین شخص به عنوان کاندیدای اصلاح طلبان در انتخابات آینده ریاست جمهوری می داند. این مصاحبه در پی می آید.
آیا به قدرت رسیدن دموکرات ها درآمریکا، درنحوه برخورد آمریکا با ایران و همچنین نظام بین الملل تاثیر گذار خواهد بود واین برخوردها ملایم تر خواهد شد؟
اغلب چنین تصوری وجود دارد که به قدرت رسیدن آقای اوباما درانتخابات ریاست جمهوری آمریکا تا اندازه زیادی به کاهش خشونت در فضای بین المللی کمک خواهد کرد. این یک ارزیابی کلی است ضمن اینکه تاکید می شود این تقلیل خشونت یا منازعات نظامی درساختار سیاست خارجی آمریکا تاثیر اساسی نمی گذارد. ولی به طورکلی اگرنخواهیم خیلی ساختاری به این موضوع نگاه کنیم واقعیت این است که انتظارحداقلی مردم آمریکا وشعارهایی که اوباما مطرح کرده ودردنیا منتشر شده این است که نسبت به دوره نئوکان ها، تغییر مشی بارزی روی بدهد. علی الخصوص اینکه هرچه جلوترمی رویم به نظر می آید مردم آمریکا انگیزه کمتری دارند برای آنکه جوانان خود را هزینه مسئولیت ها وتعهدات بین المللی آمریکا درکشورهای دیگر کنند. البته می توانیم اذعان کنیم که درمقایسه با کشورهای اروپایی، درمردم آمریکا هنوز احساس و انگیزه مسئولیت جهانی به صورت نیرومندتری وجود دارد. گرچه اگر به برخی از واکنش ها یا آثار سینمایی که امثال آقای مایکل مور تولید کردند، استناد کنیم به نظر می آید که نسبت به این مسئولیت بین المللی درمیان مردم آمریکا حساسیت هایی ایجاد شده که اوباما آن ها را تا حدودی نمایندگی کرده است. براین اساس می توانیم بگوییم که دولت اوباما تلاش خواهد کرد از ابزارهای دیپلماتیک استفاده بیشتری کند. البته به نظر نمی آید او سیاست های کلی ای را که آمریکا به عنوان یک ابرقدرت پیش گرفته وآن ها را براساس مسئولیت جهانی خود دنبال می کند، کنار بگذارد. بلکه تلاش می کند آن ها رابیشتر و حتی الامکان با ابزارهای دیپلماتیک و اقتصادی پیش ببرد.
بحران مالی حاضر به تدریج دارد به سمت کشورهای خاورمیانه از جمله ایران می آید. قطعنامه سازمان ملل هم موضوع تحریم ها علیه ایران راجدی تر کرده است. نفت هم به بایین ترین قیمت در 18 ماه گذشته رسیده است. بانک های ایرانی نیز مورد تحریم های بیشتر واقع شده اند. با این شرایط تا چه اندازه از نظر بین المللی اوضاع را علیه ایران می بینید. آیا اوضاع علیه ایران سخت تر می شود یا آرام تر؟
درحال حاضربا توجه به اینکه حمله ای که نئوکان ها از آن صحبت می کردند، اتفاق نیفتاده می توانیم بگوییم که این نیزبه نوعی مانوردیپلماتیک برای تحت فشار قرار دادن ایران بود. البته درنهایت این مانورهای دیپلماتیک بی تاثیر نبوده اند. اگر بخواهیم به دیدگاه های ساختاری درباره نظام بین الملل نزدیک شویم باید بگوییم که نوع حضور نئوکان ها برای تمامیت نظام بین الملل اجتناب ناپذیر بوده است. بخصوص بعد ازواقعه 11 سپتامبر فضای بین المللی واحساس خطری که غرب از ناحیه بنیاد گرایی می کرد مستلزم یک واکنش جدی بود که آمریکا دردوکشورعراق وافغانستان انجام داد. لذا می توانیم بگوییم که با همه ارزیابی هایی که دال برناکامی آمریکا تلقی می شود باید بگوییم که درمجموع و دریک تحلیل نهایی آمریکا موفق شد تا اندازه ای کانون خطر را تحت فشار اساسی قرار بدهد و آن را از موقعیت جدی که داشت پایین بیاورد. البته نباید نادیده گرفت که هنوز این امر ریشه کن نشده است. در این جا این را هم باید اضافه کنم که سیاست خارجی آمریکا که درواقع موتور تحرک نظام بین المللی است زمینه مساعدی را برای مرحله بعد آماده کرده تا برپایه آن اقدامات دیپلماتیک صورت بگیرد. درست همین اوضاع درکانونی ترین منطقه جهان یعنی خاورمیانه ودرمسئله فلسطین هم اتفاق افتاده است. لذا درست است که دردوران بوش، حماس که نسبت به گروه فتح گروه تندروتری محسوب می شود در انتخابات فلسطین به پیروزی می رسد، ولی این هم بازیک فرآیندی بوده برای آنکه گرایش های تندروتر فلسطینی هم به حوزه دیپلماتیک ورود پیدا کنند وبا رویکردهای ممکن متفاوت تری مسیرکلی حل دیپلماتیک منازعات منطقه ای و بین المللی را به پیش ببرند. بنابراین می توانیم بگوییم با توجه به اینکه در دو سه ساله اخیر فعالیت های
نئوکان ها محدود ومتمرکز برحفظ دستاوردهای حمله به افغانستان و عراق و جایگزین کردن یک نظم جدید درقبال نظم یا بی نظمی های گذشته بود، حضور اوباما ضرورت مرحله فعلی سیاست خارجی آمریکا هم بوده است. گرچه مردم آمریکا هم به طور خودجوش به این مرحله روی آوردند که تا اندازه زیادی حکایت از میزان خردمندی افکارعمومی آمریکا در این مرحله دارد.درمورد ایران هم فکر می کنم ایران نیز از همین قالب پیروی خواهد کرد و با توجه به اینکه گذار آرامی در رویکرد بین المللی اتفاق افتاده است، طبیعتا باید حساسیت های امنیتی حاکمیت ایران نیز تا اندازه ای کاهش یابد و مانورهایی هم که آقای احمدی نژاد به نحو بی سابقه ای برای تفاهم با آمریکا نشان داده، گواه آن است که متن حاکمیت جمهوری اسلامی نیز علاقمندست که سیاست متعارف تری را درمنطقه دنبال کند.
دنیس راس مشاورآقای اوباما جزوهیات راهبردی متشکل ازسیاستگذاران اصلی جمهوریخواهان ودمکرات ها بود. آن ها سندی را تنظیم کردند که در آن برخطر هسته ای ایران و برخورد با آن تاکید شده است. آقای اوباما نیز درنخستین کنفرانس مطبوعاتی خود بعد از پیروزی در انتخابات براین موضوع تاکید کرد. این درست است که راهکار اصلی دراین سند اقتصادی ودیپلماتیک است، اما به جواب نرسیدن این سیاست ها آیا به معنای آن نخواهد بود که این بار دمکرات ها ویتنام دیگری را به وجود بیاورند؟ زیرا رفتار ایران می تواند سیاست های اروپا وحتی چین وروسیه را دچار تغییراساسی کند.
مسئله هسته ای ایران جزو چند بحث محوری مجامع بین المللی است؛ طرح جدی وپرهیاهوی این مساله بیش از آنکه تابع مساله هسته ای باشد، تابع موقعیت حاکمیت جمهوری اسلامی است. یقینا تا زمانی که مسیرهای مسالمت آمیز طی نشده، ابزارهای فشار برجمهوری اسلامی به کار گرفته نخواهد شد. ولی به نظر می آید درصورت آنکه به هر طریقی زمینه هایی از گفت وگوهای تفاهم آمیز روی بدهد، حساسیت نسبت به مساله هسته ای ایران نیز کاهش خواهد یافت. حداقل می توانیم بگوییم این موضوع تابعی از اوضاع جمهوری اسلامی دربافت نظام بین المللی است. طبیعی است که با مواضع بعضا سرسختانه ای که دولت آقای احمدی نژاد در باره برخی مباحث همچون هلوکاست داشته اند، آن حساسیت به میزان بیشتری افزایش یافت و نوعی اتحاد نسبی در میان اعضای جامعه بین الملل نسبت به ایران ایجادکرد. ازاین رو اگر ایران بتواند راه های گفت وگوهای تفاهم آمیز را بیابد، که البته مستلزم میزانی از سازش در سیاست های هسته ای ایران نیز خواهد بود، به نظر می آید درآن صورت این حساسیت کاهش خواهد یافت به ویژه از این نظر که به هرحال یک جناح کاملا اقلیتی درغرب نیز وجود دارد که به مشروعیت اهداف ایران برای دستیابی به انرژی صلح آمیز هسته ای صحه می گذارد. فقط مساله اصلی داشتن ابزارهای نظارتی و تضمینی است برای اینکه ایران تبدیل به یک قدرت استراتژیک هسته ای ونظامی نشود. البته سرسخت ترین گرایش های این حاکمیت نیز نشان داده اند که میل زیادی به گفت وگو با سران غرب دارند.
ایران درداخل دچار مشکلات فراوانی است. افزایش تورم، کاهش قیمت نفت و کاهش درآمد های ارزی از این دست هستند. نفت اوپک اکنون به 47 دلاردرهربشکه رسیده است. ایران باید سالانه تنها درحوزه بازسازی چاه های نفتی 15 میلیارد سرمایه گذاری کند. همچنین 5 تا 10 دلار هزینه تولید هربشکه نفت است. این مسایل نرخ نفت ایران را به بشکه ای 40 تا 45 دلارکاهش می دهد. کسری بودجه نیز گریبان کشور را گرفته است. براساس گزارش صندوق بین المللی پول بودجه ایران باید با نفت 80 دلار بسته شود تا با کسربودجه حاد مواجه نشود. این مشکلات منجر به چه شکاف هایی درداخل جامعه ایران خواهد شد و آیا این شکاف ها ایران را به تنش زدایی بیشتر در سطح بین الملل سوق می دهد؟
درمورد بهای نفت باید گفت که در دوسه ساله اخیر این قیمت به رشدی حیرت انگیز رسید. تا قبل از آن تقریبا در پایان دوره آقای خاتمی تا 18 دلار افزایش یافت. از این رو با توجه به سوابق ومدیریت اقتصادی که درایران وجود دارد، واقعیت این است که بهای نفت درسیاست های اساسی اقتصاد ایران، اگر وجود می داشت، تاثیر زیادی نمی گذارد. این موضوع را از این جهت می گویم که دولت آقای احمدی نژاد اهداف زیربنایی جمهوری اسلامی را در سند چشم انداز تقریبا پی گیری نکرده است. از این رو این دولت به یک دولت وارد کننده در بیشتر حوزه ها تبدیل شده است. این نیز به جهت ضعف زیرساخت های اقتصادی ایران است که برای مهارتورم دائما به واردات روی می آورد. بنابراین با توجه به اینکه ما درسال های گذشته درآمدهای نفتی مان پایین بود وبا اندکی اعمال سیاست انضباط مالی موفق به کمی رشد نسبتا معقولی نیز شده بودیم از این رو اگر کاهش درآمدهای نفتی به این امر منجر شود که سیاستگذاران اقتصادی ایران به این نتیجه برسند که ضروری است بیشتر به انضباط اقتصادی وحل مسایل اقتصادی درداخل توجه کنند به نظر می آید که بتوانند به طور نسبی با کاهش بهای نفت مقابله کنند. البته با تحرکاتی که در ماه های اخیر دیده می شود، دولت بر آن است تا حجم مالیات ها را افزایش بدهد و درواقع به همان سیاست هایی که نسبت به آنها انتقاد داشت مجددا رجوع کند. از این رو درصورت ایجاد یک فضای توام با انضباط اقتصادی ممکن است بحران ها تا آن اندازه ای که تصور می شود در ایران رخنه نکند. همانگونه که عرض کردم دولت فعلی اقدامات مهم زیربنایی – اقتصادی مهمی غیر از واردات انجام نداده است که در نتیجه کاهش بهای نفت بخواهد لطمه اساسی بخورد. ممکن است همانگونه که گفتم تعهدات بین المللی ایران و یا انتظاراتی راکه براساس چشم اندازهای سیاسی واستراتژیکی که برای خود ترسیم کرده بودند تا حدی کاهش بدهند.
با این شرایط چه شکاف هایی عمده می شود و با توجه به این شکاف ها برای ما چه نوع سیاست خارجی مناسب تر خواهد بود؟
البته ابتدا این را باید بگویم که آمار اقتصادی موجود، آمار چندان گویایی نیست، ما باید معدلی از آمارهای کاملا متقابل را به دست بیاوریم وسپس براساس آن ها به عنوان کارشناس غیر اقتصادی و افراد سیاسی اظهار نظرکنیم. ولی آنچه که روشن است اینکه فشار تورمی درجامعه ما فوق العاده بالاست، افزایش نقدینگی درجامعه ایران فوق العاده زیاد است، حجم سرمایه گذاری های اساسی فوق العاده پایین است در مقابل بودجه های جاری که فوق العاده بالا است. همه این ها تبد یل به یک شکاف اجتماعی و طبقاتی می شود که این شکاف کاملا روش است، درعین حال شکاف بین شهرهای بزرگ و شهرهای کوچک و روستاها کاملا چشمگیر است. مجموعه این مسایل ناشی از تبعات بی سیاستی های اقتصادی است. همانطور که کارشناسان اقتصادی بارها گفته اند این مسایل درکشورهای دیگر اتفاق افتاده و راه حل هایی نیز داشته که متاسفانه درایران به این راه حل ها توجه چندانی نشده است. ولی نکته دراین است که این شکاف ها به جهت اینکه ساخت جامعه شهری ایران تقریبا یک ساخت شکل گرفته ای درشهرهای عمده است، نسبت به تحولات براساس تجارب 30 ساله اخیرفوق العاده محافظه کار شده و گرایش به انطباق با اوضاع پیش آمده درآن بیشتر مشاهده می شود تا گرایش به ابعاد اعتراضی به شکاف هایی که ایجاد شده است. از این رو به نظر می آید ابعاد اعتراضی شکاف های اجتماعی درایران فوق العاده محدود شده واصولا درفضای سیاسی ایران تقریبا می توانیم بگوییم غالبا به راحتی قابل مهار است.
فکر می کنم نباید موضوع را تنها از ابعاد اعتراضی به صورت حرکت های خیابانی مورد ملاحظه قرار بدهیم، بلکه این بعد اعتراضی را دراشکال دیگری همچون کناره گیری از حل مسایل اجتماعی هم باید ببینیم به نحوی که سیستم دیگر نمی تواند مسایل ومشکلات خودش را حل بکند. از این رو با درآمد پایین، مشکلات ناشی از کمبود درآمدهای نفتی هم به آن اضافه خواهد شد و در نهایت منجر به این می شود که با معضلات خوابیدن پروژه های عمرانی وامثال هم مواجه وبه طور کلی کشور به یک رکود عظیم دچار شود. چون بالاخره همه این مسایل برای اجرا نیاز به منابع دارند تا پروژه ها راه اندازی شوند. فکر نمی کنید عدم تحرک اقتصادی واجتماعی، درنهایت منجر به یک رکود عظیم بشود که اتفاقا خسارت اش بیشتر از حتی اعتراض های اجتماعی است؟
ببینید جامعه ایران جامعه ای پویاست؛ این جامعه دارای شریان های حیاتی است که فعال هستند. هرحاکمیتی نیز مجبور است نسبت به این شریان ها با حساسیت برخورد کند. دراین میان من فکر می کنم اگر به یک الگوی سومی نگاه بکنیم که در ماه های اخیر با شکل گیری مجلس هشتم اتفاق افتاده است می توانیم این گونه عنوان کنیم که خود حاکمیت جمهوری اسلامی نسبت به وضع مخاطره آمیز اقتصادی واجتماعی از حساسیت های نسبی برخوردار است وتلاش می کند در برابر آن از خود حساسیت هایی نشان بدهد واین تا حدی در تقابل های اخیر میان مجلس ودولت ـ با هر منشا سیاسی که شاید برای ما هم زیاد روشن نباشد ـ دیده می شود. این حساسیت ها به نوعی به سیاست های مهار و نظارت شدید تر درمجلس منجر شده است. من فکر می کنم اگر بخواهیم به مدل سومی نگاه کنیم در می یابیم که گرایش های موجود درداخل حاکمیت نسبت به مخاطراتی که به آنها اشاره شد فعالانه تر برخورد وتلاش می کنند که راه حل های خود را درواقع به عنوان راه حل های مسلط درحاکمیت پیش ببرند. درواقع رقابت بین جناح بندی های سیاسی در بلوک قدرت ایران با مواردی که شما به آن اشاره کردید، دارد افزایش می یابد و این رقابت ها درصورتی که به انتخاب اصلحی منجر شود تا حدی زمینه های برنامه ریزی برای کنترل اوضاع و حل نسبی بحران ها راپیش می برد. اما اگراین مدل به انتخاب اصلح منجر نشود ودرواقع سیاست های فعلی همچنان ادامه یابد که من شخصا آن را خیلی محتمل نمی دانم درآن صورت می توانیم به انتظار مدل های قبلی باشیم یعنی رفته رفته بحران های اجتماعی درحوزه های اعتراض های سیاسی افزایش خواهد یافت.
گفتید رفرمیست ها درداخل حاکمیت ایران برای یافتن راه حل فعال تر شده اند؛ فکر می کنید این گروه درارتباط با تنش های جهانی از جمله مسایل هسته ای چه راه حلی را برخواهد گزید؟ به عبارت دیگر ما به سوی انجام مذاکره با همه هزینه هایش می رویم یا کماکان سیاست های رادیکال قبلی و به زعم غربی ها تروریستی با حمایت از حزب الله و… ادامه پیدا خواهد کرد؟
اگر بخواهیم خیلی واقع گرایانه به سیاست نگاه بکنیم باید بگویم ایران کشوری است که مسایل جدی با نظام بین الملل دارد و درشرایط حاضر مسئله حل منازعه وحل اختلاف و به تعبیر دوره آقای هاشمی تنش زدایی، اتفاقا از کم هزینه ترین سیاست هایی است که در موارد این چنینی دیده شده است. برخلاف زمان اتحاد جماهیر شوروی سابق که یک نظام بین المللی در برابر نظام مسلط غربی بود یا کشور کوچکی مانند کره شمالی که حیات ومماتش در گرو نوع تنظیم روابط با غرب است، در باره ایران مذاکره، بی هزینه ترین شکل ممکن است. به دلیل اینکه نوع منازعاتی که ایران با غرب دارد هیچیک چالش های واقعی جمهوری اسلامی به شمار نمی رود. درحال حاضر ایران با هیچ یک از کشورهای همسایه اش مشکل مرزی جدی ندارد مگر مشکلاتی نظیر مشکلاتی که کشور کوچک امارات مطرح می کند که اساسا قابل اعتنا نیست. همچنین برخلاف بحث هایی که دردوره نئوکان ها مطرح بود آمریکا دیگر درموقعیت تغییر حاکمیت ایران قرار ندارد. هیچ نیروی اپوزیسیون براندازی درکشور وجود ندارد که از حمایت خارجی برخوردارباشد که براساس آن حاکمیت ایران احساس کند هرنوع مذاکره مستلزم دادن پایگاه به این نیروهای داخلی است. اصولا دریک شرایط واقع گرایانه و متعارف سیاسی اساسا مانع اساسی سیاسی برای مذاکره میان غرب با ایران وجود ندارد. آنچه که مانع است نوعی تمایلات ایدئولوژیک است که تلاش شده به آن ها ملاحظات استراتژیک داده شود. این موضوع گرچه در پی گیری سیاست خارجی جمهوری اسلامی موفق بوده اما درواقعیت سیاسی یک امر کاملا غلط وانحرافی است.آن چیزی که به عنوان نقاط استراتژیک جمهوری اسلامی درمنطقه گفته می شود ملاحظات ایدئولوژیک است که صورت استراتژیک به خود گرفته است. بنابراین منطق سیاسی متعارف درایران به راحتی وبدون هیچ گونه هزینه می تواند حول سیاست های توام با سازش درحاکمیت به وجود بیاید. همین لفظ سازش که در سیاست برای آنچه که به دنبال اش هستیم امر پذیرفته شده ای است، اگر به همین صراحت عنوان شود به دلیل صراحت ایدئولوژیک اش واکنش ایجاد می کند. ولی اگر به جای سازش، تفاهم بگوییم که همان مصداق را دارد ، حساسیت کمتر خواهد شد. این امر ناشی از آن است که بار ملاحظات ایدئولوژیک درجمهوری اسلامی فوق العاده بالا و بی مورد بوده و کاملا یک انحراف برای ملاحظات طبیعی استراتژیک درایران است.
شما همواره مطرح کرده اید که با توجه به مشکلاتی که ایران دارد، آقای خاتمی باید برای انتخابات ریاست جمهوری به میدان بیاید، با توصیفی که شما اکنون از شرایط دارید، فکر می کنید با این شرایط آیا ضرورتی دارد که اصلاح طلبان کاندیدایی برای انتخابات داشته باشند؟
ببینید مسایلی نظیر درپیش گرفتن انضباط مالی یا حل مسایل بین المللی ومسایلی از این قبیل، انجامش از هرجناحی ساخته نیست. مثلا آقای احمدی نژاد بسیار تلاش کرده که باب گفت وگو با غرب را باز کند ولی دراین امر موفق نبوده است.
بنابراین شما آن توانمندی را در میان کادر موجود اصولگرایان که بخواهد این مسایل راحل کند نمی بینید؟
بله. اگر قرار باشد شما درسیاست بتوانید گفت وگو کنید، این گفت وگو مستلزم این است که درقدم اول بتوانید نوعی از اعتماد متقابل را ایجاد کنید. اگر این اعتماد درطرفین وجود نداشته باشد امکان گفت وگو اصولا منتفی است. این موضوع تبدیل به یک بازی وبه یک اتلاف وقت ویا وقت گذرانی برای معطل کردن نیروی مقابل تصور می شود. چیزی که ایران درمذاکرات هسته ای به آن متهم شده است. یا درصورتی که شما احساس کنید درسازش هایی که صورت می گیرد طرف مقابل به شما وفادار نخواهد بود طبیعی است که رابطه ومذاکره ای شکل نخواهد گرفت؛ زیرا هیتلر به طور پنهانی اهداف خود را به پیش می برد و چمبرلن نخست وزیر انگلستان فکر می کرد با توافق با او مشکلات را حل کرده است، ولی این تصورات ساده اندیشانه به جنگ دوم جهانی منجر شد. بنابراین برای حل هرمساله سیاسی نیروی صاحب صلاحیت آن موضوع لازم است. به عبارت دیگر آنچه ما روی کاغذ یا درمقام گفت وگو به عنوان راه حل مطرح می کنیم، درمقام عمل نیازمند یک نیروی صاحب صلاحیت است. از این رو به طور کلی چه درزمینه ایجاد انضباط مالی به منظور پیشبرد برنامه های اقتصادی و چه درجهت حل بحران های اجتماعی وچه درجهت کاهش تنش های بین المللی، جناح موجود درایران نشان داده است که از کمترین صلاحیت و ابزار لازم برخوردار است. بنابراین بحث دراین است که راه حل های موجود ایران، راه حل های آزموده شده و کاملا ممکن ومحتمل است. درواقع اگر بخواهم جواب سوال شما را بدهم باید این گونه بگویم که بخش عمده ای از مشکلات موجود درایران به طور قطع ویقین ناشی از سوء مدیریت است تا مشکلات ساختاری جامعه ایران. تحقیقا همه کارشناسان اقتصادی اتفاق نظر دارند که دراین سه سال اخیر، با افزایش بهای نفت، فضای نسبتا آرام اجتماعی درایران و یکدست بودن حاکمیت، همگی زمینه مهیایی بوده برای یک چرخش اقتصادی واجتماعی چشمگیر که بتواند برای حرکت های بعدی قلمداد شود. ولی مشاهده می کنیم که این دوره به دلیل سوء مدیریت تبدیل به یک دوره بحرانی شده است.
درنامه 60 اقتصاد دان هم به برخی مواردی که شما اشاره کردید تاکید شده بود.
بله، ولی با توجه به بحران های به وجود آمده چه کسی وچه نیرویی می تواند بیاید ومیراث این بحران ها را به عهده بگیرد ؟ عرض بنده این است که این بحران، بحران ساختاری درایران نیست، بلکه بحران مدیریت وبحران فقدان مدیریت است. درواقع اگر بسیاری از مدیران فعلی حذف بشوند، شاید بسیاری از هزینه های موجود در خیلی از حوزه ها کمتر بوده تا با مدیران نالایقی که حضور داشته اند.
بنابراین از نظر شما مشکل اصلی این است که وزن نیروها از نظر تخصصی و درک مسایل ومشکلات اقتصادی واجتماعی ایران به گونه ای است که چه درحوزه های داخلی وچه درحوزه های خارجی توانایی مواجهه با مسایل هریک از این حوزه ها را ندارند.
با این تبصره که راه حضور این وزن درنظام سیاسی به طورعادی مسدود شده و این انسداد مستلزم یک تحول نسبی و سیاسی است. به عبارت دیگر این گونه نیست که حاکمیت تنها یک گزینش نادرست درانتخاب مدیران اش به عمل آورده، بلکه یک بحران سیاسی ونه یک بحران ساختاری اجتماعی و اقتصادی، ایجاد شده است. مثلا بحران فعلی کشورهای غربی ساختاری است، ولی درایران بحران حاضر بحران سوء مدیریتی است که درنتیجه انسداد سیاسی ایجاد شده است.
پس شما مهمترین بحران ایران را درشرایط کنونی ظاهرا بحران مدیریت می دانید که این امر نیز با خروج از انسداد سیاسی امکان پذیر است، آیا انتخابات آینده چنین امکانی را فراهم می کند؟
دقیقا. به عبارت دیگر به نظر می آید تنها نیرویی که می تواند براین انسداد غلبه یابد شخص آقای خاتمی است ولی به دلیل ارزیابی هایی که از او می شود چند نکته مطرح می شود که مخالفان از آن سوء برداشت می کنند. یکی اینکه عنوان می شود آقای خاتمی یک فرد نیست بلکه یک نیرو است. دقیقا به همین دلیل است. زیرا به نظر نمی رسد در کاندیداهای دیگر ظرفیت غلبه برانسداد سیاسی حاضر وجود داشته باشد. نکته دوم ناظربه این گفته است که آقای خاتمی باید برنامه داشته باشند که باید برنامه هم داشته باشند، ولی صرف نظر از برنامه که مهم است، نفس حضور ایشان برای آنکه مقدمه تحولات را ایجاد کند، اهمیت اساسی دارد. بنابراین به همین جهت است که ما پیش از آنکه از آقای خاتمی، طلب برنامه بکنیم از او می خواهیم به این صحنه ورود پیدا کند تا مقدمه حل بحران های ایران حاصل شود.
جناح اصول گرا ونظامیان مایلند انتخابات آینده درمیان آنان رقم بخورد ونیروهای غیرخودی مانند اصلاح طلبان شانس ورود به این عرصه را نداشته باشند. اگر شرایط سیاسی به این نحو پیش برود ومسایل مدیریتی نیز حل نشود، فکر می کنید این انسداد سیاسی درآینده به چه بحران های دیگری ختم خواهد شد؟
درچنین وضعی می تواند به همه بحران های ممکن منجر شوداز جمله بحران های اجتماعی وشکاف های اساسی تر در درون حاکمیت و ریزش های گسترده در نیروهای حاکمیت. این موضوع می تواند به رکود اقتصادی خیلی عظیم و فقرهای دامن گستر منجر شود. همچنین همه بحران هایی که کشور بزرگی نظیرایران درصورت فقدان یک مدیریت منسجم دچارش شود. بحران های قومیتی، و… ونیز از دیگر مواردی است که می تواندجمهوری اسلامی ایران را به طور حاد دچار بحران نظم کند.
آیا درخود اصلاح طلبان این پتانسیل وجود دارد که بحران کنونی را به درستی شناسایی و براساس آن نیروهای متناسب با وزن این بحران راکاندیدای ریاست جمهوری کنند. با توجه به نوشته ها و مواضع مختلفی که این روزها دیده می شود، به نظر شما اصلاح طلبان اساسا صلاحیت پیروزی براین دست از معضلات خود را پیدا کرده اند؟
به نظرمن اصلاح طلبان صلاحیت ایفای این نقش تاریخی را پیدا کرده اند. نیروی اصلاح طلب بعد از دوم خرداد، درحال حاضر نیروی پخته ای است که مجموعه ای از کادرها ورزیده را درخودجای داده است. این نیرو دارای حمایت کارشناسی قابل توجه ای است ولی همان طور که عرض کردم فهم مسایل ایران چندان مشکل نیست، بلکه پیچیدگی دراجرای برنامه ها است. این پیچیدگی هم به دلیل موانع بیشماری نیست که مثلا ممکن است درجامعه ایران وجود داشته باشد. اتفاقا درجامعه ای مانند ایران، برخلاف کشوری نظیر هند یا کشورهای آفریقایی یا بسیاری از کشورهایی که سنت های دامنه داری دارند که ممکن است مقاومت هایی درآن ها وجود داشته باشد، پیشبرد برنامه های اجتماعی علی الخصوص بعد ازانقلاب که بسیاری از موانع فرهنگی درآن حل شده است کار چندان سختی نیست بلکه انسداد سیاسی و درنتیجه این انسداد ورانت های ناشی از آن که حول این انسداد رسوب کرده، مانع حرکت ساخت اجتماعی به طرف پیشرفت می شود. مثلا شخص آقای احمدی نژاد آقای دکتر حمید مولانا را که استاد دانشگاه و ساکن آمریکا است به عنوان مشاور انتخاب می کنند، اگر این منطق را برای یک حرکت اصلاح گرایانه موجه بدانید، یعنی یک دولت درایران، دریک حوزه ای از کارشناسان ایرانی ایران دوست، ولو آنکه درکشورهای غربی مستقر باشند بخواهند استفاده کنند فکر می کنید آیا آنان می توانند به چنین اقدامی مبادرت کنند؟ ما می دانیم که چه هیاهوها و چه پرونده هایی دراین باره ایجاد خواهد شد. این ها بیشتر ناشی از انسداد سیاسی است وراهگشایی دراین حوزه نیز درتوانایی آقای خاتمی است که به طور نسبی می توانند برآن غلبه کنند و مدیرانی توانا برای حل مسائل موجود را سازماندهی کنند. از نظر من نیروی اصلاحی درایران صاحب صلاحیت ترین نیروی موجود برای اداره کشور وحل بحران های آن است. باید دراین جا یادآوری کنم که به دلیل همین موانع است که نیروهای اصلاحی نمی توانند از همه ظرفیت های خود استفاده کنند. چنانچه این امکان وجود داشته باشد که نیروهای اصلاحی از همه ظرفیت های خود استفاده کنند، به میزانی که انسداد سیاسی تضعیف می شود ظرفیت های اصلاحی و برنامه ها نیز فعال تر می شوند. به نظر من توان حرکت اصلاحی ودموکراتیک درجامعه ایران به میزانی که درعمل موفق شوند به طور ارگانیک واساسی افزایش پیدا می کند.