جناح حاکم کمترین صلاحیت را دارد

نویسنده

alirajaee.jpg

نادر ایرانی

با علیرضا رجایی، از فعالین ملی ـ مذهبی در مورد مشکلات ایران درسطح بین المللی و داخلی سخن گفته ایم ‏و همچنین اینکه مشکلات مذکور با چه رویکرد وچه نیروهایی قابل حل است. به باور رجایی وزن مشکلات ‏داخلی وخارجی ایران تا آن اندازه زیاد شده که تنها با گره گشایی در انسداد سیاسی و مدیران برآمده از این ‏انسداد قابل حل است. وی برای برون رفت از بحران موجود خاتمی را صالح ترین شخص به عنوان کاندیدای ‏اصلاح طلبان در انتخابات آینده ریاست جمهوری می داند. این مصاحبه در پی می آید. ‏


‎ ‎آیا به قدرت رسیدن دموکرات ها درآمریکا، درنحوه برخورد آمریکا با ایران و همچنین نظام بین ‏الملل تاثیر گذار خواهد بود واین برخوردها ملایم تر خواهد شد؟‎ ‎

اغلب چنین تصوری وجود دارد که به قدرت رسیدن آقای اوباما درانتخابات ریاست جمهوری آمریکا تا اندازه ‏زیادی به کاهش خشونت در فضای بین المللی کمک خواهد کرد. این یک ارزیابی کلی است ضمن اینکه تاکید ‏می شود این تقلیل خشونت یا منازعات نظامی درساختار سیاست خارجی آمریکا تاثیر اساسی نمی گذارد. ولی ‏به طورکلی اگرنخواهیم خیلی ساختاری به این موضوع نگاه کنیم واقعیت این است که انتظارحداقلی مردم ‏آمریکا وشعارهایی که اوباما مطرح کرده ودردنیا منتشر شده این است که نسبت به دوره نئوکان ها، تغییر ‏مشی بارزی روی بدهد. علی الخصوص اینکه هرچه جلوترمی رویم به نظر می آید مردم آمریکا انگیزه ‏کمتری دارند برای آنکه جوانان خود را هزینه مسئولیت ها وتعهدات بین المللی آمریکا درکشورهای دیگر کنند. ‏البته می توانیم اذعان کنیم که درمقایسه با کشورهای اروپایی، درمردم آمریکا هنوز احساس و انگیزه ‏مسئولیت جهانی به صورت نیرومندتری وجود دارد. گرچه اگر به برخی از واکنش ها یا آثار سینمایی که ‏امثال آقای مایکل مور تولید کردند، استناد کنیم به نظر می آید که نسبت به این مسئولیت بین المللی درمیان ‏مردم آمریکا حساسیت هایی ایجاد شده که اوباما آن ها را تا حدودی نمایندگی کرده است. براین اساس می ‏توانیم بگوییم که دولت اوباما تلاش خواهد کرد از ابزارهای دیپلماتیک استفاده بیشتری کند. البته به نظر نمی آید ‏او سیاست های کلی ای را که آمریکا به عنوان یک ابرقدرت پیش گرفته وآن ها را براساس مسئولیت جهانی ‏خود دنبال می کند، کنار بگذارد. بلکه تلاش می کند آن ها رابیشتر و حتی الامکان با ابزارهای دیپلماتیک و ‏اقتصادی پیش ببرد. ‏


‎ ‎بحران مالی حاضر به تدریج دارد به سمت کشورهای خاورمیانه از جمله ایران می آید. قطعنامه ‏سازمان ملل هم موضوع تحریم ها علیه ایران راجدی تر کرده است. نفت هم به بایین ترین قیمت در 18 ماه ‏گذشته رسیده است. بانک های ایرانی نیز مورد تحریم های بیشتر واقع شده اند. با این شرایط تا چه اندازه از ‏نظر بین المللی اوضاع را علیه ایران می بینید. آیا اوضاع علیه ایران سخت تر می شود یا آرام ‏تر؟‎ ‎

درحال حاضربا توجه به اینکه حمله ای که نئوکان ها از آن صحبت می کردند، اتفاق نیفتاده می توانیم بگوییم ‏که این نیزبه نوعی مانوردیپلماتیک برای تحت فشار قرار دادن ایران بود. البته درنهایت این مانورهای ‏دیپلماتیک بی تاثیر نبوده اند. اگر بخواهیم به دیدگاه های ساختاری درباره نظام بین الملل نزدیک شویم باید ‏بگوییم که نوع حضور نئوکان ها برای تمامیت نظام بین الملل اجتناب ناپذیر بوده است. بخصوص بعد ازواقعه ‏‏11 سپتامبر فضای بین المللی واحساس خطری که غرب از ناحیه بنیاد گرایی می کرد مستلزم یک واکنش ‏جدی بود که آمریکا دردوکشورعراق وافغانستان انجام داد. لذا می توانیم بگوییم که با همه ارزیابی هایی که ‏دال برناکامی آمریکا تلقی می شود باید بگوییم که درمجموع و دریک تحلیل نهایی آمریکا موفق شد تا اندازه ای ‏کانون خطر را تحت فشار اساسی قرار بدهد و آن را از موقعیت جدی که داشت پایین بیاورد. البته نباید نادیده ‏گرفت که هنوز این امر ریشه کن نشده است. در این جا این را هم باید اضافه کنم که سیاست خارجی آمریکا که ‏درواقع موتور تحرک نظام بین المللی است زمینه مساعدی را برای مرحله بعد آماده کرده تا برپایه آن اقدامات ‏دیپلماتیک صورت بگیرد. درست همین اوضاع درکانونی ترین منطقه جهان یعنی خاورمیانه ودرمسئله فلسطین ‏هم اتفاق افتاده است. لذا درست است که دردوران بوش، حماس که نسبت به گروه فتح گروه تندروتری ‏محسوب می شود در انتخابات فلسطین به پیروزی می رسد، ولی این هم بازیک فرآیندی بوده برای آنکه گرایش ‏های تندروتر فلسطینی هم به حوزه دیپلماتیک ورود پیدا کنند وبا رویکردهای ممکن متفاوت تری مسیرکلی حل ‏دیپلماتیک منازعات منطقه ای و بین المللی را به پیش ببرند. بنابراین می توانیم بگوییم با توجه به اینکه در دو ‏سه ساله اخیر فعالیت های ‏

نئوکان ها محدود ومتمرکز برحفظ دستاوردهای حمله به افغانستان و عراق و جایگزین کردن یک نظم جدید ‏درقبال نظم یا بی نظمی های گذشته بود، حضور اوباما ضرورت مرحله فعلی سیاست خارجی آمریکا هم بوده ‏است. گرچه مردم آمریکا هم به طور خودجوش به این مرحله روی آوردند که تا اندازه زیادی حکایت از میزان ‏خردمندی افکارعمومی آمریکا در این مرحله دارد.درمورد ایران هم فکر می کنم ایران نیز از همین قالب ‏پیروی خواهد کرد و با توجه به اینکه گذار آرامی در رویکرد بین المللی اتفاق افتاده است، طبیعتا باید حساسیت ‏های امنیتی حاکمیت ایران نیز تا اندازه ای کاهش یابد و مانورهایی هم که آقای احمدی نژاد به نحو بی سابقه ‏ای برای تفاهم با آمریکا نشان داده، گواه آن است که متن حاکمیت جمهوری اسلامی نیز علاقمندست که ‏سیاست متعارف تری را درمنطقه دنبال کند. ‏


‎ ‎دنیس راس مشاورآقای اوباما جزوهیات راهبردی متشکل ازسیاستگذاران اصلی جمهوریخواهان ‏ودمکرات ها بود. آن ها سندی را تنظیم کردند که در آن برخطر هسته ای ایران و برخورد با آن تاکید شده ‏است. آقای اوباما نیز درنخستین کنفرانس مطبوعاتی خود بعد از پیروزی در انتخابات براین موضوع تاکید ‏کرد. این درست است که راهکار اصلی دراین سند اقتصادی ودیپلماتیک است، اما به جواب نرسیدن این ‏سیاست ها آیا به معنای آن نخواهد بود که این بار دمکرات ها ویتنام دیگری را به وجود بیاورند؟ زیرا رفتار ‏ایران می تواند سیاست های اروپا وحتی چین وروسیه را دچار تغییراساسی کند.‏‎ ‎

مسئله هسته ای ایران جزو چند بحث محوری مجامع بین المللی است؛ طرح جدی وپرهیاهوی این مساله بیش ‏از آنکه تابع مساله هسته ای باشد، تابع موقعیت حاکمیت جمهوری اسلامی است. یقینا تا زمانی که مسیرهای ‏مسالمت آمیز طی نشده، ابزارهای فشار برجمهوری اسلامی به کار گرفته نخواهد شد. ولی به نظر می آید ‏درصورت آنکه به هر طریقی زمینه هایی از گفت وگوهای تفاهم آمیز روی بدهد، حساسیت نسبت به مساله ‏هسته ای ایران نیز کاهش خواهد یافت. حداقل می توانیم بگوییم این موضوع تابعی از اوضاع جمهوری ‏اسلامی دربافت نظام بین المللی است. طبیعی است که با مواضع بعضا سرسختانه ای که دولت آقای احمدی ‏نژاد در باره برخی مباحث همچون هلوکاست داشته اند، آن حساسیت به میزان بیشتری افزایش یافت و نوعی ‏اتحاد نسبی در میان اعضای جامعه بین الملل نسبت به ایران ایجادکرد. ازاین رو اگر ایران بتواند راه های ‏گفت وگوهای تفاهم آمیز را بیابد، که البته مستلزم میزانی از سازش در سیاست های هسته ای ایران نیز خواهد ‏بود، به نظر می آید درآن صورت این حساسیت کاهش خواهد یافت به ویژه از این نظر که به هرحال یک جناح ‏کاملا اقلیتی درغرب نیز وجود دارد که به مشروعیت اهداف ایران برای دستیابی به انرژی صلح آمیز هسته ‏ای صحه می گذارد. فقط مساله اصلی داشتن ابزارهای نظارتی و تضمینی است برای اینکه ایران تبدیل به یک ‏قدرت استراتژیک هسته ای ونظامی نشود. البته سرسخت ترین گرایش های این حاکمیت نیز نشان داده اند که ‏میل زیادی به گفت وگو با سران غرب دارند. ‏


‎ ‎ایران درداخل دچار مشکلات فراوانی است. افزایش تورم، کاهش قیمت نفت و کاهش درآمد های ‏ارزی از این دست هستند. نفت اوپک اکنون به 47 دلاردرهربشکه رسیده است. ایران باید سالانه تنها درحوزه ‏بازسازی چاه های نفتی 15 میلیارد سرمایه گذاری کند. همچنین 5 تا 10 دلار هزینه تولید هربشکه نفت است. ‏این مسایل نرخ نفت ایران را به بشکه ای 40 تا 45 دلارکاهش می دهد. کسری بودجه نیز گریبان کشور را ‏گرفته است. براساس گزارش صندوق بین المللی پول بودجه ایران باید با نفت 80 دلار بسته شود تا با ‏کسربودجه حاد مواجه نشود. این مشکلات منجر به چه شکاف هایی درداخل جامعه ایران خواهد شد و آیا این ‏شکاف ها ایران را به تنش زدایی بیشتر در سطح بین الملل سوق می دهد؟‎ ‎

درمورد بهای نفت باید گفت که در دوسه ساله اخیر این قیمت به رشدی حیرت انگیز رسید. تا قبل از آن تقریبا ‏در پایان دوره آقای خاتمی تا 18 دلار افزایش یافت. از این رو با توجه به سوابق ومدیریت اقتصادی که ‏درایران وجود دارد، واقعیت این است که بهای نفت درسیاست های اساسی اقتصاد ایران، اگر وجود می ‏داشت، تاثیر زیادی نمی گذارد. این موضوع را از این جهت می گویم که دولت آقای احمدی نژاد اهداف ‏زیربنایی جمهوری اسلامی را در سند چشم انداز تقریبا پی گیری نکرده است. از این رو این دولت به یک ‏دولت وارد کننده در بیشتر حوزه ها تبدیل شده است. این نیز به جهت ضعف زیرساخت های اقتصادی ایران ‏است که برای مهارتورم دائما به واردات روی می آورد. بنابراین با توجه به اینکه ما درسال های گذشته ‏درآمدهای نفتی مان پایین بود وبا اندکی اعمال سیاست انضباط مالی موفق به کمی رشد نسبتا معقولی نیز شده ‏بودیم از این رو اگر کاهش درآمدهای نفتی به این امر منجر شود که سیاستگذاران اقتصادی ایران به این نتیجه ‏برسند که ضروری است بیشتر به انضباط اقتصادی وحل مسایل اقتصادی درداخل توجه کنند به نظر می آید ‏که بتوانند به طور نسبی با کاهش بهای نفت مقابله کنند. البته با تحرکاتی که در ماه های اخیر دیده می شود، ‏دولت بر آن است تا حجم مالیات ها را افزایش بدهد و درواقع به همان سیاست هایی که نسبت به آنها انتقاد ‏داشت مجددا رجوع کند. از این رو درصورت ایجاد یک فضای توام با انضباط اقتصادی ممکن است بحران ها ‏تا آن اندازه ای که تصور می شود در ایران رخنه نکند. همانگونه که عرض کردم دولت فعلی اقدامات مهم ‏زیربنایی – اقتصادی مهمی غیر از واردات انجام نداده است که در نتیجه کاهش بهای نفت بخواهد لطمه ‏اساسی بخورد. ممکن است همانگونه که گفتم تعهدات بین المللی ایران و یا انتظاراتی راکه براساس چشم ‏اندازهای سیاسی واستراتژیکی که برای خود ترسیم کرده بودند تا حدی کاهش بدهند. ‏

‎ ‎با این شرایط چه شکاف هایی عمده می شود و با توجه به این شکاف ها برای ما چه نوع سیاست ‏خارجی مناسب تر خواهد بود؟‎ ‎

البته ابتدا این را باید بگویم که آمار اقتصادی موجود، آمار چندان گویایی نیست، ما باید معدلی از آمارهای ‏کاملا متقابل را به دست بیاوریم وسپس براساس آن ها به عنوان کارشناس غیر اقتصادی و افراد سیاسی اظهار ‏نظرکنیم. ولی آنچه که روشن است اینکه فشار تورمی درجامعه ما فوق العاده بالاست، افزایش نقدینگی ‏درجامعه ایران فوق العاده زیاد است، حجم سرمایه گذاری های اساسی فوق العاده پایین است در مقابل بودجه ‏های جاری که فوق العاده بالا است. همه این ها تبد یل به یک شکاف اجتماعی و طبقاتی می شود که این شکاف ‏کاملا روش است، درعین حال شکاف بین شهرهای بزرگ و شهرهای کوچک و روستاها کاملا چشمگیر است. ‏مجموعه این مسایل ناشی از تبعات بی سیاستی های اقتصادی است. همانطور که کارشناسان اقتصادی بارها ‏گفته اند این مسایل درکشورهای دیگر اتفاق افتاده و راه حل هایی نیز داشته که متاسفانه درایران به این راه ‏حل ها توجه چندانی نشده است. ولی نکته دراین است که این شکاف ها به جهت اینکه ساخت جامعه شهری ‏ایران تقریبا یک ساخت شکل گرفته ای درشهرهای عمده است، نسبت به تحولات براساس تجارب 30 ساله ‏اخیرفوق العاده محافظه کار شده و گرایش به انطباق با اوضاع پیش آمده درآن بیشتر مشاهده می شود تا ‏گرایش به ابعاد اعتراضی به شکاف هایی که ایجاد شده است. از این رو به نظر می آید ابعاد اعتراضی شکاف ‏های اجتماعی درایران فوق العاده محدود شده واصولا درفضای سیاسی ایران تقریبا می توانیم بگوییم غالبا به ‏راحتی قابل مهار است. ‏


‎ ‎فکر می کنم نباید موضوع را تنها از ابعاد اعتراضی به صورت حرکت های خیابانی مورد ‏ملاحظه قرار بدهیم، بلکه این بعد اعتراضی را دراشکال دیگری همچون کناره گیری از حل مسایل اجتماعی ‏هم باید ببینیم به نحوی که سیستم دیگر نمی تواند مسایل ومشکلات خودش را حل بکند. از این رو با درآمد ‏پایین، مشکلات ناشی از کمبود درآمدهای نفتی هم به آن اضافه خواهد شد و در نهایت منجر به این می شود که ‏با معضلات خوابیدن پروژه های عمرانی وامثال هم مواجه وبه طور کلی کشور به یک رکود عظیم دچار شود. ‏چون بالاخره همه این مسایل برای اجرا نیاز به منابع دارند تا پروژه ها راه اندازی شوند. فکر نمی کنید عدم ‏تحرک اقتصادی واجتماعی، درنهایت منجر به یک رکود عظیم بشود که اتفاقا خسارت اش بیشتر از حتی ‏اعتراض های اجتماعی است؟‎ ‎

ببینید جامعه ایران جامعه ای پویاست؛ این جامعه دارای شریان های حیاتی است که فعال هستند. هرحاکمیتی ‏نیز مجبور است نسبت به این شریان ها با حساسیت برخورد کند. دراین میان من فکر می کنم اگر به یک الگوی ‏سومی نگاه بکنیم که در ماه های اخیر با شکل گیری مجلس هشتم اتفاق افتاده است می توانیم این گونه عنوان ‏کنیم که خود حاکمیت جمهوری اسلامی نسبت به وضع مخاطره آمیز اقتصادی واجتماعی از حساسیت های ‏نسبی برخوردار است وتلاش می کند در برابر آن از خود حساسیت هایی نشان بدهد واین تا حدی در تقابل ‏های اخیر میان مجلس ودولت ـ با هر منشا سیاسی که شاید برای ما هم زیاد روشن نباشد ـ دیده می شود. این ‏حساسیت ها به نوعی به سیاست های مهار و نظارت شدید تر درمجلس منجر شده است. من فکر می کنم اگر ‏بخواهیم به مدل سومی نگاه کنیم در می یابیم که گرایش های موجود درداخل حاکمیت نسبت به مخاطراتی که ‏به آنها اشاره شد فعالانه تر برخورد وتلاش می کنند که راه حل های خود را درواقع به عنوان راه حل های ‏مسلط درحاکمیت پیش ببرند. درواقع رقابت بین جناح بندی های سیاسی در بلوک قدرت ایران با مواردی که ‏شما به آن اشاره کردید، دارد افزایش می یابد و این رقابت ها درصورتی که به انتخاب اصلحی منجر شود تا ‏حدی زمینه های برنامه ریزی برای کنترل اوضاع و حل نسبی بحران ها راپیش می برد. اما اگراین مدل به ‏انتخاب اصلح منجر نشود ودرواقع سیاست های فعلی همچنان ادامه یابد که من شخصا آن را خیلی محتمل ‏نمی دانم درآن صورت می توانیم به انتظار مدل های قبلی باشیم یعنی رفته رفته بحران های اجتماعی ‏درحوزه های اعتراض های سیاسی افزایش خواهد یافت. ‏


‎‎گفتید رفرمیست ها درداخل حاکمیت ایران برای یافتن راه حل فعال تر شده اند؛ فکر می کنید این ‏گروه درارتباط با تنش های جهانی از جمله مسایل هسته ای چه راه حلی را برخواهد گزید؟ به عبارت دیگر ما ‏به سوی انجام مذاکره با همه هزینه هایش می رویم یا کماکان سیاست های رادیکال قبلی و به زعم غربی ها ‏تروریستی با حمایت از حزب الله و… ادامه پیدا خواهد کرد؟‎ ‎

اگر بخواهیم خیلی واقع گرایانه به سیاست نگاه بکنیم باید بگویم ایران کشوری است که مسایل جدی با نظام بین ‏الملل دارد و درشرایط حاضر مسئله حل منازعه وحل اختلاف و به تعبیر دوره آقای هاشمی تنش زدایی، اتفاقا ‏از کم هزینه ترین سیاست هایی است که در موارد این چنینی دیده شده است. برخلاف زمان اتحاد جماهیر ‏شوروی سابق که یک نظام بین المللی در برابر نظام مسلط غربی بود یا کشور کوچکی مانند کره شمالی که ‏حیات ومماتش در گرو نوع تنظیم روابط با غرب است، در باره ایران مذاکره، بی هزینه ترین شکل ممکن ‏است. به دلیل اینکه نوع منازعاتی که ایران با غرب دارد هیچیک چالش های واقعی جمهوری اسلامی به شمار ‏نمی رود. درحال حاضر ایران با هیچ یک از کشورهای همسایه اش مشکل مرزی جدی ندارد مگر مشکلاتی ‏نظیر مشکلاتی که کشور کوچک امارات مطرح می کند که اساسا قابل اعتنا نیست. همچنین برخلاف بحث هایی ‏که دردوره نئوکان ها مطرح بود آمریکا دیگر درموقعیت تغییر حاکمیت ایران قرار ندارد. هیچ نیروی ‏اپوزیسیون براندازی درکشور وجود ندارد که از حمایت خارجی برخوردارباشد که براساس آن حاکمیت ‏ایران احساس کند هرنوع مذاکره مستلزم دادن پایگاه به این نیروهای داخلی است. اصولا دریک شرایط واقع ‏گرایانه و متعارف سیاسی اساسا مانع اساسی سیاسی برای مذاکره میان غرب با ایران وجود ندارد. آنچه که ‏مانع است نوعی تمایلات ایدئولوژیک است که تلاش شده به آن ها ملاحظات استراتژیک داده شود. این موضوع ‏گرچه در پی گیری سیاست خارجی جمهوری اسلامی موفق بوده اما درواقعیت سیاسی یک امر کاملا غلط ‏وانحرافی است.آن چیزی که به عنوان نقاط استراتژیک جمهوری اسلامی درمنطقه گفته می شود ملاحظات ‏ایدئولوژیک است که صورت استراتژیک به خود گرفته است. بنابراین منطق سیاسی متعارف درایران به راحتی ‏وبدون هیچ گونه هزینه می تواند حول سیاست های توام با سازش درحاکمیت به وجود بیاید. همین لفظ سازش ‏که در سیاست برای آنچه که به دنبال اش هستیم امر پذیرفته شده ای است، اگر به همین صراحت عنوان شود ‏به دلیل صراحت ایدئولوژیک اش واکنش ایجاد می کند. ولی اگر به جای سازش، تفاهم بگوییم که همان مصداق ‏را دارد ، حساسیت کمتر خواهد شد. این امر ناشی از آن است که بار ملاحظات ایدئولوژیک درجمهوری ‏اسلامی فوق العاده بالا و بی مورد بوده و کاملا یک انحراف برای ملاحظات طبیعی استراتژیک درایران است. ‏


‎ ‎شما همواره مطرح کرده اید که با توجه به مشکلاتی که ایران دارد، آقای خاتمی باید برای انتخابات ‏ریاست جمهوری به میدان بیاید، با توصیفی که شما اکنون از شرایط دارید، فکر می کنید با این شرایط آیا ‏ضرورتی دارد که اصلاح طلبان کاندیدایی برای انتخابات داشته باشند؟‎ ‎

ببینید مسایلی نظیر درپیش گرفتن انضباط مالی یا حل مسایل بین المللی ومسایلی از این قبیل، انجامش از ‏هرجناحی ساخته نیست. مثلا آقای احمدی نژاد بسیار تلاش کرده که باب گفت وگو با غرب را باز کند ولی ‏دراین امر موفق نبوده است. ‏


‎ ‎بنابراین شما آن توانمندی را در میان کادر موجود اصولگرایان که بخواهد این مسایل راحل کند ‏نمی بینید؟‎ ‎

بله. اگر قرار باشد شما درسیاست بتوانید گفت وگو کنید، این گفت وگو مستلزم این است که درقدم اول بتوانید ‏نوعی از اعتماد متقابل را ایجاد کنید. اگر این اعتماد درطرفین وجود نداشته باشد امکان گفت وگو اصولا ‏منتفی است. این موضوع تبدیل به یک بازی وبه یک اتلاف وقت ویا وقت گذرانی برای معطل کردن نیروی ‏مقابل تصور می شود. چیزی که ایران درمذاکرات هسته ای به آن متهم شده است. یا درصورتی که شما ‏احساس کنید درسازش هایی که صورت می گیرد طرف مقابل به شما وفادار نخواهد بود طبیعی است که ‏رابطه ومذاکره ای شکل نخواهد گرفت؛ زیرا هیتلر به طور پنهانی اهداف خود را به پیش می برد و چمبرلن ‏نخست وزیر انگلستان فکر می کرد با توافق با او مشکلات را حل کرده است، ولی این تصورات ساده ‏اندیشانه به جنگ دوم جهانی منجر شد. بنابراین برای حل هرمساله سیاسی نیروی صاحب صلاحیت آن ‏موضوع لازم است. به عبارت دیگر آنچه ما روی کاغذ یا درمقام گفت وگو به عنوان راه حل مطرح می کنیم، ‏درمقام عمل نیازمند یک نیروی صاحب صلاحیت است. از این رو به طور کلی چه درزمینه ایجاد انضباط ‏مالی به منظور پیشبرد برنامه های اقتصادی و چه درجهت حل بحران های اجتماعی وچه درجهت کاهش ‏تنش های بین المللی، جناح موجود درایران نشان داده است که از کمترین صلاحیت و ابزار لازم برخوردار ‏است. بنابراین بحث دراین است که راه حل های موجود ایران، راه حل های آزموده شده و کاملا ممکن ‏ومحتمل است. درواقع اگر بخواهم جواب سوال شما را بدهم باید این گونه بگویم که بخش عمده ای از مشکلات ‏موجود درایران به طور قطع ویقین ناشی از سوء مدیریت است تا مشکلات ساختاری جامعه ایران. تحقیقا همه ‏کارشناسان اقتصادی اتفاق نظر دارند که دراین سه سال اخیر، با افزایش بهای نفت، فضای نسبتا آرام اجتماعی ‏درایران و یکدست بودن حاکمیت، همگی زمینه مهیایی بوده برای یک چرخش اقتصادی واجتماعی چشمگیر ‏که بتواند برای حرکت های بعدی قلمداد شود. ولی مشاهده می کنیم که این دوره به دلیل سوء مدیریت تبدیل به ‏یک دوره بحرانی شده است. ‏


‎ ‎درنامه 60 اقتصاد دان هم به برخی مواردی که شما اشاره کردید تاکید شده بود.‏‎ ‎

بله، ولی با توجه به بحران های به وجود آمده چه کسی وچه نیرویی می تواند بیاید ومیراث این بحران ها را ‏به عهده بگیرد ؟ عرض بنده این است که این بحران، بحران ساختاری درایران نیست، بلکه بحران مدیریت ‏وبحران فقدان مدیریت است. درواقع اگر بسیاری از مدیران فعلی حذف بشوند، شاید بسیاری از هزینه های ‏موجود در خیلی از حوزه ها کمتر بوده تا با مدیران نالایقی که حضور داشته اند. ‏


‎ ‎بنابراین از نظر شما مشکل اصلی این است که وزن نیروها از نظر تخصصی و درک مسایل ‏ومشکلات اقتصادی واجتماعی ایران به گونه ای است که چه درحوزه های داخلی وچه درحوزه های خارجی ‏توانایی مواجهه با مسایل هریک از این حوزه ها را ندارند.‏‎ ‎

با این تبصره که راه حضور این وزن درنظام سیاسی به طورعادی مسدود شده و این انسداد مستلزم یک تحول ‏نسبی و سیاسی است. به عبارت دیگر این گونه نیست که حاکمیت تنها یک گزینش نادرست درانتخاب مدیران ‏اش به عمل آورده، بلکه یک بحران سیاسی ونه یک بحران ساختاری اجتماعی و اقتصادی، ایجاد شده است. مثلا ‏بحران فعلی کشورهای غربی ساختاری است، ولی درایران بحران حاضر بحران سوء مدیریتی است که ‏درنتیجه انسداد سیاسی ایجاد شده است. ‏


‎ ‎پس شما مهمترین بحران ایران را درشرایط کنونی ظاهرا بحران مدیریت می دانید که این امر نیز ‏با خروج از انسداد سیاسی امکان پذیر است، آیا انتخابات آینده چنین امکانی را فراهم می کند؟‎ ‎

دقیقا. به عبارت دیگر به نظر می آید تنها نیرویی که می تواند براین انسداد غلبه یابد شخص آقای خاتمی است ‏ولی به دلیل ارزیابی هایی که از او می شود چند نکته مطرح می شود که مخالفان از آن سوء برداشت می ‏کنند. یکی اینکه عنوان می شود آقای خاتمی یک فرد نیست بلکه یک نیرو است. دقیقا به همین دلیل است. زیرا ‏به نظر نمی رسد در کاندیداهای دیگر ظرفیت غلبه برانسداد سیاسی حاضر وجود داشته باشد. نکته دوم ناظربه ‏این گفته است که آقای خاتمی باید برنامه داشته باشند که باید برنامه هم داشته باشند، ولی صرف نظر از ‏برنامه که مهم است، نفس حضور ایشان برای آنکه مقدمه تحولات را ایجاد کند، اهمیت اساسی دارد. بنابراین ‏به همین جهت است که ما پیش از آنکه از آقای خاتمی، طلب برنامه بکنیم از او می خواهیم به این صحنه ‏ورود پیدا کند تا مقدمه حل بحران های ایران حاصل شود. ‏


‎ ‎جناح اصول گرا ونظامیان مایلند انتخابات آینده درمیان آنان رقم بخورد ونیروهای غیرخودی مانند ‏اصلاح طلبان شانس ورود به این عرصه را نداشته باشند. اگر شرایط سیاسی به این نحو پیش برود ومسایل ‏مدیریتی نیز حل نشود، فکر می کنید این انسداد سیاسی درآینده به چه بحران های دیگری ختم خواهد ‏شد؟‎ ‎

درچنین وضعی می تواند به همه بحران های ممکن منجر شوداز جمله بحران های اجتماعی وشکاف های ‏اساسی تر در درون حاکمیت و ریزش های گسترده در نیروهای حاکمیت. این موضوع می تواند به رکود ‏اقتصادی خیلی عظیم و فقرهای دامن گستر منجر شود. همچنین همه بحران هایی که کشور بزرگی نظیرایران ‏درصورت فقدان یک مدیریت منسجم دچارش شود. بحران های قومیتی، و… ونیز از دیگر مواردی است که ‏می تواندجمهوری اسلامی ایران را به طور حاد دچار بحران نظم کند. ‏


‎ ‎آیا درخود اصلاح طلبان این پتانسیل وجود دارد که بحران کنونی را به درستی شناسایی و براساس ‏آن نیروهای متناسب با وزن این بحران راکاندیدای ریاست جمهوری کنند. با توجه به نوشته ها و مواضع ‏مختلفی که این روزها دیده می شود، به نظر شما اصلاح طلبان اساسا صلاحیت پیروزی براین دست از ‏معضلات خود را پیدا کرده اند؟‎ ‎

به نظرمن اصلاح طلبان صلاحیت ایفای این نقش تاریخی را پیدا کرده اند. نیروی اصلاح طلب بعد از دوم ‏خرداد، درحال حاضر نیروی پخته ای است که مجموعه ای از کادرها ورزیده را درخودجای داده است. این ‏نیرو دارای حمایت کارشناسی قابل توجه ای است ولی همان طور که عرض کردم فهم مسایل ایران چندان ‏مشکل نیست، بلکه پیچیدگی دراجرای برنامه ها است. این پیچیدگی هم به دلیل موانع بیشماری نیست که مثلا ‏ممکن است درجامعه ایران وجود داشته باشد. اتفاقا درجامعه ای مانند ایران، برخلاف کشوری نظیر هند یا ‏کشورهای آفریقایی یا بسیاری از کشورهایی که سنت های دامنه داری دارند که ممکن است مقاومت هایی ‏درآن ها وجود داشته باشد، پیشبرد برنامه های اجتماعی علی الخصوص بعد ازانقلاب که بسیاری از موانع ‏فرهنگی درآن حل شده است کار چندان سختی نیست بلکه انسداد سیاسی و درنتیجه این انسداد ورانت های ‏ناشی از آن که حول این انسداد رسوب کرده، مانع حرکت ساخت اجتماعی به طرف پیشرفت می شود. مثلا ‏شخص آقای احمدی نژاد آقای دکتر حمید مولانا را که استاد دانشگاه و ساکن آمریکا است به عنوان مشاور ‏انتخاب می کنند، اگر این منطق را برای یک حرکت اصلاح گرایانه موجه بدانید، یعنی یک دولت درایران، ‏دریک حوزه ای از کارشناسان ایرانی ایران دوست، ولو آنکه درکشورهای غربی مستقر باشند بخواهند استفاده ‏کنند فکر می کنید آیا آنان می توانند به چنین اقدامی مبادرت کنند؟ ما می دانیم که چه هیاهوها و چه پرونده ‏هایی دراین باره ایجاد خواهد شد. این ها بیشتر ناشی از انسداد سیاسی است وراهگشایی دراین حوزه نیز ‏درتوانایی آقای خاتمی است که به طور نسبی می توانند برآن غلبه کنند و مدیرانی توانا برای حل مسائل ‏موجود را سازماندهی کنند. از نظر من نیروی اصلاحی درایران صاحب صلاحیت ترین نیروی موجود برای ‏اداره کشور وحل بحران های آن است. باید دراین جا یادآوری کنم که به دلیل همین موانع است که نیروهای ‏اصلاحی نمی توانند از همه ظرفیت های خود استفاده کنند. چنانچه این امکان وجود داشته باشد که نیروهای ‏اصلاحی از همه ظرفیت های خود استفاده کنند، به میزانی که انسداد سیاسی تضعیف می شود ظرفیت های ‏اصلاحی و برنامه ها نیز فعال تر می شوند. به نظر من توان حرکت اصلاحی ودموکراتیک درجامعه ایران به ‏میزانی که درعمل موفق شوند به طور ارگانیک واساسی افزایش پیدا می کند. ‏