بسیاری از دوستان بر این تحلیل هستند که سکوت و رکود موجود در اردوی اصولگرایان، تنها رویه کار است و آنچه در بستر جریان دارد، تلاش ماهرانه برای انتخاب مجدد احمدی نژاد یا برامد آبرومندانه یک اصولگرای دیگر است. قید آبرومندی در ارائه یک اصول گرای دیگر لازم است زیرا هر مدل اصولگرای دیگری که از این اردو برخیزد، معنی اش در فرهنگ اصطلاحات سیاسی این سالهای ایران می شود “عبور از احمدی نژاد”. بنابراین اگر اصولگرایان به این جمع بندی برسند که همه تدابیر احمدی نژادی، از مستضعف نوازی ها، تا خالی کردن خزانه مملکت در پروژه های غیر علمی و ضد توسعه، تأثیر عکس داشته و از محبوبیت آغازین او به شکل چشمگیری کاسته است، آنوقت باید راهی بیابند تا هزینه اولین رئیس جمهور “یک نوبتی” در سی ساله اخیر را سرشکن کنند. این می تواند از تلاشی مقدس! برای واداشتن شخص رئیس جمهور به انصراف تحت دلیلی ساختگی تا پذیرش ریسک نمایش آزادی انتخاب را در بر بگیرد؛ و البته کسی چه می داند چه ترفندهای آزموده و ناآزموده دیگر در حد فاصل این دو غایت می توانند وجود داشته باشند.
اما بر اساس شناخت تجربی از فضای کنش های سیاسی ایران، پذیرش این نکته که چنین مخفی کاری ماهرانه ای برای هیچیک از بازیگران صحنه سیاست ایران آنهم در وسعت یک جبهه وسیع اصولگرایی یا اصلاح طلبی ممکن باشد، دشوار است. دشوارتر از پذیرش سرگیجه اصولگرایان. آنان نمی توانند بیمناک و نگران نباشند.
در اثبات اینکه اصولگرایان دچار بحران تصمیم گیری هستند، این نکته بسیار قابل توجه است که تقریباً در تمامی طول حکومت جمهوری اسلامی، هرگز یک جریان خاص چنین آشکار مدعی تسلط برتمامی ارکان قدرت نبوده است. این مدعای ایشان بوده، شعارش را با شور و شوق داده اند و مردم را باورانده اند که اختیار همه افعال در کشور، تحت توجهات ولی عصر در کف با کفایت اصولگرایان نهاده شده است.
ما عقلانیتی را که از واقعیت پویایی جامعه بشری برمی خیزد و تکاپوی سیاسی موجود در جامعه ایران را که اجازه یکدستی ایده آل اصولگرایان را نمی دهد، نمی توانیم نادیده بگیریم. ما نمی توانیم نبینیم که در مجلسی که اصولگرایان گفتند لیست نمایندگان را امام زمان امضا کرده است، اصولگرایانی چون عماد افروغ یا حسن کامران یا علی مطهری به مخالفت با برخی ویرانگری های احمدی نژاد برخاستند و تعدادشان نیز روز به روز افزون شد. این اگر چه واقعیت است اما مفهومی زیربنایی است که در برابر تابلوی تمام قدی که ایشان از رئیس جمهور مکتبی و مجلس امام زمانی و رهبری حامی ایشان و دست بلندشان در قوه قضائیه، به زیان امروزشان تصویر کرده اند، رنگ می بازد و لاجرم شکستی همه جانبه را نیز برایشان به ارمغان می آورد.
منظورم نه این است که اصولگرایان در مجموع برنده انتخابات ریاست جمهوری نهم و مجلس هشتم نبوده اند؛ که قاضی مرتضوی شان در قوه قضائیه پاسبانشان نیست؛ نه همه اینها واقعیت دارد. اما واقعیت بزرگتر آن است که نمی توان جامعه انسانی را در مطالبات اجتماعی و درخواست های فردی خود در قالب های معین سیاسی یا عقیدتی نگاه داشت. این سیلی سخت واقعیت است نه تنها به تمامیت خواهی اصولگرایان که بر اصل تمامیت خواهی و بر فلسفه استبداد همواره پیروز می شود.
شاید اگر شرایط جهانی اجازه می داد وساختار حکومت در کشور ما مانند بسیاری جوامع رشد یافته حاصل مبارزه منطقی احزاب بود، اصولگرایان این فرصت چهار ساله آتی را به ثمن بخس تقدیم اصلاح طلبان می کردند تا این خزانه خالی و موج بیکاری و اعتیاد و گرانی راهمچون دوران گذشته اندک سامانی بدهند و حتا اگر نه با شکست خود در اصلاح خرابکاری های اصولگرایانه، راه برای پیروزی مجدد ایشان در دوره و دوره های آتی بگشایند. و یا حتا این انتخاب آگاهانه اصلاح طلبان می شد که اصولگرایان را می گذاشتند تا نوزادی را که به دنیا آورده اند خود سرپرستی کنند و آن وقت آنان بودند که در دور آینده با استقبال بیشتر و تقاضاهای محدودتر مواجه بودند.آن دور تناوبی که ما در غرب، به ویژه در آمریکا میان دو بازیگر اصلی صحنه سیاست می بینیم.
اما خوشبختانه یا متأسفانه اینجا ایران است! نه تنها رأی دهندگان، ( مردم) در فرم تعین یافته “جامعه مدنی” ظاهر نشده و هنوز حرکات و کنش های توده وار دارند، که حتا احزاب قانونی موجود نیز به نظر نمی رسد که به تحزب خود بهای حقوقی کافی بدهند.
در رویداد سرنوشت سازی چون انتخاب ریاست جمهوری حزب سرشناس و نسبتاً با تجربه ای چون کارگزاران به قصد ائتلاف سیاسی از نامزدی حمایت می کند و دبیر کل اش با حفظ سمت از نامزدی دیگر! این مقولات البته مقدس نیستند ولی حقوقی و متعین هستند نباید روی بدهند ولی باز هم خوشبختانه یا بدبختانه و به دلیل مجموعه شرایط نه آسیبی که یک حزب جدی از چنین ناهمگونی ها در جهان توسعه یافته می برد، نصیب کارگزاران می شود، و نه در سرنوشت کاندیداها تأثیر چندانی می گذارد که به واقع کاندیدای گروههای اجتماعی هستند و نه هواداران و اعضای احزاب معین.
در چنین شرایطی و در ضرورت به کارگیری مثبت تضادهای موجود، حضور کاندیداهای تا کنون سه گانه را در اردوی اصلاحات باید به تبدیل به احسن کرد. اینکه این نامزدها هیچیک در تخریب و حمله به یکدیگر قدمی برنمی دارند، اگر چه باز مرسوم مبارزه سیاسی حزبی نیست، اما اینجا می تواند به نتیجه اجماعی قابل قبول و کارسازی بدل شود. به این ترتیب که این کاندیداها علاوه بر ستادهای فعال شخصی ستاد مشترکی نیز داشته باشند تا نتایج به دست آمده در کمپ هر کاندیدایی را مورد بحث و تفسیر قرار داده و اگر لازم شد انصراف دو کاندیدا یا بیشتر را ـ آقای اعلمی هم دارند می آیند ـ به نفع گزینه آشکارا مقبول تر سازمان بدهند. من پیش از این اعتقادم را به عدم زیان حضور کاندیدا های مختلف حتا از دو جبهه بیان کردم. آنزمان دوستان زیادی به من خرده گرفتند، به ویژه به این بخش از نوشته بودم ”اصلاح طلبان و اصولگرایان هیچکدام نامزد واحدی ندارند. با این تفاوت که اصولگرایان نامزدی با اهمیت خاتمی ندارند.اما اگر هر دو گروه نامزدهای متعددی داشته باشند، امکان شکسته شدن آرا و رفتن یک نامزد از هر سو به دور دوم افزایش یافته و این افزایش به درجات تقریباً مساوی میان دو نیرو تقسیم خواهد شد.در حالیکه کماکان احتمال برگزیده شدن مجدد احمدی نژاد نه تنها در مقابل اصلاح طلبان، بلکه در مقابل یکی از اصولگرایان نظیر لاریجانی نیز ناچیز است.“
امروز دوستان بیش از گذشته اصرار دارند که ترکیب احمدی نژاد ـ خاتمی است که اصلاح طلبان را پیروز قطعی انتخابات قرار می دهد. شاید در این بخش من زیاد روی تخریب موقعیت احمدی نژاد حساب باز می کنم. اما همچنان معتقدم که حضور نامزدهای متعدد از اصلاح طلبان و حتا اصولگرایان، فضای جامعه را سیاسی تر کرده و مطالبات و خواست های بیشتری را مطرح و به حرکات سیاسی بدل خواهد کرد.