ترس از تکثر، بار تاریخی استبداد!‏

ملیحه محمدی
ملیحه محمدی

بسیاری از دوستان بر این تحلیل هستند که سکوت و رکود موجود در اردوی اصولگرایان، تنها رویه کار است و آنچه ‏در بستر جریان دارد، تلاش ماهرانه برای انتخاب مجدد احمدی نژاد یا برامد آبرومندانه یک اصولگرای دیگر است. قید ‏آبرومندی در ارائه یک اصول گرای دیگر لازم است زیرا هر مدل اصولگرای دیگری که از این اردو برخیزد، معنی ‏اش در فرهنگ اصطلاحات سیاسی این سالهای ایران می شود “عبور از احمدی نژاد”. بنابراین اگر اصولگرایان به این ‏جمع بندی برسند که همه تدابیر احمدی نژادی، از مستضعف نوازی ها، تا خالی کردن خزانه مملکت در پروژه های ‏غیر علمی و ضد توسعه، تأثیر عکس داشته و از محبوبیت آغازین او به شکل چشمگیری کاسته است، آنوقت باید راهی ‏بیابند تا هزینه اولین رئیس جمهور “یک نوبتی” در سی ساله اخیر را سرشکن کنند. این می تواند از تلاشی مقدس! ‏برای واداشتن شخص رئیس جمهور به انصراف تحت دلیلی ساختگی تا پذیرش ریسک نمایش آزادی انتخاب را در بر ‏بگیرد؛ و البته کسی چه می داند چه ترفندهای آزموده و ناآزموده دیگر در حد فاصل این دو غایت می توانند وجود ‏داشته باشند.‏

اما بر اساس شناخت تجربی از فضای کنش های سیاسی ایران، پذیرش این نکته که چنین مخفی کاری ماهرانه ای برای ‏هیچیک از بازیگران صحنه سیاست ایران آنهم در وسعت یک جبهه وسیع اصولگرایی یا اصلاح طلبی ممکن باشد، ‏دشوار است. دشوارتر از پذیرش سرگیجه اصولگرایان. آنان نمی توانند بیمناک و نگران نباشند.‏

در اثبات اینکه اصولگرایان دچار بحران تصمیم گیری هستند، این نکته بسیار قابل توجه است که تقریباً در تمامی طول ‏حکومت جمهوری اسلامی، هرگز یک جریان خاص چنین آشکار مدعی تسلط برتمامی ارکان قدرت نبوده است. این ‏مدعای ایشان بوده، شعارش را با شور و شوق داده اند و مردم را باورانده اند که اختیار همه افعال در کشور، تحت ‏توجهات ولی عصر در کف با کفایت اصولگرایان نهاده شده است.‏

ما عقلانیتی را که از واقعیت پویایی جامعه بشری برمی خیزد و تکاپوی سیاسی موجود در جامعه ایران را که اجازه ‏یکدستی ایده آل اصولگرایان را نمی دهد، نمی توانیم نادیده بگیریم. ما نمی توانیم نبینیم که در مجلسی که اصولگرایان ‏گفتند لیست نمایندگان را امام زمان امضا کرده است، اصولگرایانی چون عماد افروغ یا حسن کامران یا علی مطهری به ‏مخالفت با برخی ویرانگری های احمدی نژاد برخاستند و تعدادشان نیز روز به روز افزون شد. این اگر چه واقعیت ‏است اما مفهومی زیربنایی است که در برابر تابلوی تمام قدی که ایشان از رئیس جمهور مکتبی و مجلس امام زمانی و ‏رهبری حامی ایشان و دست بلندشان در قوه قضائیه، به زیان امروزشان تصویر کرده اند، رنگ می بازد و لاجرم ‏شکستی همه جانبه را نیز برایشان به ارمغان می آورد.‏

منظورم نه این است که اصولگرایان در مجموع برنده انتخابات ریاست جمهوری نهم و مجلس هشتم نبوده اند؛ که ‏قاضی مرتضوی شان در قوه قضائیه پاسبانشان نیست؛ نه همه اینها واقعیت دارد. اما واقعیت بزرگتر آن است که نمی ‏توان جامعه انسانی را در مطالبات اجتماعی و درخواست های فردی خود در قالب های معین سیاسی یا عقیدتی نگاه ‏داشت. این سیلی سخت واقعیت است نه تنها به تمامیت خواهی اصولگرایان که بر اصل تمامیت خواهی و بر فلسفه ‏استبداد همواره پیروز می شود.‏

شاید اگر شرایط جهانی اجازه می داد وساختار حکومت در کشور ما مانند بسیاری جوامع رشد یافته حاصل مبارزه ‏منطقی احزاب بود، اصولگرایان این فرصت چهار ساله آتی را به ثمن بخس تقدیم اصلاح طلبان می کردند تا این خزانه ‏خالی و موج بیکاری و اعتیاد و گرانی راهمچون دوران گذشته اندک سامانی بدهند و حتا اگر نه با شکست خود در ‏اصلاح خرابکاری های اصولگرایانه، راه برای پیروزی مجدد ایشان در دوره و دوره های آتی بگشایند. و یا حتا این ‏انتخاب آگاهانه اصلاح طلبان می شد که اصولگرایان را می گذاشتند تا نوزادی را که به دنیا آورده اند خود سرپرستی ‏کنند و آن وقت آنان بودند که در دور آینده با استقبال بیشتر و تقاضاهای محدودتر مواجه بودند.آن دور تناوبی که ما در ‏غرب، به ویژه در آمریکا میان دو بازیگر اصلی صحنه سیاست می بینیم.‏

اما خوشبختانه یا متأسفانه اینجا ایران است! نه تنها رأی دهندگان، ( مردم) در فرم تعین یافته “جامعه مدنی” ظاهر نشده ‏و هنوز حرکات و کنش های توده وار دارند، که حتا احزاب قانونی موجود نیز به نظر نمی رسد که به تحزب خود بهای ‏حقوقی کافی بدهند.‏

در رویداد سرنوشت سازی چون انتخاب ریاست جمهوری حزب سرشناس و نسبتاً با تجربه ای چون کارگزاران به ‏قصد ائتلاف سیاسی از نامزدی حمایت می کند و دبیر کل اش با حفظ سمت از نامزدی دیگر! این مقولات البته مقدس ‏نیستند ولی حقوقی و متعین هستند نباید روی بدهند ولی باز هم خوشبختانه یا بدبختانه و به دلیل مجموعه شرایط نه ‏آسیبی که یک حزب جدی از چنین ناهمگونی ها در جهان توسعه یافته می برد، نصیب کارگزاران می شود، و نه در ‏سرنوشت کاندیداها تأثیر چندانی می گذارد که به واقع کاندیدای گروههای اجتماعی هستند و نه هواداران و اعضای ‏احزاب معین.‏

در چنین شرایطی و در ضرورت به کارگیری مثبت تضادهای موجود، حضور کاندیداهای تا کنون سه گانه را در ‏اردوی اصلاحات باید به تبدیل به احسن کرد. اینکه این نامزدها هیچیک در تخریب و حمله به یکدیگر قدمی برنمی ‏دارند، اگر چه باز مرسوم مبارزه سیاسی حزبی نیست، اما اینجا می تواند به نتیجه اجماعی قابل قبول و کارسازی بدل ‏شود. به این ترتیب که این کاندیداها علاوه بر ستادهای فعال شخصی ستاد مشترکی نیز داشته باشند تا نتایج به دست آمده ‏در کمپ هر کاندیدایی را مورد بحث و تفسیر قرار داده و اگر لازم شد انصراف دو کاندیدا یا بیشتر را ـ آقای اعلمی هم ‏دارند می آیند ـ به نفع گزینه آشکارا مقبول تر سازمان بدهند. من پیش از این اعتقادم را به عدم زیان حضور کاندیدا ‏های مختلف حتا از دو جبهه بیان کردم. آنزمان دوستان زیادی به من خرده گرفتند، به ویژه به این بخش از نوشته بودم ‏‏”اصلاح طلبان و اصولگرایان هیچکدام نامزد واحدی ندارند. با این تفاوت که اصولگرایان نامزدی با اهمیت خاتمی ‏ندارند.اما اگر هر دو گروه نامزدهای متعددی داشته باشند، امکان شکسته شدن آرا و رفتن یک نامزد از هر سو به دور ‏دوم افزایش یافته و این افزایش به درجات تقریباً مساوی میان دو نیرو تقسیم خواهد شد.در حالیکه کماکان احتمال ‏برگزیده شدن مجدد احمدی نژاد نه تنها در مقابل اصلاح طلبان، بلکه در مقابل یکی از اصولگرایان نظیر لاریجانی نیز ‏ناچیز است.“‏

امروز دوستان بیش از گذشته اصرار دارند که ترکیب احمدی نژاد ـ خاتمی است که اصلاح طلبان را پیروز قطعی ‏انتخابات قرار می دهد. شاید در این بخش من زیاد روی تخریب موقعیت احمدی نژاد حساب باز می کنم. اما همچنان ‏معتقدم که حضور نامزدهای متعدد از اصلاح طلبان و حتا اصولگرایان، فضای جامعه را سیاسی تر کرده و مطالبات و ‏خواست های بیشتری را مطرح و به حرکات سیاسی بدل خواهد کرد.‏