نمایش آن سوی پل به کارگردانی حسین فرخی در تهران روی صحنه است. هنر روز نگاهی دارد به این اجرا.
علی حسین فرخی متولد 1338 اراک، فارغ التحصیل بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشکده هنرهای زیبا گرفت و فوقلیسانس همین رشته از دانشکده هنر دانشگاه تربیت مدرس، عضو هیئت علمی دانشگاه هنر و صاحب امتیاز، مدیر مسئول و سردبیر ماهنامه سینما و تئاتر است. از دوره دبیرستان به کار نمایشی روی آورد و همزمان با مطبوعات نیز همکاری میکرد. پس از انقلاب کار در زمینه نویسندگی و کارگردانی تئاتر را به صورت آکادمیک دنبال کرد و سپس با ساختن دو فیلم کوتاه و بازی در فیلم پرچمدار به سینما نیز روی آورد. اما اولین فیلم بلندش یحیی در سال 1374 با برخورد سرد تماشاگران و منتقدان روبرو شد و باعث شد تا فرخی بار دیگر به تئاتر بازگردد. او تاکنون نمایش هایی متعددی از جمله شب نشینی با شکوه آقاجون، رومئو و ژولیت، مکبث، المیرا در آتش و… را به روی صحنه برده و آن سوی پل آخرین کار وی محسوب می شود.
آن سوی پل
نویسنده: نادر ساعی ور. کارگردان: حسین فرخی. طراح صحنه: افروز کشاورز. بازیگران: حسین رجایی دوست، رضا گیلان پور، مریم مقیمی، امین آبان.
خلاصه داستان: یوسف و مریم در خارج از محدوده تهران زندگی می کنند. برادر مریم نویسنده است و با یوسف بر سر بینش های ایدئولوژیک مشکل دارند. درگیری یوسف و برادر مریم داستان این نمایش را شکل می دهد.
ساده لوح
علی حسین فرخی متولد 1338 اراک، فارغ التحصیل بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشکده هنرهای زیبا گرفت و فوقلیسانس همین رشته از دانشکده هنر دانشگاه تربیت مدرس، عضو هیئت علمی دانشگاه هنر و صاحب امتیاز، مدیر مسئول و سردبیر ماهنامه سینما و تئاتر است. از دوره دبیرستان به کار نمایشی روی آورد و همزمان با مطبوعات نیز همکاری میکرد. پس از انقلاب کار در زمینه نویسندگی و کارگردانی تئاتر را به صورت آکادمیک دنبال کرد و سپس با ساختن دو فیلم کوتاه و بازی در فیلم پرچمدار به سینما نیز روی آورد. اما اولین فیلم بلندش یحیی در سال 1374 با برخورد سرد تماشاگران و منتقدان روبرو شد و باعث شد تا فرخی بار دیگر به تئاتر بازگردد. او تاکنون نمایش هایی متعددی از جمله شب نشینی با شکوه آقاجون، رومئو و ژولیت، مکبث، المیرا در آتش و… را به روی صحنه برده و آن سوی پل آخرین کار وی محسوب می شود.
در روزگاری که تنها مرکز تئاتر مملکت همچنان تعطیل است بر صحنه رفتن هر آنچه می تواند نام نمایش را بر پیشانی خود یدک بکشد دور از ذهن نیست. نمایش آن سوی پل با متن شتابزده و اجرای ساده انگارانه اش تماشاگر را به یاد نمایشنامه های دبیرستانی سال های دور می اندازد. نمایشنامه هایی که به صورت پلی کپی در ادارات امور تربیتی وجود داشت و نویسندگان آن می کوشیدند به زور هم که شده پیامی آموزشی، تربیتی در بطن آن بگنجانند. با به قهقرا کشاندن تئاتر دور نیست روزگاری که شبه نمایش هایی همچون آن سوی پل ها بر صحنه بیایند و کارگردان آن که عنوان استاد دانشگاه تئاتر را نیز با خود به یدک می کشد با افتخار آن را بر صحنه اجرا کند.
حسین فرخی در چند سال گذشته نمایش هایی را در تئاتر شهر روی صحنه برد که اندکی قابل تامل بود. اما هیچگاه نتوانست به رغم هیاهوی بسیار خود را به عنوان یک کارگردان مطرح عنوان کند. اولین و آخرین کار سینمایی اش نیز با شکست کامل روبرو شد، اما به هر حال با سوء استفاده از عنوان هایی همچون دفاع مقدس و… به حوزه هنری پناهنده شده تا یکی از مضحک ترین کارهای چند سال اخیر را به صحنه آورد. نمی دانم از چه پنجره ای می توان این گونه نمایش ها را نقد کرد. چون نقد برای خود ساحتی دارد که نوشتن درباره چنین نمایش های ساده انگارانه ای آن را مخدوش می کند. با چنین اعترافی و اینکه فعلا باید با دست پخت آقایان بسازیم تا تعمیرات تئاتر شهر تمام شود و بلکه اجرایی واقعی را در آن شاهد باشیم، به نکاتی در باره این کار اشاره می کنم.
نمایش آن سوی پل قرار است با توجه به اشاره آشکاری که از نامش برمی آید به عدم تفاهم شخصیت های نمایش بپردازد. این شکل انتخاب نام در جنس داستان، شخصیت پردازی ها و حتی میزانسن نیز بسط می یابد و از این به بعد به دلیل عدم تکرار با این بینش یادداشت را بخوانید.
یوسف یک رزمنده است که معلوم نیست به چه دلیلی دائم باید با برادر زنش که یک نویسنده اپوزیسیون است رو به رو شود و درباره مسائلی نخ نماشده با یکدیگر بحث کنند. تصور نویسنده بر آن بوده که گره اصلی درام با رویارویی این دو شخصیت شکل می گیرد. درحالی که چنین نیست و شخصیت ها آنقدر دچار پرداخت ضعیف و کلیشه ای هستند که نه تنها تفکراتشان به کنش دراماتیک تبدیل نمی شود بلکه تماشاگر را به سمت خندیدن به آنها سوق می دهد. محلی که یوسف و همسرش مریم در آن زندگی می کنند در حاشیه شهر واقع شده و پلی ارتباط آنها را با شهر برقرار می کند. این حاشیه نشینی آنها به ظاهر نشان از تک افتادگی شان دارد. رویارویی برادر مریم هم با آنها در حالی که یوسف روی و صندلی چرخدار نشسته است بر مظلومیت آنها صحه ای دو چندان می گذارد. اما شخصیت برادر مریم آنچنان تک بعدی ترسیم شده که به جای شخصیت به دیوی دو پا می ماند. این شخصیت ما را یاد فیلم های جنگی اوایل دهه شصت می اندازد. عراقی ها در این فیلم ها به خاطر اینکه ایرانی ها مظلوم جلوه کنند آدم هایی سخیف ترسیم می شدند. برادر مریم هم در مقابل یوسف چنین حالتی دارد. حرف های او نه تنها از درایت یک نویسنده ناشی نمی شود که از او انسانی احمق ترسیم می کند.
میزانسن های نمایش نیز اگر بتوان بر آن نام میزانسن نهاد بسیار دم دستی است. بازیگران هیچ حرکتی ندارند جز اینکه وارد صحنه شده و یا از آن خارج شوند. نور هم به شکل ابتدایی دائم روشن و خاموش می شود.
داستان این نمایش از جایی به اوج بلاهت می رسد که دوست پاسداریوسف هم وارد داستان می شود و برادر مریم دچار این توهم می شود که او از مامورین اطلاعاتی است و برای بردن او به منزل آنها آمده است. درگیری های ذهنی برادر مریم از این لحظه وارد یک مرحله دیگر می رسد و نویسنده و کارگردان با سادگی تمام تا آنجا که می توانند این شخصیت را ترسو جلوه می دهند. از همین روی نویسنده به فردی خائن و دو رزمنده به آدم هایی وطن پرست و دانا تبدیل می شوند.
نوشتن و اجرای چنین نمایش هایی با هر تعریفی که می خواهند داشته باشند تنها تمسخر تماشاگر است و خوشبختانه با توجه به سطح آگاهی عمومی مخاطبان نتیجه ای معکوس حاصل خواهد شد!