گفت وگو♦ دیدار

نویسنده
بهنام ربیع زاده

در آستانه برگزاری بیستمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران با محمد علی سپانلو درباره ممیزی کتاب به گفتگو نشسته ایم .

گفت وگو با محمد علی سپانلو

فقط تعهد به نظام!

sepanloo462.jpg

قدرتمندان، برای بقای خود و نگهداشت ارزش هاشان به تحدید انواع آزادی می پردازند. برخی بر مکالمات تلفنی انگشت می گذارند، عده ای سایت ها و وبلاگ ها را کنترل می کنند، شماری مطبوعات مکتوب را زیر نظر دارند و جمعی سطر سطر کتاب ها را از نظر می گذرانند. مورد آخر در ایران به ممیزی کتاب معروف است در واقع آنچه از نگاه حکومت نباید در کتب بیابید و در دسترس عموم قرار نگیرد را از سایر مطالب جدا می کند. در این باره با محمد علی سپانلو گفت وگو کرده ایم.

آقای سپانلو! از آقای دولت آبادی نقل و قول کنم که 10 جلد کتاب از هر ناشر منتظر دریافت مجوز چاپ از اداره ارشادند. با حساب سر انگشتی 10 هزار جلد کتاب باید پشت این دیوار صف کشیده باشند و بنظر نمی رسد که به این زودی سر از چاپخانه در آورند. با توجه به اینکه اگر حتی یکسال از ارسال کتاب به ارشاد بگذرد، مطالب آن کهنه خواهد شد و ممکن است بسیاری از آثار ارزش خود را از دست بدهند، ارزیابی شما از وضعیت فرهنگی کشور چیست؟

در جوامع توسعه یافته اغلب قوانین حقوق بشر رعایت می شود و بر حقوق انسانی آزادی بیان و اندیشه تاکید بیشتری دارند اما – متاسفانه – در کشور ما روند ناصحیصی وجود دارد و آن این است که عده ای ناآگاه متولی امر فرهنگ اند و قوانین را بدلخواه خودشان تفسیر می کنند.

اهالی فرهنگ اعتراضاتی را متوجه دولت کرده اند. به نظر شما این اعتراضات چه نتیجه ای خواهد داشت؟

بیشتر مواقع وقتی اعتراضی می شود، عده ای عکس آن رفتار می کنند و عمداً خود را به ته چاهی می اندازند که به آنها نشان داده ای. این امر بدیهی است زیرا این افراد هیچگونه آشنایی با ادبیات ندارند.

البته باید قبول داشت که حکومتها برای بقا از ابزارهایی بهره می گیرند تا از برخی مسایل مانند تشویق اذهان عمومی، اهانت و… جلوگیری نمایند.

البته در پیشگاه متوالیان فرهنگ ما، اصطلاحات تغییر معانی داده است. مثلاً تنویر افکار عمومی، تشویق اذهان عمومی و انتقاد از کجرویها، اهانت به بعضی جاهاست. درهر صورت این قصاص قبل از جنایت است.


فکر می کنید با موارد احتمالی چگونه باید برخورد کرد؟

قوانین بخوبی همه چیز را روشن کرده است. در قانون اساسی دو معیار برای سانسور وجود دارد اول اینکه موضوع نباید بر هم زننده امنیت عمومی باشد و دوم نیز اینکه موضوع نباید مغایر مبانی دین باشد که موارد توقیفی در هیچ یک از ظرفها نمی گنجند. بلکه این رفتار تنها لجبازی بیش نیست. در مورد برخورد با تخطی از موارد فوق هم قوانین مدونی وجود دارد.

اخیراً دسته بندیهایی بنام نویسنده متعهد و غیر متعهد سر زبانهاست که بنظر می رسد نویسندگان متعهد با چنین مشکلاتی مواجه نیستند! می شود نظرتان را درباره این دسته بندیها بدانیم؟

نمی دانم تعهد به چه چیز مورد نظر است. تعهد به مذهب، تعهد به نظام یا تعهد به مبانی انسانی؟ در دسته بندی که شما از آن یاد کردید، آنها که به نظام تعهد دارند، نویسنده متعهدند و متعهدین به مراتب بالای انسانی، غیر متعهد ! ما افتخار تعهد به انسانیت را داریم اگر پذیرفته شود.

و شما همیشه پشت دیوارید، آنها مواجه با درهای باز!

ببینید! سانسور هیچگاه موفق نبوده و تجربه های متعددی وجود دارد که اندیشه ی زیر زمینی تاثیر گزاری بسیار زیاد تری دارد. مطمئن باشید که آیندگان قضاوت خوبی خواهند داشت.

شما چه کاری در وزارت ارشاد دارید که موفق به دریافت مجوز نشده است؟

ترجمه نمایش نامه از «هلن سیسکو» نویسنده ی فرانسوی با عنوان «هندیاد» که از 15 ماه پیش در ممیزی وزارت ارشاد خاک می خورد. این کار از نمایشگاه کتاب سال قبل جمع آوری شد.

کتاب دیگری از من که ترجمه ای از «کامو» است تنها بدلیل داشتن دو جمله در متن با سانسور مواجه شده است! جالب است جملات را ذکر کنم؛ پسری از کوچه به دختری کنار پنجره گفته است: « موهایت را با چه شسته ای که مثل شب برق می زند؟ » او جواب داده است: «با آب صاف!»

خب! کسی که با چنین جمله ای تحریک می شود، اگر با « لبت می بوسم و…. » ( سعدی ) موجه شود، لابد سکته می کند!

آیا سانسور در وزارت مهاجرانی نیز اینچنین بود؟!

ضرب المثل معروفی است و آن «سال به سال، دریغ از پارسال». یادم می آید مهاجرانی در مجلس گفت «می خواهیم وزارت ارشادی داشته باشیم که باعث خنده ی مردم نشود!!» در وزارت مهاجرانی هم سانسور وجود داشت اما نه به این وضع خنده دار! امروزه کار به جایی رسیده است که به هیچ حریمی نمی توان وارد شد چون بر کوچکترین مورد مکث می کنند.

با توجه به دخالت زیاد دولت در فرهنگ می توان نتیجه گرفت که بدین سبب آثار ما توانایی برابری با نمونه های خارجی اش را ندارد؟!

در دو مقوله باید موضوع را بررسی کرد. اول مقایسه نویسندگان ایرانی مقیم داخل با نویسندگان ایرانی مقیم خارج و دوم مقایسه نویسندگان ایرانی ( بطور کل ) با همتاهای خارجی شان.

در مقایسه نخستین به نظر می رسد نویسندگان ایرانی مقیم خارج بدلیل دوری از وطن و عدم درک وضع موجود و لمس اجتماع، ضعیف ترند. اما در مورد دوم باید اذعان داشت که فاکتورهای متعددی دخیل اند که یکی اش – تاحدی – سانسور است. نکته دگیر ترجمه آثار است یعنی مکتوبات فارسی بدرستی و بخوبی ترجمه نمی شوند. البته دولت باید قضیه را جدی بگیرد که به طور کل فراموشش کرده است. مورد بعدی این است که سطح ادبیات در ایران بخوبی شکل نگرفته است. مثلاً در داستان نویسی هنوز قضیه جنبه ی تجربی دارد و تکمیل نشده است این موضوع تنها در شعر ما مستثناست زیرا در شعر از پیشینه بسیار خوبی بر خورداریم اما ممکن است خوب منتقل نشود. متاسفانه چون انتقال بخوبی صورت نمی پذیرد تنها اشعاری منعکس می شوند که همسان شعر خارجی هاست! یعنی تقلیدی از خود آنها. دلیلی برای تقلید از شعر غرب وجود ندارد. این بدان معنا نیست که از تجربیات شان استفاده نشود.

در زمینه نقش دولت در انتقال آثار به سایر زبانها توضیح بیشتری می دهید؟

دولت باید متوالی امر و حامی نویسندگان باشد. این روند را در کشور همسایه مان ترکیه می بینیم و نویسنده شان به نوبل رسیده است. دولت ترکیه آثار نویسندگان اش را ترجمه کرده و هزینه های بعدی را هم تقبل می کند. حتی عربها هم همین رویه را در پیش گرفته اند. روشن است اگر آثار خودی نشان دهند، دیگران با رغبت به دنبال ادبیات آن کشور می روند. آن آکادمی های دولتی صرف نظر از اینکه نویسنده موافق یا مخالف نظرات دولت شان باشد، به انجام اینکار مبادرت می ورزند.

یعنی اگر دولت چتر حمایتی اش را باز کند میتوان به «صادرات ادبیات» رسید؟ اما چیزی هم سد راه هست؛ «خروج از دایره محدود». در واقع نویسندگان ما باید جهانی بیاندیشند تا آثاری در خور توجه عرضه نموده و مخاطبین سایر ملل را راضی کنند.

در واقع جهانی فکر کردن همان «رویه بر دیوار است» اتفاقاً بهتر این است که به جای حرف های بزرگ بزرگ، در حدود ادبیات بومی، ساده صحبت شود. چنانچه هنر و خلاقیت نیز در آن نهادینه شود آنگاه می شود به صادراتش فکر کرد. اما قبلاً گفتم که ترجمه خوب تاثیر بسزایی در فراگیری اثر دارد. مجموعه شعری از من در فرانسه توسط شاعری با نظارت خودم ترجمه و ویرایش شد و توانست به جایزه «ماکسیاکوب» برسد. طبیعی است که اگر خوب ترجمه نمی شد، هرگز این اتفاق نمی افتاد