حامد احمدی، زندانی اهل سنت در اسفندماه سال ۹۳ به همراه پنج زندانی کُرد و اهل سنت دیگر در زندان رجایی شهر کرج اعدام شدند. آنها همگی پیش از اعدام بیش از دو ماه در اعتصاب غذا بودند. حامد احمدی از جمله اعدامشدگان، آن زمان در مصاحبهای تلفنی از زندان با روز، به شرح وضعیت پرونده خود و پنج زندانی دیگر همپرونده پرداخته بود. این مصاحبه به دلایل حرفهای به صورت مستقیم منتشر نشد و تنها بخشهایی از آن به شکل گزارش و به نقل از منبع مطلع انتشار یافت.
روز در اولین سالگرد اعدام این شش نفر، تصمیم به انتشار کل مصاحبه با حامد احمدی گرفته است. او در این مصاحبه به تفصیل در مورد دلایل اعتصاب غذای خود و همبندانش صحبت و تاکید کرده تا نیل به مطالباتشان، دست از اعتصاب غذا بر نمیدارند.
حامد احمدی، کمال ملایی، جمشید و جهانگیر دهقانی به همراه دو زندانی دیگر به نامهای هادی حسینی و صدیق محمدی در ۱۲ اسفندماه سال ۹۲ تنها اندک زمانی بعد از این اعتصاب غذااعدام شدند.
مصاحبه با حامد احمدی، که برای اولینبار به صورت کامل منتشر میشود، در پی میآید:
شما وقتی اعتصاب غذایتان را شروع کردید شش نفر بودید، گویا در این میان حکم دو نفر نقض شده. تائید میکنید؟
بله، احکام هادی حسینی و صدیق محمدی اخیرا نقض شده است، اما احتمال دارد دوباره به اعدام محکوم شوند. آنها پس از دریافت خبر نقض حکم، اعتصابشان را شکستند. در حال حاضر ما چهار نفر در اعتصاب هستیم. همگی، کُرد، اهل سنت و از اهالی شهر سنندج در استان کردستان هستیم. جمشید دهقانی تاریخ بازداشت،: ۲۷ خرداد ۸۸. جهانگیر دهقانی، تاریخ بازداشت: ۲۷ خرداد ۸۸. کمال ملایی، تاریخ بازداشت: ۲۷ خرداد ۸۸ و من، حامد احمدی، تاریخ بازداشت: ۸ مرداد ۸۸.
امروز چندمین روز است که در اعتصاب غذا هستید؟
امروز، سهشنبه، ۱۷ دیماه، شصت و پنجمین روز اعتصاب غذایمان را تمام کردیم. تنها آب میخوریم و به این معنی اعتصاب غذایمان تر است. از روز پنجاه وهفتم، هر روز یک یا دو نفرمان با بیهوشیهای چندین ساعته مواجه بودهایم. دیروز جمشید و جهانگیر و کمال نزدیک به ۱۲ ساعت در بیهوشی کامل به سر بردند. امروز خود من ساعت هشت صبح تا ساعت سه عصر بیهوش بودم. من و جمشید خونریزی شدید معده داریم و مشکل ادرار پیدا کردهایم. همگی بر اثر این اعتصاب دچار عارضه استفراغ شدهایم.
مسئولان زندان در جریان اعتصاب با شما دیدار نکردهاند؟
کسی در این مدت با ما دیدار نکرده و به هیچیک از مطالبات ما پاسخی داده نشده است. ما کُرد هستیم و دلمان برای شهرمان سنندج تنگ شده، چهار سال و نیم است که در حبس هستیم. در تمام این مدت به دفاعیات ما توجه نشده و از مسئولان کسی سراغمان را نگرفته است.
به چه اتهاماتی محاکمه شدید و به چه جرمی در زندان هستید؟
ما هیچ جرمی مرتکب نشدهایم. جرممان ارتباط با مسجد بوده است. جرممان این است که انسانهای مومن و متدینی هستیم. نقطه اشتراکمان این است که همگی اهل سنندج هستیم. جز در انسانیت و تدین ارتباط دیگری با هم نداشتهایم. تا قبل از زندان یکدیگر را نمیشناختیم و جز آن دو برادر، بقیه هیچگاه همدیگر را ندیده بودیم. حتی ساکن یک منطقه و محله نبوده و کوچترین شناختی از هم نداشته ایم. در دادگاه نظامی برایمان پروندهسازی کردند. اگر مرتکب جرمی هم شده باشیم سوال این است که چرا در شهر خودمان محاکمه نشدیم. مگر اهل سنندج نیستیم؟ اگر مرتکب جرم هم شدهایم چرا دادگاهمان علنی نیست؟ اگر محاربه و اقدام علیه امنیت ملی داریم چرا به صورت علنی به مردم نشان نمیدهند؟ جرم ما اعتراض مدنی به توهینهایی بوده که در قبال اهلسنت صورت گرفته. تنها در ویدیوی جلسه سخنرانی امام جماعتی به نام ماموستا ایوب گنجی دیده شدیم. همین سند و مبنای دستگیری شد. سخن ما صرفا این بود که اگر کسی به عقاید مذهبیمان توهین میکند باید دادگاهی شود. ما پرسیدهایم چرا حقوق کردها ادا نمیشود؟ چرا ما را در کردستان نگهداری نمیکنند؟ ما دلمان برای همزبانان خودمان، برای شهرمان سنندج تنگ شده است. دوست داریم در جایگاه یک انسان حداقل در شهر خودمان زندانی باشیم. چهار سال و نیم است دخترم را بغل نکردهام. تنها گاهی از پشت شیشه با او حرف زدهام. چهار سال و نیم است خانوادههای خود را ندیدهایم. اگر هم جرمی مرتکب شدهایم بگذارید در شهر خودمان دادگاهی شویم. اگر اعدام هم میشویم بگذارید در شهر خودمان اعدام شویم.
شش نفر از هم پروندههای شما اعدام شدند. چه اطلاعی از شرایط آنها قبل از اعدام دارید؟
درست است. ما دوازده نفر بودیم. شش نفرمان را به نام مواد مخدر اعدام کردند. در حالیکه هیچ کدام مرتکب جرمی نشده بودند. متولد ۶۵ تا ۷۱ بودند. بهرام احمدی زیر ۱۸ سال دستگیر شد. محمد ظاهر بهمنی متولد ۶۸ بود. هوشیار محمدی متولد ۶۸ بود. کیوان زند کریمی متولد ۶۷ بود. اصغر و بهنام رحیمی هم متولد ۶۵. حافظ قران بودند و آنها هم جرمشان ارتباط با مسجد بود. نه تندرو بودند، نه تکیفری و نه ارتباطی با هیچ سازمانی داشتند. ما اهل سنندج هستیم، اهل کُردستان و ایران. نمیدانیم چرا صدایمان به جایی نمیرسد. میگویند ریش دارید، ما در زندان ریش گذاشتهایم. ریش یک نماد است. ما میخواهیم به این وسیله به دیگران نشان دهیم که مومن هستیم تا به عقایدمان بیاحترامی نشود. فقط سلفی و تکفیری و وهابی که ریش ندارند، ماموستاهای ما، صوفیها و دراویشمان هم ریش دارند. چرا کسی در مورد آنها حرف نمیزند. آنها از ریش ما سوءاستفاده میکنند و میگویند القاعده و طالبان هستید. کسی نمیپرسد طالبان در افغانستان و پاکستان چه ارتباطی با ما دارد. آن شش نفر را هم اعدام کردند و جنازهها را به خانوادههایشان پس ندادند. میگفتند اینها سلفی و وهابی و القاعده هستند. اگر با دیگر زندانیان ارتباط دارید در مورد ما و آن شش نفر که اعدام شدند پرس و جو کنید تا از رفتارمان در زندان برایتان بگویند. چرا باید خانوادهها حتی از مکان دفن بستگان خود خبر نداشته باشند؟
با چه مطالباتی دست به اعتصاب غذا زدهاید؟
میگوییم اگر جرمی مرتکب شدیم به صورت علنی محاکمه شویم. وکیل داشته باشیم. بگذارید همه دنیا بدانند چرا محکوم و به چه دلیل اعدام میشویم. اگر هم جرمی مرتکب نشدهایم چرا چهارسال و نیم است زندانی هستیم؟ جمشید و جهانگیر دهقانی اعضای یک خانواده هستند. پدر و مادر پیری دارند بدون درآمد مالی مکفی. دو خواهر دارند، نیازمند آناند که برادر در کنارشان باشند. کمال ملایی مادر پیری دارد و مکانیک بوده. جمشید دهقانی راننده تاکسی و جهانگیر برادرش، کارگری ساده بوده است.
با اینحال در نظر دارید تا کی به اعتصاب غذایتان ادامه دهید؟ تصور نمیکنید اعتصابتان به مرحله خطرناکی رسیده است؟
اگر جانمان هم گرفته شود تا رسیدن به مطالباتمان به اعتصاب ادامه میدهیم. تا صدایمان را به همه دنیا نرسانیم اعتصاب را نمیشکنیم. ما یک سنی کُرد هستیم. به سنی و کرد بودن خود احترام میگذاریم و افتخار میکنیم.
ممکن است در مورد مراحل دادرسی هم توضیح دهید؟
با چشم بند و دست بند و پابند ما را به شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه بردند. از محاکمه تنها یک اسم داشت. برگهای گذاشتند جلویمان و گفتند امضا کنید. همین کار را هم در اطلاعات کردند. بعد به اتهام محاربه به اعدام محکوم شدیم. ما بیگناهیم، جرمی مرتکب نشدهایم. در روزهایی که آنها ادعا میکنند مرتکب جرم شدهایم، شاهد داریم که سر کارهایمان بودیم. در اداره اطلاعات برگههایی را به ما دادند امضا کردیم و قول دادند آزادمان کنند. به خانوادههایمان گفتند نهایتا به یک تا سه سال محکوم میشویم. گفتند نگران نباشید حکمتان سنگین نخواهد بود. چون تنها فعالیت مذهبی داشتهاید آزاد میشوید. نزدیک به دو سال در انفرادی نگهداری میشدیم. بعد ما را بردند بین اراذل و اوباش رجایی شهر. الان هم چهارده ماه است که در قزلحصار در بین زندانیان مواد مخدر نگهداری میشویم. فقط به خاطر اینکه صدایمان به بیرون نرود و در نهایت به نام مواد مخدر و تجاوز به عنف و غیره اعداممان کنند.
پیشتر هم دست به اعتصاب زده بودید، به مطالبات شما در جریان این اعتصابها رسیدگی نشد؟
شخصا در ۳۰ ام ماه ۱۱ سال ۱۳۸۸ اعتصاب به مدت یک ماه اعتصاب غذا کردم. با تهدید اعتصابم را شکستم. در یک نوبت دیگر به صورت جمعی دست به اعتصاب زدیم. با جمشید و جهانگیر دهقانی و کاوه ویسی و دیگران. گفتیم بیگناهیم. به زور اعتصابمان را شکستند. این سومین بار است که اعتصاب میکنیم. قول داند که به صورت علنی محاکمه شویم. گفتند شما را برمیگردانیم به رجایی شهر. اما به وعدههای خود عمل نکردند. یک بار هم خواستند حکم اعدام را به اجرا بگذارند. یکبار در میانه اعتصاب، قاضی نصیریپور آمد و قول داد که احکام را نقض میکند. دروغ گفت. بعد به ما فشار آورند. جای نگهداریمان پر از کثافت بود. مسئولین زندان رفتار نامناسبی با ما دارند. در زندان حتی همزبانان مان جرات ندارند با ما حرف بزنند. به خاطر همین ارتباط دوستان آنها را هم میبرند اذیت میکنند. ما در اتاقی نگهداری میشویم که نه یخچال دارد نه تلویزیون. ما تنها نیستیم. چهل زندانی اهل سنت دیگر هم هستند که همگی حکم اعدام دارند.
و در حال حاضر وضعیت پروندههای شما به صورتی است؟
حکم هر چهار نفر ما قطعی شده و هر لحظه ممکن است اعدام شویم. سه بار وکیل گرفتهایم. دادستان و قاضی اجازه ندادند که وکیل پروندهها ببیند. میگویند محرمانه است. در طول بازداشت بارها شکنجه شدیم. ما را از اطلاعات به دادگاه بردند. تنها یک جلسه دادگاه داشتیم. اولین و آخرین جلسه دادگاه. حالا هم تا رسیدگی به مطالباتمان به اعتصاب ادامه میدهیم. دیگر حتی مرگ هم برایمان مهم نیست. تا مرگ به اعتصاب ادامه میدهیم.