همزمان با اوج گرفتن مبارزات مردم ایران که با اعتراض به تقلب در انتخابات آغاز شد و با سرکوب بیرحمانه صورت گرفته توسط حکومت، عمیقتر و ریشه ای تر شد، ایرانیان خارج از کشور نیز در کنار مبارزات مردم ایران ایستادند و همپای آنان اعتراضاتی گسترده در سرتاسر جهان را سامان داداند. اینک اما چند صباحی است که حرکتی در خارج از کشور به صورت موازی در حال شکل گرفتن است که یا مستقیما از دستگاه سرکوب حکومت اسلامی خط می گیرد یا اینکه دچار دشمن شناسی وارونه و درک نادرست از موقعیت کنونی است.
آن خط نادرستی که متاسفانه بار دیگر به یاری جمهوری اسلامی آمده است، تاکید و تبلیغ جدی شدن خطر حمله نظامی است. متاسفانه پس از حمله نظامی آمریکا به عراق، در حالیکه تقریبا از یک الی یک سال و نیم پس از حمله دیگر مشخص شده بود آمریکا به واسطه کمکهای مالی عظیمی که از یک سو توسط ایران و از سوی دیگر توسط شیوخ عرب ـ که بحق خود را هدف اول طرح خاورمیانه بزرگ می دیدند- به گروههای تروریستی در باتلاق عراق گرفتار آمده و توان حمله نظامی دیگری را ندارد تا آخرین روز عمر دولت بوش جمع کثیری از فعالان و روشنفکران موثر ایرانی تمام هم و غم خود را صرف مبارزه با حمله خیالی ایالات متحده به ایران کردند و در حالیکه سپاه پاسداران در حال بلعیدن تمام مملکت بود، سپاه را رها و نوک حمله را متوجه پنتاگون کردند، و در حالیکه اوین قربانی می گرفت چشمانشان تنها به گوانتانامو و ابو غریب خیره شده بود. کار به جایی رسید که در حالیکه لااقل همه ایرانیان می دانند حکومت اسلامی هدفی جز ساخت بمب اتم اسلامی ندارد بعضی بزرگان و عزیزان در لفافه و با شرمندگی برای دور کردن خطر جنگ موهوم از سر ایران اعلام می کردند که ایران تنها در پی انرژی صلح آمیز هسته ایست.
این بازی سخت به مذاق دستگاه امنیتی حکومت خوش آمده است و بار دیگر در پی به راه انداختن آن است.این بار اما در آمریکا با رئیس جمهوری طرفیم که اهل جنگ و مرافعه نیست و اتفاقا خوش معامله هم هست.چنانکه برای رها کردن یک رکسانا صابری حاضر است چند تروریست سپاه قدس را دودستی تحویل دولت ایران بدهد.بنابراین نمی شود خطر حمله نظامی آمریکا به ایران را بزرگ جلوه داد و بر موج جنبش ضدجنگ آن سوار شد و در داخل ایران جنایت را بی دغدغه پی گرفت.به همین دلیل از یک سو باید خطر حمله نظامی قریب الوقوع اسرائیل به ایران را پررنگ کرد و از سوی دیگر تحریمهای سیاسی و اقتصادی احتمالی علیه دولت کودتا را به حمله نظامی اسرائیل علیه ایران متصل کرد و هر دو را با هم کوبید.
خطر حمله نظامی قریب الوقوع اسرائیل به ایران در برهه کنونی موهوم و دروغ است.ایالات متحده در شرایط کنونی برنامه های دیگری در سر دارد که بر کسی پوشیده نیست؛ چنانکه تا یکی دو روز فشار بر وزارت خارجه ایالات متحده کم می شود، آواز ساختن با دولت کودتایی محمود احمدی نژاد را سر می دهند.دولتی که مدعی است با همین جنایتکاران رو سیاه هم پای میز مذاکره خواهد نشست و اتفاقا سخت منتظر پاسخ است اما وقتی پاسخ از سوی ایران نمی آید کجا راضی خواهد شد که نتانیاهو به ایران حمله کند؟ این دروغ از یک سو ساخته و پرداخته دستگاه تبلیغاتی حزب لیکود است که با اکثریتی نه چندان قوی بر سر کار است، در سیاست شهرکسازی و صلح با فلسطینیها تحت فشار شدید ایالات متحده قرار دارد،دچار شکاف درونی است،رقبایی سرسخت دارد و نیازمند است که برای حفظ خود، داستان جعل کند تا بتواند وحدت درونی حزب و کابینه را حفظ کند و از سوی دیگر ساخته و پرداخته دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی است که می کوشد اولا هدفی انحرافی را پیش روی اعتراضات ایرانیان خارج از کشور قرار دهد و ثانیا تمرکز رسانه ها از روی جنایات هر روزه در ایران را به سمت دیگری منحرف کند.
خطر حمله نظامی البته آن زمانی بسیار جدی خواهد بود که جمهوری اسلامی در آستانه آزمایش بمب اتم اسلامی خود باشد.در آن زمان آیا می توان مدعی شد حکومتی که ملت خود را در خیابانها می کشد و رهبری که برای حفظ محمود احمدی نژاد نامی با تقلبی آن چنان ناشیانه و خشونتی آنچنان بیرحمانه مملکتی را به آشوب و آستانه انقلاب می کشاند و حکومت را تا حد ریاست مجلس خبرگان و مجمع تشخیص دچار شکاف می کند آنقدر درایت دارد که قصد نکند با بمب اتم ملت دیگری را از نقشه جهان محو کند؟
اگر خطر حمله نظامی ایران را تهدید می کند تنها راه برطرف کردن آن به زیر کشیدن حکومت کودتا و کوتاه کردن دست سپاه از عرصه اقتصاد و سیاست ایران است و نه چیز دیگر. چه خوب است همه ما توانمان را در این راه صرف کنیم و در دام عوامل خوشپوش و خوش بر و روی حکومت در خارج از کشور نیفتیم که اینها همان نسخه های برابر اصل لباس شخصیهایی هستند که مردم را در خیابانهای تهران می کشند.