گزیده ی فیس بوک
یک – مینا خانی :
عشق افسارگسیختگی نیاز ما بود به دیدهشدن. به بوسیدهشدن. به نوازششدن و به طرز دهشتناکی همراه شد با حس ِدریدن و دریدهشدن! میدانی ما هرگز فرصتنیافتیم بسازیم. ما به ویرانهگی و ویرانشدن و ویرانکردن عادت داریم. ما ویران شدیم و بر ویرانههای خود ایستادیم و عاشق شدیم. از این بود، که عشق ما همراهی عجیبی پیدا کرد با حس ویرانگری! اما عزیزم، من میخواهم بیآویزم به لبهای تو و سرود اینترناتسیونالِ عشق بخوانم و حتی اگر شده برای یک لحظهی کوتاه بسازم! اینکه هی زیباتر میشوم. اینکه زخمهایم زینت من میشوند. اینکه هی میرقصم و مینویسم. اینکه بزرگ میشوم همه از این است که میخواهم، اینبار ازابتدا فقط بسازم!
مینا خانی از مجموعه “یک اعترافِ عاشقانه”
پانوشت عکس: عکس از اختر قاسمی. نمایش “ این جشن” کارگردان رضا جعفری. مینا خانی در نقش “لیندا”
دو - شعری که زندگی ست:
رضا کاظمی:
تنهایی،
شاخهی درختیست پشتِ پنجرهاَم
گاهی لباس برگ میپوشد
گاهی لباس برف
اما، همیشه هست!
سه – حسین ماهوتی ها :
مهدی محمودیان قبل از بازگشت به زندان برای دخترش شعری سروده است:
عجب حس غریبی بود
امشب،
وقتی تو را می بوسیدم؛
حس غریبی بود
دیگر نبینمت شاید
دیگر نبوسمت شاید
حس غریبی بود
گویی که امشب وداع آخرین بود
عجب حس غریبی بود
وقتی تو را به مادرت
و هر دو را به خدا سپردم
گویی که امشب وداع آخرین بود …
چهار – هیلا صدیقی :
برادر، صبر کن
تنها نشو از من…
منم تنها، در این من های بی هم تن
در این سرگیجه های بی خیالی، بی سرانجامی
منم، با دلدل ماندن… نه… رفتن
برادر صبر کن، خسته ست پاهایم
تو سرمستی و من پابست اینجایم
من اینجا، مسخ دستان خموش و سرد
همین جایی که دردت می شود همدرد
من اینجا در هجوم خستگی هایم….
برادر… صبر کن…
من با تو می آیم
پنج – بیست و پنجم بهمن:
کاری از گروه عصیان
گرامی باد روز دانشجو
شش – مسعود راد:
عباس آباد و منظره ی شمال تهران