نوید احمدی
سعید حبیبی یک دوره عضو وچند ماهی هم دبیر شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت بود. با او در ارتباط با چالش هایی که پیش روی دفتر تحکیم وحدت قرار دارد و خطراتی که آن را تهدید می کند، گفت و گو کرده ایم.
شما یک دوره عضو شورای مرکزی تحکیم عضو بودید.ارزیابی شما نسبت به این دوره چیست؟
تجربه جالبی بود، یعنی واجد جهات مثبت و منفی بود.از یک سو تا حدی این زمینه فراهم شد که پاره ای تحولات در مجموعه تحکیم صورت بگیرد. تحولاتی که تصور می کردم برای مجموعه لازم است. از قبیل طرح جدی مسئله استقلال جنبش دانشجویی، پیوند با جنبشهای اجتماعی، تشکیل کمیسیون زنان و طرح مسائل مربوط به گفتمان سوسیالیستی به عنوان یک واقعیت عینی در درون تحکیم و….از سوی دیگر بنا به پاره ای دلایل با محدودیتهایی برای فعالیت مواجه شدم که البته جزء جهات منفی این تجربه بود. در هرصورت ارتباطاتی که با فعالین دانشجویی برقرار کردم و خاطرات تلخ و شیرینی که در ارتباط با دانشگاه و فعالین دانشجویی داشتم و شناخت بهتر و وسیعتری که نسبت به واقعیتهای موجود و توانها و ضعفهای جنبش دانشجویی پیدا کردم، همگی به یاد ماندنی خواهند بود.
نقاط قوت و ضعف مجموعه تحکیم را در چه چیزهایی دیدید؟
ببینید، برای پاسخ به این سئوال باید کمی مقدمه چینی کنم. مقدمه اول اینکه هر گروهی برای بهبود شرایطش نیازمند است که مورد نقد قرار گیرد؛ پس انتقاد اگر منصفانه باشد، تضعیف نیست بلکه تقویت است. منصفانه بودن یا نبودن هم امری عرفی است با ملاکهایی تقریبا عام. مقدمه دوم اینکه حجم عظیمی از پول نفت، در جمهوری اسلامی صرف کارهای اطلاعاتی و امنیتی می شود. تصور می کنم این حجم آنقدر زیاد باشد که به پشتوانه آن، افراد متوسط الحالی که مسئول برخورد با جنبش دانشجویی هستند، به شناختی نسبی از وضعیت و نقاط قوت و ضعف مجموعه دست یابند. بنابراین ذکر نقاط ضعف، آنهم بطور کلی تنها فایده اش توجه دادن اعضای مجموعه به تهدیدهاست. مقدمه سوم اینکه شخصا ترجیح می دهم طرح نقاط قوت و ضعف در درون مجموعه صورت گیرد و نه در بیرون آن. این امر دلایل واضح خودش را هم دارد. اما وقتی امکان گفتگوی مستمر بین اعضای مجموعه فراهم نیست ـ که این یکی از نقاط ضعف مجموعه است ـ و به عنوان مثال بین دو نشست بیش از یکسال فاصله بوده و در نشست هم تنها 20 تا 30 دقیقه فرصت برای طرح مسائل وجود دارد، طبیعی است که مسائل مثلا در قالب این گفتگو مطرح شود. بنابراین علاقه مندم که دوستان عزیز تحکیمی نیز وارد این بحث شوند و باب دیالوگ را باز کنند.
به نظر من مهمترین نقطه قوت تحکیم اینست که شرایطی را برای دانشجویانی که به عضویت آن در می آیند فراهم می کند که تا حدی با اصول کار تشکیلاتی و فراز و نشیب کار سیاسی آشنا شوند. طبیعی است که انتقال تجربه گذشتگان و ارتباط با فعالین سیاسی که از کانال تحکیم صورت می گیرد فرصتی مغتنم است. گستردگی تشکیلات تحکیم ـ گرچه هر روز محدودتر می شود ـ دیگر نقطه قوت مجموعه است. از سوی دیگر ارتباط دانشگاهها با هم، در صورت تحقق، می تواند حاشیه امنیت فعالیتهای دانشجویی را کمی بالاتر برد. این هم نقطه قوتی البته بالقوه است.اما و صد اما که فقدان انسجام تشکیلاتی شاید مهمترین نقطه ضعف مجموعه باشد. این عدم انسجام طبیعتا کارکرد مجموعه را در عرصه دانشگاه و از آن مهمتر اجتماع محدود می کند. انسجام و شفافیت مهمترین عاملی است که می تواند تشکیلات را از شر باند بازی ها و محافل غیر رسمی نجات دهد. ارتباط منظم و تعریف شده اعضای رده های بالا با بدنه دانشجویی و بالعکس، شرط بقای مجموعه است. وابستگی نسبی به امکانات دانشگاه، چه به لحاظ اداری از قبیل دفتر و … و چه به لحاظ مالی، از دیگر نقاط ضعف مجموعه بوده و هست. مرامنامه و اساسنامه نیز از نقاط ضعف دیگر مجموعه است.
اتفاقا موضوع اساسنامه و مرامنامه باعث انتقادات بسیاری به اعضای تحکیم و انجمن های اسلامی شده است.چرا؟
بله. عده ای تحکیم را به دلیل مرامنامه آن تخطئه می کنند. تصور می کنم این عده یا از وضعیت تحکیم اطلاع ندارند یعنی فضای فکری و فرهنگی بدنه تحکیم را نمی شناسند، یا این امر را بهانه ای قرار داده اند تا صرفا تحکیم را بکوبند. انتقاد من اما از این منظر نیست چرا که حداقل اعضای تحکیم را می شناسم. انتقاد از این منظر است که چرا جایگزینی، حتی بصورت غیر رسمی وجود ندارد. این فقدان مرامنامه ـ بهتر است فقدان بدانیم تا وجود مرامنامه ارتجاعی ـ راه را باز می کند که عده ای هر چند محدود، بتوانند در بزنگاه های مختلف در مواجهه با رقبا، مواضع متفاوتی اتخاذ کنند. به عنوان مثال، من هویت تحکیم را در دانشجویی بودن آن می دانم و نه در هیچ چیز دیگر. اما کسانی دیگر هستند که مذهبی بودن را در کنار دانشجویی بودن شرط مقوم می دانند. البته تعریف روشنی هم از این امر ارائه نمی کنند و عکس العمل جدی هم در این مورد بروز نمی دهند. مثلا زمانی این امر را مستمسک برخورد با نیروهای چپ قرار می دهند و زمانی دیگر چنان سخن می گویند که گویی سکولارترین نیروهای سیاسی هستند. بالاخره یکبار باید این مسئله روشن شود که چه چیز مقوم هویت تحکیم است، و این امر نیز باید در درون مجموعه تعیین تکلیف شود. و نه بفرض توسط سازمان مجاهدین انقلاب یا نهضت آزادی و یا هر گروه دیگر. اما در مورد اساسنامه هم مسئله مشابه است. یعنی فقدان یک اساسنامه که بتواند شرایط فعلی را پوشش دهد به شدت احساس می شود. مثلا انجمنهایی که تعلیق شده اند، البته از طرف حکومت، موقعیت مشخصی ندارند. شخصا فکر می کنم که اصولا انجمنها نیازی به مجوز، نه برای موجودیت و نه برای فعالیت خود، در دانشگاه ندارند، بنابراین قویا قائل به حضور مثلا انجمن پلی تکنیک یا انجمن لرستان در تحکیم هستم. به نظر من برگزاری انتخابات بطور مستقل در این دانشگاه ها باید الگوی سایر دانشگاه ها باشد. اما اگر انجمن دانشگاهی تعلیق شد و عملا دیگر فعالیتی نداشت و یا انتخابات برگزار نکرد تکلیف چیست؟ این مسائل باعث می شود که رسمیت یافتن نشست تحکیم به مشکلی پیچیده تبدیل شود. از طرف دیگر حد نصاب بالای انتخابات و مصوبات با شرایط حاکم بر تحکیم سازگار نیست. باید مکانیزمی دیگر برگزیده شود تا وجود فراکسیون ها منجر به سهم خواهی های نابجا و غیر اصولی نگردد.
امری که سال ها در تحکیم وجود داشته همین طیف بندی های مختلف و فراکسیون بندی ها بود. به نظر شما چرا در انتخابات این دوره تحکیم این مسئله دیده نشد؟
اولا اینکه من از این امر بسیار استقبال می کنم. بسیار هم خوشحال هستم که مجموعه به این نتیجه رسیده است که با فراکسیون بازی، مشکلات حل نمی شود، مخصوصا با توجه به اساسنامه فعلی تحکیم. اینکه در این دوره فراکسیون بندی به معنای گذشته آن وجود نداشت به چند عامل بر می گردد. مهمترین عامل بی رغبتی بدنه تحکیم به این گونه بازی ها بود. بچه ها مضرات این مسئله را کاملا درک کرده اند. دیگر اینکه افراد و محافلی که معمولا در سالهای اخیر بر این امر اصرار داشتند، در این دوره یا نبودند یا نفوذشان کم بود. آخرین بقایای آن در دوره پیش از مجموعه جدا شد. طیف چپ تحکیم هم که اصولا به این بازی ها اعتقادی ندارد. به نظرم هر چه فعالیتهای تحکیم شفاف تر و تشکیلاتی تر شود احتمال بازگشت مجدد فراکسیون بازی کمتر خواهد شد. البته این نکته را هم بگویم که وجود تفکرات مختلف در تحکیم لازم است. اما سهم خواهی های بی دلیل و خود محوری های بیجا که بارها شاهد آن بودیم ـ که اغلب هم جنبه خصلتی داشته است ـ در این دوره کمتر بود. هم به دلیل مخالفت بدنه تحکیم و هم به دلیل عدم اعتقاد یا عدم قدرت افراد به ایجاد چنین دسته بندی ها. فکر می کنم موشکافی بیشتر در این امر، بحثی داخلی است که ترجیح می دهم بصورت عمومی مطرح نشود.
در قطعنامه سال گذشته بر چند موضوع تاکید شده بود: بازگشت تحکیم به دانشگاه و ارتباط هر چه بیشتر با جنبشهای اجتماعی. چقدر در یکسال گذشته انجمن ها بطور عام و تحکیم بطور خاص توانستند به این خواست ها دست یابند؟
من تصور می کنم باید این مسئله را در دو سطح مورد توجه قرار داد. یک سطح بحث نظری و دیگر بخش عملی. مسائلی مثل پیوند با جنبشهای اجتماعی کار یکسال و دو سال نیست. این امر، حداقل در تصور من، صرفا یک شعار سیاسی نیست که بتوان یک روزه و در یک بیانیه یا قطعنامه مطرح کرد و کار را تمام شده دانست. بلکه مسئله بسیار مهم و واجد مبانی نظری جدی است. ببینید تا وقتی اعضای تحکیم تصویر روشنی از موقعیت خویش در جامعه و مخصوصا در تضادهای طبقاتی جامعه نداشته باشند، تا وقتی که تصویر روشنی از وظیفه خویش در قبال این جنگها نداشته باشند عملا نمی توانندمبنایی نظری برای پیوند با جنبشهای اجتماعی بیابند. بنابراین به نظر می رسد که در قدم اول باید بحث نظری قضیه جا بیفتد تا به بعد عملی آن برسیم. باید این مسئله روشن شود که مثلا چه مناسبتی بین دانشجو و کارگر وجود دارد تا بر اساس آن پیوند جنبش دانشجویی و جنبش کارگری شکل بگیرد. بخشی از این امر صورت گرفته و بخشی نیز باقی است. فکر می کنم دانشجویان چپ در این مورد وضعیت بهتری نسبت به سایرین دارند. یعنی حداقل نظرا رابطه خویش را با جنبش کارگری و جنبش زنان حل کرده و بصورت مسئله ای کاملا استراتژیک و نه صرفا تاکتیکی به آن نگاه می کنند.
در مورد بازگشت به دانشگاه نیز چنین است. بازگشت به دانشگاه اگر با باز تعریف نقش سیاسی دانشجو همراه نباشد یا صورت نمی پذیرد و یا تبدیل به یک انفعال و بی عملی صرف می شود. تصور می کنم بازگشت به دانشگاه نباید به تغییر رویکرد سیاسی به صنفی تقلیل یابد، بلکه باید به دخالت در مسائل صنفی به منظور آگاهی دادن به دانشجویان در مورد خصلت سیاسی مشکلات صنفی و نهایتا جهت دهی و تبدیل اعتراضات صنفی به مطالبات سیاسی، تعریف شود. دانشجویان باید به این مسئله آگاهی پیدا کنند که مثلا محدودیت عبور و مرو و یا پوشش مسئله ای صرفا صنفی نیست. حفظ موجودیت نظام در گرو باز تولید ایدئولوژی مشروعیت بخش به آنست و حکومت هم به همین دلیل است که سعی در تحمیل آن به دانشجویان و بطور کلی مردم دارد. وضعیت آموزشی نیز چنین است. مسئله کیفیت آموزش به شدت با سیاست حاکم بر کشور ارتباط دارد. وقتی رئیس دانشگاه توسط حکومت انتخاب می شود انتظاری جز بازنشسته شدن اساتید معتبر نمی توان داشت. اگر دانشجویان به این امر اعتراض می کنند باید توجه داشته باشند، که وقتی کسی تصور می کند یک دانش آموز 16 ساله در آشپزخانه می تواند انرژی هسته ای تولید کند، طبیعی است که رئیس دانشگاهش نیز آخوند باشد. اگر دانشجو به این انتصاب اعتراض می کند باید بداند که ریشه مسئله جای دیگرست و بالاخره زمانی باید به ریشه هم بپردازد. یا مثلا اگر به فقدان آزادی فعالیت در دانشگاه اعتراض دارد باید به این امر نیز بپردازد که عامل مهم محدودیت فعالیتهای دانشجویی، دخالت نهاد رهبری در تصمیم گیریهای فرهنگی است. نمی توان به این مسئله صرفا صنفی نگاه کرد. مسئله کاملا ریشه ای سیاسی دارد و آن هم دخالت رهبری در مسائل دانشگاه است. به درازا کشید. می خواهم بگویم بازگشت به دانشگاه برای یک مجموعه سیاسی ـ دانشجویی، از دید من یعنی عینی کردن مطالبات سیاسی و برقرار کردن رابطه بین مطالبات انضمامی صنفی و مطالبات سیاسی. تصور من از بازگشت به دانشگاه، پیگیری مطالبات سیاسی از خلال مسائل مبتلا به دانشگاه است.
با این همه تصور می کنم روی هم رفته در زمینه تحقق استراتژی ها فعالیتهایی صورت گرفت که قابل تقدیر است. این امر البته عللی داشت که می خواهم به سر برآوردن جناح چپ در درون تحکیم در این رابطه اشاره کنم. فکر می کنم این حضور یکی از عواملی بود که مسائلی را که به آنها اشاره کردم بصورت نظری طرح و بصورت عملی هم در پاره ای مواضع پیگیری نمود. اما احساس می کنم بخاطر مخالفتهایی که بصورت آشکار و پنهان با این جریان صورت گرفت، عملا راکد ماند.
اتفاقا این روزها در بعضی محافل دانشجویی و سیاسی نگرانی نسبت به رشد و اشاعه تفکر چپ در بعضی محافل دانشجویی دیده می شود. شما این نگرانی را ناشی از چه می دانید؟
طبیعی است که من این موضوع را در قالب عکس العمل گروههایی که بصورت سنتی جایگاهی برای خود قائل بوده اند در مقابل طرح یک رقیب جدی صورت بندی می کنم. این مسئله از نوع موضع گیری ها کاملا مشهود است. یعنی ابتدا انکار می کردند که نه اصلا چپی وجود ندارد. بعد می گفتند وجود دارد اما مثلا نباید در تحکیم فعالیت کنند، بعد هم از در تخریب در آمدند. به نظر من جریان چپ از دل جامعه بیرون آمده است. به همین دلیل هم هست که در همه تشکلها و گروهها دیده می شوند. تحکیم هم از این امر مستثنی نیست. این مخالفت با رقیب هم به نظر من طبیعی است. اشکالی هم ندارد. اما نوع مخالفت هم باید مورد توجه قرار گیرد. فکر می کنم بسیاری از کسانی که اظهار نگرانی می کنند، دلایلی ذکر می کنند که موجه نیست. یا در قالب کلیاتی از این قبیل که دوره چپ گذشته، یا عصر انقلابهای آزادی بخش بسر رسیده، یا سوسیالیسم در عمل شکست خورده، یا چپها استالینیست هستند و به دموکراسی اعتقادی ندارند و از این قبیل. در بعضی موارد هم این ناخوشنودی از وجود رقیب را با تخریب چهره مقابل و منتسب کردن به پلیس و… رنگ و لعاب می دهند. من معتقدم که جریان چپ، امروز در دانشگاه حضور دارد. حضوری جدی هم دارد. اینکه چند درصد هوادار دارد فعلا مورد بحث من نیست، گرچه فکر می کنم در این مورد باید واقع بین بود. جریان چپ به لحاظ تشکیلاتی در جاهایی که حضور دارد از انسجام بیشتری هم برخوردار است. به لحاظ نظری هم بچه های چپ به شدت به لحاظ نظری در حال تولیدند و این در نشریات معتبر آنها کاملا مشهود است. اما از سوی دیگر سرکوب دهه 60 نیز، چنانکه گفتم ارتباط با نسل قبل را بسیار مخدوش کرده و بنابراین دانشجویان چپ با اشکال در انتقال تجربه گذشتگان خویش مواجهند. گرچه این امر به سرعت در حال اصلاح است. در هر صورت همین نگرانی از وجود جریان چپ نشان دهنده حضور جدی آنها در دانشگاه است. در مورد ایرادهایی هم که گرفته می شود فکر می کنم چندان منصفانه نیست. به عنوان مثال این ادعا که حضور نیروهای چپ منجر به قدرت رسیدن روحانیون شد، چنانکه پاره ای ادعا می کنند، گزاف است. یا اینکه تجربه استالین را به چپ امروز تسری دادن دور از انصاف است. بیشترین نقدها و جدی ترین نقدها را بر دیکتاتوری استالین چپها وارد آورده اند. به عنوان مثال مراجعه به مقالات نشریه دانشجویی خاک کاملا نشان دهنده آنست که چپ دانشجویی بصورت واضح تکلیف خود را با تجربه روسیه روشن کرده است. در مورد دموکراسی هم بحث کاملا جدی است. با کلی گویی نمی شود به نتیجه رسید. باید دموکراسی از حد یک اصطلاح برای خرج کردن در محافل روشنفکری خارج شده و کاملا معنا و مفهوم جریانهای مختلف از آن روشن شود. به تعبیر لنین “الفاظ کلی درباره آزادی، برابری و دموکراسی عملا برابرند با تکرار کورکورانه مفاهیمی که کپیه مناسبات کالایی هستند…. از نقطه نظر پرولتاریا مسئله فقط بدین شکل مطرح است، آزادی از قید ستمگری چه طبقه ای؟ برابری چه طبقه با چه طبقه ای؟ دموکراسی بر اساس مالکیت خصوصی یا بر پایه مبارزه در راه الغاء مالکیت خصوصی.”
با توجه به این فضای منفی که وجود دارد آیا به نظر شما در شرایط فعلی اولویت اول فعالان انجمنهای اسلامی و دفتر تحکیم وحدت و فعالان دانشجویی چپ باید بر اتحاد باشد یا پررنگ تر کردن مرزبندی ها با یکدیگر؟
سئوال شما پیش فرضی دارد که برای من پذیرفته نیست. این پیش فرض اینست که اتحاد با مبهم کردن و مخدوش کردن مرزها تحقق می پذیرد. به نظر من اینطور نیست. می توان در عین وجود مرزبندی روشن و پررنگ به اتحاد دست یافت. اتحادی که از ابهام برخیزد قابل اتکا نیست. به نظر من مرزبندی باید جدی، روشن و پررنگ باشد. چپها هیچ ابایی از بیان نظریاتشان ندارند و نباید داشته باشند. به تعبیر مارکس “کمونیستها از پنهان کردن نظرات و اهداف خود بیزارند. آنان آشکارا اعلام می کنند که فقط با سرنگونی قهرآمیز تمام نظامهای موجود اجتماعی به اهداف شان دست خواهند یافت.” لیبرالها هم باید در این زمینه قدم بردارند. یکی از مشکلات امروز ما همین ابهام و خاکستری بودن مواضع است. البته شاید بخشی از آن هم معلول شرایط سرکوب باشد. به عنوان مثال تصور می کنم جریان راست دانشگاه نمی خواهد موضع خود را در قبال دخالت بیگانه شفاف کند. به نظر من این عدم شفافیت و عدم موضعگیری قاطع، مشخصا در مورد دخالت بیگانه، یکی از مهمترین عوامل درگیریهای دو طیف چپ و راست و بزرگترین عامل در راه رسیدن به یک اتحاد تاکتیکی در برابر استبداد دینی است. عدم روشن بودن مرزبندی ها و تفاوتها مهمترین زمینه برای قدرت گرفتن اپورتونیسم است. در سالهای اخیر فرصت طلبان بسیاری دیده ایم که از این فضای خاکستری بهره برداری کرده و حتی به قدرت هم رسیده اند. علاوه بر این من فکر می کنم هر گروهی برای ورود در اتحاد خط قرمز هایی دارد. طبیعی است که عبور از این خط قرمز ها، اتحاد و همکاری را از بین می برد. در مقطع کنونی، که ما در دو جبهه مشغول مبارزه هستیم، یعنی از یک سو استبداد داخلی و از سوی دیگر استعمار خارجی، خط قرمزها هم روشن است. نیروهای چپ نه حاضر به همکاری و اتحاد با کسانی هستند که در اردوی جمهوری اسلامی قرار دارند، برای مبارزه با بیگانه و نه حاضر به همراهی با نیروهای وابسته به بیگانه هستند، در مبارزه با استبداد داخلی. در هر حال نیز اپورتونیسم و فرصت طلبی، زمینه را برای اتحاد از بین می برد. با این مقدمه پاسخ صریح من این است که این همه جریانهای دانشجویی در درجه اول باید به لحاظ نظری هویت خویش را بدون پرده پوشی شفاف کرده و مرزبندی خود را با دیگر جریانها پر رنگ کنند. در درجه دوم به فرض وجود گروههای با هویت مستقل، بر سر خواسته های مشترک، و در شرایط کاملا مشخص، می توانند در اتحادهای مقطعی وارد شوند. روشن است که تاکید بر هر دو بعد قضیه خواهد بود. مسئله ای که در کنار این باید مورد توجه قرار گیرد، نحوه شکل گیری اتحاد است. به صراحت بگویم، اتحاد صرفا در عمل است که شکل می گیرد. نشستن و جلسه گذاشتن و بحث کردن بر سر لزوم اتحاد و… نمی تواند مبنای محکمی باشد. در هر حرکت جدی اجتماعی بنا به شرایط گروهی زودتر وارد عرصه عمل می شود. البته برنامه ریزی برای یک اقدام هماهنگ بسیار خوب و مطلوب است. اما شرایط سرکوب به گونه ای است که بسیاری اوقات بحثهای گسترده از قبل یا اصولا عملی نیست و یا ایجاد مشکلات امنیتی می کند. در اینگونه شرایط است که اتحاد در عمل صورت خواهد پذیرفت و البته در این گونه شرایط است که اپورتونیسم و سکتاریسم، این دو آفت حرکتهای اجتماعی، موانعی جدی در برابر اتحاد خواهند بود. بنابراین، مرزبندی روشن و پررنگ با گروههای دیگر، مانع اتحاد نیست، فرصت طلبی و فرقه گرایی است که امر اتحاد را دچار اخلال می کند.
با توجه به شرایط حال حاضر آیا فعالان انجمنها و فعالان چپ می توانند پروژه مشترکی را تعریف کنند؟
من فکر می کنم می توان چنین کرد. زمینه های متعددی هم دارد. مثلا مقوله حقوق بشر یکی از این موارد است. مخالفت با جنگ از دیگر پروژه هاست. مسائل مربوط به احکام انضباطی، اخراجها، دخالت نهادها در امور دانشگاه، انتخاب ریاست دانشگاه و از این قبیل می تواند مبنای پروژه های مشترک باشد. حمایت عملی و عینی از اعتراضات کارگران، فرهنگیان و مخصوصا تشریک مساعی در پیشبرد و تعمیق جنبش زنان از مشترکات دیگر است. بار دیگر تاکید می کنم. ما در دو جبهه بطور همزمان مشغول مبارزه هستیم و طبیعتا پروژه مشترک باید این خصلت دوجانبه بودن مبارزه را تحت الشعاع قرار ندهد. تاکید بر نکته دیگری نیز لازم است. همانطور که اشاره کردم اتحاد و همکاری در فضای عمل معنا دارد. پروژه های مشترک هم در همین فضا معنا می گیرد.
یکی از موضوعاتی که در این سال ها از سوی دفتر تحکیم مطرح شده و مورد نقد بسیاری هم قرار گرفته دیده بانی جامعه مدنی است. دیده بانی جامعه مدنی یعنی چه؟ تحکیم تاکنون چه چیز را دیده بانی می کرد؟ بر این پایه سیاست گذشته تحکیم درست بود یا نادرست؟
ببینید، من تا وقتی که عضو شورای مرکزی بودم، به لحاظ تشکیلاتی موظف بودم از مواضع تحکیم دفاع کنم. مسئله دیده بانی جامعه مدنی نیز یکی از این مسائل بود. به نظر من دیده بانی جامعه مدنی برای یک تشکیلات سیاسی - دانشجویی نمی تواند معنای محصلی داشته باشد. چنانکه خود طرح کنندگان این مسئله هم در عمل به دنبال رفراندوم رفتند و به دیده بانی اکتفا نکردند. من تصور می کنم جنبش دانشجویی باید عملگر سیاسی باشد و در جهت تغییر وضع موجود، قدم بردارد. به همین دلیل هم بود که در زمان تهیه پیش نویس قطعنامه ترجیح می دادم مسئله بازگشت به جامعه و پیوند با جنبشهای اجتماعی جای دیده بانی جامعه مدنی را بگیرد. در هر صورت دیده بان عملا در مبارزات دخالت نمی کند، بلکه بیرون می ایستد و وقت خود را صرف یافتن اشکالات دیگران می نماید. البته این به معنای آن نیست که با تحلیل دقیق و موشکافانه و پیگیرانه عملکرد گروههای سیاسی مخالف باشم. بر عکس این را لازم هم می دانم اما به نظرم به عنوان یک استراتژی برای تشکیلات تحکیم کافی نیست. جنبش دانشجویی باید نه تنها در دانشگاه که در خیابانها به دنبال تحقق آزادی و برابری باشد. تصور می کنم مهمترین تفاوت بین دیدگاه من و دیدگاه دیده بان جامعه مدنی اینست که من به دنبال تغییرات بنیادین از درون و بطن جامعه هستم اما دیده بانان به دنبال رهبری کردن از بیرون و بر فراز جامعه مدنی. این دو دیدگاه این تفاوت را در عرصه عمل به همراه خواهد داشت که از دیده بانی جامعه مدنی رفراندوم و نامه به کوفی عنان در می آید و از پیوند با جنبش اجتماعی همراهی با اعتصاب کارگران و اعتراض زنان. ببینید، به عنوان مثال دستگیر شدن در اعتراض 22 خرداد، سنخیتی با دیده بانی ندارد، این دخالتگری است، آنهم نه صرفا در جامعه مدنی بلکه در تقابل با قدرت سیاسی. البته ممکن است بعضی دوستان این دو را قابل جمع بدانند. من هم دوباره تاکید می کنم، به عنوان استراتژی آنرا کافی نمی دانم، بلکه فکر می کنم عمل رادیکال باید استراتژی باشد که البته از لوازم آن زیر نظر داشتن گروههای سیاسی و در موقع لزوم صدور بیانیه و نامه و… خواهد بود. بنابراین سیاست گذشته تحکیم را که به جای فعالیت در دانشگاه و جامعه، به دیده بانی صرف اکتفا کرده بود، قابل نقد می دانم. این نکته را هم اضافه کنم که صدور بیانیه و جمع کردن امضاء و این قبیل کارها وقتی اثر بخش است که فعالیت سیاسی در بین نخبگان در جریان است. اما وقتی که موتور بزرگ جامعه به حرکت در آمد دیگر دانشجو تعیین کننده نیست. حرکتهای اجتماعی و انقلابی از چنان جدیت و توانی برخوردار است که تنها کسانی که در عمل صلاحیت، صداقت و استقامت خود را به اثبات رسانده باشند می توانند تاثیر گذار باشند و رهبری و جهت دهی را به دست گیرند. بنابراین از همین امروز جنبش دانشجویی باید به فکر آینده باشد و حرکتها و استراتژی های خود را با آن شرایط تطبیق دهد. از همین منظر است که می گویم مبارزه رادیکال سیاسی – اجتماعی باید استراتژی تحکیم باشد.
دلیل اینکه تحکیم در دو سال گذشته، بر خلاف گذشته بیشتر عملکردش واکنشی بوده است را هم در همین موضوع می دانید؟
بله. دیده بانی اصولا امری انفعالی است. یعنی شما می نشینید تا دیگران دیکته بنویسند و شما غلط هایشان را بگیرید. باید خودمان وارد عمل شویم. این هزینه دارد، اخراج دارد، تعلیق دارد، زندان دارد و هزار مسئله دیگر. اما لازم است. من تصور می کنم این انفعال سیاسی، بخشی مربوط به همین استراتژی انفعالی بوده، بخشی مربوط به عدم استقلال انجمنها و بالطبع تحکیم از امکانات دانشگاه و بخشی هم به دلیل عملکرد ضعیف کسانی که خواسته یا ناخواسته در مسند رهبری جنبش دانشجویی قرار گرفته اند. البته شرایط در دولت نهم بشدت سخت تر از دوره خاتمی است، این را نمی توان نفی کرد اما فکر می کنم با اراده، انگیزه، شناخت و برنامه ریزی می شد و می شود تحکیم را از انفعال خارج و به عنوان مجموعه ای که ابتکار عمل را در دست دارد مطرح کرد. البته این گونه فعالیت سیاسی باید پایه ایدئولوژیک خاص خود را نیز داشته باشد. پر و بال دادن بیش از حد به فردیت و منافع فردی، در شرایط تعیین کننده، ابتکار عمل را می ستاند. در این شرایط آرمانگرایی و تقدم بخشیدن به منافع بلند مدت جمعی در مقابل منافع کوتاه مدت فردی ضروری است.
به نظر شما علت رکودی که در دانشگاه دیده می شود چیست ؟
تصور می کنم همزمانی چند عامل به این مسئله دامن زده است. یک عامل سرکوب حکومت است. یک عامل ایدئولوژی زدایی از فعالیت های اجتماعی و جایگزینی منافع فردی به جای منافع جمعی است. عامل دیگر سوء عملکرد پاره ای از رهبران دانشجویی است. عامل اول البته تازه نیست، گرچه فراز و نشیب هایی داشته است. سرکوبهای دهه 60 بزرگترین ضربه را به جنبشهای اجتماعی وارد کرد. این ضربه البته بر جنبش چپ بیشترین لطمه را تحمیل نمود و بدنه آنرا از داشتن سر محروم کرد. پس از فروکش نسبی سرکوب دهه 60، در فقدان روشنفکران جامعه گرا – که مهمترین عامل آن اعدام بود – روشنفکران فردگرا امکان نسبی برای فعالیت یافتند. در کل دوره هاشمی و خاتمی فضای روشنفکری، فضای تک صدایی لیبرالیسم بود. البته تصور می کنم لیبرالیسم خود یک ایدئولوژی است با همه پارامترها و خصایصش. اما آنچه اتفاق افتاد جا انداختن لیبرالیسم به نام ایدئولوژی زدائی بود. دلایل این امر هرچه بود شرایط را به گونه ای تغییر داده است که بخشی از جوانان امروز نفع کوتاه مدت شخصی را به هر چیز دیگر ترجیح دهند. گذشته از آن عکس العمل پاره از فعالین جنبش دانشجویی در مقابل فشارهای حکومت، بر تخریب روحیه آرمانگرای دانشجویان موثر بود. علاوه بر آن خروج برخی از رهبران جنبش دانشجویی از کشور، آستانه پرداخت هزینه را برای اعضای عادی بسیار پایین می آورد. به اینها اضافه کنید، چهره سازی های بخشی از اپوزیسیون خارج کشور از کسانی که فاقد سابقه و صلاحیت اخلاقی رهبری جنبش دانشجویی هستند، وضعیت را بدتر نموده است. تصور می کنم همزمانی این عوامل کافی است برای رکود فضای دانشگاه. البته به این نکته هم اشاره کنم که این رکود همه گیر نیست. هنوز هم دانشجویان فعالترین بخش جامعه هستند. البته از منظر دیگر اگر به این قضیه نگاه کنیم، نکته قابل توجه اینست که در شرایط سرکوب طبیعتا فعالین غربال شده و کسانی باقی می مانند که توان عملی و ایدئولوژیک برای مبارزه ریشه ای سیاسی را داشته باشند.
برای برون رفت از فضای رکود و رخوتی که در دانشگاه دیده می شود چه باید کرد؟
به نظرم دو کار باید در کنار هم پی گرفته شود. یکی کار جدی ایدئولوژیک و دیگری فعالیت جدی تشکیلاتی. در مورد سرکوب حکومت که عامل تعیین کننده ما نیستیم. هر چه فشار جهانی هم بیشتر شود سرکوب داخلی گسترده تر خواهد شد. پیش در آمد آنرا در اواخر سال گذشته در برخورد با فرهنگیان هم دیدیم. بنابراین باید در زمین بازی خودمان فعالیت کنیم. یعنی اولا دانشجویان به لحاظ ذهنی باید آمادگی داشته باشند تا بتوانند در مقابل فشارها و سرکوب دوام بیاورند و پرچم مبارزه را برافراشته نگاه دارند، دوما اینکه تشکل های محلی یا فراگیر دانشجویی ایجاد و یا بازسازی شوند تا بتوانند فعالیتهای پراکنده را همسو کرده و به درون جامعه سوق دهند. اگر به انحاء گوناگون خود را متعاقد کنیم که نمی شود کاری کرد یا اگر کاری کنیم برخورد می شود و از هم می پاشیم و معقول ترین راه برای باقی ماندن آنست که چنان موضع گیری کنیم که به جایی بر نخورد یا منتظر منجی خارجی باشیم، وضعیت هر روز بدتر خواهد شد. من بارها این جمله زنده یاد امیر پرویز پویان را نقل کرده ام که “برای آنکه باقی بمانیم باید تعرض کنیم”. خروج از فضای رخوت و رکود عزمی جدی در اقلیت و همراهی اکثریت دانشجویان را می طلبد. کار سختی است اما تجربه تاریخ عملی بودن آنرا ثابت کرده است.
نقش انجمنها و تحکیم برای برون رفت از این فضا چگونه است؟
تحکیم باید ابتدا تکلیف خودش را با خودش تعیین کند و مشکلات درونی خود را تا حدی از میان بردارد. در این صورت خواه ناخواه می تواند در آینده ایران نقش خود را ایفا کند. در پاسخ سوال قبل گفتم بدون سلاح نمی توان مبارزه کرد. سلاح مبارزه سیاسی هم ایدئولوژی و تشکیلات است. تحکیم یا باید تشکیلات خویش را بازسازی کند و انسجام دهد و یا از صحنه سیاسی، زمانی که مردم وارد عمل شوند، بدون تردید خارج خواهد شد. از سوی دیگر تکلیف خویش را با مبانی نظری مبارزه روشن کند. بطور مشخص باید این مسئله را حل کند که آیا یک تشکیلات ایدئولوژیک هست یا خیر. اگر هست اعلام کند و اگر نیست بپذیرد که ایدئولوژی های مختلف را بکار گیرد. البته این را هم عرض کنم که ایدئولوژیک نبودن تشکیلات به معنی ایدئولوژیک نبودن افراد آن نیست. تشکل سیاسی که افراد آن فاقد ایدئولوژی باشند محکوم به فناست. اگر تحکیم ایدئولوژیک نیست ملاک عزل و نصب باید توان تشکیلاتی یا تخلف تشکیلاتی باشد و نه گرایش ایدئولوژیک. این توجیه که دبیر تشکیلات نباید به گرایش خاصی شهره باشد، مثلا نباید چپ باشد، به نظر من موجه نیست. در هر صورت تا تحکیم تکلیف خودش را با این دو مطلب روشن نکند نمی تواند برای برون رفت کاری کند. اگر این مسئله ها حل شد طبیعتا یا ایدئولوژیک خواهد بود که از قشر خاصی نمایندگی کرده و بواسطه تشکیلات باعث تحرک آن قشر خواهد بود و یا ایدئولوژیک نبوده و بصورت سازمانی دانشجویی عمل خواهد نمود که در این صورت بواسطه تشکیلاتش می تواند هماهنگی جریانهای مختلف دانشجویی را تامین کند. این که چقدر احتمال تحقق این مسئله برای تحکیم وجود دارد بحث دیگری است که دانشجویان باید در مورد آن قضاوت کنند.
ارزیابی شما از رابطه ادوار و تحکیم چیست؟
ببینید، تحکیم با ادوار عملا رابطه خاصی دارد که با هیچ حزب دیگری قابل مقایسه نیست. این رابطه هم از مبنای تشکیل سازمان ادوار نشات می گیرد، عزیزان ادوار همگی اعضای تحکیم در سالهای گذشته بوده اند. خودم هم بالاخره به عنوان یک فارغ التحصیل دانشگاه شریف عضو ادوار بوده و هستم. تصور می کنم این رابطه هم می تواند منافعی در بر داشته باشد و هم مضاری. طبیعتا حمایتهایی که در سالهای اخیر، سازمان ادوار از تحکیم داشته قابل کتمان نیست. چهره های تاثیر گذار ادوار از قبیل مهندس موسوی، مهندس شریفی، مهندس امینی زاده، مهندس سیاسی و… تا آنجائیکه من می دانم در پی حمایت از تحکیم در عین به رسمیت شناختن استقلال آن بوده اند. پاره ای دخالتها هم که از منظر من نابجا بوده است را نباید به حساب سازمان ادوار گذاشت. در هر صورت امیدوارم این رابطه دوستانه توام با حفظ موازین ادامه یابد.
به نظر شما چرا برخی مدعی هستند که در اعضای تحکیم نوعی نگاه به خارج وجود دارد؟
من با این امر مخالفم. به عنوان مثال چه کسی می تواند بگوید خود من به عنوان عضو شورای مرکزی تحکیم نگاه به خارج دارم. به نظر من تسری دادن نگاه معدود افرادی که زمانی عضو تحکیم بوده اند به کلیت آن بسیار اشتباه است. البته فکر می کنم پاره ای مواضع که از سوی تحکیم در سالهای گذشته اتخاذ شده بود قابل دفاع نیست. پاره ای حرکتهای فردی را هم شخصا نمی پسندم. اما اگر به مواضع یکسال و نیم اخیر تحکیم مراجعه کنید، مطمئنا چنین برداشتی نمی توان داشت. بیانیه ای که در مورد مسائل هسته ای در سال گذشته صادر شد و یا بیانیه ای که در رابطه با دخالت امریکا و کلا بیگانگان منتشر شد، موید این ادعاست. البته شاید در بعضی حوادث باید موضعگیری صریح و رسمی می داشتیم اما بطور کلی تحکیم را مجموعه ای نمی دانم که نگاه به خارج در آن وزن چندانی داشته باشد.