جدال کفش ها

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

po_nabavi_01.jpg

در راستای اینکه بالاخره جرج دبلیو بوش رفت. و پس از پرتاب سه دیکتاتور به زباله دانی ‏تاریخ خودش هم به زباله دانی تاریخ پرتاب شد، از این به بعد دیگر معلوم نیست که همه او ‏را لعن و طعن و نفرین کنند، برسیم به موضوع جدال لنگه کفش ها. ماجرائی که در تاریخ ‏عراق و احتمالا دنیای عرب ماندگار خواهد ماند و کفش های بسیار از این پس به سوی ‏افرادی بسیار پرت خواهد شد و تاریخ به خاطر خواهد سپرد کفشی که از دست خبرنگار ‏عراقی به طرف رئیس جمهور آمریکا پرت شد، چه سرنوشتی پیدا کرد و احتمالا اگر این ‏حالت اتفاق نیفتاده و حالت دیگری اتفاق افتاده بود، چه اتفاقی می افتاد.‏

حالت فعلی: خبرنگار عراقی به سمت رئیس جمهور آمریکا کفش پرتاب کرد.‏

در یک کنفرانس خبری رسمی، در کاخ رسمی رئیس جمهور عراق، در منطقه تحت نظارت ‏پلیس عراق و ارتش آمریکا، یک خبرنگار عراقی که در دوران صدام کارمند رسمی تلویزیون ‏این کشور بود، و قبلا دو بار به عنوان فرد مشکوک توسط نیروهای آمریکایی دستگیر، و آزاد ‏شده بود، 29 ساله شیعه، با نام منتظر الزیدی، با پرتاب یک جفت کفش به طرف رئیس ‏جمهور آمریکا که دو روز آخر ریاست جمهوری اش را می گذراند، نفرت خود را از آمریکا ‏نشان داد. بسیاری از تجار و بازرگانان عرب و موسسات ایرانی و دختر قذافی و حکومت ‏ایران و ونزوئلا از این خبرنگار تقدیر کردند. وی پس از کفش پراکنی مذکور دستگیر شد و ‏احتمالا تا حالا آزاد شده است. ‏

حالت دوم: اگر خبرنگار عراقی ده سال قبل به صدام حسین کفش پرت می کرد.‏

منتظر الزیدی در محل کنفرانس دستگیر، شکنجه، ذوب، بخار و بطور کلی محو می شد. کلیه ‏خبرنگاران موجود در کنفرانس دستگیر و حداقل( حداکثر در دوره صدام مرگ نبود.) کشته ‏می شدند. کلیه دوربین های موجود در محل، صندلی ها، میکروفون ها ذوب می شد. ‏خبرنگار، همسر، فرزندان، پدر و مادر و کلیه کسانی که نام خانوادگی شان الزیدی بود ‏دستگیر و زندانی می شدند. محل تولد خبرنگار مذکور بمباران شیمیایی می شد. پوشیدن کفش ‏برای خبرنگاران عراقی به مدت یک دهه ممنوع می شد و واژه کفش از کتابهای درسی عراق ‏حذف می شد.‏

حالت سوم: اگر همین خبرنگار در همین محل به احمدی نژاد کفش پرت می کرد.‏

منتظرالزیدی توسط پلیس عراق دستگیر می شد، فیلم مذکور توسط شبکه های خبری عراق ‏سانسور و چون شبکه خبری دیگری هم نبود، طبیعتا در جای دیگری هم پخش نمی شد. در ‏عرض 24 ساعت کلیه وابستگی های منتظرالزیدی به آمریکا و اسرائیل کشف می شد و در ‏ایران به عنوان پیرو سلمان رشدی شناخته می شد. از طرفی در عراق به عنوان یک قهرمان ‏عرب مورد ستایش مردم عرب قرار می گرفت. دولتین ایران و عراق در هر حال روابط شان ‏تیره می شد، در فکر برخی می گذشت که به بصره حمله برند و عراقی ها هم مناطقی را در ‏ایلام بمباران می کردند. از کردهای عراقی و ایرانی کسانی کشته می شدند. رفت و آمد ‏ایرانیان و عراقی ها به مدت سه سال قطع می شد و احتمالا اگر آمریکا در عراق نبود، جنگ ‏ایران و آمریکا به مدت هشت سال دیگر آغاز می شد. ‏

حالت چهارم: اگر همین خبرنگار در همین محل به خاتمی کفش پرتاب می کرد.‏

منتظر الزیدی توسط پلیس عراق دستگیر و یک ثانیه بعد آزاد می شد. در ایران، خبر حادثه ‏در تیترهای بزرگ در صفحات اول کیهان و حزب الله جشن ملی چاپ می شد، فیلم پرتاب ‏کفش توسط صدا و سیمای جمهوری اسلامی پخش می شد و بعدا توسط هیاتهای موتلفه، ‏آبادگران، ایثارگران، وفاداران، هواداران، طرفداران، سینماگران، ذوب شدگان، درماندگان، ‏جاماندگان و واماندگان تکثیر و در ابعاد وسیع با بودجه سازمان تبلیغات منتشر می شد. در ‏همین حال سه روزنامه اصلاح طلب به دلیل اهانت به پابرهنگان صدراسلام تعطیل و تعدادی ‏از اصلاح طلبان زندانی می شدند. عراق ضمن عذرخواهی از آیت الله خامنه ای سهمیه ‏زائران ایرانی را دو برابر می کرد و دولت ایران نیز ده کارخانه کفش سازی برای پابرهنگان ‏و خبرنگاران کربلا، نجف، سامرا، کاظمین و کاراکاس ایجاد می کرد. یکی از روزنامه های ‏هوادار اصلاح طلبان خبر چاپ این خبر در صفحه اول کیهان را منعکس می کرد. روز بعدش ‏حسین شریعتمداری در کیهان به آن روزنامه به شدت حمله می کرد که ما اصلا قصد توهین به ‏خاتمی نداشتیم و روزنامه … قصد نقاق داشته است. اما در همان روزنامه ای که سرمقاله اش ‏توسط شریعتمداری نوشته شده یک گزارش مفصل چاپ می شد درباره این که در چه حالتی ‏اعراب به کفار لنگه کفش می انداختند. دو سال بعد حسین شریعتمداری با اشاره به همین نوشته ‏اش ادعا می کرد که در جریان لنگه کفش کیهان تنها نشریه ای بود که از خاتمی دفاع کرد.‏

حالت پنجم: اگر همین خبرنگار عراقی سه سال قبل به سوی صدام حسین کفش پرت می کرد.‏

فرض کنیم منتظرالزیدی در دادگاه صدام عصبانی می شد و به سوی او کفش پرتاب می کرد. ‏در این حالت وکلای صدام دستگیر و منتظرالزیدی مورد تشویق قرار می گرفت، اما به ‏محض اینکه از دادگاه بیرون می آمد، آدم ربایی شده و سرش را می بریدند و پرت می کردند ‏توی بیابان های اطراف تکریت.‏

حالت ششم: اگر رئیس جمهور آمریکا به سوی خبرنگار عراقی کفش پرتاب می کرد.‏

فرض می کنیم منتظرالزیدی به عنوان خبرنگار گیر سه پیچ می داد به جورج بوش و او هم ‏کفشش را درمی آورد و پرت می کرد به طرف خبرنگار عراقی( طبیعتا احتمال اینکه رئیس ‏جمهور آمریکا به عنوان جنگ طلب زورگو به یک خبرنگار حمله کند منطقا بیشتر است تا ‏اینکه یک خبرنگار که معمولا موجود مظلومی است با کفش به رئیس جمهور آمریکا حمله ‏کند.) در این حالت، فیلم مذکور در همه رسانه ها روزی 36 ساعت پخش می شد، سازمان ‏گزارشگران بدون مرز، سازمان عفو بین الملل، انجمن جهانی قلم، دیده بان حقوق بشر، ‏احزاب سبز تمام اروپا، سازمان کنفرانس اسلامی، کفش نایک و آدیداس و ریبوک، کفش ملی ‏ایران، کفش گام، اتحادیه اروپا، اتحادیه نویسندگان هالیوود از منتظر الزیدی پشتیبانی می ‏کردند و القاعده و حماس و حزب الله اعلام عزای عمومی در تمام دنیای اسلام می کردند، ‏پرچم های دنیای اسلام به حالت نیمه افراشته در می آمد. آمریکایی ها در عرض یک هفته ‏آینده 18 فیلم سینمایی به نام های “ کفش های رئیس جمهور”، کفش های بغداد”، “ بازگشت ‏کفش ها”، “ آخرین پرتاب” و…. تولید می کرد. مصاحبه با منتظرالزیدی در بی بی سی، سی ‏ان ان، ان بی سی پخش می شد و هفته بعد کتابش به نام “ کفشهایی به قلب من” با تیراژ شش ‏میلیون به چهل زبان منتشر می شد. اورهان پاموک، مارکز، بارگاس یوسا، نوام چامسکی، ‏اکبر گنجی، شیرین عبادی، خالد حسینی از او حمایت می کردند و جایزه نوبل ادبی سال ‏‏2009 به منتظرالزیدی تعلق می گرفت.‏

حالت هفتم: اگر یک خبرنگار آمریکایی در عراق به طرف مالکی کفش پرتاب می کرد.‏

تصویر مذکور یک بار از بی بی سی پخش و بطور کلی محو می شد. خبرنگار مذکور توسط ‏پلیس عراق دستگیر و بعد از یک ماه به آمریکایی ها تحویل داده می شد، وی پس از بازگشت ‏به آمریکا شغلش را از دست می داد، بتدریج زنش از او جدا می شد، بعد از مدتی به دلیل ‏الکلی شدن بیخانمان می شد، وی در یک شب تاریک خودکشی می کرد و کلا از صحنه ‏روزگار محو می شد.‏

حالت هشتم: اگر همین خبرنگار عراقی در ایران به احمدی نژاد کفش پرتاب می کرد.‏

سه دقیقه بعد دستگیر، سپس زندانی، و دوازده ساعت بعد اعترافاتش مبنی بر اینکه به دستور ‏موساد به سوی رئیس جمهور ایران کفش پرت کرده است، پخش می شد. سپس کلیه مخالفان ‏جدی رئیس جمهور بر اساس اعترافات منتظرالزیدی به عنوان عوامل و همکاران “ شبکه ‏جهانی اسرائیلی - هلندی کفش” دستگیر می شدند و آنها هم به جرائم خود اعتراف می کردند. ‏بعد رهبری ضمن محکوم کردن کفش اندازان بی دین و کفاشان کوردل از دولت حمایت می ‏کرد و مجلس کلیه سووالات، استیضاحات و غیره مربوط به دولت را پس گرفته و حمایت ‏قاطع خود را از رئیس جمهور اعلام می کرد. منتظرالزیدی پس از یک ماه بدون هیچ خبری ‏آزاد می شد، وی پس از مدتی در عراق با دوچرخه تصادف کرده و پس از خودکشی توسط ‏شیعیان عراق، می مرد. ‏

حالت نهم: اگر خبرنگار مهاجر ایرانی در ایران قصد داشت کفشش را پرتاب کند.‏

فرض کنیم خبرنگار ایرانی که مدتی در خارج زندگی کرده بود، به دلیل انحراف ذهنی ناشی ‏از دیدن تصاویر پرتاب کفش از سوی خبرنگاران به سوی روسای جمهور فکر می کرد علی ‏آباد چون شهر شده پس آسفالت شده و چون آسفالت شده پس لابد آدم می تواند در حین مصاحبه ‏با رئیس جمهور کفشش را دربیاورد. خبرنگار مذکور پس از پانزده سال از کانادا به ایران ‏بازمی گشت و قبل از اینکه بتواند کارتش را به ماموران نشان بدهد، یا بتواند دوربینش را از ‏کیفش بیرون بیاورد، یا خدای ناکرده عکس بگیرد، قاضی وی را دستگیر و زندانی و بازجویی ‏کرده و اتهامات را با لنگه کفش چنان به او تفهیم می کرد که قبل از سئووال کردن از رئیس ‏جمهور هفت تا کفن بپوساند.‏

حالت دهم: اگر خبرنگار ایرانی به طرف احمدی نژاد کفش پرتاب می کرد.‏

خبرنگار مربوطه دستگیر و به دلیل شکایت نیروی انتظامی و توسط بخش مواد مخدر ‏دادستانی بازداشت و توسط ضداطلاعات سپاه به دلیل ارتباط با عناصر چپ بازجویی می شد. ‏فیلم مذکور به دقت مونتاژ شده و در فیلمی که از صدا و سیما پخش می شد، گروهی از ‏خبرنگاران چپ و دموکراسی خواه به خاتمی حمله کرده و صدا و سیما به مدت دو دهم ثانیه ‏آن را نشان می داد. خبرنگاران دیگر طی گزارشاتی همه اجماعا اعلام می کردند که اصولا ‏چنین اتفاقی نیفتاده و کسی کفشش را در حضور احمدی نژاد از پایش درنیاورده، فقط مسیح ‏علی نژاد گزارش خرید یک کفش را توسط یک عاشق پابرهنه تشنه عدالت در لندن منتشر می ‏کرد. بعد از دو سال خبرنگار مذکور از زندان آزاد شده و به واشنگتن می رفت و در اولین ‏مصاحبه تلویزیونی با صدای آمریکا می گفت که اصلا لنگه کفشی در کار نبوده و او چون با ‏تانک به بیت رهبری حمله کرده بود، دستگیر و زندانی و شکنجه شده. از همان طریق صدای ‏آمریکا به وکلای دعاوی خبر می داد که حاضرست کیس خود را بفروشد و از دولت ایران ‏غرامت بخواهند.‏


‏ ‏