نگاه روز

نویسنده
میترا سلطانی

…، و این قصه سر دراز دارد

چهل سالگی تازه ترین اثر علیرضا رئیسیان،کارگردان جوان سینمای ایران است که به تازگی به اکران عمومی سینماهای ایران در آمده است.  ماجرای این فیلم نگاهی دارد به دنیای میانسالی افرادی که خود را غرق در خاطرات جوانی تصور می کنند و افسوس های تجارب گذشته را دردل صیقل می دهند.ن گاهی  به چهل سالگی.

 

فیلم اقتباسی است از داستان عشق سلطان به کنیزک در مثنوی معنوی که به نظرمصطفی رستگاری به عنوان نگارنده اثر الهامات خود ذرا به آن سوی می کشاند. موضوع فیلمنامه گر چه از دست مایه ای کهن جان می گیرد، امروزین است و ساختاری تماما مدرن دارد. رستگاری سعی دارد تا با قرار دادن آدم های فیلمنامه در برابر یکدیگر و در یک موقعیت پیچیده عکس العمل های هریک ازآن ها را مورد کنکاش قرار دهد وبکرترین لحظات را دربرابر دیدگان تماشاگران قرار دهد.

فیلم ماجرای عشق مثلثی را به عنوان سوژه قرار می دهد وفرهاد و نگار را در شرایطی قرار می دهد که تصمیم برای انتخاب راه برای ادامه ی زندگی بسیار دشوار جلوه می کند..نگار با شخصی که دردوران جوانی عاشقش بوده و نتوانسته به وی برسد روبرو می شود و فرهاد برای توسعه ی داستان وپرداخت موقعیت به درون ماجرا کشیده می شود. اما شاید مهم ترین نقص فیلمنامه از همین نقطه آغاز می شود یعنی پس از ملاقات نگار با معشوقه خود داستان به تدریج به سراغ فرهاد می رود که شاید می توانست با کمترین نقش بهترین گزینه ها را برای عکس العمل هایش به وجود آورد. اینجاست که نویسنده به جای ترتیب پرداخت هرسه شخصیت همه بار دراماتیک داستان را به روی شخصیت  وارد می کند تا در انتها تماشاگر از درک رخوت و خستگی هم بی نصیب نماند.

 

شاید به همین دلیل باشد که با وجود اینکه در این مثلث عشقی دو ضلع نگار و فرهاد انگیزه و پتانسیل پررنگی برای کنش و واکنش دارند قصه نتواند بر یک شخصیت تمرکز و با بحران او همراهی کند. وقتی هم که قصه و در نتیجه زمان فیلم بین شخصیت‌ها تقسیم می‌شود این سوال در ذهن ایجاد می شود که اگر قهرمان فیلم نگار است، مخاطب زمانی را از همراهی با او غافل شده و با بحران فرهاد همراهی کرده است. اگر هم قهرمان فیلم فرهاد باشد که به نظر می‌آید چیز بیشتری از دست رفته است.

با دقت به برخی از سکانس های فیلم متوجه می شویم که پی گیری نویسنده از اقتباس بر داستان مثنوی  شدت زیادی دارد. نویسنده سعی می کند تا قالب بندی کلی اثرش را تحت لوای داستان مولوی قرار دهد و این کار را تا همردیف کردن داستانک های فیلم هم پیش می برد. البته این اصل در تولید فیلم ودرمرحله اجرا هم به خوبی پرداخته شده اما با تطبیق نعل به نعل هریک از سکانس ها به اضافه گویی وزیاده خواهی هایی می رسیم که همچون زخمی دردل فیلمنامه و درنهایت فیلم مشخص است. مهم ترین آن ها سکانس مراد خان ودیالوگ هایی است که نه تنها هیچ مسیری از داستان را پیش نمی برد بلکه اساسا به عنوان یک نیروی تاثیر گذار بر تغییر رویکردهای شخصیت ها هم یاری نمی رساند.

با آغاز فیلم متوجه می شویم که برخی از سکانس های مقدمه عقیم و ناپخته باقی مانده است. یکی از نمونه های عینی آن را می توان در انتخاب کارشخصیت فرهاد جستجو کرد. همین طور برخی رفتارهای غیر منطقی فرهاد مثل رانندگی با چشمان بسته و دستان باز، توجیه منطقی می یابد. نکته این است که بعضی از چهارچوب های اخلاقی فیلم با پی رنگ های اصلی آن هم خوانی ندارد. درمجموع رویدادهای فیلم اثری از گرمای عاشقانه وحتی ابراز علاقه فرهاد و نگار نمی یابیم. بر عکس، رقیب فردی خوش ظاهر با مقام هنری بالا (رهبر ارکستر) است که چه در سکانس های فلاش بک جوانی و چه صحبت های زمان حال، جاذبه بیشتری برای زن دارد. از طرفی بستر عرفانی و زمینه سازی های داستانی هم اجازه نمی دهد باور کنیم که زن صرفا به دلیل مذهبی یا سنتی یا علاقه به خانواده بازگشت به آن را برگزیده است. همین طور در کلام ن گار هم این نظر در مورد فرهاد جاری می شود که به او امنیت می دهد (و نه عشق). زن،  داشتن “ تکیه گاه ” را به دستیابی آرزوهای قدیم رجحان می دهد و در نهایت در ارکستر ساز نمی زند.

رئیسیان در طراحی دکوپاژهای فیلم سعی می کند با انتخاب سکانس های کوتاه وقرار دادن آنها پشت سرهم به ضرباهنگی جذاب دست پیدا کند.او درمیزانسن های خود حرکت را به عنوان عنصری محوری قرار می دهد و بازیگران خود را وادار به کنش و واکنش می کند.شاید این روش را می توان به عنوان طرفند کارگردان برای نزدیک ساختن روح فیلم به زندگی رئالیستی شخصیت هادانست.بازی بازیگران “چهل سالگی”نیز درنوع خود ستودنی است.لیلا حاتمی و محمدرضا فروتن با نگاهی نو به مقوله عشق دربرابر رخدادها عکس العمل نشان می دهند و عزت الله انتظامی با وجود ناقص بودن نقش رویکرد کاراکترخود در فیلم با آرامش و تسلط به اثر مسلط است.به این ترتیب در “چهل سالگی” هر چند با پرداخت انجام‌شده از تعریف اولیه شخصیت‌ها و مثلث عشقی کلیشه‌ای فاصله گرفته‌ایم، اما به نظر می‌آید این بازخوانی برای تأثیرگذاری بر مخاطب و نزدیک شدن به کاراکترها نیاز به تمرکز بر محور یک شخصیت به عنوان قهرمان را داشته باشد که در شکل حاضر فاصله خود را حفظ می‌کند.