در شرایطی که امواج پیاپی سرمای طبیعت زمستان 86، فضای سرد حاکم بر فعالیت های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران را دو چندان کرده است، اندک شعله های برآمده از گرمای کارزار انتخاباتی می رود که برای مدتی هر چند اندک، یخ سرمای سیاسی را بشکند و شور و شوقی در دل جریانی بیفکند که حضورشان در صحنه مایه ی نگرانی و حذفشان از قدرت، دغدغه ی اصلی اقتدارگرایان است.
دغدغه ای که گویا قرار است نسخه ی درمانش رد صلاحیت های گسترده ی غیرقانونی و از دور خارج کردن رقبا، در فضایی سرد و خاموش و در محیطی گورستانی از ترس برخورد مقام های انتظامی - اطلاعاتی - امنیتی باشد. گروهی که اکنون خود گویا در یک برنامه ی طراحی و حساب شده به یک پای اصلی دعوا تبدیل شده است، تا بازیگر اصلی جریان تمامیت خواه از میدان مبارزه خارج شده، فرصت تنفس یافته و اگر شد، حتی در جایگاه قاضی بی طرف به قضاوت بنشیند و دل گروهی از اصلاح طلبان را به دست آورد.
این در شرایطی است که با نزدیک شدن 24 اسفند، روز رای گیری هشتمین دوره ی انتخابات مجلس شورای اسلامی، یک جناح سیاسی ایران تمامی لشگر خود را در زیر پرچم یک فرد جمع کرده و گوش به فرمان فرمانده ی اعظم دارد. و جناحی دیگر، در ائتلافی ناپایدار توانسته تنها بخشی از نیروهای گسترده، اما پراکنده اش را راضی کند به کارزار انتخاباتی پل بگذارند و عمدتا آن ها رادر سه جبهه و زیر سه پرچم سازماندهی کرده و فرماندهانی را برگزیده که با سه راهبرد و سه راهکار مختلف می خواهند کار این لشگر به سرانجام برسانند.
این نکته ی اساسی- با وجود عدم تجربه اندوزی بخشی از شخصیت های حقیقی و حقوقی اصلاح طلب- از ابتدا روشن بوده است که جناح اقتدارگرا با وجود تمام اختلاف ها و تضاد منافع سیاسی و اقتصادی در نهایت زیر پرچم مقام رهبری گردهم خواهند آمد و سرانجام این آقای خامنه ای است که حرف آخر را در مورد چگونگی برگزاری انتخابات و کیفیت آرایش نیروها خواهد زد و در این میان دوقلوهای بازی انتخاباتی، جنتی و افشار، تنها گوش به فرمان ایشان دارند و با وجود نمایش ظاهری استقلال رای و عمل، به دلایل مذهبی و سیاسی بی اجازه ولی فقیه آب هم نخواهند خورد و لذا هر چه اصلاح طلبان و تحول خواهان بگویند و اعتراض کنند آب از آب هم تکان نخواهد خورد، و در بر همان پاشنه خواهد چرخید که درانتخابات های گذشته، به ویژه انتخابات مجلس هفتم، چرخیده بود- اگر وضع بدتر از گذشته نباشد که نشانه ها و علائمش آشکار و هویدا است.
اما در این سو، سه فرمانده با سه راهبرد و سه راهکار قدم به میدان انتخاباتی گذارده اند که دست کم دوتای آنان، خاتمی و کروبی، نیم نگاهی نیز به انتخابات ریاست جمهوری آینده دارند. آنها در واقع چگونگی فتح سنگر مجلس هشتم را سنگ محکی برای سنجش راه آینده می بینند که خود می توانند اصلی ترین نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری تابستان 88 باشند. انتخاباتی که از هم اکنون می توان حدس زد که احمدی نژاد به دلیل ناکارایی و ناتوانی فردی و جمعی و نارضایتی فزاینده ی عمومی به آن راهی نخواهد داشت.
از میان این سه فرمانده، می توان حدس زد و شواهد و قرائن هم نشان می دهد که دو تن راهکار و راهبردهای گذشته را پی خواهند گرفت. شیخ اصلاحات که پرچم میانه ی میدان را در کارزار انتخاباتی برفراشته است، کماکان سیاست به نعل و به میخ زدن را دنبال خواهد کرد و تعامل و بده بستان آشکار با بیت و مقام رهبری. از آن رو که وی راهبرد مشارکت بدون قید و شرط در انتخابات را برگزیده، لذا در پی چیزی نیست جز فرستادن تعداد هر چه بیشتر اعضا و هواداران حزب اعتماد ملی به مجلس و به اصطلاح عامه، خر خود و یارانش را از پل گذراندن. لذا، اگر نامزدهای حزبی اش همه تائید شوند، برایش چندان تفاوتی نمی کند که چه کسانی و چه تعدادی رد صلاحیت شوند و انتخابات به صورت کلی چه میزان “آزاد، مستقل و عادلانه” برگزار شود. اما اگر تعدادی از نامزدهای حزب او در تهران یا شهرستان رد صلاحبت شوند، ابتدا با هم حوزه ی سابقش، آقای جنتی، دست به یقه خواهد شد، سر و صدایی به راه خواهد انداخت و در نهایت شکایت به محضر رهبری خواهد برد و بسته به اینکه میزان دخالت آقای خامنه ای چقدر باشد و چه تعدادی از رد صلاحیت شدگان حزبش به لیست های انتخاباتی بازگردند، احتمالا عمامه ای نیز به زمین خواهد کوفت، غرولندی هم خواهد کرد، اما بعید است در سیاست شرکت بدون قید و شرط در انتخابات، با هر میزان نامزد، تغییری دهد.
در جناح راست جریان اصلاح طلب، این بار پرچمدار شیخی دیگر است. هاشمی رفسنجانی پرچمی افراشته است که همانگونه که آرزویش را دارد و دل نیز بسته است به پیروی و متابعت بخش هایی از هر دو جناح، سایه اش بر بخشی از لشگر محافظه کاران نیز افتاده است. او کماکان روش مالوف و مطلوب گذشته خود را که چیزی نمی تواند باشد جز چانه زنی ها و بده و بستان ها وامتیازگیری های پشت پرده، دنبال خواهد کرد. تنها با این تفاوت که اکنون با توجه به تجارب انتخابات های اخیر، و حتی یارگیری های سیاسی برای ریاست مجلس خبرگان، او به این نکته ی مهم بیشتر واقف شده است که تیزی شمشیر جریان اقتدارگرا در این دور از انتخابات علیه نزدیکان، یاران و احزاب طرفدارش برندگی بیشتری خواهد داشت.
درکی واقعی تر از صحنه ی سیاسی ایران که از یک سو در بیان عمومی تر دغدغه های او از عدم برگزاری انتخابات آزاد و امکان انجام تقلب های گسترده - که چون بسیاری چیزها عنوانی اسلامی یافته و نام بداخلاقی انتخاباتی گرفته- ظاهر شده و می شود. و از سوی دیگر، در زمان ثبت نام انتخاباتی جلوه گر شد و اجازه نداد که سران شناخته شده ی احزاب موسوم به اعتدال گرا، اعم از”اعتدال و توسعه” و “کارگزاران سازندگی” و به ویژه خویشان و بستگان هاشمی رفسنجانی حتی گام اول را بردارند. در این جناح نیز چون اصل بر مشارکت بدون قید و شرط است، یا در نهایت خود را از میدان مبارزه خارج کردن، اگر رد صلاحیت ها گسترده تر از پیش باشد، زیادش باید انتظار تشدید رایزنی ها و اعتراض های پشت پرده برای بازگرداندن تعدادی از نامزدهای احزابی خاص را داشته باشیم ـ نه همه ی نامزدها- و در کنارش تلاش هایی برای نظارت دقیق تر بر جریان برگزاری انتخابات و روند شمارش آرا.
در جناح چپ این کارزار سرنوشت ساز که در واقع همان قلب لشگر اصلاح طلبان است، پرچم در دست سیدی است که هر چند خود نمی خواسته، به ناچار و جبر زمانه و ضرورت روزگار بار دیگر در مرکز میدان سیاست جای گرفته و رهبری حرکت نیروهای اصلاح طلب و تحول خواه را عهده دار شده است. کارو تلاشی که اقتدارگرایان را به هیچ وجه خوش نیامده و ماه هاست با هزار ترفند درتلاشند که او را از زمین سیاست به عرصه ی فرهنگ بازگرداندند و از میدان داخلی به صحنه ی بین المللی بیرون برانند. در این جناح از لشگر اصلاحات است که راهبرد مبارزات انتخاباتی متفاوت است و نیروها و راهکارها نیز.
در این جناح، مشارکت در انتخابات “مشروط” است که راهبرد خاص آن مسیر اصلی را نشان می دهد و ابزار و روش های مبارزه را. ابزار و روش هایی که تفاوت خود را از همان ابتدا، با ثبت نام چهره های شاخص نیروهای اصلاح طلب و تحول خواه - با وجود هشدارهای شفاف رهبری برای عدم ورود به کارزار انتخاباتی و تهدیدهای آشکار دست اندرکاران انتخابات در شورای نگهبان و وزارت کشور- جلوه گر کرده است و با اعلام نامزدها جلوه ی بیشتری نیزخواهد یافت و مسلما تا حد زیادی مسیر آینده ی سیاسی کشور را مشخص خواهد ساخت. مسیری که در آن خواه ناخواه سید محمد خاتمی و همکاران و یاران نزدیکش در دولت گذشته نقش مهمی ایفا خواهند کرد، نقشی که متاسفانه در زمان برگزاری انتخابات مجلس هفتم، با خوش بینی به دخالت رهبری و بازگردانده شدن اکثر قریب به اتفاق نامزدهای رد صلاحیت شده، نیمه تمام ماند و از جانب عامه ی مردم، و به ویژه فعالان سیاسی نوعی “ضعف” و “عدم استقامت” ارزیابی شد و از جمله پیامدهایش روی کار آمدن دولت احمدی نژاد بود.
مبارزه ی اصلی در این جناح، در دل لشگر نیروهای اصلاح طلب و تحول خواه چند هفته ای است که آغاز شده و هر چه زمان پیش می رود دامنه و وسعت آن گسترش بیشتری می یابد و در این مرحله در مبارزات تبلیغاتی و هل من مبارزهای پیش هنگام نمود پیدا می کند؛ مبارزاتی تبلیغاتی که از دل برنامه ها و خط مشی های سیاسی دو طرف بیرون می زند. برنامه هایی که از یک سو نگاه به ضرورت برگزاری انتخاباتی “آزاد، مستقل و عادلانه” دارد، حتی در به صورت نسبی در حد و اندازه های ایران، و از سوی دیگر، نگاه به ضرورت حذف گسترده ی رقیب و از دست ندادن دوباره ی سکان نهادهای انتخاباتی کشور.
مبارزه ای که کلید آن را در این دور شخص سید محمد خاتمی با بیان نگرانی شدید خود و اصلاح طلبان از صورت اجرایی گرفتن برنامه ی اقتدارگرایان زده است؛ “متاسفانه اخباری به دستم رسیده که حاکی از نوعی تنگنظری و اقدام برای محروم کردن بسیاری از نیروهای مومن و مجرب و روشن از حضور در عرصه انتخابات است”.
این حرکت و بیان آشکار و علنی واقعیت های پشت پرده، آن هم از زبان رئیس جمهور گذشته، طبیعی است که به مذاق اقتدارگرایان خوش نیاید و آنان را سریعا به واکنش وادارد. واکنشی که ابتدا در خبر خبرگزاری رسمی حکومت به صورت “شایعهپراکنی در بالاترین سطح” جلوه گر شد و سپس مقام های اجرایی دولت را به موضعگیری در قبال آن و موج های ایجاد شده ی در پیرامونش واداشت.
با وجود این واکنش سریع، اما مواضع علیرضا افشار، مقام نظامی نشسته در جایگاه رئیس ستاد انتخابات ایران، نشان داد که برنامه برای رد صلاحیت های گسترده “انتخاب شوندگان” و محروم کردن ملت و ”انتخاب کنندگان” از حق قانونی خود نه تنها “شایعه پراکنی” نیست، بلکه برنامه ای حساب شده است که دست کمی از سیاست های “چندلایه ی و پیچیده ی” دوره های گذشته برای رقم زدن به نتیجه ی دلخواه انتخابات ندارد؛ “تیتر کردن اظهارات و زیر سئوال بردن رد صلاحیت ها، مانع رفع سوابق تخلفاتی افراد نمی شود.“
سیاست و خط مشی روشن و شفافی که روی دیگر سکه ی آن را وزیر کشور با طرح این موضوع که “عده ای با اطمینان از رد صلاحیت نامنویسی کردهاند”، در عمل از هم اکنون تکلیف این گروه خاص رد صلاحیت شده در دوره های گذشته روشن کرده است. بر این اساس بود که مصطفی پورمحمدی روز یکشنبه در کوهدشت راه مذاکره و دخالت ظاهری دیگران را بست و تاکید کرد: “در راستای اجرای قانون هیچ تعامل و مسامحهای انجام نمیدهیم”.
چنین روش ها و چنین اظهار نظرهایی همه حاکی از اهمیت ویژه دادن به پیگیری خط مش درست “مشارکت مشروط” در انتخابات است، سیاستی که اگر از جانب سید محمد خاتمی و همکاران و دوستان نزدیکش- نه تنها شکل دهندگان جریان اصلاح طلبان پیشرو- دنبال شود، می تواند تا حد زیادی دو جناح دیگر لشگر اصلاح طلبان که زیر پرچم کروبی و هاشمی خیمه زده اند، به سمت خود بکشد و به دنباله روی وادارد- هر چند که در دل جناح راست سپاه و جایی که نیروهای کارگزاران استقرار یافته اند تمایل به این سمت و سو بیشتر مشاهده شده و می شود.
معیار این نگاه و غالب شدن این نگرانی را در جریان میانه روی داخل اصلاح طلبان می توان به خوبی در بیان نکاتی چون “اصلاح طلبان هیزم آتش برنامه های انتخاباتی اقتدارگرایان نخواهند شد”، یا این سخنان عارف معاون پیشین ریاست جمهوری مشاهده کرد: “اتفاقاتی که در انتخابات قبلی رخ داد و عده بیشماری رد صلاحیت شدند و بسیاری از حوزههای انتخابیه غیر رقابتی شد و نیز انگیزه حضور از مردم گرفته شد، این بار رخ ندهد، که در آن صورت عدهای مجبور شوند از صحنه انتخابات کنار بکشند و یا انصراف خود را از نامزدی اعلام کنند”.
اما دغدغه ی اساسی که اکنون وجود دارد، همان دغدغه ی دیروز است و دیروزهای انتخابات است: “نبودن استقامت و پایمردی بر روی برنامه ها و شعارهای انتخاباتی” و احیانا در روزهای آینده و سرنوشت ساز، گردش از جناح پیشرو به جناح های دیگر لشگر اصلاح طلبان، یعنی انتخاب روش و خط مشی اتخاذ شده در زمان برگزاری انتخابات مجلس هفتم؛ چربش سیاست حل پشت پرده ی مشکلات، فراموش کردن توان و حق مردم، و دل بستن به وعده های رهبر، به امید به راه راست آوردن دست اندرکاران برگزاری انتخابات و تائید صلاحیت تعدادی از نامزدهای محذوف. روش و منشی که ندای آن نه از دل جناح راست و میانه ی اصلاحات، بلکه متاسفانه از منتهی علیه چپ به گوش می رسد. حرفی که بر خلاف مواضع پیشین، روال گذشته و روش های عملی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، این روزها از زبان دبیرکل این جریان سیاسی می شنویم: “امیدواریم که مسئولان تراز اول نظام جلوی اعمال سلیقههای احتمالی را بگیرند تا گروهها و احزاب با اطمینان و اعتماد لازم و احساس ایجاد شرایط رقابتی در انتخابات به شکل فعالتری در عرصه انتخابات حضور پیدا کنند.”
مواضعی که نتیجه و پیامد عملی آن در جریان برگزاری انتخابات مجلس هفتم و مذاکرات پشت پرده ی روسای مجلس و دولت وقت، کروبی و خاتمی، مشاهده شد. پیامدی که مختصات و مشخصات دقیقترش می تواند آن چیزی باشد که عضو دیگر این سازمان، سید مصطفی تاجزاده، مورد تاکید قرار داده است: “طرح «انقلاب مخملی» توسط اقتدارگراها زمینهسازی به منظور انجام «کودتای مخملی» یا «کودتای نرم» توسط آنان بوده است. یعنی به جای آوردن توپ و تانک به خیابانها، میکوشند رقبای خود را رد صلاحیت کنند و اجازه شرکت در انتخابات را به آنان ندهند و مجلس فرمایشی دیگری ضعیفتر از مجلس هفتم تشکیل دهند”.
اگر برنامه اقتدارگرایان این است که هست، باید به این پرسش اساسی هم پاسخ داد که آیا در این صورت، جایی برای مذاکرات زمان بر و کم حاصل باقی می ماند و تکرار و پیگیری چنین روش ها و بازی های سیاسی امتحان پس داده شده؟