محمد نوریزاد دو روزپیش در مقابل ساختمان وزارت اطلاعات در تهران مورد ضرب و شتم ماموران اطلاعات قرار گرفت. خبر این حادثه را او خود در سایت شخصیاش با عنوان “اولین خون” شرح داده و نوشته است: “سه نفرآمدند طرف من. که یعنی اندازه این پیرمرد همین سه نفر است و نه بیشتر. نخست سرتیمشان که همیشه سربه زیر اما قُدّ است حمله آورد. خود را کشاندم سمت بزرگراه. همانجا مرا زمین زدند و خوابیدند روی سینهام و دست و پایم را گرفتند. یکیشان رفت تا اتومبیلهای بزرگراه را به سمتی دیگر هدایت کند. یکی هم رفت تا دستبند بیاورد. “
او میافزاید: “سه نفری زور زدند و مرا برگرداند. صورتم برآسفالت بزرگراه نشست. سربه زیر زانویش را بر پس کله ام نهاد. سنگ ریزه ها بالای ابرویم را شکافتند و خون بیرون زد. بینی ام نیز با همین مشکل مواجه بود. گرچه تقلای من بیهوده می نمود اما تلاش کردم از ورود سنگریزه ها به آن سوی پوست صورتم جلوگیری کنم. زانویی که سربه زیر برسرم نشانده بود کار را دشوار می کرد. عینکم زیر صورتم مانده بود و هرآن ممکن بود بشکند و صورتم را بشکافد. راننده داد زد: همین را می خواستی روانی؟ با دهانی که به آسفالت خیابان چسبیده بود گفتم: من فردا باز همینجایم.”
نوریزاد اکنون بیش ازیک ماه است که برای گرفتن وسایل شخصیاش که ماموران امنیتی در زمان بازداشتهای قبلی از خانه او بردهاند، هر روز در مقابل ساختمان وزارت اطلاعات حاضر میشود. فشارها مانع از ادامه این تحصن هر روزه نشده است. او دیروز و بعد از حادثه مضروب شدناش دوباره به مکان تحصنش رفته است. به نوشته نوریزاد او را دوباره به بازداشت تهدید کردهاند و او پاسخ داده است: “گفتم: من یکی دو لیتر خون در بدن دارم. دیروز اولین خون من اینجا بر زمین ریخت. مابقیاش را همینجا جلوی این در تقدیمتان خواهم کرد. وگفتم: مرا از حکم جلب و هیاهوی همکارانت مترسان.”
رفتار نوریزاد چنان خشم محافظهکاران تندرو در ایران را برانگیخته است که چندی پیش یکی از سایت های وابسته به نهادهای امنیتی او را متهم به روابط غیراخلاقی با نزدیکانش هم کرد. چند ماه قبل سایت بولتننیوز در گزارشی با عنوان “دفاع نوری زاد از بهاییت تا منافقین” نوشته بود: “محمد نوریزاد که در دوران زندگیاش یا راه افراط را برگزیده و یا بر سبیل تفریط قدم گذاشته، پس از بارها اهانت به دین اسلام، مذهب تشیع، مراجع تقلید، مردم ایران و مسؤولان کشور، به دفاع از منافقین پرداخت.”
نوریزاد زمانی از حامیان آیتالله خامنهای و نویسندگان روزنامه کیهان بود. به گفته سایت امنیتی بولتننیوز، لابد این دوره از زندگی نوریزاد “بخش افراطی زندگی” اوست. همکاری در تهیه برنامه روایت فتح، کارگردانی و تهیه برنامههای تلویزیونی و سینمایی که با رویکرد محافظهکاران تندرو همسویی داشت و همچنین نوشتن یادداشتهای متعدد در روزنامه کیهان از جمله اقدامات نوریزاد در این دوران است.
برای نمونه او در یاداداشتی که هجدهم بهمن ۱۳۸۲ منتشر کرد، از خوانندگان خواسته بود تلاش کنند که برخی اصلاحطلبان را در موقعیتی خاص تجسم کنند. از جمله “ مثلاً همین آقای بهزاد نبوی را هرگز نمیتوانید در لباس سربازی، مجسم کنید که راه را بر مهاجمین اجنبی گرفته و رگ غیرتش بیرون زده باشد. این تجسم، هرگز به خیال نیز نمیگنجد. هرچه هم پیشینه مبارزاتی ایشان و همراهان ایشان را ردیف کنیم، نمیتوانیم خود را قانع به تجسم یک چنین تصویری از جناب ایشان کنیم.”
او افزوده بود: “اگر آن چند نفر دوست خواننده از دخول به یک چنین تجسمی آزرده خاطر شدهاند، میتوانند به این تجسم روی آورند که مثلاً آقای سروش یک سخنرانی کرده و وجهی از وجوه ناب و اساسی اسلام را برملا کرده، و این سخنرانی کام سیاستمداران آمریکایی و اروپایی را برآشفته! آیا به راستی این تجسم، قابل باور و دست یافتنی است؟!”
نوریزاد در خرداد ۱۳۸۳ هم در یادداشتی با عنوان “سنگ ها و گورها!” نوشت: “روزی که از شلتاق بیمحابای تندروهای دوم خردادی، یأس و دلمردگی نفس ها را بند آورده بود، و روزی که با سر انگشت فتنه همین جماعت، رشته های انقلاب پنبه میشد و از مسیر گشاده دستی، امام را به موزه میفرستادند و با اجانب نرد عشق میباختند و در لابه لای آیات و احادیث، حقوق مردم که نه، حقوق بشر آمریکاییها را میکاویدند و در همه این احوال، از آخوند و دانشجو و سرمایه دار داخلی و خارجی و رانتهای بی زبان دولتی و هیمنه جاسوسی حتی، میآویختند، عمده ما و شما دست بر دست میکوفتیم و در خود میگداختیم که این ضربات پی درپی از کجا سامان یافتند و این بلای ناگهانی از کجا پاگرفت و به جان ما رسوخ کرد!؟ ” نوریزاد اضافه کرده بود: “دوم خرداد انصافاً دستاوردهای نیکویی نیز داشت که الحق قابل توجهند، اما در کنار این دستاوردها، دو برج بلند نیز از دامان این دوستان بالا رفت که تا قیام قیامت نمیتوانند این بلندای دلخراش را فرو بریزند: یکی بدیهی کردن جاسوسی و تاراج، و دیگری به نمایشگذاردن زشتترین چهره از سیاست! اینان خوب فهمیده بودند که وقت فراوانی ندارند. پس چه بهتر که در همین فرصت سراسیمه، تکلیف نظام و متعلقات نظام را برای همیشه روشن کنند. اما غافل از آنکه ریسمان این نظام، فراتر از محاسبات ما و شما و آنان، به جای محکمی بند است! اکنون دیگر بسیاری از آنان مردهاند و اگر های و هویی هنوز دارند، دست و پایی است که از پس مرگ میزنند.”
نوریزاد البته تنها در روزنامه کیهان نمینوشت. او سریال تلویزیونی “پروانه ها مینویسند” را در سال ۱۳۷۹ ساخت. داستان در دو زمان مختلف، از یک طرف حکومت امام اول شیعیان و از طرف دیگر در حکومت جمهوری اسلامی سپری میشد. همان هنرپیشگانی که نقش اصلاحطلبان را در زمان جمهوری اسلامی بازی میکردند، وقتی فیلم به دوره امام علی (ع) باز میگشت در لباس همراهان معاویه بودند.
نوریزاد اما پس از انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۸۸ ناگهان تغییر کرد و در شرایطی که فضای سیاسی ایران به شدت امنیتی شده بود، شروع به نوشتن نامههای سرگشاده خطاب به آیتالله خامنهای نمود. اولین نامه او در تاریخ ۳۳ شهریور ۱۳۸۸ منتشر شد. نوریزاد در آن نامه نوشته بود: “من همیشه، چه در نوشتههایم و چه در گفتگوی حضوری، شما را با واژگانی چون: آقا جان، مولای من، خامنهای ما، مخاطب قرار دادهام. اما در این رقعه، مصرم که حضرتعالی را “پدر” خطاب کنم. علتش را نمیدانم. […] من در نوشتههایم به یاد ندارم مقام معظم رهبری، یا مقام عظمای ولایت، آورده باشم. در این دو واژه اخیر، رسمیت و تشخصی میبینم که شما را بسیار دورتر از مردم مینشاند. و حال آنکه ما دوست داریم شما را در کنار خود ببینیم.”
او سپس با اشاره به گذشته خود و حمایتهایی که همواره از آیتالله خامنهای کرده است، انتقاداتی را مطرح کرده و نوشته بود: “با مدیریت و خواست شما، روحانیان بر تمامی مقدرات محوری ما حاکم شدند.” و “ بر صداو سیما و مطبوعات سخت گرفتیم و هیچ لحنی و نقدی را به کیان کشور تحمل نکردیم. در یک وعده، دهها نشریه را به جرم نقد خودمان بستیم و آدمهای منتقد را به محفظه زندان درانداختیم. ” و “ آنقدر در تشبیه و تطبیق انقلاب و حادثههای آن، با حکومت حضرت امیر و حادثههای آن افراط ورزیدیم که خودمان درتحلیل هر ماجرای انقلاب، حتی مراودات اجتماعیاش، با شتاب، حضرت شما را در جایگاه حضرت امیر مینشاندیم و دوستان و مخالفین شما و نظام را با دوستان و مخالفین حضرت امیر میسنجیدیم.” و “حضرت شما، دراین سالهای رهبری، آنقدر که به دشمن و دشمنستیزی بها دادید، به دوست و دوستی و دوستیابی بها ندادید.” نوریزاد در پایان اولین نامهاش خواستار عذرخواهی آیتالله خامنهای شده بود: “این عذرخواهی شما میتواند آتش خشم مردم را سرد کند. به آنان امید بدهد. آب رفته را به جوی باز گرداند. اما اگر این نشود، و همانگونه که در نماز جمعه اخیر فرمودید، کار به تنگناهای انتظامی بکشد، ما رفته رفته، این باقیمانده مردم را نیز از دست خواهیم داد.”
نوریزاد در آبان و آذر ۱۳۸۸ نامه دوم و سوم خود را به خامنهای منتشر کرد. بعد از آن بود که دستگیر شد. چند ماه بعد چهارمین نامه نوریزاد از زندان خطاب به آیتالله خامنهای منتشر شد که نوشته بود: “این روزها، نزدیک به چهار ماه است که به خاطر نگارش نامه به حضرتعالی در زندانم. شصت وهشت روز از این مدت را در زندان انفرادی به سربردهام. توسط بازجوهای خود مورد اهانت و ضرب و شتم قرار گرفتهام. درهمه این احوال، از جنابعالی به عنوان رهبری فهیم و آگاه اسم بردهام که اگر قرار باشد تغییری در اوضاع کشور رخ دهد، این تغییر از ناحیه شما بسیار شدنیتر و پایدارتر خواهد بود.”
او افزوده بود: “اکنون اما چرا از زندان برای شما نامه مینویسم؟ برای اینکه هنوز ناباورانه، به شما، آری به شخص شما، امید بستهام.”
نوریزاد در انتهای نامهاش از رهبر ایران خواسته بود: “با شجاعت تمام، شجاعتی که من شخصاً در شما باور دارم، امسال را سال آشتی ملی اعلام کنید و از ملامت هر ملامتگری نهراسید.”
البته با گذشت زمان او امید خود به رهبر جمهوری اسلامی را از دست داد. او حتی یکبار پیشنهاد کرد که برای ریشه کنی اعتیاد در ایران، آیتالله خامنهای به همراه همه مسئولین برای آزمایش اعتیاد به مراکز تشخیص اعتیاد مراجعه کنند.
امروز تعداد نامههای سرگشاده نوریزاد به آیتالله خامنهای به حدود سی نامه رسیده است.
نوری زاد در نامه بیستو نهم خود ۹ پیشنهاد به خامنهای کرد و از جمله نوشت: “حتماً فکری بحال رهبریِ بعد خود کنید. بفرض محال اگربپذیریم که لباس رهبری برتن امام برازنده بود، برتن شما گشاد بوده وهست وبرتن دیگرانِ بعد شما گشادتروبدقوارهترخواهد بود. […] مدتهاست که دوره ی رهبری برمردم واین که مردم گله اند و یک نفرباید چوپانشان باشد، سپری شده است. این را من نمی گویم بل جناب عقل می گوید[…] شما یک یاعلی ای برزبان آورید وبساط رهبری را با عنایت به هوش وذکاوتی که درشما سراغ دارم بربچینید. که اگر این بکنید، خروش شادمانیِ مردم ثانیه های همین عمرباقی مانده ی شما را سرشارمی کند وشما را برتارک تعلقات دیرپای تاریخی مینشاند.”
او در آخرین نامهاش که یازدهم بهمن ماه گذشته منتشر شد خطاب به رهبر ایران نوشت که او کفایت لازم برای رهبری را ندارد. نوری زاد بیست و دو دلیل برای بیکفایتی خامنهای آورده و در یکی از موارد نوشته بود: “شما تا کنون هیچگاه، هیچگاه، هیچگاه درقبال مسئولیتهای متعددی که برهمه آنها احاطه بستهاید، پاسخگونبودهاید. هیچگاه درهیچ مناظرهای شرکت نجستهاید وبه پرسشهای صریح کسی ونمایندهای پاسخ نگفتهاید. واین، یعنی چنگ بردن به همان «حق الناس». همین تباه سازیهای حق الناسیست که میگویم شما را کفایتی برای رهبری نگذارده است.”
یک روز قبل از آنکه نوریزاد در مقابل دفتر وزارت اطلاعات تهران ضرب و شتم شود در نوشتههای روزانهاش خبر داد: “اینها از ابتدا نیز بنا نداشتند خواستههای من برآورده شود. یکی از اطلاعاتیها به من گفته بود: ما اگر به خواستههای تو تن بدهیم، مضحکه سپاه خواهیم شد. انگشت نمای خلایق خواهیم شد. که یک نفر آمد و یک دستگاه عریض و طویل اطلاعاتی را به چالش کشید و به خواستههایش رسید و رفت. این برای اطلاعات یعنی ننگ. و ما این ننگ را نخواهیم پذیرفت.”
او اضافه کرده بود: “روزهای بعد، روزهای پرتنشی خواهند بود. احتمال هرحادثه ای نیزهست. چرا که من با خود عهد بستهام به هیچ حکم جلبی اعتنا نکنم. مرا ببرند اما جنازهام را. با همان گونیهای مخصوصی که دارند. ونیز اعلام میدارم هر حادثه ای در هر کجا اگر برای من و برای تک تک اعضای خانوادهام رخ دهد، مسئولش هم اطلاعات است و هم سپاه و هم دوستان اصلاح طلب. گفته باشم.”