گفت وگو♦ سینمای ایران

نویسنده
‏ نوشین جعفری

فیلم “نقل گردآفرید” بعد از شرکت در بیست فستیوال و دریافت جایزه، درجشنواره فیلم فجر توقیف شد. هادی آفریده کارگردان فیلم ‏این ماجرا رابرای “ روز” شرح می دهد…‏

hadiafarideh1.jpg

حرفهای هادی آفریده:‏
‎ ‎سانسور هویت زن ایرانی….‏‎ ‎

‎ ‎بعد از نمایش فیلم شما در جشنواره‌ی فیلم فجر سروصدای زیادی به پا شد. در جشنواره چه اتفاقی برای فیلمتان ‏افتاد؟‎ ‎
فیلم “نقل گردآفرید” با بودجه دولت و در شرایط دولتی ساخته شده و طی یک سال گذشته در شهرهای مختلف ایران در ده‌ها دانشگاه ‏و فرهنگسرا نمایش داده‌شده و پروانه نمایش از عالی‌ترین مقام که معاونت ارزشیابی ارشاد است دارد. در جشن خانه‌ سینما جزو 39 ‏فیلم مستند سال خانه‌ی سینما شد، تابستان در هفته‌ی مستندهای برگزیده‌ی انجمن مستندسازان سینمای ایران پخش شد، در دومین ‏جشنواره‌ی سینما حقیقت کاندید بهترین فیلم کوتاه مستند شد، در جشنواره‌ی فیلم کوتاه تهران جایزه‌ی بهترین فیلم مستند از نگاه ‏تماشگران را گرفت، بهترین مستند جشن تصویر سال شد و جایزه‌ی محسن رسول‌اف را گرفت. بعد از شرکت در این همه ‏جشنواره، دریافت این جوایز، این همه نقد و مصاحبه و… بعد از یک سال فیلم در جشنواره‌ی فیلم فجر پذیرفته شد.‏

‏ روز دوازده بهمن که جشنواره‌ی فجر شروع شده بود از فارابی به من زنگ زدند و گفتند بروم دبیرخانه‌ی جشنواره. رفتم و آنجا ‏گفتند یا باید فیلمت را ممیزی کنی یا ما فیلم را از جشنواره بیرون می‌کشیم. خندیدم و گفتم چرا شوخی می‌کنید؟! این فیلم پروانه ‏نمایش دارد، این همه جشنواره رفته و تهیه‌کننده‌اش دولتی است و با پول مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی معاونت سینمایی ‏ارشاد ساخته شده، یعنی چی؟! من بارها با پول خودم فیلم ساختم و اینگونه مشکلات پیش آمده و طبیعی بوده. اما این فیلم الآن به بیش ‏از بیست جشنواره‌ی خارجی در اروپا، آمریکا و قاره‌های مختلف دعوت شده‌است. از ماه مارچ 2009، بهار خودمان پخش ‏خارجی‌اش آغاز می‌شود. به من گفتند ما کاری نداریم معاونت سینمایی وزارت ارشاد چه می‌گوید، این فیلم باید در یازده مورد ‏سانسور شود. گفتم فیلم من 34 دقیقه هست، اگر یازده مورد را سانسور کنید می‌شود ‏In the name of CUT‏. دقیقاً همین می‌شود. ‏کلی حرف زدیم اما نتیجه نداشت. گفتم شما کار غیرقانونی می‌کنید. الآن در این ماجرا فیلم سانسور دولتی نشده، اتفاقی که برای این ‏فیلم افتاده نگاه سلیقه‌ای فقط مدیریت جشنواره فجر هست. مثلاً به آن‌ها گفته‌اند ابروی طرف را بتراش، این‌ها مرا کچل کرده‌اند!‏
حرف ما این بود که شما دارید کار غیرقانونی می‌کنید. وزارت ارشاد می‌گوید فیلم مشکل ندارد، شما هم می‌گویید با فیلم مشکل ندارید ‏اما می‌خواهید سانسورش کنید! جوابشان به من این بود که نگاه ما اینگونه است. گفتم پس چرا این فیلم را اصلاً قبول کردید؟ چرا ‏نامش را در کاتالوگ جشنواره چاپ کردید؟ چرا در کتاب جشنواره آوردید؟ چرا از دبیرخانه‌ی جشنواره بارها با من مصاحبه کردید ‏و عکس گرفتید؟ چرا از من سیناپس و عکس فیلم را خواستید؟‌! بعد یکدفعه یادتان افتاد که فیلم با نگاه شما همسو نیست! گفتند بله، این ‏با نگاه ما یکی نیست، یا سانسور کنید، یا فیلم را از جشنواره در بیاورید.‏

hadiafaride2.jpg

البته این اتفاق برای پنج فیلم افتاد و همه ما گفتیم فیلم‌ها را ممیزی نمی‌‌کنیم. دلیلش هم این است که ما حقمان را می‌خواهیم و اصلاً ‏مسأله این نیست که جشنواره‌ی شما آش دهن‌سوزی است. سلیقه‌ی هر جشنواره و داوری‌ها و… قابل احترام است حتی اگر من خوشم ‏نیاید، داوری و انتخاب همیشه سلیقه‌ای است. ‏

‏ ولی در مورد این فیلم حرف ما این است که اگر با ساختار و نگاه شما یکی نبود چرا آن را انتخاب کردید؟! “نقل گردآفرید” فیلمی ‏است که بارها از فیلترهای مختلف وزارت ارشاد مورد تأیید و تصویب قرار گرفته، ده‌ها بار پروانه نمایش برای یک فیلم 34 ‏دقیقه‌ای گرفته شده که جمع مخاطبانش در یک سال یک میلیون نفر نمی‌شود اما چرا حالا باید در جشنواره‌ی فجر به این شکل دچار این ‏بی‌مهری، کم‌لطفی و بی‌محلی شود. فیلم را دوست نداشتید؛ اصلاً مشکلی نیست، انتخابش نمی‌کردید. من هیچ حرفی هم نمی‌زدم. ‏خیلی‌ها فیلمشان که رد می‌شود می‌روند مصاحبه می‌کنند اما اگر این اتفاق برای من می‌افتاد می‌گفتم رد شد که شد. مسابقه است.‏

‎ ‎پس مشکل شما اساساً این بود که بعد از اینکه پذیرفته شد آن را سانسور کردند.‏‎ ‎
وقتی فیلمی را می‌پذیرند یعنی نگاه ما و سیستم جشنواره آن را پذیرفته، ما نمی‌توانیم موچین برداریم و بگوییم می‌خواهیم موهای ‏زائدش را در بیاوریم. بعد هم در مورد فیلمی که فیلم کمدی نبود. ما وقتی با بچه‌ها شوخی می‌کنیم می‌گوییم باز فیلم کمدی ساختی. ‏یعنی باز فیلمی ساختی که برود در کُمُد. این فیلم، فیلم کمدی نبود. این همه جشنواره رفته، این همه در موردش نوشته‌اند. ارشاد به آن ‏مجوز داده. دقیقاً دبیرخانه‌ی جشنواره‌ی فیلم فجر نقض قانون کرده. حالا ما فکر می‌کردیم برویم و به مراجع قانونی خودشان مراجعه ‏کنیم نتیجه می‌گیریم اما نتیجه نگرفتیم. به معاونت سینمایی نامه نوشتیم. با دوستان دیگر رفتیم دفتر نظارت و ارزشیابی اما جوابی به ‏ما ندادند. آقای محمود اربابی معاونت ارزشیابی ارشاد به من گفت:” من فقط می‌توانم بگویم فیلم را نمایش نده اما نمی‌توانم بگویم ‏فیلمی که از نظر من مشکلی ندارد با ممیزی نمایش بده.” گفتم آنها می‌خواستند فیلم را نمایش بدهند که قبولش کردند. حق ندارند فیلم ‏را خارج از ممیزی که اداره‌ی شما انجام می‌دهد، ممیزی کنند. این کار یعنی یک سانسور بر سانسور موجود، اما بعد این جشنواره‌ ‏می‌آید یازده مورد یعنی یازده تا درام، یازده تا نقطه‌ی اوج، یازده تا کنش و واکنش، یازده تا گره را می‌خواهد از فیلم من دربیاورد. ‏کلی مقاومت و نامه‌نگاری کردیم و کار به دفتر معاونت سینمایی، آقای جعفری جلوه کشید. گویا قرار شد ایشان فیلم‌ها را ببینند و ‏مشکل را حل می‌کنند. ایشان مشکل را چگونه حل کردند؟! گفتند به جای آن یازده مورد شما شش مورد را کوتاه کنید. آن شش مورد ‏که ایشان گفتند کوتاه شود و شد، کاملاً فیلم را اخته، بی‌هویت و بی‌بنیه کرد. یعنی تماشاگر فیلم را می‌دید و می‌گفت خب که چی! این ‏کاری است که گزارش برنامه‌ی در شهر هم می‌تواند انجام دهد، این دیگر کار مستند نیست. اگر من تهیه‌کننده فیلم بودم اجازه اکران ‏فیلم را در این شرایط نمی دادم و متأسفانه فضا را اینطوری روی فیلم بستند.‏

شب آخر جشنواره خبرگزاری ایسنا با من تماس گرفت و گفت تعدادی از تماشاگران جشنواره به ما تماس گرفته و ایمیل زده‌اند که ‏‏”نقل گردآفرید” سانسور شده. آیا شما تأیید می‌کنید و من هم خبر را تأیید کردم. البته سه، چهار فیلم دیگر حرفی نزدند یعنی گفتند نه ‏تأیید می‌کنیم و نه تکذیب. دلیلش هم این بود که بخشی از این فیلم‌ها در یک سال گذشته در کمد بود و بعضی هم ویترین سینمای مستند ‏ایران بود و تکلیفشان مشخص بود. ناراحتی من از این است که چرا “نقل گرد آفرید” را سانسور کردند. فیلمی که بر اساس ‏شعارهای سینمای ملی معاونت سینمایی است. فیلم من یک فیلم صد در صد ایرانی است. من امسال در موزه‌ی سینما (هفته‌ی فرهنگی ‏باغ فردوس)، جشن فیلم کوتاه خانه‌ی سینما و جشنواره‌ی فیلم‌های عاشورایی داور و هیأت انتخاب بودم و حدود 2000 فیلم کوتاه و ‏مستند دیدم و با جرئت تأکید می‌کنم در یک سال گذشته هیچ فیلمی روی پرده نیامده‌است که اینچنین ایرانی باشد. یعنی دقیقاً ایرانی‌ترین ‏فیلم سال را که از دل اجتماع معاصر و شاهنامه فردوسی ما جوشیده و پدیدار شده و گذشته‌مان ما را یادآوری می‌کند، گذشته‌ی ‏واقعی ما که ده هزار سال تمدن و تاریخمان در شاهنامه است و نه به زبان کلاسیک شاهنامه‌ای و نه به زبان خیلی سنگینی که ما در ‏ادبیات دنبالش می‌گردیم، به زبان معاصر امروزی، به زبان شهر، ترافیک، ساختمان‌های شیشه‌ای بی‌هویت،‌ به زبان دختر و پسرهای ‏تین‌ایجر، به زبان آدم‌هایی که از دل این آب و خاک هستند و اصلاً علاقه‌ای به این مفاهیم ندارند. با زبان و منطق خودشان این فیلم را ‏اینچنین ساختم. ما در نوع بیانمان یک بیان جوانانه‌ی امروزی را مدنظر گرفته‌ایم. اصلاً نباید این انتظار را داشت نسل‌های جدید ‏سنت‌های قدیمی را به همان شکل گذشته بپذیرند و نباید نگران باشیم که سنت‌ها در یک چشم به هم زدن از بین می‌روند. سنت‌ها و ‏فرهنگ عامیانه در طول زمان شکل‌شان عوض می‌شود و بیانشان تغییر می‌کند. “نقل گرآفرید” همین کار را می‌کند. یک سنت کهن ‏نمایشی ایرانی را با زبانی امروزی بیان می‌کند.‏

‎ ‎چه قسمت‌هایی از فیلم “نقل گردآفرید” سانسور شد؟‏‎ ‎
من احساس می‌کنم در فیلم جاهایی سانسور شد که کاراکتر گردآفرید، شعرهای فردوسی و زن را که قوی و نیرومند نشان داده ‌بود ‏ممیزی شد و جاهایی از فیلم که باقی ماند لحظه‌های سقوط و ویرانی گردآفرید در فیلمم بود. این مفهومش چیست؟

‎ ‎شما از یک سو گفتی فیلمت دولتی است و از سوی دیگر گفتی صد در صد ایرانی است. با توجه به نگرشی که ما از ‏دولت می‌شناسیم فکر می‌کنم این حرف دارای تناقض است!‏‎ ‎
البته یک چیز را نباید فراموش کنیم که مثلاً آقای جعفری جلوه معاونت سینمایی ارشاد می‌گوید من می‌خواهم سینما ملی شود. باید این ‏وسط تکلیف مشخص شود که ما می‌خواهیم سینمایمان معنا‌گرا و دینی شود یا می‌خواهیم سینمایمان ملی شود. ملی یعنی استاد بهرام ‏بیضایی، ملی یعنی زنده یاد علی حاتمی، ملی یعنی این‌ها. این در چهارچوب سینمای ملی که آقای جعفری جلوه می‌گوید یک فیلم ‏مستند است که به نظر من در آن چهارچوب ساخته شده و سینمایی که دارد به شکل معاصر به هویت و ملیت فراموش‌شده‌ی ما ‏می‌پردازد.‏

hadiafarideh3.jpg

‏ ما نسلی هستیم که هیچ چیز از خودمان نمی‌دانیم. در مدرسه شاهنامه را جدی آموزش ندیدیم و ادبیات فارسی را درست نمی‌شناسیم. ‏دغدغه‌ی دوره‌ی تحصیل و زندگی ما فرهنگ خودمان نبوده و نیست. در فیلم “نقل گردآفرید” یک دیالوگی هست که یک پسر ‏شاهنامه‌خوان در ایل بختیاری می‌گوید: «اگر شاهنامه نبود ما باید به زبان عربی حرف می‌زدیم.» این دیالوگ به همین صراحت ‏است. چطور با فیلمی که می‌دانیم مخاطب را به شکل سالم جذب خودش می‌کند و مسائل فرهنگی و ادبی را به یاد ما می‌آورد اینگونه ‏برخورد می‌کنند؟! فیلمی که قرار است به زن ایرانی هویت دهد. در جستجوی هویت زن ایرانی و برابری است و آن را دوباره از ‏درون تاریخ بازشناسی می‌کند. می‌گوید ببینید هزار سال، دوهزار سال پیش چه بودیم و حالا از نظر فرهنگی چه شدیم! چرا باید ‏دقیقاً همین مفاهیم از فیلم دربیاید؟! ‏

اتفاقاً این ممیزی‌ها را من دولتی نمی‌بینم، سلیقه‌ی یک عده مدیر می‌بینم. مدیرانی که برای خودشیرینی آمدند این کار را کردند. فیلمی ‏که در ساختار وزارت ارشاد مورد تأیید است چرا باید یک آدمی قدرت این را داشته‌باشد که هم آن‌ها را بدنام کند و هم فیلم را پاره ‏پاره. ما اینجا درگیر سلیقه‌ها هستیم. این توهین به من و تماشاگران است. ‏
‏ ‏
‎ ‎اشاره کردی یک عده از مخاطبان، فیلم را قبلاً دیده‌بودند و فهمیدند داستان از چه قرار است، اما آن‌ها که برای بار اول ‏این فیلم را دیدند عکس‌العملشان چگونه بود؟‎ ‎
یک جاهایی گیج می‌شدند، من توضیح می‌دادم و کارت ویزیتم را به آن‌ها می‌دادم که تماس بگیرند و ‏DVD‏ را با پست یا پیک برایشان ‏بفرستم، چون جشنواره‌ی فیلم فجر در بخش فیلم مستند و کوتاه تماشاگر خیلی محدودی دارد.‏

‎ ‎بقیه‌ی فیلم‌های کوتاه و مستند جشنواره را دیدی؟‎ ‎
بقیه را قبلاً دیده بودم.‏

‎ ‎فکر می‌کنی فیلم‌هایی که در این بخش انتخاب شد، فیلم‌های مناسبی بود و می‌تواند ویترین مناسبی از سینمای کوتاه و ‏مستند ما باشد؟‎ ‎
علیرغم اینکه خودم فیلم داشتم و با احترام به تمام کسانی که در جشنواره فیلم داشتند نه، بضاعت سینمای مستند و کوتاه ما انقدر نبود. ‏فیلم‌های شاخص ما در این جشنواره نبود. مثلاً چرا ما نباید فیلم “تاج خروس” به کارگردانی آیدا پناهنده را در این جشنواره ‏می‌دیدیم؟! خانم پناهنده اگر بخواهد الآن فیلم بلند بسازد خیلی از بزرگان امروز سینما باید مواظب خودشان باشند. “تاج خروس” ‏بهترین فیلم کوتاه سال این مملکت و به نظرم حتی جزو چند فیلم کوتاه هفت ـ هشت سال اخیر ایران بود اما در جشنواره‌ی فجر رد ‏شد. فیلم‌های خوب خیلی داشتیم که اصلاً نیامد. مثلاً فیلم “طرقه” محمدحسن دامن‌زن در مورد موسیقی قوامی زنان استان خراسان ‏است که در جشنواره‌ی سینما حقیقت بهترین مستند نیمه‌بلند شد. اما در اینجا رد شد. چطور ممکن است که جشنواره‌ی فیلم فجر که ‏قرار است ویترین سینمای ایران باشد بهترین بهترین‌ها را رد کند؟! خیلی عجیب است! من به خودم گفتم که ای کاش من امسال فیلم ‏نداشتم. البته در بین فیلم‌هایی که آمد چند فیلم خوب هم بود، مثلاً فیلم “دریاچه‌‌ای که بود” پژمان مظاهری‌پور یا فیلم “میدان ‏بی‌حصار” مهرداد زاهدیان که جایزه‌های سینمای ایران را درو کرده‌بود اما این فیلم‌ها در جشنواره‌ی فیلم فجر تقدیر هم نشدند.‏

‎ ‎پس هیأت انتخاب و داوری هم در اینجا زیر سؤال می‌رود!‏‎ ‎
ما اینجا در کشوری زندگی می‌کنیم که به نسل جدید کمتر اطمینان می شود. یک دختر بچه 15 ساله که دوره‌ی راهنمایی‌اش را تمام ‏کرده می‌تواند جوری از بخشی از سینما دانش و آگاهی داشته باشد که یک دکترا از داشگاه سوربن نداشته باشد. ما نباید آدم‌ها را بر ‏اساس سن و مدرک تحصیلی‌شان ارزیابی کنیم و جایگاه بدهیم. ما در همین انجمن صنفی فیلم کوتاه خانه‌ی سینما یا انجمن ‏مستندسازان خانه‌‌ی سینما، جوانان و آدم‌هایی در مسن‌ها داریم که مویشان را سپید کرده‌اند، دلشان را برای این سینما گذاشته‌اند اما از ‏این افراد در انتخاب‌ها و داوری‌ها فاکتور می‌گیرند در عوض آدم‌هایی می‌آیند این فیلم‌ها را انتخاب و داوری می‌کنند که سینما را ‏می‌شناسند اما سینمای کوتاه و مستند را نمی‌شناسند! مهم نیست که ما سینما را بشناسیم، مهم این است که به این فرمت و قالبی که از ‏ما خواسته‌اند تسلط داشته‌باشیم. خیلی‌ها فیلم بلند ساخته‌اند و کارگردانان مطرح فیلم بلندند اما دلیل نمی‌شود که فیلم‌های کوتاه و مستند ‏را داوری و انتخاب کنند. چون این فیلم‌ها نوع نگاهش متفاوت است. ایجازی که در این فیلم‌ها هست در آن فیلم‌ها نیست. خیلی از ‏کارگردانان فیلم بلند می‌گویند این فیلم‌ها کم دارد، نه این فیلم‌ها کم ندارد آن‌ها عادت کرده‌اند به زیاده‌گویی. چرا اگر این فیلم‌ها کم ‏دارد خارج از کشور جواب می‌گیرد؟! ‏

‎ ‎در مورد اهدای سیمرغ چه نظری داری؟ فکر می‌کنی سیمرغ به کسانی رسید که فیلم‌هایشان در حد دریافت جایزه نبود و ‏یا دولتی بودند؟‎ ‎
هم بله و هم نه. به خاطر اینکه هم دولتی بودند و هم نبودند. تهیه‌کننده‌شان هم خصوصی بود. در مورد فیلم خودم هم به من گفتند که ‏در فیلم تو نگاه فمینیستی هست. این فیلم و فیلم کوتاه “پدر” من مشمول این تهمت‌ها شده.‏

‎ ‎حالا چرا تهمت؟‎ ‎
من ناراحت نمی‌شوم که می گویند فیلم فمینیستی است. اتفاقاً مخاطب بعد از دیدن فیلم نگاه من را به اجتماع، زن، جوانان و آدم‌ها را ‏می‌فهمد. وودی آلن می‌گوید: آدم‌ها را باید از روی فیلم‌هایشان شناخت. من معتقدم بخش بزرگی از خودم در فیلم‌هایم است. این چیزی ‏است که خودم همیشه فکر می‌کنم. من نمی‌گویم فکر می‌کنم و به خلصه می‌روم و بعد فیلم را می‌سازم. اتفاقاً به این فکر نمی‌کنم که ‏خودم و نگاهم برود در آن فیلم. اول فیلم را می‌سازم و بعد وقتی ساخته شد و تمام شد می‌بینم چقدر شبیه بخش‌هایی از زندگی خود من ‏است. آدم‌ها، ریتم زندگی، منتها اینجا از بعضی واژه‌ها سوء استفاده می‌شود. مثلاً یکی از آن‌ها همین واژه‌ی فمینیست است. من ‏می‌گویم آدم‌ها را با واژه‌ها نباید تقسیم‌بندی کرد.‏

‎ ‎شهرام مکری هم از جمله بچه‌های سینمای کوتاه بود که امسال با فیلمی بلند در بخش نگاه نوی جشنواره درخشید. فیلم‌های ‏کوتاه و مستندش را دیده‌بودی؟‎ ‎
بله. شهرام از دوستان صمیمی‌ام است.‏

‎ ‎چطور می‌شود که یک فیلمساز جوان به اینجا می‌رسد که اولین فیلم سینمایی‌اش در جمله‌ی آثار قابل تقدیر قرار ‏می‌گیرد؟‎ ‎
من فکر می‌کنم فیلم مکری به یک دلیل بزرگ برای من و همه‌ی آدم‌هایی که آن را دیدند فیلم متفاوت و جذابی است. برای اینکه مکری ‏آدمی است که از دل این سینمای کوتاه و مستند بیرون آمده. یعنی دلیلش این است که از دل سینمایی بیرون می‌آید که این سینما به ‏غیر از پویایی و تجربه‌گرایی فیلمسازانش سرمایه‌ی دیگری ندارند. ‏

فیلم مکری شاید حدوداً با 20 میلیون ساخته شده‌باشد اما چنین رقمی برای پروژه‌هایی مثل “زادبوم” ابوالحسن داوودی پول ناهار و ‏شامشان می‌شود. من قراردادهای خیلی از این پروژه‌های بلند سینمایی را دیده‌ام و مثلاً می‌بینم که پول آژانس یک سوپراستار یک رقم ‏هنگفت می‌شود. درست است که من فیلم کوتاه و مستند می‌سازم ولی چون در کشوری زندگی می‌کنم که می‌دانم سینما در حاشیه ‏است، نه فقط برای من جوان، بلکه برای آدمی مثل کامران شیردل که بیش از دو دهه است فیلمی نساخته است، معنی‌اش چیست؟ ‏معنی‌اش این است که تو کامران شیردل، پدر سینمای مستند باشی یا هادی آفریده یک جوانی که مثلاً ده سال است کار می‌کند همه در ‏حاشیه‌ایم.‏

من اگر از نظر مالی، از نظر شخصیت و جایگاه اجتماعی در سینمای مستند و کوتاه تأمین باشم دیوانه‌ام بروم فیلم بلند بسازم که ‏فحش و لعنتش هم بیشتر باشد؟! اگر فیلم من را تلویزیون پخش کند آن شهوت ارتباط با مخاطب برای من برطرف می‌شود، اگر ‏اکران وسیعی داشته‌باشد آن نگاه و آن حسرت برطرف می‌شود. بعد من می‌فهمم خب لازم نیست که فیلم بلند بسازم. اما این‌ها جوری ‏برخورد می‌کنند که حرفه‌ای‌های سینمای کوتاه و مستند بعد از یک مدتی می‌بُرند و از این سینما می‌روند. برای همین این سینما ‏آدم‌های ثابت و حرفه‌ای خودش را مدام از دست می‌دهد. نسل جدید وارد می‌شود، نسل جدید هم تا یک جایی می‌آید و باز می‌بُرد و ‏می‌رود و…. ما تا کی جان داریم و جوانیم؟! تا کی می‌توانیم با سالی مثلاً پنج میلیون قرارداد زندگی کنیم؟! طبیعی است که طرف ‏عقب بکشد و بگوید تسلیم، من هم می‌روم تله‌فیلم می‌سازم، مگر من نمی‌توانم؟! خیلی بهتر هم می‌توانم. خیلی برای من آسان‌تر است ‏چون من سختی این سینما را چشیده‌ام و می‌دانم سینما کار سختی است. می‌دانم برای یک پلان هم چقدر باید زحمت کشید. من، مکری ‏و امثال ما یاد گرفتیم که از کمترین، بیشترین بهره‌برداری را کنیم. من با هفت میلیون تومان بیش از یک سال فیلمبرداری داشتم و ‏‏”نقل گردآفرید” را ساختم. ‏

‎ ‎جدای از جشنواره‌ی فیلم فجر فکر می‌کنی فیلم کوتاه و مستند در سینمای ایران و جشنواره‌های مختلف چه جایگاهی دارد؟‏‎ ‎‎ ‎
اگر در سینمای ایران بررسی کنید به نظر من در دهه‌ی 80 نسلی وارد این سینما شد که شکل من و تو است. از دل دهه‌ی 40 و 50 ‏بیرون نمی‌آید و مثل ما کاپوچینو می‌خورد، پارتی می‌رود، لباس مارکدار می‌پوشد، ولی دلش برای بخش بزرگی از تاریخ و فرهنگ ‏ایران می‌تپد. امسال سه هزار فیلم کوتاه در ایران ساخته شد. من چون عضو خانه‌ی سینما هستم و در کمیته‌های انتخاب و داوری ‏بوده‌ام 80 – 90 درصد این فیلم‌ها را دیده‌ام. می‌گویند هلند بعد از اینکه مادر تولید گل در جهان است، مادر تولید فیلم مستند باکیفیت ‏هم هست. ولی من می‌گویم مادر تولید فیلم‌های کوتاه و مستند ما هستیم. حالا در مورد کیفیتش حرفی نمی‌زنم چون از این لحاظ خیلی ‏عقبیم و مشکل داریم اما از لحاظ تولید بالاییم.‏

hadiafarideh4.jpg

‎ ‎فکر می‌کنی دلیلش چیست؟‎ ‎
این موضوع فقط تقصیر نسل من و تو نیست. بخشی تقصیر آن سیستم آموزشی است که قرار بوده این نسل جدید سینماگر را پرورش ‏دهد. قرار بوده این نسل را بارور و شکوفا کند و با داشته‌های خودش آشنا کند. من این را از آنجا می‌دانم. بخش عمده‌اش را از ‏دانشگاه‌ها می‌دانم که پر از خالی است! بخش عمده‌ای را از کتاب‌ها و کتابخانه‌ها می‌دانم که به‌روز نیست. مثلاً کتاب‌های مهم و ‏شاخص هنر و سینما که در دانشگاه‌ها در حال تدریس است و ما می‌رویم می‌خریم و می‌خوانیم ترجمه‌های دهه‌ی 30 و 40 است که ‏تجدید چاپ می‌شود. کتاب‌های کیلویی هم که فروان است. مسئله این است که علیرغم اینکه این نسل دچار فقر فرهنگی و ادبی و ‏دانش است ولی سینمای مستند و کوتاه ابزاری شده برای بیان حرف‌هایش. برای بیان خواسته‌هایش. مثل موسیقی رپ. موسیقی رپ ‏ما هم دقیقاً همین کار را می‌کند. به نظر من اصلاً مهم نیست بخشی از رپرها فالش می‌خوانند، اصلاً مهم نیست صداهای آن‌ها بد ‏است و بی‌ریخت و زشت می‌خوانند، اصلاً مهم نیست ادا در می‌آورند. ما باید به آن دیالوگ‌هایی که می‌گویند خوب گوش بدهیم. مثل ‏سینمای مستند و کوتاه‌مان. به نظر من در این برهه‌ی تاریخی نباید نگاه کنیم که فیلم‌ها رنگش بد است، فلو است و در تدوین مشکل ‏دارد. باید ببینیم آن شخص چه حرفی می‌خواهد بزند. الآن سینما ابزاری است برای ابراز وجود یک نسل. نسلی که بخش عمده‌ای از ‏جامعه‌ی ایران را تشکیل داده و سینمای کوتاه و مستند به واسطه‌ی سیستم‌های دیجیتال بهانه‌ای شده برای ابراز وجود و بیان ‏حرف‌هایش. یکی این است و دوم این مسئله که چقدر فیلم‌های ما خوب است یا بد است؟ علیرغم اینکه ما دچار هزار جور فقر و ‏مشکل در فرهنگ و هنر هستیم از لحاظ ادبی و دانش و هنر و اصلاً مسائل فرهنگی و اجتماعی، من می‌گویم باز اوضاعمان ‏امیدبخش است. ما از هیچی داریم همه چیز خلق می‌کنیم. یعنی با دست‌های خالی. خیلی وقت‌ها بچه‌ها به من فیلم‌هایشان را می‌دهند و ‏می‌گویند ببین. وقتی می‌بینم و شب به آن‌ها زنگ می‌زنم می‌گویند فکر نمی‌کردم زنگ بزنی، می‌گویم من به تو زنگ زدم به خاطر ‏اینکه می‌دانم ده دقیقه فیلم ساختن چقدر کار سختی است. چون واقعاً تو زیر ذره‌بینی، همه‌ی حرکت‌هایت کنترل می‌شود و وقتی فیلمی ‏را شروع می‌کنی و به اتمام می‌رسانی کار بزرگی انجام داده‌ای. به خاطر اینکه این کار یک کار گروهی است، فردی نیست و ما در ‏جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که در تاریخ چندهزارساله‌اش کار گروهی کار سختی بوده، حالا وقتی بچه‌های این نسل کار گروهی را ‏مشق می‌کنند و خیلی وقت‌ها از درون آن کارهای خوبی در می‌آید و می‌رود در جشنواره‌های بین‌المللی، نشان می‌دهد که این سینما ‏زنده است و مخصوصاً پویایی سینمای ایران را من در فیلم‌های داستانی بلند و دختر و پسرهای چشم‌آبی‌اش نمی‌دانم. من در این ‏سینما می‌دانم. اغراق نمی‌کنم. نمی‌خواهم بگویم چون من الآن دارم این نوع سینما را کار می‌کنم سنگش را به سینه می‌زنم و از آن ‏حرف می‌زنم. سال گذشته با کامران شیردل در جشنواره‌ای در اروپا شرکت کردیم. دو فیلم قبل از این فیلم من یعنی “پدر” در ‏پرتغال، آلمان،اسپانیا و سوئد نمایش داشت و خودم همراه فیلم سفر کردم. در همه‌ی این‌ جشنواره‌ها به فیلم‌های ایران جایزه می‌دادند. ‏در موزه‌ی سینمای ایران هم بیشترین جایزه‌ها مربوط به سینمای مستند و کوتاه است. این سینما، سینمایی است که آوازه‌ی این مملکت ‏را در دنیا پیچانده است و کمترین پول، کمترین توجه و بیشترین بی‌حرمتی به سازندگانش و خودش صورت می‌گیرد. من به عنوان ‏فیلمسازی که در جشنواره‌ی سینما حقیقت، جشنواره‌ی فیلم کوتاه تهران، جشن خانه‌ی سینما و جشن تصویر سال این همه احترام به ‏من و سایر همکارانم می‌گذارند تعجب می‌کنم وقتی جشنواره‌ی فیلم فجر به ما حتی کارت شناسائی و کارت جشنواره نمی‌دهد. فقط ‏برای نمایش فیلم خودمان چند بلیط دادند و من گفتم فیلم خودم را دیده‌ام، می‌خواهم فیلم‌های دیگر را ببینم.‏

‎ ‎فکر می‌کنی چرا سینمای مستند انقدر مهجور است؟‎ ‎
به خاطر اینکه آن درک فرهنگی‌اش در جامعه‌ی ما هنوز احساس نشده. آن آدم‌هایی که فرمان فرهنگی جامعه دستشان است و قرار ‏است فرهنگ و هنر این جامعه را به جاهای مختلف سرزمین ما بچرخوانند خودشان شناختی از این سینما ندارند. در درجه‌ی اول ‏این است. در درجه‌ی دوم این است که این سینما جسور است و یک وقت‌هایی جسارت توأم با نقد است. نقد هم غالباً چیزی نیست که ‏زیاد خوشایند باشد. در همه جای دنیا اینگونه است. ما در کشوری هستیم که هر حرفی می‌زنیم یک مفهوم دیگر از درون آن در ‏می‌آید و هیچ وقت اصل قضیه گرفته نمی‌شود. همیشه همه آماده‌اند آن مفهومی را بگیرند که نباید بگیرند. این سینما جسور است و ‏فقط لایه‌های پنهان اجتماع را نشان می‌دهد. این سینما یک آینه‌ی شفاف است. این سینما مثال شعری از مولانا است که می‌گوید: ‏‏«حقیقت آینه‌ای است در دست من که به زمین می‌افتد و می‌شکند و هزاران تکه می‌شود. هر تکه‌اش یک سمت و یک زاویه از جهان ‏پیرامون من را نشان می‌دهد و من هر طرف را نگاه می‌کنم یک بخشی از زندگی را می‌بینم که حتی دوست نداشتم ببینم و این حقیقت ‏برای من جذاب نیست.» سینمای مستند حقیقت است و شاید حقیقت جذاب همیشه برای همه جذاب نباشد.‏

‎ ‎اما یک وقت‌هایی و در بعضی از جشنواره‌ها با استقبال مخاطب هم روبه‌رو می‌شود. البته شاید باید بگوییم استقبال ‏مخاطب خاص.‏‎ ‎
من فکر می‌کنم نباید بگوییم مخاطب خاص. بهتر است بگوییم با استقبال مخاطبان نسل‌های جدید ایران. اصلاً مخاطب خاص و عام ‏نداریم. اتفاقاً من فکر می‌کنم یکی از دلایلی که فیلم من پاره پاره شد همین حرف‌ها بود. این‌ها می‌گفتند فیلم تو مخاطب خاص دارد. ‏من گفتم ببخشید مخاطب خاص یعنی چی؟! مگر این‌ها از مریخ یا جای دیگر می‌آیند؟ این‌ها هم قلب دارند، مغز دارند، کلیه دارند. ‏حالا یکی کشاورزی خوانده، یکی ادبیات خوانده و… آن کسی که می‌آید فیلم می‌بیند در جشنواره‌ی فجر یک بخشی از اجتماع است. یک ‏بخشی از اجتماع که دانش و سوادش و لزوم درک سینما رفتن و اهمیت جشنواره برایش مهم است. باید بگوییم اجتماع. وقتی خاص و ‏عامش می‌کنیم آن وقت آن را کاملاً جدا می‌کنیم. بخشی از اجتماع این فیلم‌ها را می‌بیند که بخش زیادی است و به نظرم این بخش ‏روز به روز زیادتر می‌شود که در واقع به اهمیت دیدن این فیلم‌ها برای پیشبرد زندگی‌اش آگاه شده و فهمیده که این فیلم‌ها فقط ‏سرگرمی نیست. فهمیده که کاربرد این‌ها فقط وقت تلف کردن نیست. در کنار اینکه وقتش را می‌گذارد و اوقات فراغتش را پر می‌کند ‏چیزی می‌گیرد. یعنی اگر فیلم من وقت تو را می‌گیرد شاید در ازای آن وقت، چیزهای مفیدی به تو بدهد. در سینمای مستند و کوتاه ‏این اتفاق می‌افتد و اگر این سینما مورد توجه قرار می‌گیرد برای این است که از کلیشه‌های سینمای اکران ما به دور است. این سینما ‏دارد به سمت موضوعات جسورانه‌ای می‌رود و تجربه می‌کند. دلیلش این است. دلیلش این نیست که آدم‌های این سینما آدم‌های ‏خاصی هستند. نه، مردم به دنبال تازگی هستند. به نظر من در مورد سینمای کوتاه و مستندمان این جسارت این نوع سینما است که ‏جذب مخاطب کرده. حتی این جسارت را دارد که در شرایطی که همه می خواهند کارهای عجیب غریب بکنند خیلی راحت می‌آید ‏حرف و قصه‌اش را می‌گوید و خیلی وقت‌ها هم که در سینمای حرفه‌ای می‌آیند همه چیز را ساده می‌بینند این می‌آید سادگی را با ‏پیچیدگی بیان می‌کند.‏

به نظر من این سینما بیش از اینی که الآن داریم راجع به آن حرف می‌زنیم باید راجع به آن نوشته شود. دوازده روز جشنواره‌ی فجر ‏بود اما روزنامه‌های ما کلاً دوازده صفحه درباره‌ی سینمای مستند و کوتاه ننوشتند. حالا موفق‌ترین فیلم‌های بلندی که همین منتقدها و ‏روزنامه‌نگاران راجع به آن نوشتند کار فیلمسازانی بود که تا سال گذشته فیلم کوتاه و مستند داشتند. این خیلی بد است که جامعه‌ی ‏رسانه‌ای ما تا سال گذشته توجهی به امسال شهرام مکری نداشتند، این فیلمساز چند سال است دارد کار می‌کند. این را آن موقع ‏می‌دیدید. کمکش می‌کردید زودتر این را بسازد. مگر دوست ندارید فیلم خوب و متفاوت ببینید؟! خب کمک کنید. همه باید به هم کمک ‏کنیم. ما در شرایطی هستید که به اندازه کافی انواع فشارها رویمان هست. اگر ما هوای هم را نداشته‌باشیم و از یکدیگر حمایت نکنیم ‏دیگر از ما چه می‌ماند؟ مسأله‌ی ما این است. یک جاهایی هم جریان فرهنگی می‌خواهد به فرهنگ کمک کند اما مسیر را اشتباه ‏می‌رود. من دوازده روز به عنوان کارشناس بخش فیلم‌های کوتاه و مستند رادیو فرهنگ پخش زنده داشتم و مردم زنگ می‌زدند و ‏می‌گفتند چقدر عجیب است که شما دارید در مورد این سینما حرف می‌زنید. ما اصلاً این سینما را نمی‌شناختیم. مخاطب رادیو چقدر ‏کم است اما مردم زنگ می‌زدند. با مردم اگر با زبان خودشان حرف بزنی و چیزی برای آن‌ها تولید کنی که از زبان خودشان ‏برگرفته شده باشد و دوباره به خودشان تحویل بدهی آن اثر قابل تقدیر می‌شود.‏

امروز نسل جدید در جستجوی سنت‌های گذشته‌ ایران دارد قدم برمی‌دارد و نسلی این چیزها را طلب می‌کند که کاملاً مدرن هستند ‏اما می‌روند مثلاً کتاب شاهنامه را می‌گیرند. معنی این چیست؟ معنی‌اش این است که آن چیزی که این نسل به دنبال آن است فرهنگ ‏و گذشته‌اش است. اینکه وقتی مادربزرگش یک چیز از گذشته می‌گوید این آدم به فکر فرو می‌رود. که گذشته و هویت من چه بوده؟ ‏من از کجا آمدم. مسائل فرهنگی ما که یک بخش از آن شاهنامه است و من به آن پرداخته‌ام با زبان همین آدم‌ها می‌گوید ما از کجا ‏آمدیم؟ اصلاً قرار است به کجا برسیم؟

‎ ‎شما در “نقل گردآفرید” می‌خواهی دو چیز را پررنگ نشان بدهی. زن و هویت ملی و ایرانی. خودت چطور به این نگاه ‏رسیدی؟‎ ‎
من فیلم “نقل گردآفرید” را نساختم که فقط فیلمی در مورد نقالی ساخته‌باشم. “نقل گردآفرید” را نساختم که فقط فیلمی در مورد اولین ‏زن نقال ایرانی فاطمه حبیبی‌زاد ملقب به گردآفرید ساخته باشم. نقالی و اولین زن نقال ایران بهانه‌ای بود برای رسیدن به هویت. ‏خیلی‌ها می‌گویند من فقط فیلمی درباره نقالی ساخته‌ام. من این را قبول ندارم. من فیلمی ساختم برای نشان دادن شرایط فرهنگی ‏خودمان که داریم به زوال فرهنگی می‌رسیم. آن چیزی که من می‌توانم در مورد این فیلم بگویم این است که همه‌ی این‌ها و این سوژه ‏بهانه است برای گفتن حرف‌های دیگری. حتی زن را من بهانه‌ای کردم برای گفتن حرف‌های دیگر. شاهنامه را بهانه کردم برای ‏گفتن حرف‌های دیگر. نمی‌خواستم بیایم حرف‌های قلمبه سلمبه و خیلی سنگین را بیان کنم. خیلی وقت‌ها وقتی من شاهنامه را ورق ‏می‌زنم خیلی چیزهایش را نمی‌فهمم. نمی‌خواستم چیزی را که خودم نمی‌فهمم را به زور به درون فیلمم تزریق کنم. من می‌خواستم ‏همه‌ی این‌ها را بهانه‌ای قرار دهم برای پرداختن به شرایط معاصر امروزی که در انتهای آن برسم به مسائل امروزی‌مان. این فیلم ‏در جستجوی هویت است و یک جور بیانیه است. می‌تواند یک بیانیه‌ی اجتماعی باشد. در آخر فیلم من یک شعر از فردوسی آورده شده ‏که می‌گوید: «چو ایران نباشد تن من مباد/ بدین بوم و بر زنده یک تن مباد/ دریغ است ایران که ویران شود/ کنام پلنگان و شیران ‏شود» خیلی‌ها می‌گویند این یک مفهوم انتقادی است اما این یک هشدار است. من با این فیلم دارم هشدار می‌دهم و در این فیلم کاری با ‏هیچ سیستمی ندارم. من در این فیلم می‌خواهم بگویم که الآن به جای آنکه گیس یکدیگر را بکشیم و به هم حمله کنیم و روبه‌روی هم ‏باشیم، باید کنار هم باشیم. آن چیزی که مهم است طرز تفکرمان است. آن چیزی که مهم است این است که تفکرمان را پرورش دهیم. ‏این فیلم می‌خواست به این برسد. همه‌ی این‌ها یک هشدار است به نسل جوان، با قدیمی‌ها کاری ندارم، اگر آن‌ها با این کار ارتباط ‏برقرار کردند از آن‌ها ممنونم. اما من می‌خواستم مخاطبم هم‌نسلان خودم باشند. دوست داشتم این فیلم فقط برای هم‌نسلان خودم ساخته ‏شود. چیزی که برای من مهم است این است که این فیلم را هم‌نسلان ما ببینند و به آن فکر کنند. سعی کردم فیلم را هم طوری بسازم ‏که بعد از تمام شدن آن مخاطب درگیر آن شود. بعد از تماشای فیلم افراد بسیاری را دیده‌ام که رفته‌اند شاهنامه خریده‌اند. مهم نیست ‏کل آن را بفهمند. همین که آن را خریده‌اند باارزش است. شاید دکور روی تاقچه یا سر سفره‌ی هفت‌سینشان بگذارند ولی به نظر من ‏همین وجودش در خانه‌ها یک علامت سؤال است. علامت سؤالی که یکی باید جوابش را بدهد. جوابش هم خواندن و کشف کردن آن ‏است. دوست داشتم با این فیلم به اینجا برسم. همین…‏

‎ ‎شناسنامه فیلم‎ ‎
طراح، محقق و کارگردان: هادی آفریده ـ تدوین: حمید نجفی‌راد ـ تصویر: اشکان اشکانی ـ صدابردار: علی اعلائی ـ با حضور: ‏مرشد ولی‌الله ترابی ـ مرشد محمد مداحی ـ مرشد غلامعلی پورعطائی ـ محمدمراد عباسپور ـ فریبرز عباسپور ـ ابراهیم عباسپور ـ ‏محمد عباسپور ـ رضا امامی نژاد ـ جمشید امامی‌نژاد و فاطمه حبیبی‌زاد (گردآفرید) - مشاوران تحقیق: محمد تهامی‌نژاد، گردآفرید ـ ‏مدیر تولید: اعظم صادقی منفرد ـ عکس: حمیدرضا آفریده ـ دستیاران کارگردان: پانته‌آ حبیلی، علی نعمت‌اللهی ـ دستیار تصویر: ‏نوید صولتی ـ دستیار صدابردار: محمدرضا سرمدی ـ عکس‌های آرشیوی: ابراهیم حصاری ـ زهره صدری‌نژاد ـ تهیه‌کننده و مجری ‏طرح: مرکز گسترش سینمای مستند وتجربی

‎‎خلاصه فیلم‎‎ ‏ ‏ نقالی گونه‌ای ازتئاتر تک نفره سنتی ایران است که از روزگاران کهن فقط مردان بازیگر آن بوده‌اند و اینکه زنی دراین نمایش‌ها ‏بازی کند ممنوع بوده‌است. محل اجرایی این نمایش عموماً قهوه‌خانه بوده. به نمایشنامه نقالی طومارمی‌گویند، طومار را از داستان‌ها ‏یا افسانه‌های کهن ایرانی و کتاب شاهنامه فردوسی که 10 هزارسال تاریخ ایران راروایت می‌کند اقتباس می‌کنند. فردوسی نام‌آور ‏جهان ادب است که هم ردیف او می‌توان هومر را نام برد. این مستند داستان پدیدار شدن اولین نقال زن تاریخ ایران فاطمه حبیبی‌زاد ‏ملقب به گردآفرید را به تصویر می‌کشد.‏