فیلم “نقل گردآفرید” بعد از شرکت در بیست فستیوال و دریافت جایزه، درجشنواره فیلم فجر توقیف شد. هادی آفریده کارگردان فیلم این ماجرا رابرای “ روز” شرح می دهد…
حرفهای هادی آفریده:
سانسور هویت زن ایرانی….
بعد از نمایش فیلم شما در جشنوارهی فیلم فجر سروصدای زیادی به پا شد. در جشنواره چه اتفاقی برای فیلمتان افتاد؟
فیلم “نقل گردآفرید” با بودجه دولت و در شرایط دولتی ساخته شده و طی یک سال گذشته در شهرهای مختلف ایران در دهها دانشگاه و فرهنگسرا نمایش دادهشده و پروانه نمایش از عالیترین مقام که معاونت ارزشیابی ارشاد است دارد. در جشن خانه سینما جزو 39 فیلم مستند سال خانهی سینما شد، تابستان در هفتهی مستندهای برگزیدهی انجمن مستندسازان سینمای ایران پخش شد، در دومین جشنوارهی سینما حقیقت کاندید بهترین فیلم کوتاه مستند شد، در جشنوارهی فیلم کوتاه تهران جایزهی بهترین فیلم مستند از نگاه تماشگران را گرفت، بهترین مستند جشن تصویر سال شد و جایزهی محسن رسولاف را گرفت. بعد از شرکت در این همه جشنواره، دریافت این جوایز، این همه نقد و مصاحبه و… بعد از یک سال فیلم در جشنوارهی فیلم فجر پذیرفته شد.
روز دوازده بهمن که جشنوارهی فجر شروع شده بود از فارابی به من زنگ زدند و گفتند بروم دبیرخانهی جشنواره. رفتم و آنجا گفتند یا باید فیلمت را ممیزی کنی یا ما فیلم را از جشنواره بیرون میکشیم. خندیدم و گفتم چرا شوخی میکنید؟! این فیلم پروانه نمایش دارد، این همه جشنواره رفته و تهیهکنندهاش دولتی است و با پول مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی معاونت سینمایی ارشاد ساخته شده، یعنی چی؟! من بارها با پول خودم فیلم ساختم و اینگونه مشکلات پیش آمده و طبیعی بوده. اما این فیلم الآن به بیش از بیست جشنوارهی خارجی در اروپا، آمریکا و قارههای مختلف دعوت شدهاست. از ماه مارچ 2009، بهار خودمان پخش خارجیاش آغاز میشود. به من گفتند ما کاری نداریم معاونت سینمایی وزارت ارشاد چه میگوید، این فیلم باید در یازده مورد سانسور شود. گفتم فیلم من 34 دقیقه هست، اگر یازده مورد را سانسور کنید میشود In the name of CUT. دقیقاً همین میشود. کلی حرف زدیم اما نتیجه نداشت. گفتم شما کار غیرقانونی میکنید. الآن در این ماجرا فیلم سانسور دولتی نشده، اتفاقی که برای این فیلم افتاده نگاه سلیقهای فقط مدیریت جشنواره فجر هست. مثلاً به آنها گفتهاند ابروی طرف را بتراش، اینها مرا کچل کردهاند!
حرف ما این بود که شما دارید کار غیرقانونی میکنید. وزارت ارشاد میگوید فیلم مشکل ندارد، شما هم میگویید با فیلم مشکل ندارید اما میخواهید سانسورش کنید! جوابشان به من این بود که نگاه ما اینگونه است. گفتم پس چرا این فیلم را اصلاً قبول کردید؟ چرا نامش را در کاتالوگ جشنواره چاپ کردید؟ چرا در کتاب جشنواره آوردید؟ چرا از دبیرخانهی جشنواره بارها با من مصاحبه کردید و عکس گرفتید؟ چرا از من سیناپس و عکس فیلم را خواستید؟! بعد یکدفعه یادتان افتاد که فیلم با نگاه شما همسو نیست! گفتند بله، این با نگاه ما یکی نیست، یا سانسور کنید، یا فیلم را از جشنواره در بیاورید.
البته این اتفاق برای پنج فیلم افتاد و همه ما گفتیم فیلمها را ممیزی نمیکنیم. دلیلش هم این است که ما حقمان را میخواهیم و اصلاً مسأله این نیست که جشنوارهی شما آش دهنسوزی است. سلیقهی هر جشنواره و داوریها و… قابل احترام است حتی اگر من خوشم نیاید، داوری و انتخاب همیشه سلیقهای است.
ولی در مورد این فیلم حرف ما این است که اگر با ساختار و نگاه شما یکی نبود چرا آن را انتخاب کردید؟! “نقل گردآفرید” فیلمی است که بارها از فیلترهای مختلف وزارت ارشاد مورد تأیید و تصویب قرار گرفته، دهها بار پروانه نمایش برای یک فیلم 34 دقیقهای گرفته شده که جمع مخاطبانش در یک سال یک میلیون نفر نمیشود اما چرا حالا باید در جشنوارهی فجر به این شکل دچار این بیمهری، کملطفی و بیمحلی شود. فیلم را دوست نداشتید؛ اصلاً مشکلی نیست، انتخابش نمیکردید. من هیچ حرفی هم نمیزدم. خیلیها فیلمشان که رد میشود میروند مصاحبه میکنند اما اگر این اتفاق برای من میافتاد میگفتم رد شد که شد. مسابقه است.
پس مشکل شما اساساً این بود که بعد از اینکه پذیرفته شد آن را سانسور کردند.
وقتی فیلمی را میپذیرند یعنی نگاه ما و سیستم جشنواره آن را پذیرفته، ما نمیتوانیم موچین برداریم و بگوییم میخواهیم موهای زائدش را در بیاوریم. بعد هم در مورد فیلمی که فیلم کمدی نبود. ما وقتی با بچهها شوخی میکنیم میگوییم باز فیلم کمدی ساختی. یعنی باز فیلمی ساختی که برود در کُمُد. این فیلم، فیلم کمدی نبود. این همه جشنواره رفته، این همه در موردش نوشتهاند. ارشاد به آن مجوز داده. دقیقاً دبیرخانهی جشنوارهی فیلم فجر نقض قانون کرده. حالا ما فکر میکردیم برویم و به مراجع قانونی خودشان مراجعه کنیم نتیجه میگیریم اما نتیجه نگرفتیم. به معاونت سینمایی نامه نوشتیم. با دوستان دیگر رفتیم دفتر نظارت و ارزشیابی اما جوابی به ما ندادند. آقای محمود اربابی معاونت ارزشیابی ارشاد به من گفت:” من فقط میتوانم بگویم فیلم را نمایش نده اما نمیتوانم بگویم فیلمی که از نظر من مشکلی ندارد با ممیزی نمایش بده.” گفتم آنها میخواستند فیلم را نمایش بدهند که قبولش کردند. حق ندارند فیلم را خارج از ممیزی که ادارهی شما انجام میدهد، ممیزی کنند. این کار یعنی یک سانسور بر سانسور موجود، اما بعد این جشنواره میآید یازده مورد یعنی یازده تا درام، یازده تا نقطهی اوج، یازده تا کنش و واکنش، یازده تا گره را میخواهد از فیلم من دربیاورد. کلی مقاومت و نامهنگاری کردیم و کار به دفتر معاونت سینمایی، آقای جعفری جلوه کشید. گویا قرار شد ایشان فیلمها را ببینند و مشکل را حل میکنند. ایشان مشکل را چگونه حل کردند؟! گفتند به جای آن یازده مورد شما شش مورد را کوتاه کنید. آن شش مورد که ایشان گفتند کوتاه شود و شد، کاملاً فیلم را اخته، بیهویت و بیبنیه کرد. یعنی تماشاگر فیلم را میدید و میگفت خب که چی! این کاری است که گزارش برنامهی در شهر هم میتواند انجام دهد، این دیگر کار مستند نیست. اگر من تهیهکننده فیلم بودم اجازه اکران فیلم را در این شرایط نمی دادم و متأسفانه فضا را اینطوری روی فیلم بستند.
شب آخر جشنواره خبرگزاری ایسنا با من تماس گرفت و گفت تعدادی از تماشاگران جشنواره به ما تماس گرفته و ایمیل زدهاند که ”نقل گردآفرید” سانسور شده. آیا شما تأیید میکنید و من هم خبر را تأیید کردم. البته سه، چهار فیلم دیگر حرفی نزدند یعنی گفتند نه تأیید میکنیم و نه تکذیب. دلیلش هم این بود که بخشی از این فیلمها در یک سال گذشته در کمد بود و بعضی هم ویترین سینمای مستند ایران بود و تکلیفشان مشخص بود. ناراحتی من از این است که چرا “نقل گرد آفرید” را سانسور کردند. فیلمی که بر اساس شعارهای سینمای ملی معاونت سینمایی است. فیلم من یک فیلم صد در صد ایرانی است. من امسال در موزهی سینما (هفتهی فرهنگی باغ فردوس)، جشن فیلم کوتاه خانهی سینما و جشنوارهی فیلمهای عاشورایی داور و هیأت انتخاب بودم و حدود 2000 فیلم کوتاه و مستند دیدم و با جرئت تأکید میکنم در یک سال گذشته هیچ فیلمی روی پرده نیامدهاست که اینچنین ایرانی باشد. یعنی دقیقاً ایرانیترین فیلم سال را که از دل اجتماع معاصر و شاهنامه فردوسی ما جوشیده و پدیدار شده و گذشتهمان ما را یادآوری میکند، گذشتهی واقعی ما که ده هزار سال تمدن و تاریخمان در شاهنامه است و نه به زبان کلاسیک شاهنامهای و نه به زبان خیلی سنگینی که ما در ادبیات دنبالش میگردیم، به زبان معاصر امروزی، به زبان شهر، ترافیک، ساختمانهای شیشهای بیهویت، به زبان دختر و پسرهای تینایجر، به زبان آدمهایی که از دل این آب و خاک هستند و اصلاً علاقهای به این مفاهیم ندارند. با زبان و منطق خودشان این فیلم را اینچنین ساختم. ما در نوع بیانمان یک بیان جوانانهی امروزی را مدنظر گرفتهایم. اصلاً نباید این انتظار را داشت نسلهای جدید سنتهای قدیمی را به همان شکل گذشته بپذیرند و نباید نگران باشیم که سنتها در یک چشم به هم زدن از بین میروند. سنتها و فرهنگ عامیانه در طول زمان شکلشان عوض میشود و بیانشان تغییر میکند. “نقل گرآفرید” همین کار را میکند. یک سنت کهن نمایشی ایرانی را با زبانی امروزی بیان میکند.
چه قسمتهایی از فیلم “نقل گردآفرید” سانسور شد؟
من احساس میکنم در فیلم جاهایی سانسور شد که کاراکتر گردآفرید، شعرهای فردوسی و زن را که قوی و نیرومند نشان داده بود ممیزی شد و جاهایی از فیلم که باقی ماند لحظههای سقوط و ویرانی گردآفرید در فیلمم بود. این مفهومش چیست؟
شما از یک سو گفتی فیلمت دولتی است و از سوی دیگر گفتی صد در صد ایرانی است. با توجه به نگرشی که ما از دولت میشناسیم فکر میکنم این حرف دارای تناقض است!
البته یک چیز را نباید فراموش کنیم که مثلاً آقای جعفری جلوه معاونت سینمایی ارشاد میگوید من میخواهم سینما ملی شود. باید این وسط تکلیف مشخص شود که ما میخواهیم سینمایمان معناگرا و دینی شود یا میخواهیم سینمایمان ملی شود. ملی یعنی استاد بهرام بیضایی، ملی یعنی زنده یاد علی حاتمی، ملی یعنی اینها. این در چهارچوب سینمای ملی که آقای جعفری جلوه میگوید یک فیلم مستند است که به نظر من در آن چهارچوب ساخته شده و سینمایی که دارد به شکل معاصر به هویت و ملیت فراموششدهی ما میپردازد.
ما نسلی هستیم که هیچ چیز از خودمان نمیدانیم. در مدرسه شاهنامه را جدی آموزش ندیدیم و ادبیات فارسی را درست نمیشناسیم. دغدغهی دورهی تحصیل و زندگی ما فرهنگ خودمان نبوده و نیست. در فیلم “نقل گردآفرید” یک دیالوگی هست که یک پسر شاهنامهخوان در ایل بختیاری میگوید: «اگر شاهنامه نبود ما باید به زبان عربی حرف میزدیم.» این دیالوگ به همین صراحت است. چطور با فیلمی که میدانیم مخاطب را به شکل سالم جذب خودش میکند و مسائل فرهنگی و ادبی را به یاد ما میآورد اینگونه برخورد میکنند؟! فیلمی که قرار است به زن ایرانی هویت دهد. در جستجوی هویت زن ایرانی و برابری است و آن را دوباره از درون تاریخ بازشناسی میکند. میگوید ببینید هزار سال، دوهزار سال پیش چه بودیم و حالا از نظر فرهنگی چه شدیم! چرا باید دقیقاً همین مفاهیم از فیلم دربیاید؟!
اتفاقاً این ممیزیها را من دولتی نمیبینم، سلیقهی یک عده مدیر میبینم. مدیرانی که برای خودشیرینی آمدند این کار را کردند. فیلمی که در ساختار وزارت ارشاد مورد تأیید است چرا باید یک آدمی قدرت این را داشتهباشد که هم آنها را بدنام کند و هم فیلم را پاره پاره. ما اینجا درگیر سلیقهها هستیم. این توهین به من و تماشاگران است.
اشاره کردی یک عده از مخاطبان، فیلم را قبلاً دیدهبودند و فهمیدند داستان از چه قرار است، اما آنها که برای بار اول این فیلم را دیدند عکسالعملشان چگونه بود؟
یک جاهایی گیج میشدند، من توضیح میدادم و کارت ویزیتم را به آنها میدادم که تماس بگیرند و DVD را با پست یا پیک برایشان بفرستم، چون جشنوارهی فیلم فجر در بخش فیلم مستند و کوتاه تماشاگر خیلی محدودی دارد.
بقیهی فیلمهای کوتاه و مستند جشنواره را دیدی؟
بقیه را قبلاً دیده بودم.
فکر میکنی فیلمهایی که در این بخش انتخاب شد، فیلمهای مناسبی بود و میتواند ویترین مناسبی از سینمای کوتاه و مستند ما باشد؟
علیرغم اینکه خودم فیلم داشتم و با احترام به تمام کسانی که در جشنواره فیلم داشتند نه، بضاعت سینمای مستند و کوتاه ما انقدر نبود. فیلمهای شاخص ما در این جشنواره نبود. مثلاً چرا ما نباید فیلم “تاج خروس” به کارگردانی آیدا پناهنده را در این جشنواره میدیدیم؟! خانم پناهنده اگر بخواهد الآن فیلم بلند بسازد خیلی از بزرگان امروز سینما باید مواظب خودشان باشند. “تاج خروس” بهترین فیلم کوتاه سال این مملکت و به نظرم حتی جزو چند فیلم کوتاه هفت ـ هشت سال اخیر ایران بود اما در جشنوارهی فجر رد شد. فیلمهای خوب خیلی داشتیم که اصلاً نیامد. مثلاً فیلم “طرقه” محمدحسن دامنزن در مورد موسیقی قوامی زنان استان خراسان است که در جشنوارهی سینما حقیقت بهترین مستند نیمهبلند شد. اما در اینجا رد شد. چطور ممکن است که جشنوارهی فیلم فجر که قرار است ویترین سینمای ایران باشد بهترین بهترینها را رد کند؟! خیلی عجیب است! من به خودم گفتم که ای کاش من امسال فیلم نداشتم. البته در بین فیلمهایی که آمد چند فیلم خوب هم بود، مثلاً فیلم “دریاچهای که بود” پژمان مظاهریپور یا فیلم “میدان بیحصار” مهرداد زاهدیان که جایزههای سینمای ایران را درو کردهبود اما این فیلمها در جشنوارهی فیلم فجر تقدیر هم نشدند.
پس هیأت انتخاب و داوری هم در اینجا زیر سؤال میرود!
ما اینجا در کشوری زندگی میکنیم که به نسل جدید کمتر اطمینان می شود. یک دختر بچه 15 ساله که دورهی راهنماییاش را تمام کرده میتواند جوری از بخشی از سینما دانش و آگاهی داشته باشد که یک دکترا از داشگاه سوربن نداشته باشد. ما نباید آدمها را بر اساس سن و مدرک تحصیلیشان ارزیابی کنیم و جایگاه بدهیم. ما در همین انجمن صنفی فیلم کوتاه خانهی سینما یا انجمن مستندسازان خانهی سینما، جوانان و آدمهایی در مسنها داریم که مویشان را سپید کردهاند، دلشان را برای این سینما گذاشتهاند اما از این افراد در انتخابها و داوریها فاکتور میگیرند در عوض آدمهایی میآیند این فیلمها را انتخاب و داوری میکنند که سینما را میشناسند اما سینمای کوتاه و مستند را نمیشناسند! مهم نیست که ما سینما را بشناسیم، مهم این است که به این فرمت و قالبی که از ما خواستهاند تسلط داشتهباشیم. خیلیها فیلم بلند ساختهاند و کارگردانان مطرح فیلم بلندند اما دلیل نمیشود که فیلمهای کوتاه و مستند را داوری و انتخاب کنند. چون این فیلمها نوع نگاهش متفاوت است. ایجازی که در این فیلمها هست در آن فیلمها نیست. خیلی از کارگردانان فیلم بلند میگویند این فیلمها کم دارد، نه این فیلمها کم ندارد آنها عادت کردهاند به زیادهگویی. چرا اگر این فیلمها کم دارد خارج از کشور جواب میگیرد؟!
در مورد اهدای سیمرغ چه نظری داری؟ فکر میکنی سیمرغ به کسانی رسید که فیلمهایشان در حد دریافت جایزه نبود و یا دولتی بودند؟
هم بله و هم نه. به خاطر اینکه هم دولتی بودند و هم نبودند. تهیهکنندهشان هم خصوصی بود. در مورد فیلم خودم هم به من گفتند که در فیلم تو نگاه فمینیستی هست. این فیلم و فیلم کوتاه “پدر” من مشمول این تهمتها شده.
حالا چرا تهمت؟
من ناراحت نمیشوم که می گویند فیلم فمینیستی است. اتفاقاً مخاطب بعد از دیدن فیلم نگاه من را به اجتماع، زن، جوانان و آدمها را میفهمد. وودی آلن میگوید: آدمها را باید از روی فیلمهایشان شناخت. من معتقدم بخش بزرگی از خودم در فیلمهایم است. این چیزی است که خودم همیشه فکر میکنم. من نمیگویم فکر میکنم و به خلصه میروم و بعد فیلم را میسازم. اتفاقاً به این فکر نمیکنم که خودم و نگاهم برود در آن فیلم. اول فیلم را میسازم و بعد وقتی ساخته شد و تمام شد میبینم چقدر شبیه بخشهایی از زندگی خود من است. آدمها، ریتم زندگی، منتها اینجا از بعضی واژهها سوء استفاده میشود. مثلاً یکی از آنها همین واژهی فمینیست است. من میگویم آدمها را با واژهها نباید تقسیمبندی کرد.
شهرام مکری هم از جمله بچههای سینمای کوتاه بود که امسال با فیلمی بلند در بخش نگاه نوی جشنواره درخشید. فیلمهای کوتاه و مستندش را دیدهبودی؟
بله. شهرام از دوستان صمیمیام است.
چطور میشود که یک فیلمساز جوان به اینجا میرسد که اولین فیلم سینماییاش در جملهی آثار قابل تقدیر قرار میگیرد؟
من فکر میکنم فیلم مکری به یک دلیل بزرگ برای من و همهی آدمهایی که آن را دیدند فیلم متفاوت و جذابی است. برای اینکه مکری آدمی است که از دل این سینمای کوتاه و مستند بیرون آمده. یعنی دلیلش این است که از دل سینمایی بیرون میآید که این سینما به غیر از پویایی و تجربهگرایی فیلمسازانش سرمایهی دیگری ندارند.
فیلم مکری شاید حدوداً با 20 میلیون ساخته شدهباشد اما چنین رقمی برای پروژههایی مثل “زادبوم” ابوالحسن داوودی پول ناهار و شامشان میشود. من قراردادهای خیلی از این پروژههای بلند سینمایی را دیدهام و مثلاً میبینم که پول آژانس یک سوپراستار یک رقم هنگفت میشود. درست است که من فیلم کوتاه و مستند میسازم ولی چون در کشوری زندگی میکنم که میدانم سینما در حاشیه است، نه فقط برای من جوان، بلکه برای آدمی مثل کامران شیردل که بیش از دو دهه است فیلمی نساخته است، معنیاش چیست؟ معنیاش این است که تو کامران شیردل، پدر سینمای مستند باشی یا هادی آفریده یک جوانی که مثلاً ده سال است کار میکند همه در حاشیهایم.
من اگر از نظر مالی، از نظر شخصیت و جایگاه اجتماعی در سینمای مستند و کوتاه تأمین باشم دیوانهام بروم فیلم بلند بسازم که فحش و لعنتش هم بیشتر باشد؟! اگر فیلم من را تلویزیون پخش کند آن شهوت ارتباط با مخاطب برای من برطرف میشود، اگر اکران وسیعی داشتهباشد آن نگاه و آن حسرت برطرف میشود. بعد من میفهمم خب لازم نیست که فیلم بلند بسازم. اما اینها جوری برخورد میکنند که حرفهایهای سینمای کوتاه و مستند بعد از یک مدتی میبُرند و از این سینما میروند. برای همین این سینما آدمهای ثابت و حرفهای خودش را مدام از دست میدهد. نسل جدید وارد میشود، نسل جدید هم تا یک جایی میآید و باز میبُرد و میرود و…. ما تا کی جان داریم و جوانیم؟! تا کی میتوانیم با سالی مثلاً پنج میلیون قرارداد زندگی کنیم؟! طبیعی است که طرف عقب بکشد و بگوید تسلیم، من هم میروم تلهفیلم میسازم، مگر من نمیتوانم؟! خیلی بهتر هم میتوانم. خیلی برای من آسانتر است چون من سختی این سینما را چشیدهام و میدانم سینما کار سختی است. میدانم برای یک پلان هم چقدر باید زحمت کشید. من، مکری و امثال ما یاد گرفتیم که از کمترین، بیشترین بهرهبرداری را کنیم. من با هفت میلیون تومان بیش از یک سال فیلمبرداری داشتم و ”نقل گردآفرید” را ساختم.
جدای از جشنوارهی فیلم فجر فکر میکنی فیلم کوتاه و مستند در سینمای ایران و جشنوارههای مختلف چه جایگاهی دارد؟
اگر در سینمای ایران بررسی کنید به نظر من در دههی 80 نسلی وارد این سینما شد که شکل من و تو است. از دل دههی 40 و 50 بیرون نمیآید و مثل ما کاپوچینو میخورد، پارتی میرود، لباس مارکدار میپوشد، ولی دلش برای بخش بزرگی از تاریخ و فرهنگ ایران میتپد. امسال سه هزار فیلم کوتاه در ایران ساخته شد. من چون عضو خانهی سینما هستم و در کمیتههای انتخاب و داوری بودهام 80 – 90 درصد این فیلمها را دیدهام. میگویند هلند بعد از اینکه مادر تولید گل در جهان است، مادر تولید فیلم مستند باکیفیت هم هست. ولی من میگویم مادر تولید فیلمهای کوتاه و مستند ما هستیم. حالا در مورد کیفیتش حرفی نمیزنم چون از این لحاظ خیلی عقبیم و مشکل داریم اما از لحاظ تولید بالاییم.
فکر میکنی دلیلش چیست؟
این موضوع فقط تقصیر نسل من و تو نیست. بخشی تقصیر آن سیستم آموزشی است که قرار بوده این نسل جدید سینماگر را پرورش دهد. قرار بوده این نسل را بارور و شکوفا کند و با داشتههای خودش آشنا کند. من این را از آنجا میدانم. بخش عمدهاش را از دانشگاهها میدانم که پر از خالی است! بخش عمدهای را از کتابها و کتابخانهها میدانم که بهروز نیست. مثلاً کتابهای مهم و شاخص هنر و سینما که در دانشگاهها در حال تدریس است و ما میرویم میخریم و میخوانیم ترجمههای دههی 30 و 40 است که تجدید چاپ میشود. کتابهای کیلویی هم که فروان است. مسئله این است که علیرغم اینکه این نسل دچار فقر فرهنگی و ادبی و دانش است ولی سینمای مستند و کوتاه ابزاری شده برای بیان حرفهایش. برای بیان خواستههایش. مثل موسیقی رپ. موسیقی رپ ما هم دقیقاً همین کار را میکند. به نظر من اصلاً مهم نیست بخشی از رپرها فالش میخوانند، اصلاً مهم نیست صداهای آنها بد است و بیریخت و زشت میخوانند، اصلاً مهم نیست ادا در میآورند. ما باید به آن دیالوگهایی که میگویند خوب گوش بدهیم. مثل سینمای مستند و کوتاهمان. به نظر من در این برههی تاریخی نباید نگاه کنیم که فیلمها رنگش بد است، فلو است و در تدوین مشکل دارد. باید ببینیم آن شخص چه حرفی میخواهد بزند. الآن سینما ابزاری است برای ابراز وجود یک نسل. نسلی که بخش عمدهای از جامعهی ایران را تشکیل داده و سینمای کوتاه و مستند به واسطهی سیستمهای دیجیتال بهانهای شده برای ابراز وجود و بیان حرفهایش. یکی این است و دوم این مسئله که چقدر فیلمهای ما خوب است یا بد است؟ علیرغم اینکه ما دچار هزار جور فقر و مشکل در فرهنگ و هنر هستیم از لحاظ ادبی و دانش و هنر و اصلاً مسائل فرهنگی و اجتماعی، من میگویم باز اوضاعمان امیدبخش است. ما از هیچی داریم همه چیز خلق میکنیم. یعنی با دستهای خالی. خیلی وقتها بچهها به من فیلمهایشان را میدهند و میگویند ببین. وقتی میبینم و شب به آنها زنگ میزنم میگویند فکر نمیکردم زنگ بزنی، میگویم من به تو زنگ زدم به خاطر اینکه میدانم ده دقیقه فیلم ساختن چقدر کار سختی است. چون واقعاً تو زیر ذرهبینی، همهی حرکتهایت کنترل میشود و وقتی فیلمی را شروع میکنی و به اتمام میرسانی کار بزرگی انجام دادهای. به خاطر اینکه این کار یک کار گروهی است، فردی نیست و ما در جامعهای زندگی میکنیم که در تاریخ چندهزارسالهاش کار گروهی کار سختی بوده، حالا وقتی بچههای این نسل کار گروهی را مشق میکنند و خیلی وقتها از درون آن کارهای خوبی در میآید و میرود در جشنوارههای بینالمللی، نشان میدهد که این سینما زنده است و مخصوصاً پویایی سینمای ایران را من در فیلمهای داستانی بلند و دختر و پسرهای چشمآبیاش نمیدانم. من در این سینما میدانم. اغراق نمیکنم. نمیخواهم بگویم چون من الآن دارم این نوع سینما را کار میکنم سنگش را به سینه میزنم و از آن حرف میزنم. سال گذشته با کامران شیردل در جشنوارهای در اروپا شرکت کردیم. دو فیلم قبل از این فیلم من یعنی “پدر” در پرتغال، آلمان،اسپانیا و سوئد نمایش داشت و خودم همراه فیلم سفر کردم. در همهی این جشنوارهها به فیلمهای ایران جایزه میدادند. در موزهی سینمای ایران هم بیشترین جایزهها مربوط به سینمای مستند و کوتاه است. این سینما، سینمایی است که آوازهی این مملکت را در دنیا پیچانده است و کمترین پول، کمترین توجه و بیشترین بیحرمتی به سازندگانش و خودش صورت میگیرد. من به عنوان فیلمسازی که در جشنوارهی سینما حقیقت، جشنوارهی فیلم کوتاه تهران، جشن خانهی سینما و جشن تصویر سال این همه احترام به من و سایر همکارانم میگذارند تعجب میکنم وقتی جشنوارهی فیلم فجر به ما حتی کارت شناسائی و کارت جشنواره نمیدهد. فقط برای نمایش فیلم خودمان چند بلیط دادند و من گفتم فیلم خودم را دیدهام، میخواهم فیلمهای دیگر را ببینم.
فکر میکنی چرا سینمای مستند انقدر مهجور است؟
به خاطر اینکه آن درک فرهنگیاش در جامعهی ما هنوز احساس نشده. آن آدمهایی که فرمان فرهنگی جامعه دستشان است و قرار است فرهنگ و هنر این جامعه را به جاهای مختلف سرزمین ما بچرخوانند خودشان شناختی از این سینما ندارند. در درجهی اول این است. در درجهی دوم این است که این سینما جسور است و یک وقتهایی جسارت توأم با نقد است. نقد هم غالباً چیزی نیست که زیاد خوشایند باشد. در همه جای دنیا اینگونه است. ما در کشوری هستیم که هر حرفی میزنیم یک مفهوم دیگر از درون آن در میآید و هیچ وقت اصل قضیه گرفته نمیشود. همیشه همه آمادهاند آن مفهومی را بگیرند که نباید بگیرند. این سینما جسور است و فقط لایههای پنهان اجتماع را نشان میدهد. این سینما یک آینهی شفاف است. این سینما مثال شعری از مولانا است که میگوید: «حقیقت آینهای است در دست من که به زمین میافتد و میشکند و هزاران تکه میشود. هر تکهاش یک سمت و یک زاویه از جهان پیرامون من را نشان میدهد و من هر طرف را نگاه میکنم یک بخشی از زندگی را میبینم که حتی دوست نداشتم ببینم و این حقیقت برای من جذاب نیست.» سینمای مستند حقیقت است و شاید حقیقت جذاب همیشه برای همه جذاب نباشد.
اما یک وقتهایی و در بعضی از جشنوارهها با استقبال مخاطب هم روبهرو میشود. البته شاید باید بگوییم استقبال مخاطب خاص.
من فکر میکنم نباید بگوییم مخاطب خاص. بهتر است بگوییم با استقبال مخاطبان نسلهای جدید ایران. اصلاً مخاطب خاص و عام نداریم. اتفاقاً من فکر میکنم یکی از دلایلی که فیلم من پاره پاره شد همین حرفها بود. اینها میگفتند فیلم تو مخاطب خاص دارد. من گفتم ببخشید مخاطب خاص یعنی چی؟! مگر اینها از مریخ یا جای دیگر میآیند؟ اینها هم قلب دارند، مغز دارند، کلیه دارند. حالا یکی کشاورزی خوانده، یکی ادبیات خوانده و… آن کسی که میآید فیلم میبیند در جشنوارهی فجر یک بخشی از اجتماع است. یک بخشی از اجتماع که دانش و سوادش و لزوم درک سینما رفتن و اهمیت جشنواره برایش مهم است. باید بگوییم اجتماع. وقتی خاص و عامش میکنیم آن وقت آن را کاملاً جدا میکنیم. بخشی از اجتماع این فیلمها را میبیند که بخش زیادی است و به نظرم این بخش روز به روز زیادتر میشود که در واقع به اهمیت دیدن این فیلمها برای پیشبرد زندگیاش آگاه شده و فهمیده که این فیلمها فقط سرگرمی نیست. فهمیده که کاربرد اینها فقط وقت تلف کردن نیست. در کنار اینکه وقتش را میگذارد و اوقات فراغتش را پر میکند چیزی میگیرد. یعنی اگر فیلم من وقت تو را میگیرد شاید در ازای آن وقت، چیزهای مفیدی به تو بدهد. در سینمای مستند و کوتاه این اتفاق میافتد و اگر این سینما مورد توجه قرار میگیرد برای این است که از کلیشههای سینمای اکران ما به دور است. این سینما دارد به سمت موضوعات جسورانهای میرود و تجربه میکند. دلیلش این است. دلیلش این نیست که آدمهای این سینما آدمهای خاصی هستند. نه، مردم به دنبال تازگی هستند. به نظر من در مورد سینمای کوتاه و مستندمان این جسارت این نوع سینما است که جذب مخاطب کرده. حتی این جسارت را دارد که در شرایطی که همه می خواهند کارهای عجیب غریب بکنند خیلی راحت میآید حرف و قصهاش را میگوید و خیلی وقتها هم که در سینمای حرفهای میآیند همه چیز را ساده میبینند این میآید سادگی را با پیچیدگی بیان میکند.
به نظر من این سینما بیش از اینی که الآن داریم راجع به آن حرف میزنیم باید راجع به آن نوشته شود. دوازده روز جشنوارهی فجر بود اما روزنامههای ما کلاً دوازده صفحه دربارهی سینمای مستند و کوتاه ننوشتند. حالا موفقترین فیلمهای بلندی که همین منتقدها و روزنامهنگاران راجع به آن نوشتند کار فیلمسازانی بود که تا سال گذشته فیلم کوتاه و مستند داشتند. این خیلی بد است که جامعهی رسانهای ما تا سال گذشته توجهی به امسال شهرام مکری نداشتند، این فیلمساز چند سال است دارد کار میکند. این را آن موقع میدیدید. کمکش میکردید زودتر این را بسازد. مگر دوست ندارید فیلم خوب و متفاوت ببینید؟! خب کمک کنید. همه باید به هم کمک کنیم. ما در شرایطی هستید که به اندازه کافی انواع فشارها رویمان هست. اگر ما هوای هم را نداشتهباشیم و از یکدیگر حمایت نکنیم دیگر از ما چه میماند؟ مسألهی ما این است. یک جاهایی هم جریان فرهنگی میخواهد به فرهنگ کمک کند اما مسیر را اشتباه میرود. من دوازده روز به عنوان کارشناس بخش فیلمهای کوتاه و مستند رادیو فرهنگ پخش زنده داشتم و مردم زنگ میزدند و میگفتند چقدر عجیب است که شما دارید در مورد این سینما حرف میزنید. ما اصلاً این سینما را نمیشناختیم. مخاطب رادیو چقدر کم است اما مردم زنگ میزدند. با مردم اگر با زبان خودشان حرف بزنی و چیزی برای آنها تولید کنی که از زبان خودشان برگرفته شده باشد و دوباره به خودشان تحویل بدهی آن اثر قابل تقدیر میشود.
امروز نسل جدید در جستجوی سنتهای گذشته ایران دارد قدم برمیدارد و نسلی این چیزها را طلب میکند که کاملاً مدرن هستند اما میروند مثلاً کتاب شاهنامه را میگیرند. معنی این چیست؟ معنیاش این است که آن چیزی که این نسل به دنبال آن است فرهنگ و گذشتهاش است. اینکه وقتی مادربزرگش یک چیز از گذشته میگوید این آدم به فکر فرو میرود. که گذشته و هویت من چه بوده؟ من از کجا آمدم. مسائل فرهنگی ما که یک بخش از آن شاهنامه است و من به آن پرداختهام با زبان همین آدمها میگوید ما از کجا آمدیم؟ اصلاً قرار است به کجا برسیم؟
شما در “نقل گردآفرید” میخواهی دو چیز را پررنگ نشان بدهی. زن و هویت ملی و ایرانی. خودت چطور به این نگاه رسیدی؟
من فیلم “نقل گردآفرید” را نساختم که فقط فیلمی در مورد نقالی ساختهباشم. “نقل گردآفرید” را نساختم که فقط فیلمی در مورد اولین زن نقال ایرانی فاطمه حبیبیزاد ملقب به گردآفرید ساخته باشم. نقالی و اولین زن نقال ایران بهانهای بود برای رسیدن به هویت. خیلیها میگویند من فقط فیلمی درباره نقالی ساختهام. من این را قبول ندارم. من فیلمی ساختم برای نشان دادن شرایط فرهنگی خودمان که داریم به زوال فرهنگی میرسیم. آن چیزی که من میتوانم در مورد این فیلم بگویم این است که همهی اینها و این سوژه بهانه است برای گفتن حرفهای دیگری. حتی زن را من بهانهای کردم برای گفتن حرفهای دیگر. شاهنامه را بهانه کردم برای گفتن حرفهای دیگر. نمیخواستم بیایم حرفهای قلمبه سلمبه و خیلی سنگین را بیان کنم. خیلی وقتها وقتی من شاهنامه را ورق میزنم خیلی چیزهایش را نمیفهمم. نمیخواستم چیزی را که خودم نمیفهمم را به زور به درون فیلمم تزریق کنم. من میخواستم همهی اینها را بهانهای قرار دهم برای پرداختن به شرایط معاصر امروزی که در انتهای آن برسم به مسائل امروزیمان. این فیلم در جستجوی هویت است و یک جور بیانیه است. میتواند یک بیانیهی اجتماعی باشد. در آخر فیلم من یک شعر از فردوسی آورده شده که میگوید: «چو ایران نباشد تن من مباد/ بدین بوم و بر زنده یک تن مباد/ دریغ است ایران که ویران شود/ کنام پلنگان و شیران شود» خیلیها میگویند این یک مفهوم انتقادی است اما این یک هشدار است. من با این فیلم دارم هشدار میدهم و در این فیلم کاری با هیچ سیستمی ندارم. من در این فیلم میخواهم بگویم که الآن به جای آنکه گیس یکدیگر را بکشیم و به هم حمله کنیم و روبهروی هم باشیم، باید کنار هم باشیم. آن چیزی که مهم است طرز تفکرمان است. آن چیزی که مهم است این است که تفکرمان را پرورش دهیم. این فیلم میخواست به این برسد. همهی اینها یک هشدار است به نسل جوان، با قدیمیها کاری ندارم، اگر آنها با این کار ارتباط برقرار کردند از آنها ممنونم. اما من میخواستم مخاطبم همنسلان خودم باشند. دوست داشتم این فیلم فقط برای همنسلان خودم ساخته شود. چیزی که برای من مهم است این است که این فیلم را همنسلان ما ببینند و به آن فکر کنند. سعی کردم فیلم را هم طوری بسازم که بعد از تمام شدن آن مخاطب درگیر آن شود. بعد از تماشای فیلم افراد بسیاری را دیدهام که رفتهاند شاهنامه خریدهاند. مهم نیست کل آن را بفهمند. همین که آن را خریدهاند باارزش است. شاید دکور روی تاقچه یا سر سفرهی هفتسینشان بگذارند ولی به نظر من همین وجودش در خانهها یک علامت سؤال است. علامت سؤالی که یکی باید جوابش را بدهد. جوابش هم خواندن و کشف کردن آن است. دوست داشتم با این فیلم به اینجا برسم. همین…
شناسنامه فیلم
طراح، محقق و کارگردان: هادی آفریده ـ تدوین: حمید نجفیراد ـ تصویر: اشکان اشکانی ـ صدابردار: علی اعلائی ـ با حضور: مرشد ولیالله ترابی ـ مرشد محمد مداحی ـ مرشد غلامعلی پورعطائی ـ محمدمراد عباسپور ـ فریبرز عباسپور ـ ابراهیم عباسپور ـ محمد عباسپور ـ رضا امامی نژاد ـ جمشید امامینژاد و فاطمه حبیبیزاد (گردآفرید) - مشاوران تحقیق: محمد تهامینژاد، گردآفرید ـ مدیر تولید: اعظم صادقی منفرد ـ عکس: حمیدرضا آفریده ـ دستیاران کارگردان: پانتهآ حبیلی، علی نعمتاللهی ـ دستیار تصویر: نوید صولتی ـ دستیار صدابردار: محمدرضا سرمدی ـ عکسهای آرشیوی: ابراهیم حصاری ـ زهره صدرینژاد ـ تهیهکننده و مجری طرح: مرکز گسترش سینمای مستند وتجربی
خلاصه فیلم نقالی گونهای ازتئاتر تک نفره سنتی ایران است که از روزگاران کهن فقط مردان بازیگر آن بودهاند و اینکه زنی دراین نمایشها بازی کند ممنوع بودهاست. محل اجرایی این نمایش عموماً قهوهخانه بوده. به نمایشنامه نقالی طومارمیگویند، طومار را از داستانها یا افسانههای کهن ایرانی و کتاب شاهنامه فردوسی که 10 هزارسال تاریخ ایران راروایت میکند اقتباس میکنند. فردوسی نامآور جهان ادب است که هم ردیف او میتوان هومر را نام برد. این مستند داستان پدیدار شدن اولین نقال زن تاریخ ایران فاطمه حبیبیزاد ملقب به گردآفرید را به تصویر میکشد.