شهلا لاهیجی به عبارتی اولین زن ناشر ایرانی و به روایتی دومین و به گفته خودش عاشق این کار است. اگر در مورد دلیل روی آوردنش به کار نشر هم بپرسید می گوید: این سوال مثل این است که از یک عاشق بپرسید چه شد که عاشق شدی؟ او که در عرصه بین المللی بارها مورد تقدیر قرار گرفته و از جمله برنده جایزه قلم در سال ۲۰۰۱ و جایزه آزادی نشر از سوی اتحادیه بین المللی ناشران در سال ۲۰۰۶ است،اما در ایران با مشکلات همه ناشران رو به روست و در دوران دولت روحانی هم با مشکلات بیشتری روبه روست: “نوع بی تصمیمی، ترس از اتخاذ تصمیمات قاطع و عدم اجرای قانون که این آخری بدترین آنهاست.”
خانم لاهیجی در عرصه نشر چه خبر است؟
من مدتی در ایران نبودم. تازه برگشته ام.براساس آنچه تا کنون دیده ام چشم انداز روشن نیست که به نظر می آید کمی هم مرتبط است به اوضاع سیاسی کشور. یعنی بک نوع بی تصمیمی، ترس از اتخاذ تصمیمات قاطع و عدم اجرای قانون که این آخری بدترین آنهاست. یعنی وقتی سوال می کنی چرا قانونی که با رد قانون اول نوشته شده، اجرا نمی شود؛ به ما می گویند اجرای قانون بسیار مشکل است! من نمی دانم اگر قانون نمی تواند اجرا بشود چرا وضع می شود؟ با این اوضاع ما هم نمی دانیم که چه تصمیمی باید بگیریم ؟ سیاست عمده چیست؟ سیاست های حمایتی کدام است؟ اصلاً “کتاب” به عنوان یک مقوله در کجای فرهنگ ما قرار دارد؟ آیا اصلاً علاقه ای نسبت به اینکه ما به بدنه نشر جهانی بپیوندیم وجود دارد یا ندارد و بسیاری سوال های دیگر.
از این توضیحات اولیه شما به نظر می رسد که به اصطلاح در بر همان پاشنه سابق می چرخد و مشکلات شما حتی تغییر شکل هم نداده است؟
ببینید من الان شش روز است که به ایران برگشته ام. از روز دوم دنبال کارهای گذشته را گرفتم؛ چون کتابهایی که برای انتشار آماده کرده بودم هیچکدام اجازه نگرفته بود. دوباره مراجعه کردم و دیدم همان سرگردانی ها وجود دارد. علاوه برآن هم حتی موارد دیگری را هم داریم؛ مثلاً در سالهای اخیر، حتی در دوره احمدی نژاد، برای کتابها مجوز دائمی می دادند. یعنی کتابی که اجازه چاپ می گرفت می توانست همیشه تجدید چاپ شود و نیازی به مجوز جدید نداشت. حالا به ما می گویند آن مجوزها را بیاورید می خواهیم آنها را عوض کنیم. ما متوجه شدیم که در فرم مجوز جدید کلمه “دائم” حذف شده است! حالا هر قولی که آقایان بدهند ارزش قانونی و حقوقی ندارد. من برای تجدید چاپ کتابم نمی توانم بگویم که این کتاب مجوز دائم داشته است. می گویند سندت کو؟ بنا بر این من وحشت دارم که مجوزم را بدهم و با فرمی عوض کنم که روی آن کلمه دائم نوشته نشده است. ما نمی فهمیم پس ذهن کسانی که این قوانین را می آورند چه چیزی وجود دارد.
و فکر می کنید چرا چنین تصمیماتی گرفته می شود؟
من نمیدانم و به همین علت است که از این سرگردانی صحبت می کنم که احتمالاً رنگ و بوی سیاسی دارد یا شاید ترس و وحشتی از چیزی یا جایی هست. مثلاً ببینید یک مجموعه ۱۵ ماده ای تحت عنوان قانون جدید درآمده است. ما سالها فریاد می زدیم که در قانون قدیم بررسی کتاب بزرگسالان پیش از چاپ وجود ندارد و کار شما در این بررسی غیر قانونی است. چرا؟ چون کتابی که هنوز منتشر نشده و قضاوت در مورد عملی که انجام نشده است اصل برائت را زیر سوال می برد. آقایان هم اصرار داشتند نخیر اینطور نیست. تا سرانجام خودشان به این نتیجه رسیدند که غیرقانونی است و حالا آمده اند این مصوبه پانزده ماده ای را نوشته و در آن آورده اند که بررسی کتاب بزرگسالان هم قبل از چاپ قانونی است! جمله ای هم در ادامه آورده اند که نمی دانم بگویم گریه دار است یا خنده دار! نوشته اند در صورتی که ناشر کتاب را بدون کسب مجوز منتشر کند، عمل مجرمانه انجام داده است. من می گویم شما کی هستید که بگویید من عمل مجرمانه انجام داده ام؟ اعلام جرم در اختیار قوه قضائیه است نه وزارت ارشاد. من مبهوت شدم. یعنی بررس ارشاد می تواند به من بگوید که من عمل مجرمانه انجام داده ام در حالیکه کتاب را جز من و بررس وزارت ارشاد کسی نخوانده است. او هم که باید کتاب را بخواند تا بگوید قابلیت چاپ دارد یا ندارد. جرم من اینجا چیست؟ کسی نمی داند. در تمام این پانزده ماده همین یک ماده است که اجرا می شود و باقی که به نفع ناشر است اجرا نمی شود. برای همین است که من به آقای مدیرکل گفتم چرا قانون را اجرا نمی کنید؟ گفتم خیلی وقتها قانون بر اساس نظر شخصی بعضی افراداجرا نمی شود. مثلاً کسی در یکجایی گفته است که فلان کتاب غیر اخلاقی یا غیر دینی یا…است همین مبنا می شود که شما جلوی انتشار کتابی را که مجوز داده اید در میانه کار بگیرید یا جلوی پخش کتابی را که منتشر شده است بگیرید. گفتم بجای این کار بیایید به همین قانون عمل کنید. از جمله؛ بیش از یک ماه اجازه ندارند بررسی کتاب را به تأخیر بیندازند، در صورتی که بخواهند بیشتر نگاه دارند احتیاج به اجازه شخص وزیر دارد. این اجرا نمی شود و کتابهای من ماههاست که بلاتکلیف هستند. دیگر اینکه در صورتی که کتابی دارای اشکال است یا غیر قابل چاپ است این نظر باید روی سر برگ وزارت ارشاد با امضای شخصی که این نظر را می دهد مشخص شود. این کار نمی شود و مسئول بررسی یا بررس کتاب استنباطش این است که اگر این کتاب منتشر بشود به جایی و به چیزی ممکن است بر بخورد. خوب با این وضع ما چکار می توانیم بکنیم؟ چه نقشی می توانیم در ارتقای فرهنگی داشته باشیم؟
من ناشری که کتاب چاپ می کنم و برای دانه دانه کتاب هایم فکر کرده ام و برایشان ارزش قائلم، می دانم مثلاً این کتاب ممکن است به فلان مسئله فرهنگی کمک کند. آنوقت من 55 کتاب دارم که سرنوشتشان نامعلوم است. 55 کتاب و بدون تکلیف! خوب من چه باید بکنم؟
شما با مسئولان جدید وزارت ارشاد در باره همین کتابها صحبت کرده اید؟
من با وزیر صحبت کردم، با معاون صحبت کردم، با بررس ارشاد هر روز صحبت کردم.این موضوع را در جلسه ای که آقای وزیر هم بود گفتم. گفتند مگر می شود؟ گفتم من جلوی شما ایستاده ام و لیستش را می دهم.
مفصل با آنها صحبت کرده ام. گفته ام که چگونه ناشری هستم، چه برنامه هایی دارم، این محدودیت ها چه صدماتی به نشر و به فرهنگ کشور می زند؛ گفته ام که ما ناشر فرهنگیم. دشمن شما نیستیم. ما در کنار شمائیم برای اینکه هر دو داریم در یک زمینه کار می کنیم. پس چرا با هم به هیچ توافقی نمی رسیم؟
و پاسخ ایشان چه بود؟
آآآآ انشالله!
خانم لاهیجی بسیار می شنویم که می گویند در امور فرهنگی و هنری و امر رسانه ها ـ بر خلاف مسائل سیاسی ـ گشایش هایی شده است و به ویژه خیلی ها از آمدن آقای جنتی در رأس وزارت ارشاد استقبال کردند. اما از صحبت های شما بر می آید که اتفاق معنی داری نیافتاده. آیا افقی در جهت گشایش مشکلات می بینید؟
ببینید امروز من در جایی با بعضی از همکاران صحبت می کردم گفتم که مسئله این است که باید اراده ای برای ایجاد تحول باشد. نیت تغییر شاید باشد، ولی این کافی نیست باید اراده انجامش وجود داشته باشد. در فضای ترس نمی شود چیزی ر ا پیش برد. من در نامه ای برای آقای روحانی نوشتم که نوزده میلیون نفر به شما رأی دادند و این کار را با خرد کردند نه با قلب و با احساساتشان. همه آنها می دانستند که شما نظریات تان چیست و پیشینه تان چیست. اما به این سخن شما که گفتید من تغییر می دهم،اعتماد کردند. همه به این تغییر رأی دادند و به اینکه سایه شوم جنگ از سر ما رد شود. برای این مورد ما ممنون هستیم. اما شما قول تحولات فرهنگی را هم دادید؛ و اگر قصد انجامش را نداشته باشید ما همچنان در گرداب کتابهایی همچون چه کسی پنیر من را خورد و من قورباغه قورت داده ام می مانیم.یکی از حقوق ملت طبق قانون اساسی می تواند انتقاد از دولت باشد. آیا ما مردم از این حقی که در قانون آمده است، حق داریم استفاده کنیم یا بلافاصله متهم می شویم که بر علیه نظام داریم رفتار می کنیم؟ در حالیکه در هیچکدام از این کتابهای ما حتی انتقادی از حکومت نیامده. من این مسائل را ساعتها با مسئولان ارشاد بحث کرده ام. صدماتی که ما در بی توجهی به کتاب و نشر کتاب داریم یکی دوتا نیست. ببینید کتابی از یک نوی سنده ایرانی به ۲۶ زبان در بیست و هفت کشور دنیا ترجمه شده و در سه یا چهار کشور پرفروش ترین شده است. در ایران نامی از این نویسنده نیست در حالی که کتابش در ایران هم ۲۶ بار تجدید چاپ شده است. اصلاً مطرح نیست که باید از این نویسنده تقدیر به عمل بیاید. کتاب “سهم من” نوشته خانم پرینوش صنعتی را می گویم. این کتاب به ۲۷ کشور جهان رفته این افتخار بزرگی است و باید برای ما مهم باشد که بتوانیم با نشر جهانی ارتباط برقرار کنیم. کتاب ربطی هم به انتشارات من ندارد. کتاب دیگری از همین نویسنده هست که من می خواهم چاپش کنم. تا کنون هفت بار اعتراض داده و هنوز موفق نشده ام مجوز انتشار آن را بگیرم در حالی که هیچ چیزی که مغایر مصوبات شورای انقلاب فرهنگی باشد در آن نیست. نه مسائل غیر اخلاقی، نه صحنه های اروتیک و نه بحث های مخالف نظام و نه هیچ ممنوعیت دیگری. من ناشری هستم که 33 سال است کار می کنم، دیگر می دانم کتابی را که ممنوعیت هایی دارد برای نشر ندهم. وقتی اسم کتاب جنبش زنان در دهه فلان است چه ممنوعیتی باید شامل این کتاب بشود؟ یک نفر محقق پایان نامه تحصیلی اش را گذاشنه است روی این کتاب و این جنبش را بررسی کرده و گفته زنان چه کارهایی برای خودشان کرده اند. چه اشکالی دارد این کتاب منتشر شود؟خلاصه من می گویم شاید نیت باشد ولی اراده نیست.