آقای روحانی، رییس جمهور اعتدالپیشه و اهل تدبیر، در اظهارنظری غریب در سخنرانی مراسم سالگرد پیروزی انقلاب، اعلام کرد: “۲۲ بهمن امسال با سالهای گذشته، کاملا متفاوت است. امسال همهی جناحها، همهی گروهها، همهی احزاب، و تفکرهای مختلف در این راهپیمایی عظیم و بزرگ شرکت کردهاند.”
طرح چنین ادعای مهمی توسط رییس قوه مجریه، پرسشبرانگیز است. آیا آقای روحانی نمیداند که در مراسم امسال نیز “همهی احزاب و گروهها و جناحهای سیاسی” نیامده بودند؟
آیا آقای روحانی احزاب و گروهها و جناحهای سیاسی را تنها محدود و متوقف به آنهایی میداند که قدیم یا جدید، همراه حاکمیت سیاسی بودهاند؟ حتی اگر با چنین عینکی به گروهها و جناحهای سیاسی مینگرد، آیا خبر ندارد که موسوی و کروبی در حبس خانگیاند و حتی امکان خروج از منزل را ندارند؟ آیا از ادامهی حبس میردامادی و نبوی و تاجزاده و قدیانی بیخبر است؟ آیا نشنیده که چند روز مانده به ۲۲ بهمن، منزل و دفتر برخی اعضای جبهه مشارکت، هدف برخورد امنیتی اطلاعات سپاه قرار گرفته، و پیغام “عدم تحرک” صادر شده است؟
محبوسان به کنار؛ از جمع اعضا و فعالان جبهه مشارکت و دیگر احزاب مشهور به “دوم خردادی” و “اصلاحطلب”، کم نبودند کنشگرانی که در اعتراض به تداوم برخورد غیرقانونی و امنیتی با منتقدان، در مراسم شرکت نکردند. کم نبودند آنهایی که به صراحت اعلام کردند: “در راهپیمایی ۲۲ بهمن شرکت نخواهم کرد.” اینان توضیح دادند که “بانو و میر و شیخ ما در حصر، دبیرکل حزب من در حبس، سهراب و ندا و ستار در قبر، من فردا بروم چه بگویم؟…”
تکلیف احزاب و گروههای منتقد قدیمی و اپوزیسیون باورمند به آرمانهای انقلاب و ملتزم به قانون اساسی (چون نهضت آزادی و فعالان ملی ـ مذهبی) هم که دیری است مشخص شده؛ از اعضا و نزدیکان آنان نیز، گروهی در زنداناند و دیگران زیر احضار و حکم دادگاه و تیغ تهدید مستمر.
افزون بر اینها، بخش مهمی از شهروندان عادی و کنشگرانی که فردای کودتای انتخاباتی ۸۸، به تقلب معنادار معترض شدند. شهروندانی که خود یا بستگان ایشان هدف خشونت غیرانسانی قرار گرفتند. شهروندانی که نه تنها کانون مرکزی قدرت در جمهوری اسلامی، پاسخی به پرسش آنها (حتی دلیل قتل و شکنجهی فرزند و همسر و پدر و مادر ایشان) نداده، بلکه آنان ـ و رهبران جنبش سبز و یاران زندانی ایشان ـ را به “توبه” و “درخواست عفو” فرامیخواند.
القصه، آقای روحانی نیک میداند که امسال نیز “همه” نیامدند. البته طیفها و لایههایی از اصلاحطلبان، یا برخی شهروندان تغییرخواه و امید بسته به اعتدال و تدبیر روحانی، به دلایلی، در مراسم حاضر شدند.
در چنین وضعی، اغراق در میزان مشارکت احزاب و گروههای سیاسی در راهپیمایی ۲۲بهمن به چه انگیزه و مقصودی صورت میگیرد؟ آیا بازتاب دهندهی نوع نگاه آقای روحانی به جریانهای سیاسی موجود در ایران است؟ آیا آقای روحانی جایگاه و حقوقی برای اپوزیسیون قائل نیست؟ آیا مطلوب آقای روحانی همینی است که در فضای سیاسی ـ اجتماعی امروز کشور جریان دارد؟ بعید است پاسخ به این دست پرسشها مثبت باشد. در اینصورت، گزارش اغراقگونه از شرایط سیاسی ـ امنیتی مستقر، واجد چه نتیجه و دستآوردی برای دولت بنفش است؟ آیا آقای روحانی میخواهد وضع را بهتر از آنچه هست جلوه دهد؟
وقتی کنشگران مدنی و شهروندان آگاه به وضع سیاسی، ناظر فشارها و تداوم تهدیدها و محدودیتها علیه جامعه مدنی و دموکراسیخواهان هستند، انتظار از رییس جمهور اعتدالگرا، مواجههی مدبرانه با واقعیتها، و گزارش و ارزیابی نزدیک به واقع است. آقای روحانی میتواند بهجای اغراق در مورد تغییر وضع سیاسی ـ امنیتی کشور، گامهای عملی برای گشایش فضای سیاسی و فرهنگی بردارد و ملاحظات همدلانهای را مطرح کند.
آنچه بهعنوان نمونه در روز ۲۲ بهمن علیه برخی راهپیمایان رخ داد (بازداشت برخی افراد بهخاطر در دست داشتن تصاویری از هاشمی رفسنجانی و خاتمی کنار روحانی!) یا آنچه در جشنواره فیلم فجر بهوقوع پیوست، شواهدی مشهورند. چشم بستن بر آنها و اغراق در مورد شرایط مستقر، بذر بیاعتمادی به دولت روحانی میپراکند. از جمع کنشگران مدنی و سیاسی، کمتر کسی توقع انتظار بهبود سریع اوضاع دارد؛ اما همزمان، کسی هم بیاعتنایی دولت بنفش به تداوم محدودیتها و تهدیدها علیه جامعه مدنی را برنمیتابد.
آقای روحانی باید بداند که بخشهای مهمی از جامعه به راهپیمایی ۲۲ بهمن نرفتند (چنانکه بسیاری در انتخابات ۹۲ شرکت نکردند). او و همکارانش در دولت تدبیر و امید، اگر به پشتوانهی اجتماعی برای تحقق پروژهها و اهداف خود باور دارند، باید بررسی کنند و ریشهیابی، که کدام گروهها و افراد نیامدند، و چرا حضور نداشتند. آیا چون دهها روزنامهنگار و فعال سیاسی و دانشجویی و رهبران جنبش سبز در زندان بودند؟ آیا مثل بسیاری از منتقدان و تغییرطلبان، زیر فشار و احضار و تهدید هستند؟ آیا به تداوم اقتدارگرایی در حاکمیت سیاسی اعتراض دارند؟ یا از امنیت برای مشارکت در مراسم برخوردار نیستند؟ شاید هم میان آرمانهای انقلاب و آنچه بهصورت رسمی در جمهوری اسلامی جاری است، شکافی عمیق میبینند؟ یا تمایلی به سوءاستفاده از حضور خود در کارناوالی حکومتی ندارند؟ یا مشارکت در چنین مراسمی را محتاج تحقق پیشفرضها و لوازمی میدانند که دیری است در جمهوری اسلامی مفقود شده؟ و یا…
پاسخ واقعبینانه و دقیق به پرسشهایی از این دست، گام نخست خواهد بود؛ گامی مهم برای ایجاد بسترهای تغییر. این البته متوقف است به یک “اگر” مهم: اگر دولت بنفش به توسعه سیاسی و به نقش نیروی اجتماعی حامی در پیشبرد برنامههای خود، باور داشته باشد.