تایم اوت که در برخی ورزش ها با درخواست مربی تیم شدنی است و در بعضی ورزش ها در مقررات پیش بینی نشده اما مربیان و بازیکنان به هر حیله آن را به دست می آورند و بازی را متوقف می کنند، هنگامی لازم می آید که گردش بازی چنان کرده که خوف باخت و آشفتگی و گل خوردن از خودی ها ظاهر شده. نه فقط در فوتبال که در عالم سیاست هم گاه تایم اوت لازم است تا اوضاع ساکت شود و فرصت تغییر آرایش و پیاده کردن طرحی تازه به دست آید. و این همان کاری است که مرزبانان کشور، در وسط تعطیلات نوروزی، با دستگیری پانزده ملوان بریتانیائی انجام دادند.
در عالم واقع، همه آن امیدواری ها که دو ماه بعد از قطعنامه 1373 شکل گرفت، با اجماع اعضای دائمی و غیردائمی شورای امنیت سازمان ملل در قطعنامه جدید علیه فعالیت های هسته ای ایران، رنگ باخت. با ایجاد اجماعی هر چند شکننده، دستگاه دیپلوماسی آمریکا یک پیروزی به نام خود نوشت و دستگاه دیپلوماسی ایران با همه تلاش ها که کرد و وعده ها که شنید، نتوانست در شورای امنیت رخته ایجاد کند.
اینک اولین نکته باور این اصل است که آن چه رخ داده، ناکامی روشی است که از هنگام روی کار آمدن دولت جدید بر سیاست خارجی ایران حاکم شد، مجموعه به هم پیوسته ای که قطعنامه های شورای امنیت و دیگر واکنش ها در جمع مسلمانان عالم و کشورهای اروپا و آسیا نشان داد که پیش برد با این روش ها ممکن نیست و هزینه ای احتمالا بیش تر از آن دارد که پرداخت آن را توجیه کند. اینک باید با قبول فضای موجود، و پذیرش تغییر روش ها، با برنامه ریزی دقیق تری کار را از نقطه جدید پی گرفت. دیپلوماسی، علم ممکن کردن غیرممکن هاست. فقط آن ها که به روش ها قدوسیت می بخشند خود را از نرمش و انعطاف دیپلوماسی محروم می کنند.
در روزهای اول بهار امسال، درست سر بزنگاه، رسانه های جهانی سرگرم بحث و تفسیر خبر دستگیری ملوانان بریتانیائی در آب های خلیج فارس شدند، و این امر هم فرصت بازنگری به مدیریت سیاست خارجی ایران داد و هم نظام اطلاع رسانی جهانی به جای تاکید مدام بر شورای امنیت و قطعنامه هایش، به تهران و تصمیم هایش کشانده شد که از اولی جز شکست ایران نتیجه نمی گرفتند و از دومی، اگر خطای پخش اعترافات – آن هم سه بار – نبود می شد گفت که مردم جهان از بحران ملوانان جز قدرت و صلابت ایران در نیافتند.
در میانه کار و در چند روز گذشته این نگرانی حادث شده بود که مبادا تصمیم گیرندگان به شاگرد باران ساز چینی شباهت برند.
شاگرد باران ساز چینی بعد از سال ها خدمت استاد، به گفته یک مشتری وسوسه شد که خود دکه باران سازی بگشاید. به جای یک یوآن، نیم یوآن گرفت و ورد باران خواند. روستائیان که به روستایشان رفتند دیدند باران چنان می بارد که گوئی آسمان به زمین دوخته شده. شادمان شدند. اما صبح شد و باران سر ایستادن نداشت. و کم مانده بود که سیل جاری شود و همه مزرع را آب ببرد. سراسیمه به هر شکل بود خود را به باران ساز رساندند. در خانه او که کوفتند. شنیدند که او نیز در خانه استاد می کوبد. و آن جا التماس می کند که استاد مرا ببخش. من خام طمع ندانستم که دو ورد در کار است یکی آن که باران می سازد و دومی آن که به باران فرمان ایست می دهد. فقط اولی را از تو یاد گرفتم.
در حکایت جنگ هشت ساله، و اشغال سفارت آمریکا، و چه بسا چند کار دیگر جهانیان دانستند که ایرانیان در طراحی موقعیت های ویژه و فرصت ها چربدستند. اما به همان نسبت ورد دوم نیاموخته، ورد اول بر زبان جاری می کنند. اگر هم این برای کسانی که بی ترمز و بی دنده عقب مانده اند ناگزیرست، برای جامعه ای که عاقل و دانا بسیار دارد، غریب می تواند بود.
وقتی کار ملوانان بریتانیائی به درازا کشید، کسانی بیمناک شدند که مبادا جز کار اصلی که پرونده هسته ای است، در این ماجرا هم که “تایم اوت” ی بود، باز ورد دوم از یادها رفته باشد. اما آزادی آنان در سیزدهم روز با تمهیداتی که به کار گرفته شد، نشان داد که اگر هم کسانی این ورد را ندانند عاقلان در جهان بسیارند که آن را در گوششان خواهند خواند.