روباه مکار و گوزن شاخدار

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

روباه مکار پس از سالها که به عنوان نگهبان اول جنگل به فعالیت قانونی و غیر قانونی می پرداخت، بالاخره به اتهام قتل هفت خرگوش که به سرعت می دویدند، دستگیر شد و در کمال احترام به اتهام قتل عمد محاکمه شد. گرگ همکار معروف به گرگ عادل که به عنوان قاضی ریاست دادگاه را برعهده داشت، صبح زود جلسه علنی دادگاه را تشکیل داد. اما کلاغ های خبرنگار در جنگل می گشتند و دنبال محل تشکیل جلسه بودند. قاضی گفته بود جلسه علنی است، اما چون طبق ماده ۲۳۸ قانون، دادگاه موظف نیست محل تشکیل جلسه را رسما اعلام کند، بنابراین حتی اگر هیچ کسی هم در دادگاه نباشد به ما ربطی ندارد، چون جلسه علنی است.

اعضای هیات منصفه شامل هفت روباه به ترتیب روی صندلی نشستند. و همه با هم به قاضی گفتند: السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

قاضی چنان نگاهی به آنها کرد که یکی یکی استعفای شان را نوشتند و از در پشتی دادگاه بیرون رفتند. قاضی لبخندی زد.

دادستان، روباه پیری به نام پیرکاردان ( پیرکاردن سابق) که پسرخاله متهم و پسر عموی قاضی بود. او به قاضی سلام کرد: السلام علیکم یا قاضی

قاضی گفت: سلام پسرعمو جان

وکیل مدافع متهم هم افزود: السلام علیک یا قاضی

قاضی گفت: سلام و زهرمار. دیشب با هم یک ساعت حرف زدیم. اینجا من بیطرف هستم. اگر به سلام کسی پاسخ بدهم حتما باید مظلوم باشد. در حالی که هنوز نیم ساعت به اثبات بی گناهی موکل شما باقیمانده است.

گوزن هم که وکیل مدافع خرگوش های مقتول بود، گفت: سلام آقای قاضی

قاضی گفت: سلام بر وکیل مدافع، شما حق نداری با شاخ در دادگاه باشی. طبق ماده 257 دادگاه، حمل شاخ به عنوان آلت جرم ممنوع و شاخ شدن در دادگاه مجازات دارد.

بعد قاضی با چکش روی تنه درخت کوبید و گفت: گوزن شاخدار به عنوان مجرم به دلیل دخالت در روند دادرسی، حضور مسلحانه در دادگاه، دشمنی با قوه قضائیه و مخالفت با قوانینی که من قصد دارم در ماه آینده تصویب کنم، دستگیر شده و عالیجناب روباه سوم به عنوان وکیل تسخیری وظیفه دفاع از مقتولین را به عهده دارد.

در همین موقع منشی دادگاه گوزن را از دادگاه خارج کرد و عالیجناب روباه سوم بر صندلی وکیل مدافع نشست.

پیرکاردان به عنوان دادستان گفت: من اولین شاهد را احضار می کنم. موش کور اولین شاهد ماست.

وکیل تسخیری گفت: همه می دانند که موش کور، کور است. او نمی تواند شاهد خوبی باشد.

قاضی گفت: مسائل خصوصی و شخصی موش کور به ما مربوط نیست. مهم این است که موش کور احساس می کند وقایع را دیده است و می تواند شهادت بدهد، چون خودش و ما قبول داریم.

موش کور بر صندلی نشست. دادستان از او پرسید: در مورد کشته شدن هفت خرگوش توسط روباه مکار هر چه دیدی بگو.

موش کور گفت: من چیزی ندیدم، البته می دانم که روباه مکار گناهکار نیست، ولی چون ندیدم فقط می توانم با قلبم شهادت بدهم.

دادستان گفت: من می خواهم چند شاهد دیگر را احضار کنم.

قاضی گفت: شاهد دیگری که کور نباشد نداریم، اما پنج روباه کلاهبردار داریم که قبلا محکوم شدند و در زندان ثابت کردند حیوانات خوبی هستند و حاضرند شهادت بدهند.

اولین روباه کلاهبردار در جایگاه شهود قرار گرفت و گفت: من با چشم خودم ندیدم که روباه مکار خرگوش ها را کشته باشد، چون در آن زمان من در زندان بودم و نتوانستم در صحنه قتل حاضر شوم، البته ممکن بود در صحنه باشم و بتوانم ببینم، ولی خودم ندیدم.

چهار روباه کلاهبردار دیگر هم در جایگاه حاضر شدند و شهادت دادند که چون در زندان بودند هیچکدام ندیدند که روباه مکار مرتکب قتل خرگوش ها شده باشد.

دادستان گفت: البته چند شاهد دیگر هم در مراحل مقدماتی بودند که من می توانم آنها را احضار کنم.

گرگ قاضی گفت: متاسفم، آن سه خرگوش که می خواستند شهادت بدهند، سه شب پیش برای شام به خانه من آمدند و چون خیلی خرگوش های بامزه ای بودند آنها را خوردم.

دادستان گفت: البته جناب قاضی! من فکر می کنم شاهد دیگری نیست. رای را صادر کنید.

قاضی گفت: بهتر است اعضای هیات منصفه اگرچه در جلسه نبودند، ولی حتما برای صدور رای بیایند تا من براساس نظر عموم اهالی جنگل نظر داده باشم. من که نمی توانم بدون نظر نمایندگان جامعه حیوانات نظر بدهم.

هیات منصفه وارد شدند و بر صندلی خود نشستند، و پس از ده دقیقه مشورت رای خود را چنین صادر کردند: « براساس شواهدی که ارائه شد و مدارک معتبری که دیدیم و اعترافات شخص قاتل، ما به این نتیجه رسیدیم که وی کاملا بی گناه است، اما صدور چنین حکمی هیچ فایده ای ندارد. پس او را به اشد مجازات محکوم می کنیم. چون در غیر این صورت به محض اینکه آزاد بشود همه او را به عنوان قاتل خواهند شناخت و هیچ کس نه به او کاری خواهد داد و نه به جناب قاضی و حضرت شیر و بقیه اعتماد خواهد کرد. به همین دلیل او را به اشد مجازات محکوم می کنیم. او باید ده سال در زندان بماند، که چون رفتارش براساس گفته نگهبانان زندان در آینده خوب خواهد بود، پس از گذراندن نصف مدت، بعد از پنج سال آزاد خواهد شد. ضمنا در جشن همین امسال هم زندانیان باید عفو شوند که این عفو به دلیل خدمات بی شائبه روباه مکار شامل حال او خواهد شد و او تا سه ماه دیگر آزاد خواهد شد. ضمنا با توجه به رفتار خوبی که متهم با بازجویان داشته است و همچنین مشکلات همسر و فرزندش، به او سه ماه تخفیف می دهیم. اما بخاطر اینکه این دادگاه مورد احترام جامعه عزیز حیوانات جنگل باشد، او را محکوم می کنیم که تا ده سال دیگر حق ندارد به قضاوت بپردازد. چون خودش هم گفته است که دیگر از این کار خسته شده است.

قاضی گفت: ضمن قدردانی از اعضای هیات منصفه، من این رای را کمی شدید دانسته و معتقدم با توجه به اینکه اعتماد مردم به اندازه پنج سال هم کافی است، روباه مکار را به پنج سال محرومیت از قضاوت محکوم می کنم.

جلسه دادگاه به پایان رسید و قاضی و دادستان و اعضای هیات منصفه و شاهدین تسخیری متهم را برسر دست بلند کردند و به جنگل بردند.

نتیجه گیری اخلاقی: هیچ گرگی قبل از خوردن خرگوش او را با ترازوی عدالت وزن نمی کند.

نتیجه گیری غیراخلاقی: تا وقتی چشم های فرشته عدالت با دستمال بسته است، نگران برگزاری جلسات دادگاه نباید شد.

نتیجه گیری ادبی: این داستان اقتباس شد از جیمز تربر