ای فقیه از بهر الله علم عشق آموز تو
زانکه بعد از مرگ حل و حرمت و ایجاب کو (مولانا / کلیات شمس)
بهرام بیضایی فیلمنامهای نوشته است با عنوان “روز واقعه” که توسط شهرام اسدی در قالب فیلم بلند سینمایی تصویر شده است. داستان، ماجرای جوانی نصرانی است که در جریان عروسی خود با “راحله” ندایی میشنود که او را به یاری فرا میخواند. جوان نصرانی درپی این ندا، بیابان به بیابان و واحه به واحه به جستوجو بر میخیزد تا عصر عاشورا به صحرای کربلا میرسد. جنگ پایان یافته است و او حقیقت را در زنجیر و پاره پاره بر خاک و بر سر نیزهها میبیند. پس از بازگشت به عروسی، در پاسخ به مردم و مهمانان که از او علت این برآشفتگی وترک مراسم عروسی را میپرسند میگوید: “همهی حجت مسلمانی ِ من حسین بن علی است”.
از خواب که برخاستم طبق عادت مالوف سری به فضای مجازی زدم تا از اخبار روز مطلع شوم.
“آیت الله حسینعلی منتظری در گذشت”.
تا لحظات زیادی اشک و بیتابی رخصت سر زدن به خبرگزاریها و مطلع شدن از صحت و سقم خبر را از من گرفت. متاسفانه خبر درست بود.
آیت الله برای من و بسیاری، سمبل اخلاقمداری و شرافت در عالم سیاست است. عالم سیاستی که در آن بسیاری از روشنفکران و فعالان سیاسی حاضر به قبول و پذیرش خطای خود نیستند، او همواره بزرگترین منتقد خویش بود. ایشان در چند قدمی تکیه زدن بر مسند ِ بیرقیب قدرت مطلق در اعتراض به اعدامهای سال 1367 ، لقای قدرت را به عطایاش بخشید و از گفتن سخن حق دریغ نکرد. آیت الله، بصیرت در نظر را با شجاعت در عمل پیوند زد. پیوندی که ارمغاناش سالها حصر خانگی و بیش از بیست سال خانهنشینی بود. او با صراحت اعلام داشت که مرادش از جمهوری اسلامی و تئوری ولایت فقیه که خود از بنیانگزاران آن به شمار میرفت، این نبود که امروز به آن رسیدهایم. گفت که تسخیر سفارت آمریکا در آبان 1358 منفعتی برای مردم ایران به دنبال نداشته است. اشغالی که او از مدافعان آن بود. ایشان گفت که مرادش از ولایت فقیه نوع حکومتی بوده است که رهبرانش با رای مستقیم مردم مشروعیت مییابند. او به در بند کشیده شدن زندانیان سیاسی و عقیدتی همواره معترض بود. از حقوق اقلیتها سخن می گفت. از تضییع حقوق شهروندی بهاییان و دیگراقلیت های دینی ابراز ناراحتی مینمود و برای نخستین بار در تاریخ فقه به جای حقوق مومنان از حقوق بشر سخن بر زبان آورد. او نگران آن نبود که گذشتهی سیاسی و علمی و فقاهتی خود را با بیان نظریات جدید و متفاوت از گذشتهی خود، به چالش و نقد بکشاند.
برای نسل جوانی چون من که دینداریاش، مدیون منابر و مساجد فقها نیست، آیت الله منتظری یک استثنا است.
برای نسل من که دبن و میراث معنویاش را وامدار بزرگانی چون مولانا و سنایی و حافظ و غزالی و … است، فقیه همان است که”لقمهی شبهه” (1) میخورد و “پشمینهپوشی تند خو” (2) است که بویی از عشق نشنیده و همهی نصیحت و وصیتاش آن است”که عشق مباز” (3). هم اوست که در انباناش جز “عجب و نماز” (4) هیچ نیست و کار و کسبش همه “حل و حرمت و ایجاب” .
در این میان اما آیت الله منتظری نادرهای کمنظیر است. او است که فقهاش راه بر عشق نبسته است و تفقهاش به دنبال کرامت انسان و حقوق بشر روان است. برای نسل من که امتزاج نامیمون دین و دولت، حرمت معنویت - که ذات دینداری است-را مشوش کرده است و کارامدی ِ دولت را مخدوش، آیت الله نوید دهندهی سرزندگی ِ اخلاق و معنویت است.
مانند جوان نصرانی ِ تازه مسلمان شدهی فیلم “روز واقعه”باید بگویم:
“حجت مسلمانی من آیت الله حسینعلی منتظری است. “
روحش قرین رحمت پروردگار باد.
——-
(1) صوفی شهر بین که چون لقمهی شبهه می خورد / پاردمش دراز باد آن حیوان خوش علف . حافظ
(2) پشمینه پوش تند خو کز عشق نشنیدست بو / از مستیاش رمزی بگو تا ترک هشیاری کند. حافظ
(3) اگر فقیه نصیحت کند که عشق مباز / پیالهای بدهش گو دماغ را تر کن . حافظ
(4) زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز / تا تو را خود زمیان با که عنایت باشد. حافظ