تا در همه جهان یکی زندان هست

نویسنده

sefrian.jpg

محمد صفریان

عصر روز جمعه، دوازدهم سپتامبر، سالن اجتماعات ساختمان پولیش سنتر لندن پذیرای عده ای از ایرانیان و ‏فعالین سیاسی ایرانی بود، تا پس از بیست سال، دیگر بار یاد و خاطره جانباختگان کشتار جمعی شهریور 67 را ‏در کنار یکدیگر زنده کنند.‏

مراسم روز جمعه با یک دقیقه سکوت آغاز شد و سپس در نخستین قسمت برنامه فیلم “گلزار خاوران ” پخش شد ‏که گزارش گونه ای بود از مراسم شانزدهمین سالگرد قربانیان شهریور 67. ‏

cherikhayekhavaran.jpg

عکس: محمود احمدی

پس از پخش فیلم گلزار خاوران، نامه دسته جمعی عده ای از فرزندان این جانباختگان، قرائت شد. نامه ای خطاب ‏به کوفی عنان دبیر کل وقت سازمان ملل که در آن از وی خواسته شده بود تا از مسئولین و رهبران سیاسی ایران، ‏در باره علت این فاجعه انسانی سوال شود تا همگان بدانند عزیزان و جوانانشان را به خاطر ارتکاب کدامین جرم ‏و گناه از دست داده اند. در این نامه سر گشاده همچنین از مسئولین خواسته شده بود لیست کاملی از قربانیان این ‏فاجعه را به جوامع حقوق بشری ارائه کنند.‏

قسمت بعدی برنامه به سخنان منیره برادران، فعال سیاسی و نویسنده کتاب “حقیقت ساده” اختصاص داشت. خانم ‏برادران سخنانش را با ارائه آماری از کتابهای “خاطرات زندان”، که تا کنون به رشته تحریر در آمده اند آغاز ‏کرد و با بیان خاطراتی از دوران زندان ادامه داد. او با اشاره به اینکه کتاب “فراموشم نکن” نوشته عفت ماهباز، ‏سی و پنجمین کتاب چاپ شده در باره خاطرات زندان[ در دوره جمهوری اسلامی] و نوزدهمین کتابی است که ‏توسط زندانیان زن به نگارش در آمده، اظهار داشت: “… هر کتاب جدیدی که در زمینه ادبیات زندان به قفسه ‏کتابهایم اضافه می شود، به او خوش آمد می گویم… چرا که آنها مانند “جدیدی ها” هستند. مانند جدیدی های ‏زندان. “جدیدی” کسی بود که به بند اضافه می شد و ما پس از کنجکاوی های اولیه در باره علت دستگیری او، ‏جایگاهش را در اتاق مشخص می کردیم…. مرزی بود بین ما و آنها. ما برای آنها “دیگری” به حساب می آمدیم و ‏آنها برای ما. تا جایی که داشتن زندانبان و شکنجه گران مشترک هم، هیچگاه نتوانست این مرزها را از بین ببرد و ‏این مرزبندی ها تا به آخر ادامه داشت… اما من در قفسه کتابهایم این مرزها را بر هم ریخته ام. امروز “فراموشم ‏نکن” ماهباز، آمده است و کنار “زیر بوته های لاله عباسی” نسرین پرواز نشسته است…“‏

وی سپس به نقل پاره هایی از کتاب فراموشم نکن پرداخت و نشانه های این نگاه عمومیت یافته را از متن کتاب ‏برشمرد. ‏

سخنان خانم برادران، پایان بخش قسمت نخستین برنامه بود و به حاضرین مجالی داد تا در وقت تنفس با کنجکاوی ‏بیشتری صفحات کتاب را ورق بزنند.‏

قسمت دوم برنامه با اجرای داستانک هایی از کتاب آغاز شد که در این قسمت عده ای از جوانان که در تجربه های ‏تئاتر دانشجویی لندن حضوری همیشگی دارند، با همراهی صدای راوی( عفت ماهباز) به اجرای قسمتهایی از ‏خاطرات چاپ شده در کتاب بپردازند. ‏

داستانک واپسین حکایتی از “چگونه سیاسی شدن” ماهباز بود که در آن راوی با بیان جملاتی ساده و فشرده، ‏تجربه سالهای 53، تا 69 را برای مخاطبان شرح می داد. راوی در ابتدای این داستانک چنین گفت: ‏

‏”… سال 53 بود که یک روز مدیر دبیرستان مرا صدا کرد و من را به همراه یکی از همشاگردی هایم به ساواک ‏لاهیجان فرستاد. در ساواک لاهیجان ساعات متمادی بازجویی شدم. آنقدر به خاطر دارم که می دانستم در آن موقع ‏باید دروغ بگویم و حرفی از صمد بهرنگی، فروغ و رمان هایی که خوانده بودم نزنم. بعد از آن روز، خبر این ‏واقعه در شهر کوچکمان، لنگرود، مانند بمب ترکید و پس از آن پسرهای شهر مرا «دختر چریکی» صدا می ‏کردند و من بدون اینکه بدانم چریک یعنی چه، از این لقب خوشم می آمد و انتظار روزی را می کشیدم که به ‏تهران بروم و به چریک ها بپیوندم…“‏

ماهباز، پس از بیان این جملات به بیان سابقه آشنایی اش با همسرش رسید که در جریان اعدام های سال 67 بر ‏سر دار رفت. او ادامه داد: “… وقتی با مرخصی ده روزه ام موافقت شد، نمی دانستم بدون او چه باید بکنم، در ‏تمام این مدت به آن جاهایی می رفتم که با او خاطره داشتم. خانه کوچکمان در میدان بیست و پنج شهریور، خانه ‏خواهرم که مراسم عقدمان آنجا برگزار شده بود و… روزی به قله توچال رفتم و آن بالا اسم شاپور و دیگر ‏عزیزانی که در این راه از دست داده بودم را بر تخته سنگی کندم و همان جا به خودم قول دادم، روزی تمام آنچه ‏در زندانهای جمهوری اسلامی بر من و امثال من گذشته است را بنویسم…“‏

بخش بعدی برنامه به شعرخوانی اسماعیل خویی اختصاص داشت، وی که در تمامی سالهای تبعید ادبی اش، ‏هیچگاه نتوانسته است به سیاست بی اعتنا باشد، این بار پیرامون “شادی” و “آزادی ” چنین گفت:‏

با یک دل غمگین به جهان شادی نیست

تا یک ده ویران بود آبادی نیست

تا در همه جهان یکی زندان هست‏

در هیچ کجای عالم آزادی نیست

پایان بخش برنامه جمعه شب نیز، ترانه خوانی بانو صوفیا، هنرمندی از آمریکای جنوبی بود که ترنه هایی از ‏‏”ویکتور خارا “ شاعر مبارز و آزادی طلب شیلی را با همراهی ساز گیتار اجرا کرد.‏