باز تفکیک جنسیتی، باز تفکیک جنسیتی، این رشته مثل اینکه تا ابدالآباد سر دراز دارد و اتفاقا یک سردرازش هم دست شجونی بازیگر مرد فیلمهای پورنوی ساواک قبل از انقلاب است. شجونی گفته است: “بی حجاب ها پیرمرد نود ساله را هم از خود بی خود می کنند.” یعنی ببین در ذهن این معلم اخلاق چه استریپ باری شب و روز باز است. وی گفته: “وقتی یک جوان با ۵۰ هزار تومان مشکلش را حل می کند، چرا ازدواج کند؟” معنی این حرف این است که انسان زائده ای است دور آلت تناسلی اش و کلا ازدواج، شرکت در کنسرت، رفتن به خیابان و هر کاری که هر جوانی می کند، بخاطر غرایز جنسی اوست. یعنی آدم چقدر باید بیمار روانی باشد که چنین تصوری از بقیه آدمها داشته باشد. ادامه همین سردراز رشته در دست آیت الله علم الهدی در مشهد است که درست در همان روزی که یک هواپیما سقوط کرده و ۴۲ مسافر در آن کشته شدند، نوری از خودش ساطع کرده و فرموده که “وضعیت حجاب مهمانداران در داخل هواپیما مناسب نیست.” این شد حرف حسابی! اصلا مهم نیست هواپیما سقوط کند، یا مردم در هواپیما دائم از ترس بلرزند، مهم این است که حجاب مهمانداران در هواپیما درست باشد. و اصلا فرودگاه هم باید فرودگاه اسلامی باشد….. فکر می کنید شوخی می کنم؟ اصلا. علم الهدی گفته: “فرودگاه باید به گونه ای باشد که مسافر با ورود به آن احساس کند وارد حرم امام رضا شده است.” یعنی باید چطور باشد؟ باید قبل از ورود به هواپیما مردم کفششان را بکنند و آن را به مهمانداران مسئول کفش تحویل بدهند، بعد باید راست راست بدوند به طرف صندلی ها، بعد صندلی ها را در حالی که همدیگر را هل می دهند، محکم بگیرند و شروع کنند به گریه کردن و نذر کنند و پول پرت کنند کف هواپیما. بعد از پرواز هم اگر زنده ماندن باید عقب عقب از هواپیما خارج بشوند و بروند شاندیز کباب شیشلیک بخرند. توی محوطه فرودگاه هم مهر و تسبیح و عطر مشهدی برای سوغات بخرند. این هم راه حل مفید برای مشکلات هوایی. آن وقت بگوئید اسلام برای همه مشکلات راه حل ندارد.
سر دیگر رشته دراز دست انصار حزب الله است که الان زین کرده اند که حتما با موتور بریزند به خیابان و مزاحم بانوانی شوند که از نظر آنها بی حجاب هستند و وحشت ایجاد کنند. البته روح الله جمعه ای رئیس مرکز اطلاع رسانی وزارت کشور گفته که “دولت گرفتار عملیات روانی و فضاهایی که برای بحران ساخته می شود، نخواهد شد.” و تاکید کرده که “ وزارت کشور به انصار حزب الله و هر گروه دیگری هشدار می دهد که باید در چارچوب قانون حرکت کنند.” ممنون از برادر جمعه ای به دلیل این اقدام مثبت شان. البته اقدام مثبت تری که دیروز رخ داد همین بود که وبسایت مجلس گزارش “ل=انحرافات جنسی” را حذف کرد و با این اقدام بسیار سریع و هماهنگ، مشکل روابط جنسی دختران دبیرستانی از بین رفت و ۱۷ درصد دانش آموزی که با همجنس رابطه دارند به صفر رسید و سن روسپیگری در تهران که به پانزده سال رسیده بود، نه تنها به سی سال رسید، بلکه اساسا دیگر روسپی در تهران نداریم. واقعا وقتی می شود به این سادگی مشکلات اجتماعی را حل کرد، چرا غربی های احمق همین کار را نمی کنند. همین که هیچ گزارشی از مشکلات اجتماعی نباشد دیگر مشکلی نخواهد بود.
استدلال سردار
در جهت حل کامل همین مشکلات سردار طلایی نایب رئیس شورای شهر تهران هم همت کرد و ته مانده مشکلات تفکیک جنسیتی را حل کرد. طلایی دیروز در دفاع از طرح تفکیک جنسیتی در شهرداری تهران دلیلی آورد که مثل بحران قاطع، با صد کیلو استدلال توی سر همه مخالفان تفکیک جنسیتی خورد. وی گفت: “یکی از دلایل تفکیک جنسیتی شرایط سخت مدیران در زمان استراحت برای منشی های زن است.” یعنی وقتی وسط کار یک مدیر مرد که طبیعتا مثل همه دنیا وسط ساعت کاری توی اتاق کارشان می خوابند، منشی زن برای اینکه توی اتاق برود، مشکل جدی دارد. چون طبیعی است که رئیس بلافاصله با او روابط بی ناموسی برقرار می کند. اگر هم زن منشی وارد اتاق نشود که نمی شود، حتما باید بشود. به همین دلیل هم به جای اینکه به آن رئیس مرد بگوئیم: آقای محترم! اداره که جای خوابیدن و استراحت کردن نیست. برای خوابیدن لطفا تشریف ببرید منزل، باید منشی های زن را اخراج کنیم تا خودشان تبدیل بشوند به منزل. آقای طلایی ادامه داده که: “آیا پدری راضی به این هست که دخترش منشی آقایی بشود که صبح تا آخر شب منشی این آقا باشد؟” به نظر شما این جمله به قول سروش رضایی سوریلند “چن تا لایک داره؟” خوب! یعنی چی؟ مثلا پدر یک دختر که منشی اداره است، باید بگوید دخترم فقط از ساعت ۸ صبح تا ۱۲ ظهر می تواند منشی باشد. یا مثلا دخترم از ساعت ۸ صبح تا چهار عصر منشی این آقا می تواند باشد. و اصلا چه معنی دارد که رئیس یک اداره چنان موجود غیرقابل اعتماد و بیماری باشد که منشی اش برای کار در آن اداره امنیت نداشته باشد. برادر من! آقای شجونی! آقای علم الهدی! برادر انصار حزب الله! آقای طلایی! یک چوب کبریت گرفتی دستت می زنی توی سر این شتر که چرا شتر کوهان دارد و من با دیدنش مشکل پیدا می کنم. چهل میلیون نفر زن ایرانی را که نمی شود اتو کشید که همه بدنشان مثل پارچه صاف بشود، تو بیماری، برو خودت را درمان کن.
مالکی می رود، حیدرعبادی می آید
ظاهرا داستان عراق دارد جدی می شود و آن اراده گم شده ای که باعث شده بود تروریست های داعش شلتاق کنند و سر ببرند و هیچ کس از جایش تکان نخورد، دارد برمی گردد. “فواد معصوم” رئیس جمهور عراق، “حیدر عبادی” از اعضای مجلس این کشور را برای تشکیل کابینه معرفی کرد. براساس اطلاعاتی که من دارم حیدرعبادی مثل بسیاری از عراقی ها که نخبه های ریاضی و مهندسی برجسته در جهان هستند، از متخصصان برجسته این کشور بوده و تحصیلکرده انگلیس و دانشگاه تکنولوژی بغداد است و سالها از کشور فراری بود و دو برادرش هم در دوران صدام کشته شدند. خودش هم با وجود داشتن یک شغل بسیار موفق در لندن بعد از سقوط صدام حسین به بغداد برگشت و در اغلب دولتهای پس از سقوط صدام فعال بود.
این پیشنهاد براساس تصمیم گیری ائتلاف ملی عراق بود که قبل از این نوری مالکی را به عنوان نخست وزیر معرفی کرده بود. مالکی هم مثل آدمهای بی مسئولیت فورا اعلام کرد که فواد معصوم را به دادگاه می کشد و بلافاصله در همان ساعات نیمه شب دیشب نیروهای طرفدار خودش را در بغداد در مناطق حساس از جمله منطقه الخضرا مستقر کرد و بوی جوی کودتا در بغداد پیچید. ولی جان کری ساعاتی بعد با مالکی تلفنی گفتگو کرد و گفت: “داداش! بیخودی مانع شکل گیری یک راه حل نشو.” یعنی آدم می ماند در عقل آدمی مثل مالکی که یک طرف کشورش دست داعش است که سر می برند و چهل نفر چهل نفر تیرباران دسته جمعی می کنند و کردهای ایزدی در کوه از گرسنگی می میرند و نصف کشور قانونش دایورت شده به صدراسلام، آن وقت این برادر مسئول به جای اینکه به فکر نجات کشورش باشد، بغدادش خراب است و در همان بغداد خراب قصد دارد که رئیس جمهور را به دادگاه قانون اساسی بکشد. بگو اصلا تو قانون را به من نیشان بده؟ قانون اصلا کی هست؟ در همین حال آمریکا هم که تا چندی قبل تمام محموله های سلاح و کمک نظامی را از طریق دولت مرکزی به کردستان می داد، برای اولین بار محموله سلاح را مستقیما به بارزانی تحویل داد. بارزانی هم که به نظر می رسد حالش در هفته گذشته بهتر شده، همین یکشنبه نامه ای به حسن روحانی نوشت و از کمکها و حمایت های جمهوری اسلامی تشکر کرد که در این شرایط سخت و بحرانی به کردها کمک کرده. ظاهرا در این مدت هم ایران به کردستان کمک رسانی کرده و هم از زمین ایران محموله های کمک ترکیه برای کردستان ارسال شده. خیلی هم عالی. هر دولتی که در جنگ مردم عراق اعم از کرد و عرب و شیعه و سنی و ایزدی و مسیحی با داعش از آنان حمایت کند، کار خوبی کرده است.
آنتونوفی که باقی نمانده نباید پرواز کند
سازمان هواپیمایی کشوری براساس دستور رئیس جمهور، پرواز آنتونوف را کلا ممنوع کرد. البته خیلی کار خوبی کرد. ولی حالا فرض کنیم که این کار را نمی کرد، چه اتفاقی می افتاد؟ تقریبا هیچ. مطمئنم که هیچ آنتونوفی از فردا سقوط نمی کرد. چون آنتونوفی باقی نمانده که پرواز کند و وقتی هم هواپیمایی پرواز نکند، قاعدتا سقوط نمی کند. همین حرف را وزیر راه گفته است که جز آنتونوف هایی که قبلا سقوط کرده بود، ما کلا پنج آنتونوف داشتیم که چهار هواپیما خراب بودند و قطعه نداشتند و تنها هواپیمایی بود که پرواز می کرد که آن هم سقوط کرد. البته بهبهانی وزیر راه کابینه احمدی نژاد پنج سال قبل که این هواپیماهای دسته بیل ساخته شد و احمدی نژاد هر روز از یک پیروزی علمی و تکنولوژی خبر می داد و از موشک و کشتی و ماهواره و فضاپیما و گوسفند هسته ای و تولید گاو دیجیتال از طریق مهندسی نانو بیولوژیک استفاده می کرد، وزیر راهش گفته بود: “هواپیمای ایران ۱۴۰ حتی از فوکر هم بهتر است و حاضرم کتبی بنویسم.” و گفته: “من خودم بیست بار با این هواپیما پرواز کردم و از آن خیلی راضی بودم.» بعد که یکی از همین ایران ۱۴۰ ها سقوط کرد، اعلام کرد: “من منظورم این نبود که از فوکر بهتر است، منظورم این بود که از توپولوف بهتر است” کلا بهبهانی زبانش می گیرد و موقعی که می خواهد بگوید “ توپولوف” می گوید “ فوکر” اصلا هم نباید مسخره اش کرد، بالاخره هر کسی عیبی دارد. شما باشید چنین آدمی را مسخره می کنید؟ بگذریم که مسخره کردن دولت قبلی یکی از تفریحات دلچسب مردم است، ولی ربطی به این ندارد که وقتی هواپیمایی در زمان دولت روحانی سقوط می کند، مسئول این اتفاق فاجعه بار همین دولت موجود است. باید وزیر راه کنونی عقلش می رسید و جان مردم را با استفاده از هواپیمای غیراستاندارد به خطر نمی انداخت. به این نکته هم توجه کنید که این شترمرغ ایران ۱۴۰ که پدرش اوکراینی است و مادرش ایرانی، وقتی پرواز می کند، اسمش را می گذارند ایران ۱۴۰، وقتی سقوط می کند اسمش می شود آنتونوف، یعنی ما ته ته ته استعداد در فن آوری زبانی هستیم.
به جهنم که به بهشت می برید
نزد نزد نزد نزد نزد نزد، یک کلمه حرف نزد وقتی دلواپس ها جلسه برگزار کردند و هر چه دلشان خواست در مورد دولت و گروه مذاکره گفتند. نزد نزد نزد نزد ، حرف نزد، یک کلمه حرف نزد، وقتی اجلاس خط قرمز برای مذاکره برگزار کردند، هیچ حرفی نزد، نزد و نزد و نزد و حرف نزد، آمممما وقتی هم حرف زد واقعا حرف زد. روحانی به دلواپس ها گفت: “به جهنم که از مذاکره می ترسید، می گویند می لرزیم، بروید یک جای گرم برای خودتان پیدا کنید.” بعد هم گفت: “عده ای به ظاهر شعار می دهند ولی بزدل سیاسی هستند.” و توضیح داد: “تعامل هراسی و مذاکره هراسی و مفاهمه هراسی غلط است.” البته وقتی آقای روحانی رئیس جمهوری که ما به او رای دادیم این حرف ها را زد، کلی دلمان خنک شد، اصلا شش هفت ماه بود که مثل خناق گیر کرده بود توی گلوی مان و نمی توانستیم حرف بزنیم. جیگرمان حال آمد، ولی بعد از اینکه به اندازه کافی خنک شدم فکر کردم، آیا اصولا زبان و ادبیات و لحن روحانی همین است؟ رئیس جمهوری که با آرامش و لبخند بخوبی سیاست هایش را پیش می برد، چه نیازی دارد که از ادبیاتی استفاده کند که مناسب آدمهای عصبی و زود از جادررو و واکنش سریع است. اصولا همین شیوه لبخند و آرامش و کار کردن و حرف نزدن، موجب پیروزی و اعاده قدرت اعتدال گرایان شده. و اصولا همین است که وقتی آدم دلش خنک می شود، به جای اینکه کل گفتار دیروز روحانی که شاید مهم ترین گفتار او در شش ماه اخیر بود، بخواند و بداند، به همین جمله دل خنک کن توجه می کند. البته وب سایت روحانی عبارت “به جهنم را از این خبر حذف کرد و کار خوبی هم کرد. به نظرم دولت با همین فرمان که دارد می رود، پیش برود خوب است. در یک هفته قبل تقریبا اغلب وزرای کابینه سعی کردند که چه با تصمیمات و کارهای شان و چه با گفتارشان موقعیت دولت را به ثبات بیشتر نزدیک کنند. روحانی گفته: “دولت اهل شعار نیست، اهل عمل است.” دستت طلا. فقط یادت باشد که در ایران همیشه دولت می تواند مثل آب خوردن بیافتد به دامن پوپولیسم، گول این یکی را نخور، ولی ایجاد “چرخش” یا اسپین بقول فرنگی ها در جنگ روانی کار هوشمندانه ای است، همین که “دلواپس ها” از شجاعان سخنور تبدیل به بزدل سیاسی بشوند، خوب است، نه اینکه بشوند، بلکه هستند. نکته اینکه لات و لوت ها و اراذل رسانه ای دلواپس مثل رجانیوز که در چند ماه گذشته کوچکترین فحش و نظردادن شان برای کابینه روحانی خائن و ترسو بود، همه اشک شان در جاهای مختلف شان است که چرا روحانی به ما گفت “به جهنم” البته اینکه حذف شد، ولی بیشتر بخاطر این بود که سوز می آد و بهتر است در جهنم را ببندیم. شب بخیر دلواپس جان!
مصباح و بی دینولوژی
نمی دانم چرا مصباح کم کم دارد مرا یاد فرج سلحشور می اندازد، شده مصباح سلحشور. ایشان فرموده که “نجات بی دین مهمتر از نجات تهیدست است.” بعد هم گفته که “هیچ زمانی به اندازه امروز دین در خطر نبوده است.” اصلا به فرض که استاد راست بگوید. هم دین در خطر است و هم نجات بی دین مهم تر از نجات تهیدست است. قبول قبول قبول. یکی دارد در دریای کفر و گناه غرق می شود. شما هم ناجی غریق هستید، بفرمائید. برای اینکه ایشان را نجات بدهید سی ثانیه، نه یک دقیقه فرصت دارید. کم است؟ سه دقیقه فرصت دارید. بعدش می میرد. حالا نه یک دقیقه و سه دقیقه و نیم ساعت و یک ساعت و یک روز و صد روز و یک سال و ده سال، شده سی و هفت سال و دائم تعداد افرادی که دارند غرق می شوند بیشتر می شود. چند سال باید وقت داشته باشید که این غریق را نجات بدهید؟ اصلا شما که برای نجات دادنش می روید او فرار می کند و می رود به انگلیس از دست شما راحت بشود. سی و هفت سال می خواهند سی درصد بی دین های ایران را نجات دهند. بعد از سی و هفت سال تعداد بی دین ها از سی درصد شده هشتاد درصد. استاد من! یا شما اینکاره نیستید، یا غریق نمی خواهد نجات پیدا کند، یا اینکه به شغل ناجی غریق علاقمند شدی و می خواهی در این “بی واچ” جمهوری اسلامی بنشینی کنار آب و تجارت شکر بکنی و پاملا اندرسون را دید بزنی. اسمش را هم گذاشتی فرهنگ. برای همین است که استاد فرموده “عده ای فرهنگ را به گویش و رقص های محلی محدود کردند.” البته این تعریف غلط است. فرهنگ شامل گویش، رقص محلی، سینما، رسانه، ادبیات، آداب و سنن، بازیهای محلی و دهها موضوع دیگر می شود، ولی آن چیزهایی که مصباح می گوید یا اصلا به فرهنگ مربوط نیست، یا به دین شناسی مربوط است یا فلسفه. شما اهل این محل نیستی و آدرس هم بلد نیستی، بیخودی آدرس غلط نده. زت زیاد.