در پی گمانه زنی های ساده انگارانه چند ماه پیش در مورد از سر گیری روابط “شفافی” چون افتتاح دفتر حفاظت از منافع آمریکا در ایران، اکنون تحولات مربوط به روابط تهران – واشنگتن، درست در قالبی پیش می رود که از همان ابتدا پیش بینی می شد: مذاکرات محرمانه.
به تازگی، برخی نمایندگان مجلس در ایران از امکان “گفت و گوهای غیررسمی بین هیات ایران و هیات های دیگر از جمله آمریکا” در حاشیه اجلاس امنیتی مونیخ سخن گفته اند و رییس مجلس با اشاره ای به امکان حضور آمریکا در مذاکرات هسته ای با جمهوری اسلامی تاکید کرده: “اکنون در شرایط متفاوتی هستیم، میتوان هم از ظرف 1+5 برای موضوع هستهیی ایران استفاده کرد و هم ظرفهای دیگر.“ همزمان، منابع معتبر آمریکایی خبر از چهار دور مذاکره محرمانه میان مقامات جمهوری اسلامی با نمایندگان آمریکا در سال 2008 در چهار پایتخت اروپایی داده اند. مذاکراتی که در آنها، علی اصغر سلطانیه نماینده دائمی ایران در آژانس بین المللی انرژی اتمی و مجتبی ثمره هاشمی مشاور ارشد محمود احمدی نژاد حضور داشته اند و موضوع گفت و گو نیز “برنامه هسته ای جمهوری اسلامی” و ”نگرانی های امنیتی” هر دو طرف در کنار مسایل اقتصادی و تجاری و صلح خاورمیانه بوده است. مهم تر این که در واکنش به انتشار اخبار فوق، وزیر اطلاعات دولت نهم حاضر به تکذیب گفت و گو میان مقامات دولت آقای احمدی نژاد و آمریکایی ها نشده و به ذکر این سخن بسنده کرده که ”معنای مذاکره کاملاً مشخص و جدای از طرح برخی مباحث است”. به عبارت دیگر، به باور ایشان آنچه میان نمایندگان دولت های ایران و آمریکا گذشته، “بحث” بوده است ونه ”مذاکره”.
مقایسه آنچه در عرصه “سیاست واقعی” میان ایران و آمریکا در جریان است، با تصوراتی که چند ماه پیش در مورد اقدامات سمبولیکی چون “افتتاح دفتر حفاظت منافع آمریکا در تهران برای تسهیل رابطه میان مردم دو کشور” در جریان بود، حاوی درس های آموزنده ای در باره ماهیت و راه حل های احتمالی بحران تهران - واشنگتن است.
اجازه دهید با هم، پیش بینی شش ماه پیش مان در مورد سمت و سوی تحولات ناظر بر روابط ایران و آمریکا را مرور کنیم؛ زمانی که وقتی وزیر امور خارجه وقت امریکا از تصمیم کشورش برای افتتاح دفتر حفاظت منافع واشنگتن در تهران خبر داد و ریس جمهور ایران موافقت خود را با این ابتکار اعلام کرد و حتی وزارت کشور جمهوری اسلامی برای تامین امنیت دیپلمات های آمریکایی اعلام آمادگی نمود. در آن زمان، تصریح کردیم که هم خانم رایس و هم آقای احمدی نژاد در باره آنچه می گویند اشتباه می کنند و از چیزی سخن می گویند که (حداقل تا زمانی که هر دو بر سر کار هستند) غیر ممکن است. اجازه دهید قسمت هایی از آن پیش بینی را با هم مرور کنیم:
”اگر چه حرکت بر خلاف موج، عمل مطمئنی نیست، ولی نگارنده معتقد است که حضور دیپلماتیک دولت بوش در ایران، اتفاق نخواهد افتاد... حتی اگر سخن گفتن از ارتباط با مردم ایران، یک شوخی بیشتر نبوده و هدف از حضور دیپلماتیک در تهران، چیزی جز نزدیکی به حکومت جمهوری اسلامی نباشد، آیا بهترین روش برای این کار، حضور فیزیکی فرستادگان ایالات متحده در ایران است؟ حتی اگر حکومت جمهوری اسلامی به راستی متقاعد شده باشد که نیازمند مذاکره جدی و مستقیم با آمریکایی هاست، که فرض ممکنی است، چرا باید این مذاکره را به جای بغداد، ژنو، آنکارا،… در داخل ایران انجام دهد؟… در جانب آمریکایی ها هم، مشکل بتوان تصور کرد که در صورت تن ندادن ایران به پیش شرط های استراتژیک بزرگ - از توقف مطلق غنی سازی اورانیوم در کوتاه مدت گرفته تا به رسمیت شناختن اسراییل در دراز مدت- دولت بوش امکان عادی سازی روابط با ایران، در حد گشایش دفتر نمایندگی، را داشته باشد… البته هر پیش بینی، وابسته به زمان وقوع آن است و پیش بینی عدم گشایش دفتر حفاظت منافع آمریکا در ایران نیز، از این قاعده مستثنی نیست. پیش بینی فوق به این معنا نیست که مذاکره دولت های احمدی نژاد و بوش امکان تداوم نخواهد داشت، یا حضور دیپلمات های آمریکایی در ایران، در دوره پس از بوش نیز محال است. اما با توجه به مجوعه عوامل فوق الذکر، به باور نگارنده، ابتکار دولت بوش مبنی بر گشایش دفتر حفاظت منافع آمریکا در ایران، تا زمانی که این دولت بر سر کار است، غیر عملی خواهد بود.” (روز، یادداشت “دفتر حفاظت از منافع افتتاح نمی شود”، 2 مرداد 87)
اکنون، رسیده ایم به همان جایی که از شش ماه پیش قابل پیش بینی بود: دولت بوش، بدون کوچک ترین پیشرفتی در ایجاد یک محل “شفاف” گفت و گو با ایرانی ها، از قدرت کنار رفته است. در عوض، خبرهایی در مورد مذاکرات محرمانه ایران و آمریکا در کشورهای ثالث بر سر موضوعات استراتژیک (چون پرونده هسته ای، بحران خاورمیان و نگرانی های امنیتی طرفین) انتشار می یابد و وعده هایی نیز در مورد مذاکرات بیشتر میان دیپلمات های دو کشور منتشر می شود.
به نفس این مذاکرات، البته نمی توان انتقاد داشت. در واقع، این مذاکرات باید بسیار پیش از اینها شروع می شده و موفقیت آنها، قطعا به نفع هر دو کشور و کل منطقه خواهد بود.
اما مثبت بودن مذاکره دو کشور، هیچ ربطی به این واقعیت ندارد که دولت آقای اوباما، حق ندارد در هنگام انتخاب ”زمان” شروع مذاکرات رسمی با ایران، تاثیرات این تصمیم بر معادلات داخلی ایران را نادیده بگیرد.
اکنون، حدود پنج ماه به انتخابات ریاست جمهوری باقی مانده و از شانس دولت نهم، اوج گیری مبارزات انتخاباتی ایران با ماه های اولیه روی کار آمدن دولت دموکرات (که یکی از شعارهایش آغاز مذاکره با تهران بوده) مصادف شده است. در این میان، تردید نیست بازی با کارت “حل بحران سه دهه ای میان تهران و واشنگتن”، کمک بزرگی به آقای احمدی نژاد در مبارزات انتخاباتی پیش رو خواهد بود.
آقای اوباما البته حق دارد هر شیوه ای را که به صلاح کشور خود می داند برای شروع مذاکره با تهران در پیش بگیرد. اما ایشان و دیپلمات هایش تردید نباید داشته باشند که اگر در پنج ماه سرنوشت ساز پیش رو، به کاتالیزوری برای مسلط شدن مجدد آقای احمدی نژاد بر ایران تبدیل شوند، از نگاه ایرانیان در قبال هر آنچه در چهار سال آینده در این کشور جریان داشته باشد مسوولیت خواهند داشت.
نهایت آنکه دخالت غیر مستقیم دولت دموکرات در انتخابات ایران، نه تنها مخالف منافع دو کشور خواهد بود، که در درازمدت، “دیوار بی اعتمادی” میان ایرانیان و آمریکایی ها را به بلندترین ارتفاع قابل تصور ارتقا خواهند داد.