قارا تپه شیخ
لوئیس فیروز آمریکایی، که در مزرعه ای در ویرجینیا متولد شد، نیم قرن قبل ایران را به عنوان وطن خود انتخاب کرد. او که اکنون 75 ساله است، یک مزرعه پرورش اسب را در نقطه ای دورافتاده در شمال شرقی ایران اداره می کند و شاهد بوده که ایران از کشور متحد آمریکا به دشمن اصلی این کشور تغییر یافته است.
او در دهه 1950 به تهران نقل مکان کرد تا با یک اشراف زاده جوان ایرانی ازدواج کند، اما موقعیت برجسته این خانواده با پیدایش انقلاب اسلامی در سال 1979 که با محرومیت های جنگ هشت ساله با عراق همراه شد، به طرز چشمگیری تغییر کرد.
فیروز با مشکلات مالی مواجه شد و حتی مدتی را در زندان سپری کرد، اما در دنیای سوارکاری بخاطر اقدامش در نجات یک نژاد قدیمی از انقراض و نشان دادن ارتباط آن با اسب های اصیل نژاد غربی، صاحب شهرت شد. او شاهد بوده که ایران از یک حکومت سلطنتی متحد آمریکا به یک حکومت اسلامی تبدیل شده است که آمریکا را بعنوان “شیطان بزرگ” محکوم می کند.
فیروز در حالیکه در کنار آتش در خانه محقر آجری اش که در آن به تنهایی زندگی می کند، نشسته است، می گوید:” من چندین بار از پا درآمده ام و دوباره سرپا شده ام.” این زن رک و روراست، که یکی از معدود آمریکایی هایی است که هنوز در ایران زندگی می کنند، با سیاست آمریکا در خاورمیانه مخالف است و می گوید هرگونه حمله به برنامه هسته ای ایران برای منطقه فاجعه بار خواهد بود.
دوستان غربی او ممکن است تصور کنند که او دیوانه است که در یک جای پرت در کشوری که به شدت مخالف آمریکاست، زندگی می کند، اما فیروز می گوید از آمدنش به ایران متأسف نیست و از روی اختیار اینجا را ترک نخواهد کرد.
او می گوید:” من مدت ها پیش این تصور را که یک آمریکایی هستم، رها کردم. از تنها زندگی کردن در آمریکا مثل اینجا خیلی بیشتر می ترسم. دلم برای خیلی ها تنگ می شود، اما نه برای سبک زندگی شان.“
فیروز با چشمان نافذ آبی و شوخ طبیعی سریعش با داستان هایی از یک زندگی مرفه و متنوع از مهمان هایش پذیرایی می کند و تعریف می کند که چطور مجبور شد ماشینش را به هنگام تیراندازی در خارج از سفارت آمریکا در تهران رها کند. بعد هم موشک عراق بود که به سقف منزل خانوادگی آنها در تهران اصابت کرد. او می گوید:” شرایط سختی بود. بمب ها از هر طرف سرازیر می شدند.“
با پیروزی انقلاب اسلامی، حاکمان جدید ایران که به نام خانوادگی او، که برگرفته از شاهزادگان قاجار بود، با ظن و گمان می نگریستند، او را به مدت سه هفته و همسرش نارسی را به مدت سه ماه زندانی کردند. برادر نارسی محکوم به مرگ شد، اما محکومیت او به شش سال حبس تغییر یافت. برخی از خویشاوندان آنها که شاهد مصادره اموالشان بودند، از ایران فرار کردند. افراد دیگری را که آنها می شناختند، اعدام شدند.
فیروز، مادر سه فرزند از جمله پسری است که هم اکنون عکاس اصلی خبرگزاری رویترز در ایران است، می گوید، او مجبور شد برای ادامه زندگی، جواهرات و نقره های خود را بفروشد. او می گوید:” ما هیچی نداشتیم. ما واقعا ً در آن روزها چیز زیادی برای خوردن نداشتیم و همیشه گرسنه بودیم.” اما او با خنده می گوید:” گرسنگی شما را جوان می کند. چند نفر را شما می شناسید که توانسته اند در یک عمر دو بار زندگی کنند؟”
خانواده فیروز به تدریج زندگی خود را از نو ساخت و یک مزرعه در نزدیکی یک روستای ترکمن بنا کرد. نزدیک ترین همدم های هر روزه این بیوه، که در سال 1994 همسر خود را از دست داد، پنج سگ، 45 اسب و روستائیان ترکمنی هستند که بر روی مزرعه اش کار می کنند. او با داشتن بازوی شکسته ای که سرعت اسب سواری اش را تاحدودی کند می کند، به منظور امرار معاش، گروههایی از توریست های غربی را به سفر 10 روزه سوارکاری به کوههای دوردست می برد.
پزشک فیروز به او گفته است که او برای سوارکاری خیلی پیر است، اما او می گوید: ”من برای سوارکاری خیلی پیر نیستم. برای افتادن از اسب پیرم.” او در تلاشی بیهوده از مقامات ایران درخواست کرده است به او اجازه دهند اسب های نژاد خزر را از ایران صادر کند. به اعتقاد او این اسب ها به تزریق نیرو و توان جدید به اسب های معیوب غربی کمک خواهند کرد.
منبع: نیویورک تایمز، 26 دسامبر