تن زنان به عنوان یکی از موضوعات چالش برانگیز و مورد منافشه، از دیرباز در جنبش های فمینیستی مورد بحث بوده است. گرچه مسئله ی مالکیت بر تن، به عنوان حق طبیعی زنان در کشورهای غربی تا حدودی مرز بحران خود را پشت سر گذاشته است و جریان های مختلف فمینیسم مواضع متفاوتی اتخاذ کرده اند اما تن زنان و اراده ی معطوف به مالکیت بر بدن آنان در غرب سیر متفاوتی را با کشورهای جهان سوم به ویژه کشورهای اسلامی طی کرده است. با این حال شرایط تحقق مالکیت بر تن زنان که عموماَ از طریق باورهای دینی تقویت شده است (و البته نقش باورهای سنتی را نباید در آن نادیده گرفت)، باعث شده که بخش وسیعی از مباحث مربوط به تن زنان در کشورهای اسلامی به صورت موضوعی مناقشه آمیز و تنش آفرین باقی بماند. می توان گفت که مسئله مالکیت بر بدن زنان و همینطور تقویت باورهای سنتی تحت عنوان هایی همچون ناموس، غیرت، تعصب، حیثیت و غیره بر پیچیدگی این حق تملک افزوده است. اما این تنها راه شناخت بغرنجی های حق مالکیت بر تن زنان نیست، چرا که قوانین دست و پاگیر و نابرابر که در حوزه های مختلف حقوقی و شرعی و همینطور در حوزه های اجتماعی و سیاسی که در جامعه اجرا می شود، مهر دیگری بر تأیید پیچیدگی و فشارهایی است که بر این حق مالکیت، آوار می شود. اکثر آموزه های اسلام سیاسی در تلاشند تا تن زنان را از حوزه ی فردی و خصوصی، بیرون برده و به آن موضوعیتی اجتماعی و سیاسی و حتا بُعدی ملی ببخشند و به آن مفهومی فرای حوزه ی خصوصی بدهند . موضوعیت بخشیدن آبروی ملی هم به تن زنان، به نوبه خود، حق مالکیت و آزادی بدن زنان را به شدت تحت تأثیر قرار می دهد.
ایران هم یکی از کشورهایی است که با ارائه ی قوانین شریعت و اجرای آن در حوزه ی اجتماعی و از سوی دیگر تقویت باورهای سنتی، از گذشته تا به امروز تن زنان را به موضوعی حساس و مورد مناقشه تبدیل کرده است. بسیاری از فعالان جنبش زنان که در طول سال های گذشته در تلاش بوده اند تا با قوانین نابرابر به ستیز بپردازند در واقع به نوعی برای تصاحب این حق بر تن زنان نیز اهتمام ورزیده اند و همواره شیوه های مختلفی را پی گرفته اند. نفی و نادیده گرفتن مالکیت بر تن، نه فقط به وضعیت نابرابر در جامعه ی ایرانی دامن می زند بلکه با تقویت باورها و سنت های حاکم مدام در تلاش است تا با تصاحب این حق، مجوز بسیاری ا ز خشونت ها علیه زنان را وارد نهادهای اجرایی و در عین حال باورها و سنت های رایج اجتماعی کند. بسیاری از قتل های ناموسی و همین طور خشونت های خانگی در نتیجه ی گسترش حق خواهی زنان برای اثبات حق مالکیت بر تن شان است. می توان گفت که فعالیت زن ایرانی همیشه در سایه ی احقاق همین حق مالکیت بر تن بوده است که با اجرای قوانین سخت دست و پاگیر و همینطور حجاب اجباری و تقویت سنت های کلیشه ای مدام تقویت شده است.
با این حال و از گذشته تا به امروز بسیاری از زنان به ویژه از طرق مختلف در تلاش بوده اند تا از این حق مالکیت بر تن شان بگویند و به نوعی با مخالفان این حق طبیعی، به مبارزه برخیزند. اما از سوی دیگر مخالفت و مبارزه برای حق مالکیت بر تن آنها اگر در چهارچوب عرفهای موجود در اجتماع نگنجد ؛ در نهایت نه تنها موفق نمی شود بلکه ممکن است حتی آن ها را در معرض مجازات و یا بدترین اتهامات قرار دهد. همین دوگانگی، تسلیم نشدن در برابر سنت ها برای اعتراض به این تملک و در عین حال دور نشدن از باورها، روند اعتراض را با پیچیدگی بیشتری مواجه کرده است. به هرحال یکی از شیوه هایی که زنان برای نشان دادن اعتراض به نادیده گرفتن تملک بر تن شان، استفاده کرده اند از طریق خلق آثار ادبی بوده است. در ایران به دلیل شرایط سرکوب حاکم بر شرایط زنان، بسیاری از نویسندگان زن در طی سال های اخیر با حضورشان در آثار ادبی و هنری به جدال با این رویه پرداخته اند ؛ هرچند که بعضی از آزاد شدن های تن در آثار هنری همواره در معرض خطر ابژگی هم قرار داشته است. تردید ابژه کردن سوژه های زنان در نوشتار های ادبی و حتی آثار هنری به دلیل تقویت باورها و کلیشه های مذهبی و سنتی مدام سایه سنگین اش را بر درک مفاهیم نوشتاری، انداخته است. با این حال آزاد شدن تن زنان و مبارزه با سانسور در ادبیات تا حدودی در مقابل این تردید ایستاده است. می توان گفت که سیاست نوشتاری برای آزادسازی تن زنان یکی از بهترین گزینه ها برای مبارزه خردمندانه و مسالمت آمیز برای به کرسی نشاندنِ حقوق تملک تن است.
آزادی تن یا ابژگی تنانه
از یک سو به دلیل سرکوب جنسیت زن در طول سال های گذشته، و از سوی دیگر به دلیل حضور چشمگیر زنان در جامعه ایران، نوعی تضاد در کنش های اجتماعی نسبت به حضور محرز تن زنان در آثارهنری به وجود آمده است. این تضاد ها، تن زنان را به صحنه ی جدالی میان طیف های مختلف در اجتماع تبدیل کرده است. تضاد میان پذیرفتن تن زنانه به عنوان حق مالکیت او بر بدنش و از سوی دیگر ترس از رهاسازی بدن زنان به عنوان حق طبیعی آنها همچون مردان؛ عملا به یکی از جدی ترین چالش های رایج در جامعه ی ایرانی و حتی در کشورهای اسلامی مبدل گشته است. زمانی که تن زنان به دلیل قوانین سخت و دست و پاگیر سرکوب می شود و حقوق این مالکیت نه تنها در روابط اجتماعی و عرف های جامعه از زنان گرفته می شود، بلکه با نگاه سنتی نیز عجین می شود. خواه ناخواه ملغمه ی این دونگاه، تن زنان را به موضوعی برای مناقشه و درگیری میان گروه های مختلف در اجتماع تبدیل می کند. از سوی دیگر به دلیل سیاست های اعمال شده بر تن زنان در طول چند سال گذشته، سنت ها و باورهای مردمی هم بر اساس همین سیاست ها شکل گرفته است، به گونه ای که سیاست فمینیستی در مقابل مقوله ی تن زن در جامعه ی ایرانی مدام در تلاش بوده است تا با حداقل هزینه ها و با کمک استراتژی های گوناگون به نادیده انگاشتن حق طبیعی و قانونی زنان به مالکیت بر تن خویش اعتراض کند. سیاست های فمینیستی در ایران و موضع گیری های آن در مقابل این حق همانند کشورهای مختلف بر طبق اصول و شرایط جامعه ی ایرانی تعریف شده است. اما از آنجایی که شرایط سیاسی جامعه ی ایران مدام در حال نوسان بوده است و این نوسان بالطبع بر بازنمایی تن زنان هم تاثیر دو چندان گذاشته است ؛ چه بسا که در شرایط خاصی، این سیاست ایجاب کرده تا زنان با استراتژی های آشکارتری به نفی این حق، اعتراض کنند و در نتیجه در هنر معاصر و نوشتاری هم آشکارتر این فقدان را به تصویر کشند. البته در اوضاع متفاوت نیز به صورت ملایم تر و کمتر آشکار به مبارزه برای حق طبیعی شان برخاسته اند. با این حال سیاست فمینیستی در جامعه ی ایران هر موضعی که در قبال تن زنان بگیرد ناچار است محتاطانه عمل کند تا از چرخه ی تاثیر گذاری اش خارج نشود؛ چه بسا در مواردی هم مجبور بوده است بنا به شرایط، بعضی از تمایلات خود را نسبت به این حق طبیعی اش پنهان کند.
مذهب و سنت آمیخته با هم در بافت جامعه ی ایرانی به نحو فزاینده ای بر این سیاست تأثیر گذاشته است و در بسیاری از موارد طیف مذهبی و سنتی که قویتر از دیگر اقشار، قدرت اجرایی داشته اند، توانسته اند براین سنت اعتراضی تاثیر بگذارند. اما مسئله ی تن زنان در جامعه ی مذهبی و سنتی ایرانی تنها عجین شده با این دو عامل نیست ؛ بلکه عامل سیاست نیز بر شدت و یا محدودیت بازنمایی تن زنان افزوده است. به این معنی که تن زنان در همان صحنه ی جدالش برای به دست آوردن حق طبیعی خود میان طیف های مختلف اجتماعی، همواره در معرض برداشت ها و قضاوت های سیاسی قرار گرفته است. یعنی این حق مالکیت بدن زنان نیست که به عنوان حق طبیعی ارزش پیدا می کند، بلکه منش ها و روش های سیاسی و احزاب و طیف های مختلف است که برای نشان دادن اهمیت کارایی خود و یا زور آزمایی شان با یکدیگر، بار دیگر از تن زنان برای آشکار تر کردن میزان قدرت شان استفاده می کنند. در اینجا تن زنان نه تنها در ارتباط با بافتی مجزا از سیاست معنا پیدا نمی کند ؛بلکه مدام معنای حقیقی خودش را در چرخه ی جدال های سیاسی از دست می دهد. نمونه ی آن را می توان در مسئله ی حجاب اجباری بعد از انقلاب و کشف حجاب رضا خان دید که هر دو با دو عاملیت متفاوت اما تن زنان را به صحنه ی نشان دادن قدرت خود تبدیل کرده اند و از آن بهره ی سیاسی جسته اند. در اینجا دو اتفاق رخ می دهد: دسته ای از محاظفه کاران به ویژه مذهبیون و سنتی ها این تن را ناموس و متعلق به آبروی خود و پرچم ملت شان تلقی می کنند، و دسته ای دیگر به دلیل مخالفت به سیاست های استبدادی و محافظه کارانه ی طیف حاکم، تن زن را به عنوان نمادی برای مبارزه با استبداد مذهبی حاکم تلقی می کنند. متاسفانه این دو طیف و چالش های آنها مدام در کشاکش با یکدیگرند، یعنی به هر میزان که قدر ت مذهبی و سیاسی افزایش می یابد، طیف دیگر بدن زن را به عنوان «ابزاری» کارآ تر برای ایستادگی در برابر این قدرت حاکم تلقی می کند و در تلاش است تا این تعبیر خود را به بطن تلقی عمومی جامعه از تن زنان نیز تسری دهد. در اینجا آنچه که از اهمیت و نقطه ی تمرکز خارج می شود از قضا بدن زنان است.
نکته ی دیگر در مورد بازنمایی تن زنان در هنر که در واقع قربانی برداشت های سیاسی می شود، مسئله ی ابژگی و یا آزادی تن است. در واقع چالش میان دو گروه، تضاد میان این دو مسئله را بی پاسخ می گذارد. شاید سیاست فمینیستی در قبال تن زنان بتواند راه حل مناسبی برای این پرسش پیدا کند، اگر خود درگیر حاشیه های سیاست های فرا متنی در این مباحث نشود. مسئله ی ابژگی و سوژگی به نظر می رسد یکی از نقاط تمرکز در سیاست های فمینیستی چه در نوشتار و چه در پراتیک اجتماعی بوده است. از دیرباز تا به کنون هم گروه های مختلف فمینیست ها در غرب نسبت به این مسئله موضع گیری های متفاوتی را نشان داده اند. حتی این مسئله (تن زنانه و یا برهنگی تن)، هنوز به عنوان یکی از چالش های جدی در کلیه آثار هنری و همینطور اجتماعی مطرح است. برای مثال با حضور صنعت پورن در اروپا بسیاری از فمینیست ها موضع گیری های متفاوتی را نشان داده اند که می توان آن ها را به سه دسته کلی تقیسم کرد: اول، مخالفان این نظریه که در واقع آن را به نوعی خشونت علیه تن زنان می دانند. دوم، کسانی که با آن مخالفند اما در عین حال این حق را برای بدن هر کس قائل هستند تا به صلاحدید برای تن خودش تصمیم بگیرند. و گروه سوم که کلا موافق صنعت پورن هستند. با این حال سیاست فمینیستی در مقابل تن زنان در کشورهای غربی که با پیشینه ی زیادی در مورد حق انتخاب پوشش همراه بوده است با آنچه که در کشورهایی همانند ایران گذشته، بسیار متفاوت است. لایه های تو در تو و پیچیده ی مذهبی و سنتی بعد از شکل گرفتن انقلاب 57 در ایران و درعین حال تقویت این پایه ها از قبل از انقلاب 57، همچنان بر سیاست فمینیستی نسبت به بازنمایی تن، تاثیر عمیق دارد و آن را بسیار متفاوت تر از غرب تعریف می کند.
سیاست فمینیستی در ایران برای بازنمایی تن زنان نیاز دارد تا پایه های نظری و تئوریکی خودش را نه تنها بر مبنای شرایط حساس جامعه ی خود (چه از لحاظ بافت مذهبی و چه از لحاظ بافت سنتی) تعریف کند؛ بلکه از ایده آل های فضای جامعه ی خویش در قبال این سیاست نیز فاصله ی نجومی نگیرد. از سوی دیگر با توجه به ظرفیت های موجود، شرایط را برای حضور متداوم خود فراهم آورد. سیاستی که بدون در نظر گرفتن محدودیتهای جامعه ی خود حرکت کند در نهایت محکوم به شکست و یا فراموشی است و یا در معرض اتهام نیروهای تند روی قرار خواهد گرفت که مدام در تلاشند تا به بهانه های واهی زنان را بیشتر محدود کنند، در نتیجه این سیاست در شرایط حاضر بازدهی خود را از دست خواهد داد. به ویژه اینکه سیاست فمینیستی ضرورتاَ نیاز دارد تا در کشورهایی مثل ایران که سایه ی محدودیت های سیاسی هم بر فعالیت های زنان سنگینی می کند نیز محتاطانه تر عمل کند.
البته باید گفت که نگاه به تن زنان و حضور محرز آن، جه در هنر و چه در ادبیات، خطر ابژه قرار دادن زنان و درک ابژه گی را نیز افزایش می دهد. حتی اگر این تن آزاد بخواهد برای حضور ساختار شکنانه ی خود در اجتماع ایرانی راه های جدیدی را خلق کند، اما هنوز در نهایت درگیر نگاه ابژه گی خواهد ماند. می توان گفت همان قدر که طیف ها ی مذهبی، تن زن را با پیش فرضهایی چون تعصب و ناموس و حیثیت تبدیل به سوژه های ملی می کنند، رها ساختن تن زنان در جامعه با دید تسلیم پذیری و کلیشه ای که تنها به تن زن به صورت برهنه به عنوان یگانه بیرق آزادی در برابر اشغال تنش می ایستد، نیز می تواند برای تن زنان همان قدر بحران ساز باشد. این امر، یعنی نگاه ابژه گی به حضور برهنه ی زن تنها محدود به جامعه ی ایرانی نیست؛ بلکه اساس و محوریت مباحث بسیاری از فمینیست ها را در غرب هم تشکیل می دهد. بسیاری از محققان فمینیست بر این باورند که در نظر نگرفتن توانایی ها و استعدادهای زنان و برجسته کردن نقش زنان در اجتماع و کاهش ارزش بدن آنها به ابزارهای جنسی در تبلیغات، ارزش و اعتبار و هویت زن را در اجتماع غربی کم رنگ کرده است . البته دید ابژگی بسته به موقعیت های مختلف متفاوت است، اما منظور این فمینیست ها، ترسیم کردن جنسی از زنان منحصراَ برای لذت بردن مردان و یا فروش تبلیغاتی در غرب است. با این که بسیاری از فمینیست های غربی به حق مالکیت زن بر تن خویش اهمیت قائل هستند، با این حال، بسیاری از آنها استفاده از زنان در تبلغیات با سوژه های جنسی و همینطور تقویت دید ابژه گی به زن در تبلیغات و فیلم های تلویزیونی را محکوم می کنند. اما به دلیل اینکه جامعه ی غربی به اندازه ی کشورهای جهان سوم در حوزه ی سیاست های فمینیستی محدودیت ندارد، مسلما عکس العمل افراد جامعه نیز بسیار متفاوت تر است.
در مجموع می توان گفت گسترش نگاه ابژه گی به زنان مسئله بغرنج و تأثیرگذاری است که به سادگی نمی توان از آن گذشت، و مثلا به بهانه ی مبارزه با یک حکومت استبدادی، آن را تأیید و گسترش داد، چرا که این نگاه می تواند مدام بر مبنای فرهنگ و موقعیت سیاسی یک جامعه از تن زنان به دست آید. اینکه در یک اثر هنری تن زن به دلیل زیبایی های بدنش تنها مورد توجه قرار بگیرد (بدون آنکه سیاست و هدف آن هنر را آشکار کند) نهایتاَ گسترش دید ابژه گی به زن را بیشتر خواهد کرد و از سوی دیگر سیاست های فمینیستی در قبال مسئله ی زن در کشور مذهبی مثل ایران را با خطر ناکامی روبرو خواهد کرد؛ چه بسا روند پیشرفت این سیاست در آینده را نیز با مشکل مواجه کند.
مبارزه با محدودیت پوششی یا گسترش دید جنسیتی به زن در آثار هنری
امروزه نسل جدیدی از هنرمندان و نویسندگان ایرانی که تجربه ی سالها سرکوب و سانسور را داشته اند و اکثر آنها طعم سرکوب تن و آزادی های فردی در حوزه ی پوشش را چشیده اند، بعضاَ به هنری روی آورده اند که به نوعی اعتراض آنها به سیاست های پوششی است. بعضی از آنها خودآگاه یا ناخودآگاه به دلیل ایستادگی در برابر تحمیل سیاست های پوششی به صورت رادیکالی به سمت تصویرسازی ای اروتیک از زنان در آثار خود رفته اند. این آثار از آن جهت اروتیک هستند که عموماَ یا با تصویر برهنه ی یک زن همراه هستند و یا نهایتاَ با تصویرسازی های تسلیم پذیر از زن (حتی به همان صورت اروتیک) وجه ابژه گی را در آثارشان تقویت می کنند. بعضی از شاعران معاصر هم با تصویر سازی های برهنه از زنان و نهایتاَ نوشتن شعر بر تن برهنه ی آنان سعی دارند که به نوعی با این سیاست پوششی مبارزه کنند، غافل از اینکه آنچه این آثار را خواندنی می کند در نهایت به دید ابژگی به تن زنان نیز دامن می زند. البته این نوع تصویرسازی ها تنها در آثار مردان نیست، بلکه گاهی خود زنان هم قربانی خود –ابژگی (Self- Objectification) می شوند به این معنی که به منظور مبارزه با سیاست های پوششی تحمیل شده، تصاویر زنانه ی اروتیکی را ارائه می دهند که در نهایت بازهم به تقویت دید ابژه گی کمک می کند. گاهی زنان خود به ابژه های جنسیتی در آثار هنری شان تبدیل می شوند که نه تنها نمی تواند به عنوان یکی از راه های مبارزه در برابر سیاست های پوششی حاکم تبدیل شود، بلکه به گسترش دید جنسیتی و تسلیم پذیری جنسیتی (یا همان دید ابژه گی) کمک می کند. می توان گفت همان قدر که محدودیت های پوششی در جامعه ی ایرانی که از سوی حکومت در طول سالهای گذشته به زنان تحمیل شده و حضور زنان در اجتماع را مدام در حد اغواگران مردان در اجتماع پایین آورده است (و در نتیجه مجوز سرکوب را صادر کرده) و بر گسترش دید جنسیتی از زنان در جامعه ی ایرانی دامن زده است، متأسفانه این وجه از تصویرسازی هایی که صرفاَ جنبه ی اروتیکی دارند و تن زنان را در حد تصویر سازی تسلیم پذیر و عریانی به تصویر می کشند (که هدفش جذب مخاطب و دادن لذت به اوست) نیز تن زنان را در حد شیئ لذت پذیر و جذب مخاطب به وسیله استفاده از تن زنانه، پایین می آورند.
از سوی دیگر اینگونه تصویر سازی ها که صرفاَ وجه تنانه یا ابژگی زنان را تقویت می کند، هر چه قدر هم اعتراضی باشند به دلیل خروج از ماهیت فرهنگی جامعه ی ایرانی تنها در حد ایده آلیستی باقی می ماند و نمی تواند به تغییری در ماهیت اعتراضی آثار هنری بینجامد که تأثیری بر روند اعتراضی مالکیت تن در این آثار داشته باشد. با این حال فرم اعتراضی اینگونه تصاویر هر چه قدر ساختارشکن و قوی باشد، پایدار و با تاثیرگذاری ماندگار نیست؛ بلکه عموماَ جنبه ی عکسش را دارد و نمی تواند به عنوان یکی از فرم های اعتراضی مؤثر در نظر گرفته شود. حال سؤال اینجاست که اگر اثر هنری بخواهد به ماهیت نفی تملک بر تن، اعتراض کند چه ویژگی هایی باید داشته باشد ؟ در اینجا سیاست فمینیستی باید پاسخگوی شیوه هایی باشد که از یک سو بتواند در برابر اشغال تن زنان بایستد و از سوی دیگر آنها را تنها در حد ابژه های جنسی به تصویر کشیده شده پایین نیاورد. بسیاری از شاعران زن و نویسندگانی هستند که بدون پردازش به جنبه ی صرفاَ اروتیکی که لذت اروتیک را به مخاطب خود القاء کند، به نفی تملک تن شان اعتراض کرده اند: استفاده از کلمات ممنوعه، به تصویر کشیدن اعتراض اجتماعی نسبت به رویکرد های خاص مربوط به زنان، و همینطور بیان صریح و مشخص اعتراض به سیاست های سرکوب تن از طریق کشف معانی، استعاره، ایجاز و پردازش در ماهیت های زبانی، و… از این دسته استراتژی هاست.
سیاست فمینیستی گریز از ابژه گی تن زنان
با حضور بسیاری از زنان در عرصه های ادبی و هنری، زنان این فرصت را یافته اند تا تنی را که مدام سرکوب شده است در اثر هنری شان آزاد کنند و از سوی دیگر به سیاست های سرکوب اعمال شده به تن، اعتراض کنند. از این رو ادبیات و هنرهایی که عموماَ زنان در ایران به خلق آن پرداخته اند حاوی اعتراض شان به شرایط موجود است. اعتراضی که شکل و فرمی متفاوت می گیرد تا هر چه کمتر آنها را در معرض برخوردهای سنتی قرار دهد. گرچه که بسیاری از آثار ایجاد شده در معرض خطر سانسور قرار داشته و دارند اما بسیاری از زنان در خلق آثار هنری با کشف استراتژی های گوناگون سعی در مبارزه با سانسور و در عین حال بیان منسجم اعتراضات خود داشته اند. حضور زنان در ادبیات و اکثر آثار هنری به نوعی مبارزه با تملک بر بدن زنان در جامعه است، مادامی که از زنان این فرصت گرفته می شود تا با صراحت به تملک تن شان اعتراض کنند و در عین حال خلق آثار ادبی و هنری، فرصت حضور دوباره ی آنها را فراهم می کند. اما این تن آزاد شده از سوی دیگر، درگیر نگاه ابژه گی نمی شود بلکه با آن به مبارزه بر می خیزد. نگاهی که عموماَ بر حضور اکثر زنان در سطح روابط اجتماعی سایه افکنده است.تجلی تن در سطح نوشتاری که اغلب به دلیل ذات نوشتار ی نمی تواند چندان محرز باشد در عین حال پتانسیل این را دارد که با اکثر نرم های تحمیل شده بر تنش به مبارزه برخیزد. تنی که به طرق مختلف سرکوب شده است از طریق سطح نوشتاری این فرصت را می یابد تا بار دیگر خودش را نمایان سازد.
آنچه که مشخص است سیاست فمینیستی در ایران همچون دیگر کشورها باید به ماهیت تن زنان به عنوان یک هویت مستقل و همینطور ارز ش های روحی و جسمی زنان توجه کند تا اینکه برگسترش دید ابژه گی از تن زنان و تقویت ماهیت ابژه گی به آن، یاری رساند. بسیاری از اشعاری که با تصاویر اروتیکی برای اعتراض به سیاست های پوششی و یا همان ایستادگی در برابر جبر مذهبی به وجود آمده اند، از منظر سیاست فمینیستی آن قدر غرق شده در اعتراض به اشغال تن شده اند که مرز میان ابژگی از تن زن و اعتراض به تملک بدن او را با یکدیگر اشتباه فرض کرده اند. به هرحال به نظر می رسد که تا زمانی که این مرز مشخص نشود، و آثار ارائه شده تنها با یک هدف مشخص و در واقع با تاکید بر سوژه برهنگی زنانه و تنانه برای اعتراض به سیاست های پوششی پیش روند و یا تشویق به ابژگی بدن زن در آثارشان را افزایش دهند، سیاست فمینیستی نمی تواند آن را به عنوان وسیله ای کارآمد برای مبارزه با محدودیت های پوششی در نظر گیرد.
سیاست فمینیستی باید به چالش های موجود بر سر راه تصاحب و تملک زنان توسط اجرای قوانین شریعت و از سوی دیگر با نگاه ابژگی به زن، مبارزه کند. سیاست فمینیستی نمی تواند مبتنی بر به تصویر کشیدن تن زن به عنوان ابژه های جنسی باشد همانقدر که به نگرش نفی تملک به تن نیز معترض است. آنچه در این رویکرد مهم است موضع گرفتن در برابر سیاست هایی است که صرفاَ تن زنان را به سوژه های جنسی کاهش می دهد. این سوژه ها چه از طریق قوانین مذهبی و اجرایی احکام شریعت باشند (که نهایتاَ خشونت و تسلیم پذیری زنان را دستمایه ی محدود کردن و تملک بر تن زنان قرار می دهد) و چه از طریق گسترش تصاویر اروتیکی و برهنه ی زنان و تبدیل آنها به ابژه گی باشد، ز منظر این سیاست مردود هستند. سیاست فمینیستی مبتنی بر آزادی تن زن، سرانجام، راه خودش را کم و بیش پیدا می کند و بیشتر از آنکه درگیر سیاست های فرامتنی طیفی خاص گردد در تلاش است تا ماهیت حقیقی خود را در اعتراض به شرایط موجود با توجه به شرایط ویژه ی جامعه اش بازخوانی کند تا محکوم به شکست یا دنباله روی نشود.
منبع:مدرسه فمینیستی