مصاحبه با عمادالدین باقی ساعاتی پیش از بازگشت او به زندان انجام شد؛ او به بند 350 زندان اوین رفت تا محکومیت یک ساله اش در ارتباط با پرونده انجمن دفاع از حقوق زندانیان را تحمل کند؛ همان وقت که پرونده دیگرش به دادگاه تجدید نظر رفت تا درباره حکم 6 سال حبس تعزیری، آن هم تنها برای یک مصاحبه، تصمیم گیری شود. او ساعتی پیش از بازگشت به زندان به روز می گوید: “واقعیت این است که امکان فعالیت قانونی با روش های مسالمت جویانه نیست و عملا نشان دادند که ظرفیت چنین فعالیت هایی در حاکمیت وجود ندارد”.
سالهاست که احضار، بازپرسی، بازجویی ها و محاکمه های عمادالدین باقی به سریالی تمام نشدنی تبدیل شده است؛ روزنامه نگار و فعال حقوق بشری که که بعد از سالها زندان رفتن و شکنجه شدن و نقض حقوق شهروندی و انسانی اش، انجمن دفاع از حقوق زندانیان را با مشی تعامل با حکومت بنیان نهاد تا از حقوق زندانیان دفاع کند؛ انجمنی که اکنون پلمپ شده. عمادالدین باقی براساس نوشته سایت رسمی اش، از اردیبهشت 79 تاکنون 4 بار روانه زندان شده و مجموعا 4 سال و نیم حبس را تحمل کرده است.
مصاحبه با عمادالدین باقی، روزنامه نگار، نویسنده، فعال حقوق بشر و بنیانگذار انجمن دفاع از حقوق زندانیان را که اکنون زندانی بند 350 زندان اوین است در ذیل بخوانید.
آقای باقی در حالی به زندان برمیگردید که براساس اعلام همسرتان، خانم کمالی تاکنون بیش از 85 بار بازپرسی و دادگاه داشته اید.با توجه به اینکه همیشه تاکید داشته اید در چارچوب قانون فعالیت میکنید فکر میکنید چرا چنین برخوردهایی با شما صورت می گیرد؟
آماری که توسط خانم کمالی در نامه ایشان به آقای شاهرودی اعلام شده بود مربوط به قبل از سال 86 است و اگر احضار ها و دادگاهها و بازپرسی های بعد از سال 86 را نیز لحاظ کنیم بیش از صد مورد می شود که البته همه اینها غیر از بازجویی های درون زندان است و تنها مربوط به دفعاتی می شود که برای بازپرسی و دادگاه بوده است. واقعیت این است که این حجم از برخوردها برای خود ما و خیلی از دوستان هم به شکل معما درآمده است که این همه سماجت و اصرار در بردن و اذیت کردن برای چیست؟ این سئوال برای خیلی ها مطرح است؛ به طوریکه در آخرین دادگاهی که داشتم و مربوط به بخش دوم پرونده انجمن دفاع از حقوق زندانیان بود، قاضی از من سئوال کرد که علت این همه رفت و آمد های شما به دادگاه چیست؟ یکبار هم یکی از قضات تجدید نظر، حدود دو سال پیش این مساله را از من پرسید. آقای بهمن کشاورز یهم ک مقاله ای در روزنامه شرق نوشته و تاکید کرده بود که: “تا قبل از اینکه آشنایی مستقیمی با آقای باقی پیدا کنم احتمالاتی می دادم اما از زمانی که با ایشان از نزدیک آشنا شدم دیدم که ادبیات ایشان کاملا حقوق بشری است و تمام چارچوب ها را رعایت میکند و برایم این سئوال پیش آمد که چرا چنین برخوردهایی می شود و فکر می کنم اشتباها نام باقی را به تصحیف خوانده اند و باقی را باغی میخوانند که از نظر حقوقی معنای روشنی دارد و…” حرف آقای کشاورز درست است که طنز بود اما در اصل می گفت اینقدر این رفتارها غیر قابل توضیح است که تنها می توان اینطور توجیه کرد. اما از بازجوها گرفته تا یکی از قضات، توضیحی که در این زمینه می دادند این بود که ما به اثرگذاری افراد و فعالیت هایشان کار داریم.
یعنی رسما به شما گفته شده که به دلیل اثرگذاری فعالیت هایتان چنین برخوردهایی می کنند؟
من خودم پرسیدم خیلی ها تندتر حرف می زنند چرا افرادی چون من هدف هستیم؟گفتند که به میزان اثر گذاری حرفها کار داریم. شاهد زنده این قضیه هم مصاحبه با آیت الله منتظری است. مصاحبه های زیادی با ایشان انجام شده بود؛ از طرفی مصاحبه من با ایشان به لحاظ حقوقی هیچ مشکلی نداشت اما به خاطر این مصاحبه به راحتی به من 6 سال زندان داده اند. من در اصل مستقل از اینکه این پرونده مال خودم است وقتی از بیرون به آن نگاه می کنم هیچ نکته مجرمانه ای پیدا نمی کنم؛ به هر حقوقدانی هم بدهید، حتی حقوقدان طرفدار جمهوری اسلامی، می تواند نکته ای خلاف قانون و مجرمانه در این مصاحبه پیدا کند. در بازجویی ها هم پرسیدم صدها مصاحبه در رسانه های تصویری و صوتی در دنیا منتشر می شود؛ حتی مهم تر از این مصاحبه اما تا کنون نشنیده ایم که کسی را به خاطر یک مصاحبه بازداشت و زندانی کنند. وقتی اینها را گفتم بازجو با این تصور که من قصد عادی سازی و عادی نشان دادن این مصاحبه را دارم جواب داد که اتفاقا این مصاحبه اثرگذاری خیلی زیادی داشته و موجب احیا کردن آیت الله منتظری شده است.
در اصل خشم جکومت از نشان دادن تصویر آیت الله منتظری باعث شده برای شما 6 سال زندان بدهند؟ آن هم در شرایطی که آیت الله منتظری ممنوع التصویر یا ممنوع المصاحبه نبوده. درست است؟
بله، تلاش شده بود آیت الله منتظری در سال های گذشته بایکوت شود و از نظر ایشان از این طریق احیا شدند.
اگر کمی به گذشته برگردیم مقالات شما درباره قتل های زنجیره ای و همچنین برخی کتاب هایتان در این زمینه، حساسیت های بسیاری به دنبال داشته و بعد از آن بوده که سعی کرده اید ادبیات کاملا حقوق بشری در چارچوب قانون داشته باشید. آیا در بازجویی ها و بازپرسی هایتان در مورد انها سئوال نمی شد؟این برخوردها با شما ربطی به آنها پیدا نمی کند؟
گذشته از میزان حساسیت حاکمیت نسبت به مرحوم آیت الله منتظری و اندیشه ها و طیف فکری ایشان که به نظر برخی، عامل اصلی برخورد با افرادی مثل من بوده مانند ممنوعیت از حق تدریس و حق امتیاز نشر و نشریه، بسیاری هم اتفاقا عامل اصلی این برخوردها را به کتاب تراژدی دموکراسی در ایران و مقالات مربوط به قتل های زنجیره ای ربط میدهند. خب من مجازات آنها را کشیده ام اما می بینم با اینکه سالها گذشته و محکومیت آنها را گذرانده ام، باز در بازجویی ها به آنها اشاره می شود و بازجو رسما می گوید شما آن مقالات را نوشتید یا آن کتاب را نوشتید و به نظام ضربه زدید. البته منظورشان از ضربه به نظام، ضربه به خودشان بود. من هم پاسخ دادم که برخلاف قانون و برخلاف شرع، خون عده ای ریخته شده و ما نیز نوشتیم و هیچ کار خلافی هم نکردیم. یکبار هم به بازجو گفتم: “اگر در گذشته یعنی در سال 79 – 80 حساسیت تان بحث قتل های زنجیره ای بود و آن مقاله اعدام و قصاص که در روزنامه نشاط منتشر کرده بودم که برای آن مقالات مربوط به قتل های زنجیره ای 3 سال و برای آن مقاله اعدام و قصاص 4 سال قاضی مرتضوی حکم داد {که البته در دادگاه تجدید نظر این حکم به 3 سال تقلیل پیدا کرد و دوباره در سال 86 به دلیل همان مقالات و اتهامات قبلی 1 سال زندانی شده ام} و زندانش را کشیدم و {گرچه بحث قتل های زنجیره ای و اعدام و قصاص هم مرتبط با حقوق بشر بود}، بعد هم تغییر فاز دادم و به دلایلی به این جمع بندی رسیدم که بر کارهای حقوق بشری متمرکز شده و فعالیت کنم و از حوزه سیاست فاصله بگیرم. در این مدت هم فعالیت هایم درباره زندانیان و حقوق زندانیان بوده و اصلا سیاسی ننوشته ام.“بعد از او سئوال کردم:“چرا اینقدر روی من حساسیت دارید؟من که به سیاست و قدرت، کاری ندارم و در چارچوب قانون، کار حقوق بشری می کنم و انجمن هم براساس مجوزی که جمهوری اسلامی داده فعالیت می کند و…” بلافاصله بازجو حرف مرا قطع کرد و گفت: “حقوق بشر نه، براندازی نرم”. سئوال جدیدی برای من پیش آمد که اگر قرار باشد کسی در چارچوب قانون، فعالیت حقوق بشری بکند و اسمش بشود براندازی نرم، خب اصلا نمی توان هیچ فعالیتی کرد. گفتم اگر کسی لائیک باشد و اعتقادات مذهبی هم نداشته باشد و فعالیت حقوق بشری کند شما با این دید امنیتی که دارید می توانید آسمان و ریسمان ببافید و بگویید که فلانی رندانه و زیرکانه و غیر مستقیم دنبال به زیر کشیدن مفاهیم دینی است و از طریق ترویج حقوق بشر و سکولاریسم می خواهد مبانی دینی را متزلزل کند. هرچند این از نظر عقلی و حقوقی نچسب است اما شما با یک من سریشم ممکن است بتوانید بچسبانید اما در مورد من این هم صدق نمی کند. چون من از منظر درون دینی نگاه می کنم و می خواهم میان دین و حقوق بشر سازش نشان بدهم. جواب بازجو خیلی پرمعنا بود. گفت :“اتفاقا از نظر ما کاری که شما می کنید خطرناک تر از کاری است که لائیک ها می کنند. شما خطرناک تر از آنها هستید ما تکلیفمان با آنها روشن است. آنها آن طرف جوی هستند و ما این طرف جوی. مشکل ما با شما این است که می خواهید همان ها را در قالب دین بگویید”. گفتم:” پس هیچ حرفی برای گفتن نداریم و از هر حوزه ای که وارد شوم خطرناک محسوب می شوم. از هر موضعی که وارد شوم شما تصمیم خود را گرفته اید که این برانداز است و حکم تان را هم صادر کرده اید.“البته در اینجا باید توضیح بدهم که در کار حقوق بشری اصلا قطب بندی لائیک و مذهبی و… نداریم؛ تنها دارم گفتگویی راکه با بازجو بوده بازگو می کنم.
و این برخوردها و احضارها و زندان های پیاپی چه تاثیری بر خانواده شما و روند زندگی آنها داشته است؟
این یک نزاع فرسایشی است؛ نزاعی که باعث فرسایش روح و روان خود من و خانواده می شود. گاهی در این سال ها شرایطی برای ما ایجاد شده که وقتی به زندان رفته ام تازه یک کمی احساس آرامش به من دست داده است. به خاطر اینکه بیرون از زندان اینقدر انسان را در حالت تعلیق نگه می دارند و خانواده را دچار اضطراب و استرس می کنند که دادگاه چه می شود و… که در اصل نمی توانی هیچ برنامه ای برای زندگی ات بریزی و دچار حالت عدم ثبات هستی؛ مثل آدم های دریا زده که وقتی از کشتی پیاده می شوند احساس می کنند پایشان را جای سفتی گذاشته اند. زندگی در تعلیق هم همین است.زیر پایت سفت نیست و وقتی زندان می روی انگار از بلاتکلیفی در آمده ای. در اصل بخشی از این نزاع فرسایشی، زندان است و بخش مربوط به بیرون از زندانش هم خیلی سخت است. در تمام این مدت چیزی که برای خود من مهم است این است که لحظه به لحظه اش توام با نقض قانون است و هیچ جا قانون و حقوق فرد به عنوان یک شهروند و یک زندانی رعایت نمی شود؛ نه حقوق خودش و نه حقوق خانواده اش. داستان ما فقط محدود به این هم نبوده است. همین ایام مهمانی داشتم؛ یکی از اساتید دانشگاه بود که حکم انضباطی داده و او را برکنار کرده بودند.چنان دچار آشفتگی و به هم ریختگی بود که می دیدم چه تاثیرات مخرب وخیمی روی او و خانواده اش گذاشته؛ به صرف اینکه چند ماهی است از هیات علمی کنار گذاشته شده روح و روان و زندگی اش به هم ریخته بود. وقتی به خودم نگاه کردم دیدم تدریس می کردم، جلویم را گرفتند، روزنامه درآوردم توقیف کردند، مجوز نشر گرفتم نگذاشتند… تک تک اینها کافی است برای بر هم ریختن آسایش خانواده و زندگی و همه برای ما یکجا اتفاق افتاده است. منحصر به من هم نبوده؛ همسرم یک مجله خیلی فرهنگی منتشر می کرد توقیف کردند و به دادگاه کشیدند. در دادگاه هیات منصفه به اتفاق آرا تبرئه کردند و قاضی نیز حکم به برائت داد و اولین بار بود که هیات منصفه به اتفاق آرا تبرئه می کرد اما مجله اش را رفع توقیف نکردند، تنها به صرف اینکه با بنده نسبتی داشته است. مجوز انتشارات او نیز به همین دلیل لغو شد. البته همسرم و خانواده نیز همراه و صبورند.
شما بعد از آزادی از زندان و وقتی تصمیم گرفتید کار سیاسی را کنار بگذارید و کار حقوق بشری بکنید انجمن دفاع از حقوق زندانیان را بنیان گذاشتید و اعلام کردید که این انجمن در چارچوب قانون و تعامل با حکومت فعالیت خواهد کرد اما همین انجمن نیز پلمپ شد و شما به دلیل پرونده همین انجمن زندان می روید.
ما وقتی این انجمن را تاسیس می کردیم کسانی بودند که گرایش شان این بود که این حکومت اصلا مقید به قانون نیست و وقتی ما اعلام کردیم مشی ما تعامل است از سوی برخی افراد رادیکال مورد اتهام و انتقاد قرار گرفتیم.به قول برخی دوستان اگر سابقه من نبود، انجمن را متهم میکردند به انجمنی دولت ساخته اما وضعیت من مشخص بود؛ همیشه در جبهه انتقادی بوده ام از همان زمانی که خدمت آیت الله منتظری بودم و هیچ وقت کار دولتی هم نداشتم و کارم تدریس و نوشتن بوده. همین سابقه باعث شد خیلی مشکلات پیش نیاید اما به هر حال مطرح کردند که حکومت اهل تعامل نیست و اسامی دیگری روی ما گذاشتند و متهم کردند به سازش و مسامحه و مشروعیت سازی برای حکومت و… واقعیت این است که ما باید امتحان می کردیم و می رفتیم توی عمل، تا ببینیم موفق می شویم یا خیر؟ رفتیم مجوز گرفتیم و در چارچوب قانون اساسنامه ما مورد تایید قرار گرفت. یادم است حتی یکی از بیانیه های انجمن اینقدر لحن و ادبیاتش از نظر حقوقی درست و منطبق بر قانون بود که یکی از معاونین رئیس وقت قوه قضائیه می گفت کاش همه مخالفین ما اینقدر منصف بودند و نوع رفتار انجمن شما را داشتند. اینها را گفتم که بگویم شدت برخوردی که با انجمن شد؛ آزار و اذیت ها، توقیف و پرونده سازی ها هیچ تناسبی با فعالیت های ما نداشت.
آقای باقی شما می گویید برخوردهایی که شد تناسبی با فعالیت های انجمن نداشت. خب چرا این برخوردها با انجمن صورت گرفت؛ ان هم انجمنی که فعالیت سیاسی نداشت و مشی آن بر تعامل بود؟
من این سئوال را در یکی از بازجویی ها مطرح کردم که مشی انجمن تعامل بوده و اینطور مورد اتهام قرار گرفته. اگر قرار بود مواضع تند اتخاذ کنیم و بگوییم تعاملی سرتان نمی شود چه می کردید؟ ما حداقل بیانیه می دادیم، بیشتر با مسئولان نامه نگاری می کردیم و مشکلات را می گفتیم؛ گاهی اثر داشت و توجه می کردند و گاهی هم نه. تلاش ما کمک به زندانیان بود و کار تبلیغاتی سیاسی هم نمی کردیم. وقتی گفتم مشی ما تعامل بوده، بازجو در جواب گفت: “تعامل نه، اثر گذاری در قوه قضائیه برای به انحراف کشیدن مسیر پرونده ها”. همین نشان می دهد که هیچ جوری نمی توان کار کرد، نه قانونی و نه غیر قانونی. مشکل نوع نگاه است وقتی همه چیز امنیتی شد و همراه با سوظن، هیچ کاری نمی توان کرد.
یعنی به این نتیجه رسیده اید که جمهوری اسلامی اهل تعامل نیست و هیچ فعالیتی، حتی در چارچوب قانون نمی توان انجام داد؟
من هنوز هم دلم نمی خواهد بگویم نمی شود و دچار انسداد کامل هستیم. دلم نمی خواهد ولی واقعیت این است که رفتارهایی که شد نشان می دهد ـ چه دلمان بخواهد چه نخواهد ـ امکان فعالیت قانونی با روش های مسالمت جویانه که روش خیلی از تشکل های دیگر هم بوده نیست و عملا نشان دادند که ظرفیت چنین فعالیت هایی در حاکمیت وجود ندارد.
آیا به همین دلیل این مدت سکوت کرده اید و مصاحبه یا مقاله ای از شما منتشر نشده است؟ در اصل فعالیت مطبوعاتی یا حقوق بشری نداشته اید؟
اگر منظورتان پس از انتخابات است، بخشی از آن را به عنوان خانواده ای که زندانی دارد، مسایل خاص خود را داشتیم و پس از آن 6 ماه خودم در زندان بودم. در عین حال دلایل مختلفی هم بخصوص در 6 ماه گذشته وجود داشت و یک بخش آن این بود که کارهای درمانی داشتم. بخش دیگر این بود که کار اصلی من در تمام این سالها تحقیق بوده و منبع گذران زندگی ام، کتاب هایی بوده که می نوشتم و این مدت هم مشغول تکمیل و نوشتن کتاب هایم بودم. دلیل دیگرش هم این بود که اصلا روزنامه ای نبود که بنویسم. روزنامه هایی که هستند اینقدر برایشان شرط و شروط گذاشته اند که سراغ برخی افراد چون ما نمی توانند بیایند. من هم نمی خواهم این روزنامه ها حیاتشان به خطر بیفتد؛ به هر حال عده ای از این روزنامه ها نان می خورند. مجموعه ای از این ملاحظات بوده. بگذریم از اینکه دادگاه مرا از فعالیت های رسانه ای و مدنی محروم کرده است.
هر گز تصور چنین روزهایی را می کردید؟ وقایع یک سال و نیم گذشته و انسدادی که می گویید و…..
صادقانه می گویم هرگز پیش بینی چنین روزها و چنین اتفاقاتی را نمی کردم. در انجمن تصورم این بود که تجربه جدیدی عرضه خواهیم کرد؛ با کمک دوستان می خواستیم نشان دهیم ظرفیت هایی است که مغفول واقع شده؛ برای تعامل و احترام به قانون و می شود با کسانی که حتی به ما دید بدی دارند نیز گفتگو کرد. فکر می کردیم این هم برای خود ما خوب است و هم برای دیگران و می توان اعتماد سازی کرد و انتقاد به رسمیت شناخته شود. وقتی شروع کردیم خیلی ها روی خوش نشان نمی دادند اما کم کم داشت اعتماد سازی هایی می شد و همه نگاهشان امنیتی نبود. اما در اتفاقاتی که یک سال و نیمه گذشته افتاد بیشترین آسیب را حقوق بشر دید. از نظر سیاسی ممکن است جریانات مختلف سیاسی سود و زیان کرده باشند، حتی نیروهای سیاسی که الان مغضوب حاکمیت هستند از طرفی زیان دیده اند و از طرفی سود هم برده اند شاید ده سال هم تلاش میکردند نمی توانستند واقعیت جناح مخالفشان را اینطور بیان کنند. در اصل برخی تحولات 20 سال جلو افتاد. از این لحاظ باید گفت جریانات سیاسی در این حوادث برد و باخت هایی داشتند ولی جریان حقوق بشر در یک سال و نیم اخیر باخت مطلق داشته است.متاسفانه در منازعات و تنش های اولین چیزی که آسیب می بیند حقوق بشر است. در قضیه 11 سپتامبر هم دیدیم در کشوری که مهد آزادی است تمام چیزهایی که جزو مقدسات آزادی و حقوق بشری بود به راحتی نقض می شد هر چند آنجا مطبوعات آزاد بودند و می نوشتند و کمک می کردند تا بیشتر آسیب وارد نشود. اما اینجا و در یک سال و نیم اخیر حقوق بشر باخت مطلق داشته؛ حتی خیلی از مقرراتی که تا قبل از این تا حدی رعایت می شد الان اصلا نمی شود. قبلا خیلی نقض حقوق بشر صورت می گرفت اما الان بسیار بیشتر شده.شما به عنوان مثال ببینید تلفن، از ابتدایی ترین حقوق زندانیان است؛ وقتی این حق را می گیرند و تبدیل به امتیاز می کنند واقعا فاجعه است. حق ارتباط با جهان خارج و خانواده، جزو حقوق زندانی است مثل غذا و آب و نمی توان تلفن، مرخصی و ملاقات را دریغ کرد. اما می بینیم که این حقوق اولیه و بدیهی را می گیرند و تبدیل به امتیاز می کنند. معلوم نیست کجا دانش آموخته حقوق شده و در چه کلاسی درس خوانده اند که ابتدایی ترین حقوق انسانی و قانونی را رعایت نمی کنند و تبدیل به امتیاز می کنند. با منطق های پوچ خلاف شرع، خلاف عقلانیت، خلاف اخلاق و خلاف قانون وضعیت را بدین جا رسانده اند. در شرع اسلام و احکام فقهی هم دستوراتی داریم که به طور مثال 800 الی 900 سال پیش در متون فقهی ما ذکر شده که یک کافر حربی، یعنی یک غیرمسلمانی که دست به اسلحه برده و جنگیده، حق ندارید اموالش را به مصادره برید و حقوقش را تضییع کنید و… و من تعجب می کنم به همین راحتی به اراده خودشان، حق را تبدیل به امتیاز می کنند. قبلا این موارد حداقل رعایت می شد. سال 79 – 80 البته برای ما این اتفاق افتاد که نزدیک به دو سال قطع تلفن بودیم و حتی شب عید هم نگذاشتند من و آقای گنجی تلفن هم بزنیم. اما آن موقع این نوع رفتارها محدود بود؛ در مورد چند نفر اتفاق می افتاد اما الان رویه شده و برای همه چنین می کنند.
با این اوصاف شما چشم انداز آتی را چگونه می بینید؟ به چه سمتی می رویم؟
دامنه نادیده گرفتن حقوق و قوانین چنان گسترده شده که جریان حقوق بشر دچار باخت مطلق شده؛ هر چه می گذرد نشانی از بهبود نمی بینم و اوضاع وخیم تر هم می شود. مگر اینکه اراده ای، تصمیمی در کشور بخواهد دست به تجدید نظر اساسی در روند ها و اتفاقات بزند. متاسفانه اتفاق بزرگی که افتاده این است که قبح قانون شکنی، بی احترامی به قانون، شکنجه و اعدام و خیلی چیزهای دیگر ریخته و با این شرایط نه تنها وضع بهتر نخواهد شد بلکه حقیقت این است که من واقعا به شدت نگران تکرار تجربه های تلخ دوران قبل از دوم خرداد1376 و خاطرات تلخی که برای جمهوری اسلامی رقم خورده هستم.
در این میان نقش فعالان حقوق بشر را چگونه می بینید؟ آیا توانسته اند بر جریانات یک سال و نیم اخیر تاثیری بگذارند و آیا می توانند و این توان را دارند که از وقوع چنین حوادثی جلوگیری کنند؟
اگر جریان حقوق بشر و نهادهای حقوق بشری می توانستند به عنوان یک جریان مستقل از جناح ها و گروههای سیاسی، شناخته شوند و عمل کنند، قطعا می توانستند تاثیر گذار باشند اما نتوانستند. واقعیت هم این است که در این زمینه اشتباه فقط از طرف فعالین حقوق بشر نبوده که نتوانسته اند مستقل باشند و ادبیاتشان به سمت سیاست کشیده شده؛ مسئولیت این مساله را نباید تنها متوجه فعالین حقوق بشر دانست زیرا حکومت، نقش زیادی داشته و با برخوردهای غیر منطقی و برخورد امنیتی، آنها را به سمت تقابل سوق داده و اجازه نداده به عنوان یک جریان مستقل حقوق بشر شناخته شوند؛ منظورم مستقل از نیروهای سیاسی است. کسانی هم که می خواستند اینکار را بکنند، به انحا مختلف مورد اذیت و آزار قرار داده است. در کل نمی توان نمره خوبی به توفیق جریانات حقوق بشری در یک سال و نیم اخیر داد اما من مسئولیت آن را فقط متوجه فعالان حقوق بشری نمیدانم و بیشتر متوجه حکومت میدانم.
فعالان حقوق بشر باید در حوزه های مدنی کار می کردند و اجازه نمی دادند حقوق بشر تبدیل به کالای سیاسی شود. متاسفانه ما بیشتر فعالیت را محدود کردیم به زندانیان سیاسی و فراترکه رفتیم در نهایت بحث توقیف مطبوعات بود. در صورتی که بحث آموزش و مسکن و بیکاری و خیلی چیزهای دیگر است که ارتباط مستقیم با زندگی مردم داشت و دارد و باید توجه می شد. در مورد زندانیان نباید به زندانیان سیاسی محدود باشد این از اشتباهاتی است که همیشه داشته ایم. در انجمن دفاع از حقوق زندانیان سعی کرده بودیم از این اشتباهات جلوگیری کنیم و هر کسی به صفت زندانی بودن، فارغ از اتهامی که دارد اگر به دفتر ما مراجعه می کرد، ما کاری به ایمان و ایدئولوژی و جرم او نداشتیم، به صرف اینکه زندانی است حقوقی داشت که باید از آن دفاع می کردیم لذا به طور مثال از 500 زندانی و خانواده زندانی که به ما مراجعه می کردند بیش از 450 نفرشان زندانی عادی و غیر سیاسی بودند. متاسفانه نوع رفتاری که با ما شد نشان داد که اجازه نمی دهند فعالان حقوق بشر تجربه کنند و با آزمون و خطا جلو بروند. در اصل این مدت دور بودن از حوزه های اجتماعی و مسائل مبتلابه مردم از سوی فعالان حقوق بشر و تنگ نظری های حکومت کار و… کار را به اینجا کشیده که نمره خوبی نمی توان به حصول موفقیت فعالان حقوق بشر داد.