نزدیک به پنجاه سال پیش، من در مؤسسة انتشارات فرانکلین کار میکردم. روزی آقای نجف دریابندری همراه خانمی به اتاقم آمد و آن خانم را معرفی کرد: خانم پوری سلطانی. این نخستین دیدار من با خانم سلطانی بود. پیش از آن نام ایشان را ـ به عنوان همسر مرتضی کیوان ـ شنیده بودم و نامش را در شعر احمد شاملو خوانده بودم. خانم سلطانی به تازگی کتاب هنر عشق ورزیدن اریک فروم را به فارسی ترجمه کرده بود و برای چاپ به فرانکلین تحویل داده بود. کتاب در مرحلة حروفچینی و نمونهخوانی بود. از این رو، آقای دریابندری به من فرمودند که در تصحیح فرمهای حروفچینی شده به ایشان کنم. این دیدار ادامه یافت تا امروز و به دوستی محکمی انجامید.
در آن موقع خانم سلطانی در کتابخانة بانک مرکزی کار میکردند و دانشجوی دورة کارشناسی ارشد کتابداری دانشگاه تهران بودند. آن سالها ـ میانة دهة ۱۳۴۰ ـ تحولات چشمگیری در کتابداری ایران رخ داد که منجر به آن شد که کتابداری سنتی ایران قدم به دنیای جدید و مدرن بگذارد، از جمله این اقدامات مهم تأسیس انجمن کتابداران ایران بود و تأسیس نخستین دورة کارشناسی ارشد کتابداری در دانشگاه تهران، با همکاری و کمک استادان آمریکایی و تأسیس مرکز مدارک علمی و مرکز آمادهسازی کتاب تهران (مرکز خدمات کتابداری بعدی) در مؤسسة تحقیقات و برنامهریزی علمی و آموزشی وابسته به وزارت جدیدالتأسیس علوم و آموزش عالی. پیشنهاد تأسیس این دو مرکز آخری از خانم سلطانی بود که به زندهیاد دکتر مجید رهنما، نخستین وزیر علوم ایران در دوران پهلوی داده بود و خودش با جدیت پیگیری کرده بود تا با کمک دکتر جان هاروی، استاد مدعو کتابداری در دانشگاه تهران تأسیس و راهاندازی شود. شاید به همین دلیل بود که خانم سلطانی از کتابخانة بانک مرکزی به وزارت علوم منتقل شده بود و در مرکز خدمات کتابداری مستقر شده بود. من هم به خواستة دکتر رهنما در وزارت علوم استخدام شدم و به پیشنهاد خانم سلطانی برای سازماندهی ادارة انتشارات به مرکز مدارک علمی منتقل شدم و شش سال همکار نزدیک خانم سلطانی بودم. اکنون خانم سلطانی دورة کارشناسی ارشد کتابداری را تمام کرده بود و علاوه بر مدیریت بخش فهرستنویسی و ردهبندی مرکز خدمات کتابداری، در دورة کارشناسی ارشد کتابداری تدریس میکرد. به علاوه سرپرستی بخش انتشارات انجمن کتابداران ایران را نیز عهدهدار بود که حاصلش علاوه بر تعدادی کتاب و جزوههای درسی انتشار نشریة تخصصی کتابداری نامه انجمن کتابداران ایران بود که تا پیروزی انقلاب اسلامی به طور مرتب منتشر میشد.
ادارة انتشارات مرکز مدارک علمی علاوه بر چاپ برگههای فهرستنویسی مرکز خدمات کتابداری، آمادهسازی و چاپ نشریات و کتابهای مؤسسة تحقیقات را هم بر عهده داشت. همچنین کتابها و نشریة انجمن کتابداران ایران هم در انتشارات مرکز مدارک علمی آمادهسازی و چاپ میشد.
مرکز خدمات کتابداری پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کتابخانة ملی ایران ادغام شد. اما در همان عمر پانزدهسالهاش نقش بسیار چشمگیر و سازندهای در کتابخانهها، و بخصوص کتابداری نوین ایران ایفا کرد. مهمترین ابزارهای مورد نیاز کتابداران شاغل در بخش فهرستنویسی و ردهبندی در کتابخانههای ایران، در همین سالها ساخته و منتشر شد. برای نخستین بار در کتابخانههای ایران، با کمک مرکز خدمات کتابداری، کتابها ــ بهصورت متمرکز ــ بر اساس اصول و استانداردهای علمی و جهانی فهرستنویسی و ردهبندی میشدند و قواعد فهرستنویسی و ردهبندی مراکز مهم جهانی ــ همچون کتابخانة کنگرة آمریکا ــ برای استفادة کتابداران ایرانی بومیسازی میشدند و آن قسمت از ردهبندیهای کتابخانة کنگرة آمریکا یا نظام دهدهی دیوئی که پاسخگوی مشکلات و نیازهای کتابداران ایرانی نبود گسترش یافت و این کارها، پس از مطالعه و پژوهش لازم انجام میشد. نام بردن همة آن کتابهایی که ابزار کار کتابداران ایران در حوزة فهرستنویسی و ردهبندی شدند و خانم سلطانی یا در تهیه و تدوین آنها مستقیماً دخالت داشتند و یا زیر نظر و راهنمایی ایشان تهیه و تألیف شده بودند از حوصلة این مقاله بیرون است. از مهمترین آنها میتوان از فهرست سرعنوان موضوعی فارسی، فهرست مستند مشاهیر و گسترشهای ردهبندیهای دیوئی و کتابخانة کنگره در موضوعهای اسلام، ادبیات فارسی، تاریخ ایران نام برد. گسترش موضوع اسلام توسط زندهیاد دکتر احمد طاهری عراقی انجام شد که مورد تأیید و استقبال کتابخانة کنگرة آمریکا قرار گرفت. این فعالیتها و کتابها ــ در کنار آموزش کتابداری جدید ــ چهرة کتابداری ایران را دگرگون کرد تا آنجا که در محافل علمی و پژوهشی کتابداری در سطح جهانی حرفی برای گفتن پیدا کرد. از جمله در فدراسیون بینالمللی انجمنهای کتابداری (ایفلا) که خانم سلطانی هر ساله به عنوان یکی از نمایندگان ایران شرکت میکرد و در کمیتة ردهبندی آن عضویت داشت.
خانم سلطانی با شناختی که از دانشجویان دورة کارشناسی ارشد داشت میکوشید بهترینهای آنها را ـ اگر در کتابخانهای شاغل نبودند ـ برای همکاری با مرکز خدمات کتابداری دعوت کند. متقابلاً نیروهای جوان شاغل در مرکز خدمات کتابداری و مرکز مدارک علمی را تشویق میکرد تا در دورههای کارشناسی و کارشناسی ارشد کتابداری شرکت کنند. همکاران جوانش را تشویق میکرد بنویسند و گاه قلم به دست آنها میداد و با ویرایش کارهایشان آنها را وادار به نوشتن و دوباره نوشتن میکرد و کارهای آنها را در نامة انجمن کتابداران چاپ و منتشر میکرد. من در ۱۳۵۰ در کارشناسی ارشد کتابداری شرکت کردم و نخستین مقالاتم در نامة انجمن کتابداران منتشر شد و مشوقم خانم سلطانی بود.
من در ۱۳۵۳ از مرکز خدمات کناره گرفتم، چند سالی در ایران نبودم و پس از بازگشت برای بازسازی آرشیوها و کتابخانههای سازمان صدا و سیما به کار دعوت شدم. ولی ارتباط دوستانه و کاریام همچنان با خانم سلطانی برقرار ماند.
دو سه سالی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مرکز خدمات کتابداری در کتابخانة ملی ادغام شد و با خون تازهای که در کالبد نحیف کتابخانة ملی به جریان افتاد این کتابخانه متحول شد. البته نه به راحتی که با زحمت بسیار. کتابشناسی ملّی ایران، با ساختاری منطبق با استانداردهای جهانی منتشر شد و پارهای از وظایف مسلم کتابخانة ملی که به بوتة فراموشی سپرده شده بود به مرحلة عمل درآمد که بازنمود آن را در انتشارات کتابخانة ملی میتوانیم ببینیم. از جمله ویرایش جدید سرعنوان موضوعی فارسی، دایرةالمعارف کتابداری و اطلاعرسانی، کتابشناسی کتابهای ایرانشناسی و اسلامشناسی (موجود در کتابخانة ملی ایران)، کتابشناسی ملی ایران، و گسترشهای موضوعی مربوط به فرهنگ و تمدن ایران در ردهبندیهای دیوئی و کنگره. در همة این فعالیتها خانم سلطانی حضور دارند. در همین سالهاست که دانشنامة کتابداری و اطلاعرسانی را تدوین و منتشر میکند. واژهنامهای تخصصی با گرایش دانشنامهای در حوزة کتابداری. برای غنا بخشیدن به این کتاب است که عضویت در کمیتة واژهگزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی را میپذیرد.
حتی بازنشستگی اجباری هم نتوانست خانم سلطانی را از کتابخانة ملی دور کند. همچنان عاشقانه ــ بعد از آن تاریخ ــ کارش را در کتابخانه ادامه میدهد و به همکاران جوانش کمک میکند. امّا در آبان ۱۳۹۲ در کتابخانه از پا درمیآید. او را به بیمارستان میرسانند. یک ماهی را در شرایط حاد و بدی میگذراند ولی باز عشق به نجاتش میشتابد و آرامآرام بهبود مییابد، ولی دیگر قادر به حضور در کتابخانة ملّی نیست و خانهنشین میشود.
خانم سلطانی در تمام دوران زندگیش عاشق بوده است. در همة زمینهها. در زندگی خصوصیاش عاشق مرتضی کیوان؛ و در محیط کارش عاشق کار و همکارانش؛ و در سر کلاس درس عاشق دانشجویانش و آموزش به آنها. شاید به همین دلیل است که همه چیز و همه کس را جدی میگیرد. وقتی در دورة کارشناسی ارشد تدریس میکرد، درس فهرستنویسی و ردهبندی جدیترین و سختترین درس برای دانشجویان بود. به یاد دارم دانشجویان وقتی در درس فهرستنویسی و ردهبندی نمرة قبولی میگرفتند، نفس راحتی میکشیدند، گویی کارشان در دورة کارشناسی ارشد تمام شده است. به دلیل همین عشق همواره مشوق همکاران و دانشجویانش بوده است و به آنها صمیمانه کمک میکند. به دلیل همین عشق همواره از کاری که اعتقاد دارد درست است و از همکارانش در آن کارها دفاع میکند، تا آنجا که این دفاع گاه ممکن بود رنگ تعصب به خود بگیرد.
برغم آنکه فهرستنویسی و ردهبندی مبحثی فنی و نسبتاً خشک است، ولی خانم سلطانی با عشق و علاقهای که به هنر و ادبیات میورزد نشان داده که روحی حساس دارد. با بسیاری از ستارگان ادب معاصر، همچون احمد شاملو، هوشنگ ابتهاج، سیاوش کسرایی، شاهرخ مسکوب، در خانة سلطانی دیدار کردهام.
بدون شک هیچ یک از کتابداران ایرانی، در داخل و خارج از کشور، به اندازة خانم سلطانی شناختهشده نیستند و تقریباً همة آنهایی که در کتابخانههای ایران، در بخش فهرستنویسی و ردهبندی کار میکنند یا مستقیم دانشجوی خانم سلطانی بودهاند و یا دانشجوی آنهایی بودهاند که این مطالب را در کلاس درس از خانم سلطانی آموختهاند. همة آنچه خانم سلطانی کردهاند از برکت دولت عشق بوده است. به قول خواهرزادهاش، نازی عظیما، پوری سلطانی دست به هر کاری میزند عشق میآفریند.
برای ایشان تنی سلامت و عمری طولانی آرزو میکنم.