فیلم روز♦ سینمای جهان

نویسنده
آرینا امیر سلیمانی

7 فیلم روز سینمای جهان برای معرفی انتخاب شده و مورد بررسی قرار گرفته اند.

فیلم های روز سینمای جهان

liveb.jpg

آزاد زندگی کن یا سخت بمیر/جان سخت ۴ Live Free or Die Hard

کارگردان: لن وایزمن. فیلمنامه: مارک بومباک بر اساس داستانی از دیوید مارکونی و خودش، مقاله وداع با اسلحه نوشته جان کالین و شخصیت های خلق شده توسط پاتریک تورپ. موسیقی: مارکو بلترامی. مدیر فیلمبرداری: سایمون دوگان. تدوین: نیکلاس د توت. طراح صحنه: پاتریک تاتوپولوس. بازیگران: بروس ویلیس[جان مک لین]، تیموتی اولیفانت[تامس گابریل]، جاستین لانگ[مت فارل]، مگی کیو[مایل ین]، کلیف کورتیس[بومن]، جاناتان سادوفسکی[تری]، اندرو فرایمن[کاسپر]، کوین اسمیت[وارلاک]، مری الیزابت وینستید[لوسی مک لین]. ۱۳۰ دقیقه. محصول ۲۰۰۷ آمریکا، انگلستان. نام دیگر: Die Hard 4، Die Hard 4: Die Hardest، Die Hard: Rese، Die Hard 4.0، Die Hard: Tears of the Sun.

جان مک لین دیگر آن آدم سابق نیست. زندگی خصوصی اش در چند سال گذشته زیر و رو شده، همسرش طلاق گرفته و خودش نیز مدتی گرفتار الکل بوده است. او دیگر آن کارآگاه پلیس پر جنب و جوش سابق هم نیست و ترجیح داده به کارهای کوچکی چون تعقیب تبهکاران اینترنتی بپردازد. دخترش نیز که از رفتار او ناخشنود است، ترجیح می دهد تنها و دور از او زندگی کند. تا این که یک شب، ماموریت جلب و بردن هکری جوان به نام مت فارل به مک لین سپرده می شود. کاری که در ابتدا راحت به نظر می رسد، اما با حمله آدم کش ها گروهی ناشناس برای از بین بردن فارل همه چیز به هم می ریزد. این آغاز عملیاتی بزرگ از سوی گروهی تبهکار به ریاست فردی به اسم تامس گابریل است که قصد دارد با از کار انداختن تمامی کامپیوترها و سازه های تکنولوژیکی که اقتصاد آمریکا و طبعاً دنیا به آن وابسته است، باجی بزرگ از دولت بستاند. مک لین که حمله آدمکش ها را ناکام گذاشته و فارل را نجات داده، قصد دارد تا به هر قیمتی که شده او را به نزد مامور امنیتی بلند رتبه ای به نام بومن برساند. اما گابریل و دوستانش نیز بیکار ننشسته اند و قم به قدم در حال ساقط کردن سیستم تکنولوژیک و امنیتی کشور هستند و زندگی در آمریکا در حال تبدیل شدن به کابوسی وحشت انگیز است….

چرا باید دید؟

سه گانه جان سخت معیارهایی تازه برای ابرقهرمان فیلم های اکشن و این گونه خلق کرد. این سه گانه محصول تلاش فیلمسازان هالیوود در دهه ۱۹۹۰ برای به روز کردن ژانرها و بخشیدن خون تازه ای به رگ های سینمای تجاری آمریکا بود که در دهه ۱۹۸۰ به احتضاری مزمن دچار شده بود. این مجموعه در کنار احیای ژانر اکشن، بازیگری به نام بروس ویلیس را نیز به مقام ستاره رساند و در طول دهه گذشته وی را تبدیل به چهره شاخص این گونه کرد. البته به نظر نمی رسید که با گذشت بیش از یک دهه بار دیگر جان مک لین بر پرد سینما ظاهر شود، اما وقوع ماجرای ۱۱ سپتامبر و نیاز سینمای آمریکا به بازسازی روحیه مردم ایالات متحده بار دیگر قهرمانی از نوع وی را طلب می کرد. بنابر این افراد عادی درگیر حوادث تروریستی تبدیل به قهرمانانی انتقام جو شدند تا حقانیت آمریکا در مبارزه با تروریسم را یادآور شوند. اما هیچ کپی برابر با اصل نیست. پس باز هم جان سخت از بایگانی خارج و به روز شد تا هم تکانی به گیشه و موقعیت مالی هالیوود بدهد و هم سهمی در بازسازی روحیه مردم سیاست گریز امریکا داشته باشد. حاصل کار اینک پیش روی ماست: فیلمی ۱۱۰ میلیون دلاری با زمان نمایشی نه چندان کوتاه که هرگز تماشاگر را از دنبال کردن ماجراهایش خسته نمی کند. این امر نه فقط در سایه حضور بروس ویلیس و قهرمان کلبی مسلکی چون مک لین، بلکه به مدد فیلمنامه پر و پیمان و جلوه های ویژه گران قیمت اش صورت می گیرد. بروس ویلیس و یکی از کارگردان های سابق این مجموعه-جان مک تیرنان- که به عنوان تهیه کننده در پروژه حضور دارند، همه سعی خود را کرده اند تا از جلوه های ویژه کامپیوتری-در فیلمی که کامپیوتر از سوژه های اصلی ان به شمار می رود- دوری کنند تا حاصل کار واقعی تر و پذیرفتنی تر به چشم بیایید. جان سخت مدل ۲۰۰۷ نتیجه کامل هراس ۱۱ سپتامبر است. در آن روز چنین به نظر می رسید که دشمنانی نامرئی آمریکا را مورد هجوم و اشغال خود قرار داده اند. وقوع این حادثه باعث ایجاد حس نا امنی در میان مردمی شد که کشورشان را صاحب بزرگ ترین ارتش دنیا می دانستند. این واقعه باعث به وجود آمدن پارانویایی شد که حاصل آن سریال هایی چون ۲۴ و فیلم های فراوانی چون خسارت جانبی بود. جان سخت ۴ نیز یکی از این گونه فیلم هاست و قرار است آسیب پذیر بودن این سیستم را تصویر کند. کاری که به خوبی از عهده آن برمی آید و در ستایش از عمل گرایی آمریکایی جان مک لین بی بهره از دانش کامپیوتری را به جنگ نوابغ این دنیا می فرستد تا از طریق برتری فیزیکی آنها را از میدان به در کند.

اما جان سخت ۴ همچون سه فیلم قبلی این مجموعه به مدد ریتم تند و بدون افت خود اجازه تفکر را از بیننده سلب می کند. میزان درگیری و همدلی وی با شخصیت ها و ماجراهایی که بر سر وی نازل می شود آن چنان بالاست که بی اختیار در پایان فیلم دل به حرف ها جورج بوش و تصمیم های او بسپارد. مطابق معمول این فیلم ها جبهه شر را شخصیت های اروپایی-این با فرانسوی تبار- و آسیایی نمایندگی می کنند تا بیگانه هراسی آمریکایی رنگی ازواقعیت به خود بگیرد.

لن وایزمن متولد ۱۹۷۳ و همسر کیت بکینسل و سازنده دو قسمت پیشین دنیای مردگان[Underworld] به خوبی موفق شده تا این کشتی گران قیمت را به ساحل مقصود برساند. جان سخت ۴ تا این لحظه بیش از ۸۵ میلون دلار در اکران آمریکا عایدی داشته که یقینا بر این مبلغً افزوده خواهد شد. کسانی که طرفدار ژانر اکشن هستند بدون فوت وقت به دیدار مک لین سالخورده –دود از کنده بلند می شود- خواهند رفت و شاد و راضی از سالن خارج خواهند شد. شاید بعدها نسخه دی وی دی آن را نیز خریداری کنند. اما فراموش نکنید که اتکای بیش از اندازه به دنیای مجازی واقعاً می تواند دردسر آفرین باشد، آن هم در زمانه سایبر تروریسم هر لحظه در حال افزایش است. پس فیلم را جدا از مقاصد سیاسی اش با این هدف نیز ببینید!

ژانر: اکشن، ماجرا، مهیج.

ratatoye.jpg

راتاتوی Ratatouille

کارگردان: براد بیرد. فیلمنامه: براد بیرد بر اساس داستانی از خودش، جیم کاپوبیانکو، امیلی کوک، کتی گرینبرگ، جان پینکاوا. موسیقی: مایکل جیاچینو. مدیر فیلمبرداری: رابرت اندرسون، شارون کالاهان. تدوین: دارن تی. هولمز. طراح صحنه: هارلی جساپ. بازیگران: پاتون اوزوالت[رمی]، لو رومانو[اسکینر]، برایان دنهی[جنگو]، پیتر سوهن[امیل]، پیتر اوتول[آنتون اگو]، براد گرت[گوستو]، جانین گارفالو[کولت]، جولیوس کالاهان[لالو/فرانسوا]، ویل آرنت[هورست]، جیمز ریمر[لاروس]. ۱۱۰ دقیقه. محصول ۲۰۰۷ آمریکا.

رمی، موشی است که به همراه دیگر موش ها در زیر شیروانی خانه ای در حومه پاریس زندگی می کند. او دارای شامه ای بسیار قوی است و بر خلاف دیگر موش ها علاقه چندانی به خوردن زباله ها ندارد. چون رمی بعد از دیدن برنامه تلویزیونی گوستو، معروف ترین سر آشپز پاریسی و خواندن کتاب او به لذت آشپزی و غذای سالم پی برده است. تا این که شب در پی حادثه ای صاحب خانه به وجود موش ها پی برده و قصد جان آنها را می کند. رمی و دیگران پگا به فرار می گذارند. اما در میانه راه رمی از بقیه جدا افتاده و زمانی که از گنداب رو خارج می شود، خود را در برابر رستوران معروف ترین سر آشپز پاریس –که به تازگی فوت کرده- می بیند. ورود رمی به آشپزخانه با آمدن جوانکی که نامه ای از گوستو دارد، همزمان می شود. او به کار نیاز دارد، اما سر رشته چندانی از آشپزی ندارد. از طرف دیگر رمی به هر قیمتی شده می خواهد آشپزی کند. تا این که حادثه ای این دو را سر راه هم قرار می دهد. این دو با هم متحد می شوند تا شغلی در آشپزخانه گوستو داشته باشند، اما اسکینر-سر آشپز فعلی- که تصور می کند گوستو وارثی از خود به جای نگذاشته، نقشه هایی در سر دارد تا میراث وی را تصاحب کند. اما فقط این خطر نیست که آینده آشپز جوان و رمی و طبعاً رستوران گوستو را تهدید می کند. خطر بزرگ شخصی به نام آنتون اگو-منتقد غذا و نویسنده راهنمای رستوران ها- است که تصمیم گرفته با ندادن امتیاز لازم به کار رستوران گوستو برای ابد خاتمه دهد…

چرا باید دید؟

انیمیشن ۱۰۰ میلیون دلاری راتاتوی[نام غذایی فرانسوی] سومین فیلم انیمیشن بلند براد بیرد بعد از غول آهنی و خانواده شگفت انگیز است. هر دو فیلم پیشین او از نظر تجاری بسیار موفق بودند و دومی جایزه اسکاری نیز نصیب وی کرد.

براد بیرد متولد ۱۹۵۷ تهیه کننده، نویسنده، بازیگر و کارگردان سخت کوشی است که از ۱۴ سالگی شروع به طراحی کرده و خیلی زود در کمپانی دیزنی به عنوان انیماتور جایی برای خود دست و پا کرده است.

راتاتوی هشتمین انیمیشن بلند کمپانی پیکسار است که در قالب اولین محصول مشترک آن با کمپانی دیزنی وارد بازار شده است. کمپانی پیکسار که با تولید داستان اسباب بازی ۱ و ۲ انقلاب در تولید فیلم های انیمیشن به راه انداخت، در سال های گذشته با ساخت فیلم هایی چون شرکت هیولاها، در جستجوی نیمو و اتومبیل ها درآمدی هنگفت داشته و چندین جایزه اسکار نیز به دست آورده است.

راتاتوی نیز مانند دیگر محصولات دیزنی و پیکسار جدا از داستانی گیرا و شخصیت هایی دوست داشتنی و گاه غیر عادی[این بار موشی که لذت آشپزی و غذای خوب را درک کرده] پیامی اخلاقی و کودکانه-نه ساده اندیشانه !- را یدک می کشد. پیامی که هیچ گاه تصنعی نشده و در ترکیب با لحظات کمیک فیلم به وحدتی قابل اعتنا می رسد. این بار نیز قدرت اراده و پشتکار برای رسیدن به هدف در زندگی شخصی مضمون اصلی فیلم است. این پیرنگ نه فقط در مورد موش جذاب ماجرا، بلکه در مورد پسرک بی دست و پای فیلم نیز صادق است. پرداخت شخصیت ها و کار کسانی که به جای آنها حرف زده اند، در کنار فضاسازی خوب فیلم، از نقاط قوت آن محسوب می شود. مثال زدنی ترین آنان پیتر اوتول در نقش اگو-منتقد گنده دماغ غذا- است. براد بیرد در گفتگویی اشاره به داشتن مشاور معروفی چون تامس کلر-یکی از آشپزهای معروف بین المللی- و ساعت مطالعه در مورد نحوه کار در یک آشپزخانه فرانسوی کرده، که نتیجه این کار به خوبی در صحنه های فیلم مشخص است. البته همین کار روی رفتار و حرکات موش های نیز صورت گرفته و حاصل کار را به شدت واقع گرایانه جلوه می دهد. بی تعارف و اغراق بگویم که با وجود قهرمان ظاهراً نه چندان دوست داشتنی فیلم مجذوب راتاتوی خواهید شد. البته مجذوب ذائقه و آشپزی فرانسوی هم خواهید شد، چون راتاتوی در ستایش آشپزی فرانسوی هم هست!

ژانر: انیمیشن، کمدی، خانوادگی.

fourteen.jpg

۱۴۰۸ 1408

کارگردان: میکائیل هافستروم. فیلمنامه: مت گرینبرگ، اسکات الکساندر، لری کاراچوسکی بر اساس داستانی از استیون کینگ. موسیقی: گابریل یارد. مدیر فیلمبرداری: بنوآ دلوم. تدوین: پیتر بویل. طراح صحنه: اندرو لاوز. بازیگران: جان کیوزاک[مایک انسلین]، مری مک کورمک[لیلی انسلین]، جاسمین جسیکا آنتونی[کیتی]، ساموئل ال. جکسون[جرالد اولین]، تونی شلهوب[سام فارل]. ۹۴ دقیقه. محصول ۲۰۰۷ آمریکا.

مایک انسلین، محقق و نویسنده موفق کتاب هایی درباره حوادث فراطبیعی است. آخرین کتابی که سرگرم نگارش آن است به حوادث فراطبیعی رخ داده شده در هتل ها اختصاص دارد. انسلین در طول تحقیقات خود نامه ای دریافت می کند که او را برای رفتن به هتل دلفین و اقامت در اتاق ۱۴۰۸ ترغیب می کند. مایک پس از تحقیقات اولیه در می یابد که تاریخچه آن اتاق آکنده از حوادث و مرگ های غیر طبیعی است. بنابر این سعی می کند تا آن اتاق را توسط تلفن رزرو کند. اما متصدیان هتل از این کار خود داری می کنند. انسلین عازم هتل شده و برای گرفتن اتاق شماره ۱۴۰۸ اصرار می کند. مدیر هتل جرالد اولین با دادن پرونده ای حاوی مدارکی هراس انگیز از مرگ های رخ داده شده در اتاق ۱۴۰۸ سعی می کند تا وی را از اقامت در آن اتاق منصرف کند. اما انسلین قبول نکرده و مسئولیت تمامی حوادث آتی را بر عهده می گیرد. اما ساعتی پس از ورود با حوادثی روبرو می شود که به خطرناک بودن اتاق ایمان می آورد. مایک هراسان تصمیم می گیرد تا از اتاق خارج شود، اما این کار غیر ممکن است. تمامی راه های خروجی اتاق به نحوی اسرار آمیز مسدود شده و راه به جایی ندارند. انسلین سعی می کند تا از طریق تلفن و اینترنت با خارج از اتاق، مخصوصاً همسرش که دور از وی زندگی می کند، تماس برقرار کند. اما نیرویی که در اتاق وجود دارد، مانع از این کار شده و او را وادار می کند تا با حقایق تلخ و ترسناکی که در گذشته اش وجود دارد رو در رو کند. کاری که انسلین را به سوی خودکشی سوق می دهد….

چرا باید دید؟

یان میکائیل هافستروم متولد ۱۹۶۰ اسکان لان سوئد از اواخر دهه ۱۹۸۰ با ساختن فیلم تلویزیونی Terrorns finger شروع به کارگردانی کرد. دوازده سال بعد اولین فیلم سینمایی خود به نام روزهایی مثل این را در سوئد ساخت که در جشنواره گلدباگ نامزد جایزه بهترین کارگردانی و برنده جایزه بهترین فیلمنامه شد. دومین فیلمش شیطان[۲۰۰۳] جایزه فیپرشی جشنواره ویارجیو را به دست آورد. هافستروم بعد ساختن Drowning Ghost راهی آمریکا شد و اولین فیلم سینمایی انگلیسی زبان خود را به نام خارج شده از ریل[با شرکت کلایو اوئن، جنیفر آنیستون و ونسان کسل] کارگردانی کرد. موفقیت این فیلم مهیج و سابقه وی در ساختن فیلم های ترسناک راه را برای ساختن فیلم ۲۵ میلیون دلاری ۱۴۰۸ هموار کرد.

۱۴۰۸ بر اساس داستان کوتاهی از استیون کینگ به همین نام ساخته شده است. قصه ای که کینگ آن را بسیار دوست دارد و آن را بر اساس خبری درباره اتاق بدنامی در هتل دل کورنادوی کالیفرنیا و محقق حوادث فراطبیعی به نام کریستوفر شاکون نوشته است. پیرنگ فیلم سرشار از نمادها و کنایه ها به اعداد مخصوصاً عدد ۱۳ سیزده است. جمع ۱۴۰۸ برابر با ۱۳ است. هتل طبقه سیزدهم ندارد، ولی عملاً بعد از طبقه دوازدهم طبقه سیزدهم قرار می گیرد. اولین مرگ در این اتاق به سال ۱۹۱۲ رخ داده، که جمع اعداد آن نیز با ۱۳ برابر است و یکی از قربانیان اولیه اتاث گریدی نام دارد، نام یکی از شخصیت های داستان Shining نوشته کینگ که کوبریک آن را به فیلم برگردانده است و..

اما آن چه ۱۴۰۸ را دیدنی می کند کارگردانی هافستروم است که از همان دقایق اولیه ورود انسلین آن را تبدیل به مکانی مخوف می کند. میزانسن های دقیق او در کنار جلوه های ویژه خوب فیلم، به اتاق ۱۴۰۸ فضایی به شدت کلاستروفوبیک می دهد که هر تماشاگری را می تواند از اقامت در اتاق های هتل ها منصرف کند. ۱۴۰۸ مطمئناً به عنوان یکی از بهترین اقتباس های سینمایی از آثار کینگ باید دیده شود. فیلمی که از طنز و طعنه کینگ به سرشت آدمی تهی نشده و به او یادآور می شود که هر لحظه می شود از امکان رستگاری استفاده کرد. ۱۴۰۸ با انتخاب دلایل هراسی قابل باور از توهین به شعور تماشاگر[بر خلاف بسیاری از آثار این گونه که به مدد قدرت خیال پردازی نویسندگانش فارغ از واقع گرایی پیش می رود] پرهیز می کند. اتفاقی که باعث جدی انگاشته شدن فیلم و سازنده اش می شود. یافته شدن چنین فیلم هایی در زمانه ما که سیل فیلم های ترسناک در آن روان است، غنیمتی است!

ژانر: ترسناک، مهیج.

bignothing.jpg

هیچ بزرگ Big Nothing

کارگردان: ژان باتیست آندرئا. فیلمنامه: ژان باتیست آندرئا، بیلی آشر. مدیر فیلمبرداری: ریچارد گریترکس. تدوین: آنتوان واری. طراح صحنه: سوفی بکر، کیت مکسول. بازیگران: سایمون پگ[گاس]، دیوید شویمر[چارلی]، آلیس ایو[جوزی مک بروم]، ناتاشا مک الهون[پنلوپ وود]، جان پولیتو[مامور هایمز]، میمی راجرز[خانم اسمالز]، بیلی آشر[معاون کلانتر گرام]، میچل مولن[کشیش اسمالز]. ۸۶ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ انگلستان، کانادا.

چارلی بعد از مدت ها شغلی پیدا کرده است. همسرش پنلوپ که در اداره پلیس کار می کند، آرزو دارد که چارلی این شغل را از آن خود کند. اما چارلی در اولین روز کاری و بعد از آشنایی با همکاری به نام گاس، شغل تازه را از دست می دهد. گاس از وی می خواهد تا عصر با او در باری ملاقات کند. گاس به او می گوید که دختری به شدن مرض و نیازمند عمل جراحی گران قیمت در خانه دارد و راهی برای به دست آوردن پولی هنگفت پیدا کرده که می تواند زندگی دختر مریض اش و همچنین زندگی نابسامان چارلی را نجات دهد. نقشه گاس باج خواهی از کشیشی محترم به نام اسمالز است که از طریق سایت های پورنوگرافی، رابطه جنسی پنهانی با بعضی ها برقرار کرده و به نظر کاری عملی و ساده می آید. گاس دختری به نام جوزی را به چارلی معرفی می کند که قرار است در این کار با آنها همکاری کند. اما شبی که گاس برای گرفتن ۲۰۰ هزار دلار باج درخواست شده به منزل کشیش می روند، با لوله هفت تیر روبرو می شود. چارلی که از شنیدن صدای تیر هراسان شده، پس از ورود به خانه کشیش و دیدن جسد تصمیم می گیرد تا از شر آن خلاص شود. او جسد را به داخل چاه فاضلاب می اندازد. با آمدن مامور پلیسی به نام گرام مشخص م شود کشیش در مکانی دیگر کشته شده است. گرام که به حضور چارلی در خانه کشیش مظنون شده، تصمیم به بازرسی خانه می گیرد. گاس و چارلی ناچار او را نیز گرفتار کرده و دست و پایش را می بنند. آشفتگی با سر رسیدن همسر کشیش کامل می شود. با حرف های خانم اسمالز معلوم می شود جسد داخل چاه متعلق به معشوقه اوست که با همکاری همدیگر قصد سرقت از شوهر وی را داشته اند. آنها بعد از کشتن کشیش قصصد داشتند تا یک میلیون دلار پولی را که او از راه ساختن فیلم های خشن پورنو به چنگ آورده بود، تصاحب کنند. به نظر می رسد چارلی و گاس به کاهدان زده اند و باید باقی سال های عمر را-اگرزنده ماندند- به خاطر جنایتی که متکب نشده اند، در زندان سپری کنند. ولی سر و کله جوزی پیدا شده و بعد از کشتن خانم اسمالز آنها را نجات می دهد. گاس، چارلی و جوزی بعد از یافتن پول ها از خانه خارج می شوند و تصادف رانندگی کوچکی همه چیز را دوباره به هم می ریزد و سرکارشان با سرکار پنلوپ وود همسر چارلی می افتد…

چرا باید دید؟

هیچ بزرگ دومین فیلم بلند ژان باتیست آندرئا متولد ۱۹۷۱ سن ژرمن د لیل، فرانسه است. آندرئا در زمینه اقتصاد و علوم سیاسی تحصیل کرده و با ساختن فیلم کوتاه و نویسندگی و ترجمه کتاب وارد عالم سینما شده است. اولین فیلم او بن بست محصول مشترک آمریکا و فرانسه نام داشت که آن را با همکاری فابریس کانپا کارگردانی کرده بود. بن بست فیلم خوش ساخت ترسناک، راز آمیز و مهیجی با رگه های کمدی بود که ۷ جایزه بین المللی-از جمله جایزه بزرگ جشنواره فیلم های فانتزل بروکسل و جایزه تماشاگران جشنواره سن سباستین- برای آنان به ارمغان آورد. هیچ بزرگ یک فیلم کم و بیش مستقل و کم هزینه[۸ میلیون دلار بودجه] محسوب می شود. هیچ بزرگ همچون بن بست به مایه کمیک و مهیج خود را از گرفتار شدن شخصیت ها در موقعیت های غیر منتظره می گیرد. بن بست هایی که هر گونه تلاش برای خروج از آنها مترادف با دردسرهایی تازه است. هیچ بزرگ یک کمدی جنایی خوش ساخت همراه با بازی های خوب از دو سبک متفاوت از بازیگری [بریتانیایی و آمریکایی] است که در ترکیب با ذائقه فرانسوی کارگردانش به کمدی دیوانه وار از حوادث تبدیل شده که می تواند هجویه ای بر آثار امثال تارنتینو به شمار رود. اکثر حوادث فیلم در یک شب واحد اتفاق می افتد و پایانی تقریباً غیر منتظره برای تماشاگر تدارک دیده شده است. پیرنگ های فرعی هوشمندانه فیلم و همین پیچ و چرخش های فیلمنامه از نقاط قوت فیلم هستند. اگر مدت هاست کمدی جنایی مقبولی ندیده اید و از کارهای سایمون پگ[پلیس سخت گیر مثلاً] خوش تان می آید، وقت را تلف نکنید!

ژانر: کمدی، جنایی، مهیج.

disturbia.jpg

مزاحمت Disturbia

کارگردان: دی. جی. کاروزو. فیلمنامه: کریستوفر بی. لاندون، کارل الزورث بر اساس داستانی از کریستوفر بی. لاندون. موسیقی: جیوف زانللی. مدیر فیلمبرداری: روگیه استافرز. تدوین: جیم پیج. طراح صحنه: تام ساوتول. بازیگران: شیا لابیوف[کیل]، سارا رومر[اشلی]، کری آن ماس[جولی]، دیوید مورس[آقای ترنر]، آرون یوو[رونی]، خوزه پابلو کانتیلو[سرکار گوتیه رز]، مت کریون[دانیل برکت]. ۱۰۴ دقیقه. محصول ۲۰۰۷ آمریکا.

کیل بعد از مرگ پدرش در سانحه اتومبیل افسرده شده و دل به درس خواندن نمی دهد. این واقعه سبب درگیری او با معلم زبان اسپانیایی شده و بعد از زدن مشتی به صورت وی از سوی دادگاه محکوم به حبس خانگی می شود. مادرش جولی شاغل است و کیل باید اغلب ساعات روز را تنها در خانه سپری کند. تنها دوست وی رونی است که او نیز نمی تواند هر روز و هر ساعت را با کیل بگذراند. کیل برای کشتن وقت شروع به دید زدن خانه های اطراف با دوربین می کند. این کار دلیل بزرگی نیز دارد و آن اثاث کشی خانواده ای به محله آنهاست که دختری زیبا به نام اشلی دارند. کیل کم کم توجه اشلی را جلب و دوستی او را به دست می آورد. اما اتفاق های دیگری نیز در محله رخ می دهد که چندان خوشایند هم نیست. همسایه تنهایی به نام آقای ترنر وجود دارد که اتومبیل قدیمی و رفتارش به قاتلی سریالی شبیه است. کیل و رونی با جستجو در اینترنت و روزنامه ها اطلاعاتی کلی در مورد قتل ها به دست می آورند و پاییدن آقای ترنر تبدیل به سرگرمی ثابت آنها می شود. ولی یک شب، آقای ترنر بعد از حضور زنی در منزلش و کشته شدن وی، متوجه زیر نظر بودنش توسط پسرهای همسایه می شود. او تصمیم دارد تا مزاحمت آنها را بدون پاسخ نگذارد. از طرف دیگر کیل نیز که جان خود و مادرش را در خطر می بیند، قصد دارد تا با کمک رونی و اشلی زمینه دستگیری آقای ترنر را فراهم کند. چون در صورت خروج از محوطه خانه و دستگیر مجدد توسط پلیس، حبس خانگی اش تبدیل به زندان خواهد شد…

چرا باید دید؟

بله، حق با شماست. من هم با خواندن خلاصه داستان فیلم بلافاصله یاد پنجره عقبی و سرنوشت جیمی استوارت فضول افتادم! ایده آن فیلم آن قدر بدیع و هنوز تازه است که دیدن چندمین اقتباس آزاد آن را دیدنی می کند. البته طبق روال معمول این سال ها، این بازسازی نیز رنگ و بویی نوجوان پسندتر و پر تحرک تر و تکنولوژیک[مثلاً روز آمدتر!] به خود گرفته است. نام فیلم هم که از شوخی کلامی با کلمه suburbia گرفته شده، قرار است بر طنز آن بیفزاید!

فیلمنامه مزاحمت در دهه ۱۹۹۰ نوشته شده و آماده ساخت بود. اما خبر تولید دوباره سازی پنجره عقبی با حضور کریستوفر ریوز[سوپرمن سابق و ویلچرنشین] آن را روانه بایگانی کرد. تا سرانجام سه سال قبل که سیستم بازیافت هالیوود به سراغ آن رفته و بعد از بازنویسی تصمیم به ساخت آن گرفت. سکان این پروژه به دست دی. جی. کاروزو متولد ۱۹۶۵ سپرده شد که سابقه ای طولانی در ساخت فیلم های تلویزیونی دارد. کاروزو در ۱۹۹۷ با فیلم Cyclops, Baby وارد سینما شده و تا امروز ۳ فیلم دیگر[دریاچه نمک، گرفتن جان ها، دو نفر آدم پولکی] با حضور بازیگران پول سازی چون آنجلینا جول یو ال پاچینو و وال کیلمر ساخته است. اما هیچ کدام به اندازه مزاحمت موفق نبوده اند. مزاحمت فیلمی ۲۰ میلیون دلاری است که توانسته تا این لحظه نزدیک به ۸۰ میلیون دلار روانه جیب کمپانی تولید کننده خود کند. با این فیلم ستاره نوجوان تازه ای به نام شیا لایبوف معرفی می شود که همزمان فیلم دیگری از وی[ترانسفورمرها] در حال اکران است.

مزاحمت با اندکی دستکاری در پیرنگ قصه پنجره عقبی و به روز کردن ماجرای خود توانسته موفقیت قابل توجهی به دست آورد. ایده این که چه کسی مزاحم چه کسی است و اصولاً کدامیک از طرفین در حال پاییدن یا پاییده شدن است به تنهایی برای جذاب تر شدن فیلم کفایت می کند. اما حضور بازیگری متبحر چون دیوید مورس در نقش منفی فیلم[هر چند مجال زیادی برای نشان دادن قدرت بازیگری خود نمی یابد] بر استحکام فیلم افزوده است. در لایه های زیرین فیلم به مسائل عمده جامعه آمریکا از نقش نژاد پرستی[این بار خارجی ها به آمریکایی ها توهین می کنند!]، سکس، جنایت های سریالی، اینترنت، زندگی در حومه شهرها و… پرداخته شده، اما فارغ از نگاهی انتقادی که می توانست مزاحمت را تبدیل به فیلمی ماندگار بکند. اما تا این جای کار نیز کاروزو بهترین فیلم کارنامه اش را ساخته و مزاحمت برای دو ساعت تفریح و سرگرمی کاملاً قانع کننده به چشم می آید.

ژانر: مهیج.

transformer.jpg

تغییر شکل دهندگان/ترانسفورمرها Transformers

کارگردان: مایکل بی. فیلمنامه: روبرتو اورسی، الکس کورتزمان بر اساس داستانی از جان راجرز، روبرتو اورسی و اکس کورتزمان. موسیقی: استیو جابلونسکی. مدیر فیلمبرداری: میچل آموندسن. تدوین: تام مالدون، پل رویوبل، گلن اسکانتلبوری. طراح صحنه: جف مان. بازیگران: شیا لابیوف[سام ویتویکی]، تایریس گیبسون[گروهبان فنی اپس]، جاش دوهامل[کاپیتان لنوکس]، آنتونی اندرسون[گلن وایتمن]، مگان فاکس[میکائیلا بانس]، ریچل تیلور[مگی مدسن]، جان تورتورو[سرکار سیمونز]، جان وویت[وزیر دفاع جان کلر]، کوین دان[بن ویتویکی]، مایکل اونیل[تام باناچک]، جولی وایت]جودی ویتویکی]، آموری نولاسکو[خورخه فیگوئرآ]. صداها: پیتر کولن[اوپتیموس پرایم]، هوگو ویوینگ[مگاترون]، مارک رایان[بامبلبی]، جس هارنل[آیرون هاید]، رابرت فاکورث[راچت]، جیمی وود[بون کراشر]، داریوس مک کری[جاز]، چارلی آدلر[استار اسکریم]، رنو ویلسون[فرنزی]. ۱۴۴ دقیقه. محصول ۲۰۰۷ آمریکا.

همه می دانیم که در کره زمین اشکال مختلف حیات طبیعی وجود دارد. اما در سیاره سابرتورن روبات هایی زندگی می کنند که به راحتی می توانند تغییر شکل داده و اعضای بدن خود را به هر صورتی دربیاورند. این روبات ها ترانسفورمر نام دارند. اما ترانسفورمرها به دو دسته متفاوت تقسیم شده اند. در یک طرف اتوبوت های[Autobot] نیک سرشت وجود دارند که توسط اوپتیموس پرایم رهبری می شوند. در طرف مقابل آنها دیسپشن های[Decepticon] شیطان صفت به رهبری مگاترون قرار دارند. اما هر دو طرف مشکلی مشابه دارند. منابه سوخت سیاره در حال اتمام است و باید منبعی جدی یافته شود. هر دو گروه سفری فضایی را آغاز می کنند و جستجوی شان به سیاره زمین ختم می شود که از نظر منابع انرژی بسیار غنی است. ترانسفورمرها که قدرت تبدیل شکل خود به اتومبیل، کشتی، هواپیما و حتی انسان را دارند، شروع به اجرای طرحی جهت دستیابی به منابع انرژی کره زمین می کنند. اما به زودی جنگ میان دو طرف بر سر تصاحب منابع نیرو در می گیرد و اگر دیسپشن ها برنده شوند فرجام آن نابودی انسان ها خواهد بود. اما خریده شدن یکی از ترانسفورمرها که به شکل اتومبیلی کهنه در آمده، توسط پسر جوانی به اسم سام حوادث تازه ای را باعث می شود….

چرا باید دید؟

نسخه جدید و ۱۴۷ میلیون دلاری یکی از پر طرفدار ترین مجموعه های انیمیشنی دهه ۱۹۸۰ که نسخه سینمایی آن نیز با موفقیت روبرو شده بود در دستان یکی از کارگردان های پول ساز و متخصص تولید فیلم های گران قیمت اکشن[مانند پرل هاربر، جزیره و پسران بد] در نگاهی از دور می تواند به دلیل حس نوستالژیک بسیاری از تماشاگران اثری جذاب ارزیابی شود. اما اگر مثل من به خود زحمت داده و به تماشای ترانسفورمرها بنشینید آن را طولانی، زیادی بزرگ و پرخرج، خیلی پر سر و صدا و بسیار آشفته خواهید یافت.

مایکل بنجامین بی متولد ۱۹۶۵ لس آنجلس از فیلمسازانی است که در کنار جری بروکهایمر شکل دهنده موج جدید اکشن های بسیار پرتحرک و گران قیمت محسوب می شود. فیلم های اولیه بی -پسران بد، صخره و آرماگدون- همگی در گیشه بسیار موفق بودند و قراردادهای تازه ای برای این گونه فیلم ها وضع کردند. بروکهایمر و بی بعدها در سریال ها و فیلم های سینمایی این روش را ادامه داده و به پسران بد ۲، پرل هاربر، جزیره و اینک ترانسفورمرها رسیده اند که قرار است با قسمت دوم آن در سال ۲۰۰۹ ادامه یابد. مایکل بی از کارگردان هایی است که از دنیای کلیپ سازی[و آگهی های تبلیغاتی] وارد سینما شده و ساختار دیداری شنیداری خاص کلیپ ها را به فیلم های بلند منتقل کرده است. او از گران قیمت ترین کارگردان های فعلی آمریکا نیزبه شمار می رود که توانسته دستمزد ۱۰۰ هزار دلاری خود را در کمتر از یک دهه به ۲۵ میلیون دلار و شاید هم بیشتر! ارتقا دهد. اما هیچ کدام از اینها دلیلی بر مثبت بودن دستاوردهای او نمی تواند باشد. مایکل بی یکی از پولسازهای حرفه ای هالیوود است، اما هنوز رموزی در این کار مانده که بایستی آنها را یاد بگیرد!

مثلاً نقش شخصیت پردازی که ترانسفورمرها از آن تهی است. فیلم مانند شخصیت هایی که نام شان را به آن داده اند، هر لحظه شکل عوض می کند، زیاده از حد بزرگ و مکانیکی و فاقد احساسات است[بین خودمان بماند در نیمه دوم فیلم-یعنی پر سر و صدا ترین و پر زد و خوردترین بخش آن- برای دقایقی خوابم برد!]. اما هیچ کدام از اینها باعث عدم استقبال نوجوان آمریکایی نشده و آخرین سنت های او را از جیبش خارج خواهد ساخت. ترانسفورمرها اصولاً به همین قصد ساخته شده و فیلم مزوّرانه ای است. غیر لازم ترین فیلم سال که هیچ سکانس آن با سکانس قبل و بعدش ارتباط درستی ندارد. روایت در این فیلم معنای خود را از دست می دهد و تبدیل به چیدمان بی هدف صحنه های اکشن می شود. بنابر این اگر قید پول و وقت خود را زده و به تماشای آخرین دست پخت مایکل بی می روید، یک بسته قرص مسکن برای رهایی از سر درد های احتمالی را فراموش نکنید!

ژانر: اکشن، ماجرایی، علمی تخیلی.

couers.jpg

قلب ها Coeurs

کارگردان: آلن رنه. فیلمنامه: ژان میشل ریبه بر اساس نمایشنامه ترس خصوصی در مکان های عمومی اثر آلن آیکبورن. موسیقی: مارک اسنو. مدیر فیلمبرداری: اریک گوتیه. تدوین: هروه دلوز. طراح صحنه: ژاک سولنیه، سولانژ زیتون. بازیگران: سابین آزما[شارلوت]، لامبرت ویلسون[دان]، آندره دوسولیه[تیه ری]، پی یر آردیتی[لیونل]، لورا مورانته[نیکول]، ایزابل کاره[گیل]، کلود ریش[آرتور]. ۱۲۰ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ فرانسه، ایتالیا. نام دیگر: Private Fears in Public Places. نامزد ۸ جایزه سزار برای بهترین فیلمبرداری، کارگردانی، طراحی لباس، تدوین، موسیقی، طراحی صحنه، صدابرداری و فیلمنامه اقتباسی، برنده جایزه بهترین فیلم از سندیکای منتقدان فیلم فرانسه، برنده جایزه شیر نقره ای بهترین کارگردانی، نامزد شیر طلایی و برنده جایزه بهترین بازیگر زن/لورا مورانته از جشنواره فیلم ونیز، برنده جایزه ستاره طلایی بهترین کارگردانی.

نیکول به دنبال آپارتمانی کرایه ای و به اندازه کافی جادار برای خود و دوستش دان است. تیه ری که در بنگاه املاک کار می کند آپارتمانی در یکی از محله های آبرومند پاریس به او نشان می دهد. اما آپارتمان به نظر نیکول کوچک است. تیه ری با خواهرش گیل زندگی می کند، با زنی مذهبی و خاکستری پوش به نام شارلوت همکار است. شارلوت نوار ویدیویی به تیه ری می دهد که برنامه ای تلویزیونی درباره آوازهای مذهبی روی آن ضبط شده است. ولی تیه ری شب هنگام با رسیدن به آخر نوار شاهد صحنه های سکسی یک فیلم شخصی می شود که به نظر می رسد متعلق به شارلوت باشد. شارلوت که زنی فداکار است مسئولیت مراقبت یک هفته ای از پدر لیونل- پیرمردی ناتوان و بد اخلاق به نام آرتور- را قبول کرده است. لیونل سر پیشخدمت بار هتلی گران قیمت است که دان مرتباً به آنجا سر می زند. بیکاری دان و مشروب خواری او باعث می شود نیکول تصمیم به جدایی از وی بگیرد. گیل نیز که دختری غمگین و تنهاست برای یافتن دوست آگهی کوچکی در روزنامه داده و هر شب در کافه به انتظار مردی می نشیند که آگهی را خوانده باشد. آگهی که باعث آشنایی او با دان می شود….

چرا باید دید؟

آخرین ساخته یکی از استادان مسلم سینمای فرانسه و دنیا در هشتمین دهه عمر خود، اثری به غایت کوچک اما تماشایی است. قصدم از نوشتن کلمه کوچک اشاره به محدود بودن شخصیت ها و مکان هاست. آلن رنه در طول چندین دهه فیلمسازی در گونه های متفاوت هواره تمی ثابت را دنبال کرده است: تنهایی و جدایی.

قلب ها دومین اقتباس رنه بعد از سیگار کشیدن/سیگار نکشیدن از آثار آلن آیکبورن نمایشنامه نویس توانا و مشهور انگلیسی است. اما همچون فیلم پیشین اقتباس رنه بسیار فرانسوی بوده و از حال و هوای انگلیسی خود فرسنگ ها دور شده است. انتخاب و ترکیب بازیگران فیلم-که چندتایی از آنها پای ثابت فیلم های اخیر رنه محسوب می شوند-از نقاط قوت فیلم است. رنه با زیبایی هر چه تمام تر توانسته مطالعه آیکبورن روی طبقه متوسط بریتانیایی را رنگ و بویی فرانسوی داده و بر خلاف اقتباس پیشین به مدد صحنه های کوچک فراوان حال هوایی سینمایی تر به آن ببخشد. استعاره هایی که رنه به کار گرفته، در روند پرداخت شخصیت ها بسیار موثر و کاراست. همه شخصیت های فیلم گرفتار مشکل فقدان ارتباط و درک متقابل هستند. انگار دیوارهایی نامرئی [همچون آپارتمان ابتدای فیلم] آنان را از همدیگر جدا می کند. قلب ها شادی در اندازه های هیروشیما عشق من یا سال گذشته در مارین باد نباشد، اما همان گونه که انتظار می رود فیلمی بی و عیب و نقص از کارگردانی افسانه ای و گروهی به شدت حرفه ای است. بی جا نخواهد بود اگرکه ستایش خود را نثار پی یر آردیتی-به عنوان نماینده بازیگران- کنم. شما نیز اگر به تماشای قلب ها در پاریس برف گرفته بروید، با من همزبان و همراه خواهید شد. آقای رنه، خوشحالیم از این که هنوز در میان ما هستید و فیلم می سازید. Salute!

ژانر: درام.

برای آشنایی بیشتر با فیلم به مصاحبه با آلن رنه در همین شماره مراجعه کنید.