با معرفی هفت فیلم از سینمای کشورهای مختلف به استقبال اکران بهاری رفته ایم…
فیلم های روز سینمای جهان
دره فرشتگان Valley of Angels
نویسنده و کارگردان: جان راستن. موسیقی: مارک پتری. مدیر فیلمبرداری: آرماندو سالس. تدوین: جان راستن، اسپنسر وینسلو. طراح صحنه: مونا ناهم. بازیگران: دنی تره خو[هکتور]، جورج کات[زاکاری “زوس” اندروز]، کارولاین میسی[لیزا]، رنی جورج[ساندرا]، میگل آنخل مونگویا[میگل]، هیدر ترزینا[ناتالی]، جسیکا مارتین[ماریا]. 99 دقیقه. محصول 2008 آمریکا. برنده جایزه بهترین بازیگر/دنی تره خو، بهترین بازیگر تازه کار/جورج کات و جایزه بزرگ هیئت داوران برای بهترین فیلم از جشنواره فیلم های مستقل نیویورک.
غرب لس آنجلس. زیستگاه جوانان بی بند و بار و ثروتمند. زاکاری اندروز ملقب به زوس، 25 ساله نیز در این منطقه زندگی می کند. در کودکی از شیکاگو به این شهر آمده و هرگز نتوانسته خود را با این محیط و فرهنگ آن تطبیق دهد. زوس برای گذران زندگی راه ناخوشایندی نیز برگزیده و آن پخش مواد مخدر میان بچه پولدارهاست. او نومیدانه به دنبال راهی برای تغییر سرنوشت خویش است، تا اینکه با دختری روبرو می شود که به دنیایی غیر از دنیای تبهکاران خرده پا تعلق دارد. اما واقعیت های تلخ و بی رحمانه دنیای مواد مخدر به زودی خانواده زوس را از هم می پاشد. او باید راهی برای بیرون رفتن از این دنیای خطرناک پیدا کند و به مکانی روشن برسد که مدت هاست به دنبال آن است…
چرا باید دید؟
یک محصول قابل اعتنای دیگر از سینمای مستقل آمریکا که توانسته در جشنواره ها خوش درخشیده و نام سازنده اش را به عنوان استعدادی تازه به منتقدان و تماشاگران بشناساند. دره فرشتگان همان گونه که از نامش پیداست، به شهر فرشتگان یا لس آنجلس و زندگی در آن می پردازد. فیلمی که قرار است سویه تاریک و سیاه زندگی در این شهر دلفریب را که مرکز کارخانه رویاسازی آمریکا است، به معرض نمایش بگذارد [و به خوبی نیز این کار را می کند].
شهر فرشتگان درام جوان هایی است که در این محیط زندگی می کنند و با خرده فرهنگ کوته بینانه ای که رسیدن به ثروت را از هر راه کوتاه و پر مخاطره ای مجاز می داند، همدلی دارند. زوس یکی از این مردان سرگشته ای است که به همراه خواهرش در یک آپارتمان در غرب لس آنجلس زندگی می کند. زندگی او از راه خرده فروشی مواد می گذرد. همه چیز یکنواخت و بیهوده است تا اینکه با دختری آشنا می شود که تبدیل به گریزراه وی می شود. فیلم که با فلاش بک و فلاش فورواردها متعدد فاصله زمانی 4 ماهه آشنایی این دو و حوادث متعاقب آن را تصویر می کند، تابلویی خوفناک از روابط دنیای تبهکاران می سازد. زوس که از هکتور مواد دریافت می کند، شبی بعد از دریافت محموله ای یک کیلویی، مجبور می شود ماریا دوست دختر هکتور را به خانه برد. به نظر می رسد در پی حمله گروه رقیب هکتور کشته شده و همین امر باعث می شود زوس به فکر غارت پول های پنهان شده وی بیفتد. به این امید که محبوب بگریزد. اما همه چیز با پیدا شدن سر و کله هکتور به هم می ریزد. خواهر زوس، میگل و ماریا کشته می شوند و خود زوس نیز زخمی مهلک برمی دارد و سرانجام در آسفالت خیابان جان می سپارد.
بر اساس چنین قصه ای فیلم های مشابه فراوانی ساخته شده که می شود به نمونه فرانسوی اش از نفس افتاده و ایرانی اش تنگنا اشاره کرد. اما شهر فرشتگان نه سرخوشی از نفس افتاده را دارد و نه تلخی تنگنا را…
دره فرشتگان اولین ساخته جان راستن است. یک درام خوب که قصه اش را با طمانینه و وقاری قابل اعتنا بازگو می کند. فیلم با تصاویر از خیابان های لس آنجلس آغاز و با نمای دوری از همین شهر تمام می شود. کسانی می میرند و شهر به زندگی خود ادامه می دهد. راه گریزی نیست یا حداقل برای زوس و نزدیکانش چنین است. اما در میان این دو سکانس راستن ما را به خانه هایی می برد که هیچ چیزی از رویای آمریکایی در آنها یافت نمی شود. هر چه هست پلشتی و دود مواد مخدر و ناسزاست و مرگ…
ژانر: جنایی، درام.
ضبط [Rec]
کارگردان: خائومه بالاگوئرو، پاکو پلازا. فیلمنامه: خائومه بالاگوئرو، لوئیس بردخو، پاکو پلازا. موسیقی: کارلوس آن. مدیر فیلمبرداری: پابلو روسو. تدوین: دیوید گالارت. طراح صحنه: جما فائوریا. بازیگران: خاویر بوتت[نینیا مدیروس]، مانوئلا برونچود[آبوئلو]، مارتا کاربونل[ خانم ایزکوئیردو]، کلودیا فونت[جنیفر]، وینسنته گیل[پلیس]، ماریا ترزا اورتگا[آبوئلا]، پابلو روسو[مارکوس]، خورخه سرانو[سرجیو]، فران تراز[مانو]، مانوئلا ولاسکو[آنخلا]، کارلوس وینسنته[گیوم]، دیوید ورت[الکس]. 85 دقیقه. محصول 2007 اسپانیا. نامزد جایزه بهترین تدوین و بهترنی بازیگر تازه کار/مانوئلا ولاسکو از مراسم انجمن نویسندگان سینمایی اسپانیا، برنده جایزه تماشاگران و جایزه بهترین فیلم فانتزی از جشنواره Fantasporto، برنده جایزه بهترین تدوین-بهترین بازیگر زن/ولاسکو و نامزد جایزه بهترین جلوه های ویژه از مراسم گویا، برنده جایزه تماشاگران-جایزه ویژه داوران و جایزه داوران جوان جشنواره Gérardmer، برنده جایزه تماشاگران-بهترین بازیگر زن-بهترین کارگردانی-جایزه بزرگ نقره ای بهترین فیلم فانتزی اروپایی به همراه تقدیر ویژه و جایزه منتقدان جشنواره فیلم Sitges کاتالونیا، نازمد بهترین بازیگر زن تازه کار/ولاسکو از اتحادیه بازیگران اسپانیا.
نیمه شب، ایستگاه آتش نشانی شهری کوچک. آنخلا گزارشگر تازه کار تلویزیون به همراه فیلمبردارش برای تهیه گزارشی از نحوه کار آتش نشان ها به آنجا امده است. پس از آشنایی با اهالی ایستگاه، ناگهان خبر تقاضای کمک از سوی زنی مسن که در آپارتمان خود به دام افتاده، دریافت می شود. اکیپی کوچک برای کمک راهی می شود و آنخلا که موقعیت را مناسب یافته، با آنها همراه می شود. وقتی به آپارتمان می رسند با اهالی ساختمان روبرو می شوند که در هال ورودی تجمع کرده اند. چون سر و صداهایی ترس انگیزی از آپارتمان مورد نظر به گوش می رسد. اتش نشان ها با همراه مامور پلیسی که در محل حضور یافته، در آپارتمان مذکور را شکسته و وارد آنجا می شوند. به نظر می رسد که زنی که داخل آپارتمان به دام افتاده، دچار حمله عصبی نیز شده است. تلاش مامور پلیس برای کمک به او منتهی به حمله پیرزن شده و با کمک دندان هایش مقداری از گوشت صورت و گردن او را می کند. همه هراسان می شوند و زمانی که با حمله دوم پیرزن مواجه می شوند، پلیس دوم برای متوقف کردن او دست به سلاح می برد. بازگشت آنها به همراه پلیس زخمی به ورودی آپارتمان، با رسیدن مامورین پلیس و نیروی ویژه به محل حادثه همزمان می شوند. مامورین بلافاصله در ورودی ساختمان و تمام راه های خروج را مسدود کرده و با بلندگو از ساکنین آپارتمان می خواهند تا تلاشی برای خروج صورت ندهند. آنها باید تا رسیدن بازرس بهداشت از دستورات تنها پلیس باقیمانده داخل ساختمان اطاعت کنند. چون ساختمان و ساکنین آن مشکوک به آلودگی توسط ویروسی خطرناک هستند. بازرس از راه می رسد، اما او نیز توسط یکی از افراد آلوده ساختمان گاز گرفته می شود. همگی یکی یکی آلوده و کشته می شوند. آنخلا و فیلمبردارش نیز که از همه این وقایع فیلمبرداری می کنند باید جان خود را از گزند افراد آلوده حفظ کنند. کاری که تا لحظه کشف حقیقت و منشاء آلودگی در انجام آن موفق می شوند، اما…
چرا باید دید؟
چگونه می شود از ایده ای دستمالی شده که خیلی زود شیره جان آن توسط مقلدان با ذوق و بی ذوق کشیده شد، فیلمی دیدنی خلق کرد؟ پاسخ در آخرین فیلمی است که دو نفر از کارگردان های خوشنام سینمای اسپانیا آن را کارگردانی کرده اند: ضبط.
خائومه بالاگوئروی 40 ساله و پاکو پلازای 35 ساله تا امروز توانسته اند شهرتی معقول در سینمای کشور خود کسب کنند. اما برای تماشاگر ایرانی نام هایی آشنا نیستند. بالاگوئرو در 1999 با فیلم Los Sin nombre/بی نام به شهرت رسید و به دنبال آن فیلم تاریکی را در سال 2002 ساخت که هنرپیشگانی بین المللی چون لنا اولین، آنا پاکوین و جیانکارلو جیانینی در آن بازی کرده بودند و توانست خود را به تماشگران غیر هموطنش معرفی کند. پاکو پلازا نیز در سال 2002 با فیلم El Segundo nombre/نام دوم شهرت و موقعیتی به چنگ آورد. هر دو شیفته ژانر ترسناک هستند و بزرگ ترین دلیل همکاری شان همین است. ضبط یک فیلم ترسناک –واقعاً ترسناک- است که از وقایع کاملاً امروزی تغذیه می کند و قالبی تازه نیز دارد. تلفیق سبک نمایش های واقعی تلویزیون reality TV با خطر شیوع یک ویروس-آن هم در زمانه ای که سارس، آنفلونزای مرغی و… را به تازگی تجربه کرده- و اندکی رمز و راز لازمه این ژانر که در پایان پای تجربیات هولناک کشیشی ساکن آخرین طبقه آپارتمان را نیز به میان می کشد.
بیهوده نخواهد بود اگر فیلم را ترکیب هوشمندانه و مدرن شب مردگان زنده با پروژه جادوگر نام دهم. دو فیلمی که چندان دل خوشی از آنها ندارم، اما نقیضه این دو فیلمساز اسپانیایی را بسیار دیدنی تر یافتم. از آثار این دو فیلمساز فقط تاریکی را دیده و به مهارتش در خلق هیجان[با وجود بی اعتقادی ام به ماورالطبیعه] لذت برده بودم، اما ضبط در یک کلام اوج توانایی و خلاقیت های دیداری/شنیداری این دو نفر است. نباید بدون اشاره به طنز تلخی فیلم این معرفی را پایان برد که بسیار به جا به کار گرفته شده است. مانند نام برنامه ای که آنخلا و فیلمبردارش تهیه می کنند “وقتی شما خواب بودید” و اشاره صریحی است به آن چه من و شما از وقوع آن نیز شاید باخبر نشویم. اگر طالب آدرنالین خالص هستید، ضبط را ببینید!
ژانر: ترسناک.
پنج نقابدار: قبرس Maskeli Beşler Kıbrıs
نویسنده و کارگردان: مورات اصلان. موسیقی: جم ارمان. مدیر فیلمبرداری: سویکوت توران. تدوین: مصطفا پرشوا. طراح صحنه: نرگیس چالیشکان. بازیگران: محمت علی اربیل[راکی سلیم]، پکر آچیک آلین[بهاء الدین]، شافاک سزر[تزجان]، جنگیز کوچوک یاووز[کامیل]، ملیح اکنر[زکی]، آتیلا ساری حان[رجب]، حاکان اورال[صاحب قمارخانه]، دنیز آک کایا[بیلگه]، سرای سه ور[معشوقه سلیم]، اردال توسون[پشتو]، . 92 دقیقه. محصول 2007 ترکیه.
گروه پنج نقابدار که تصمیم به گذران زندگی از راه درست گرفته اند، با سمپاشی خانه ها روزگار می گذراند. تا اینکه دعوتی از سوی یکی از مشهورترین سارقین ترکیه به نام راکی سلیم دریافت می کنند. سلیم از آنها می خواهد تا در سرقتی بزرگ از یک قمارخانه در قبرس با او همکاری کنند. مبلغ به دست آمده از این سرقت حدود 10 میلیون دلار خواهد بود. پنج نقابدار به همراه سلیم وارد قبرس شده و در هتل/قمارخانه بزرگ آنجا ساکن می شوند. آنها که در پوشش مشاورین مالی سلیم- که خود در هیبت سرمایه گذار برای توسعه قمارخانه ها ظاهر شده- شروع به شناسایی محل می کنند. پس از برآوردهای اولیه مشخص می شود که سرقت از قمارخانه بدون یک همکار داخلی غیر ممکن است. در این زمان بیلگه معاون مدیر قمارخانه پا به میدان می گذارد و در ازای درصدی کلان از نتیجه سرقت پیشنهاد همکاری می دهد. او دختر سلیم است که در کودکی او را رها کرده است. عملیات انجام می شود، اما به دلیل یک بی دقتی کوچک همه چیز در آخرین دقیقه لو می رود. گروه فرار می کنند و در یک متل ساکن می شوند. سلیم که قصد عقب نشینی ندارد، این بار قصد حمل به ماشین حمل پول قمارخانه را دارد. تلاش های ناموفق زیادی صورت می گیرد و سرانجام با تصادفی دور از انتظار موفق به سرقت پول های می شوند. ولی سلیم پول ها را برداشته و می گریزد. در هواپیمایی که به سوی ترکیه می رود، پنج نقابدار، بیلگه و معشوقه سلیم با حمله هواپیماربایان مواجه می شوند. این کار باعث می شود تا وجود سلیم- که گریم کرده- نیز لو رفته و پول ها به دست تروریست ها بیفتد. اما این پایان کار نیست..
چرا باید دید؟
سومین فیلم بلند مورات اصلان و سومین قسمت از ماجراهای پنج نقابدار ترک که نسب شان به گروه سه کله پوک آمریکایی می رسد، در پی موفقیت تجاری دو قسمت پیشین ساخته شده و از بودجه دست و دل بازانه تری[چهار و نیم میلیون دلار] برخوردار است. علاقه تماشاگر ترک به کمدی های سبک آمریکایی مانند شیرینی آمریکایی یا هجویه هایی مانند فیلم ترسناک باعث رونق سینمای بومی نیز شده و فیلمسازان بدنه سینمای ترکیه را به تولید فیلم های کمدی این چنینی وادار کرده است. پنج نقابدار: قبرس نیز که بعد از دست انداختن دره گرگ ها: عراق پر فروش ترین محصول سال گذشته سینمای ترکیه مقابل دوربین رفت، این بار سوژه یکی از پر فروش ترین فیلم های آمریکایی-سومین قسمت از ماجراهای اوشن- را دستمایه خود قرار داده و سرقت از یک قمارخانه بزرگ قبرسی-بخش ترک نشین آن که برای ترک ها حکم کیش را برای ایرانی ها دارد- توسط پنج سارق خوش قلب، اما بی دست و پا احمق تصویر می کند.
فیلم مانند اغلب چنین ادامه سازی هایی بر روی طناب موفقیت قسمت های پیشین راه می رود که این بار عامل سکس نیز به آن افزوده شده است. بنا به سنت محصولات پول ساز ترکی نام هایی چون سرای سه ور و دنیز آک کایا در گروه هنرپیشگان قرار گرفته اند تا تضمینی بر فروش فیلم باشند. اما بر خلاف قسمت های پیشین، آنچه فیلم را دیدنی می کند رفتار ابلهانه پنج سارق ناشی نیست. بلکه حضور یکی از مشهورترین شومن ها و بازیگران سینمای ترکیه به نام محمت علی اربیل است که نقش بدمن ماجرا را بازی می کند.
مورات اصلان با این فیلم نشان می دهد که سوراخ دعا را خوب یافته و می تواند با دم دستی ترین و حتی تقلیدی ترین سوژه ها فیلم های پر فروش ارائه کند، اما به نظر می رسد که دیگر شیره جان این سوژه کشیده شده و از قالب فیلم بومی در حال خارج شدن است. با این حال می شود فیلم را در نبود گزینه مناسب تر دید و به سرعت هم فراموش کرد. شخصاً شنین ترانه جم کاراجا را که تبدیل به پای ثابت تیتراژ هر سه قسمت شده، ترجیح می دهم. هر چند بازیگرهای قابلی نیز در فیلم حضور دارند. چون فیلم کم کم از طنز و حتی فکاهه دور شده و در حال افتادن به دام لودگی است!
ژانر: کمدی.
جاده رزوریشن Reservation Road
کارگردان: تری جورج. فیلمنامه: جان برنهم شوارتز، تری جورج. موسیقی: مارک ایشام. مدیر فیلمبرداری: جان لیندلی. تدوین: نائومی گرافتی. طراح صحنه: فورد ویلر. بازیگران: ژواکین فونیکس[ایتن لیرنر]، مارک روفالو[دوایت آرنو]، جنیفر کانلی[گریس لیرنر]، میرا سوروینو[روت ولدون]، اله فنینگ[اما لیرنر]، ادی آلدرسون[لوکاس آرنو]، شون کرلی[جاش لیرنر]، آنتونی کورونه[گروهبان برک]، جان اسلیتری[استیو]. 102 دقیقه. محصول 2007 آمریکا، آلمان. نام دیگر: Ein Einziger Augenblick.
ایتن لرنر و همسرش گریس که از داشتن پسرش 10 ساله شان جاش و دختر کوچک شان اما به خود می بالند، شبی هنگام بازگشت از رسیتال موسیقی جاش در پمپ بنزینی در جاده رزوریشن توقف می کنند. این توقف کوچک به زودی زندگی او را زیر و رو می کند. چون جاش که برای رها کردن کرم های شب تاب به کنار جاده رفته، توسط اتومبیلی زیر گرفته و کشته می شود. راننده خاطی می گریزد و خانواده لرنر را گریان و خشمگین پشت سر می گذارد. راننده اتومبیل وکیلی به نام دوایت آرنو می باشد که در حال بازگشت از مسابقه ورزشی همراه پسرش است. او که پس از جدا شدن از همسرش روت تنها روزها آخر هفته را با پسرش می گذراند، در هراس از دست دادن وی از معرفی خود به پلیس خودداری می کند. ایتن پس از مراجعه به پلیس از کند بودن تحقیقات دچار یاس شده و خود تصمیم به تحقیق در شهر کوچک خود می گیرد. پس از دستگیر شده به خاطر مزاحمت و رهایی تصمیم می گیرد تا وکیلی برای ادامه ماجرا اجیر کند. دست تصادف او را به دفتر حقوقی می کشاند که آرنو نیز در آنجا کار می کند. در نتیجه آرنو باید در مقام وکیل در جست و جوی خود به عنوان ضارب فرزند لرنر باشد. این اتفاق باعث می شود آرنو که دچار عذاب روحی و کابوس های مکرر شده، پس از اعتراف صادقانه مقابل دوربین ویدیویی برای پسرش به اداره پلیس می رود تا خود را تسلیم کند. اما موفق به این کار نمی شود. از سوی دیگر لرنر که دختر کوچکش نزد روت در حال آموختن موسیقی است، تصادفاً هویت آرنو را کشف کرده و بعد از خرید یک اسلحه به سراغ او می رود. اما در درگیری پیش آمده قدرت کشتن او را در خود نیافته و او را رها کرده و نزد همسرش بازمی گردد. آرنو نیز خود را به پلیس معرفی کند.
چرا باید دید؟
تری جورج فیلمنامه نویس برجسته و کارگردانی معتبر است. بدیهی است که چنین شخصی می تواند از موضوعی ساده یک درام قدرتمند بسازد که این کار را بار دیگر در جاده رزوریشن تکرار کرده است. البته کسانی که فیلم قبلی او هتل رواندا را دیده اند، با مشاهده این فیلم آن را در مقایسه کوچک تر و جمع و جورتر خواهند یافت. اما باید بگویم این درام تکان دهنده از نظر سینمایی قدرتی همپای هتل رواندا دارد و مشابهت هایی از نظر تم که قابل اعتنا و توجه است.
جاده رزوریشن درباره عدالت و قانون است و انتقام که بر هر دو گزینه پیشین خط بطلان می کشد. سخن از مرگ یک انسان می گوید و آن را به مثابه یک تراژدی ارزیابی می کند. مهم نیست که در این فیلم بر خلاف هتل رواندا میلیون ها نفر بر اثر نسل کشی نژادپرستانه جان نمی سپارند و فقط یک کودک ناخواسته و بر اثر یک اشتباه به قتل می رسد. فرجام کار نابودی روح و روان بستگان و تاکید بر بر این اصل است که نفس کشته شدن یک انسان و فقدان آن چه بر سر خانواده، جامعه و…. می آورد. تری جورج از تخریب احساسات آدمی سخن می گوید و بسیار متین و موقر… او هر دو طرف درگیر را وارد بازی می کند که فرجام آن شک در تمامی اصول است. کند بودن روند اجرای قانون سبب تشکیک در اجرای عدالت می شود و مگر اجرای عدالت-در اینجا دستگیری و زندانی شدن فرد خاطی- چگونه می تواند جای فرزند از دست رفته را پر کند؟
لرنر سودازده انتقام می شود و در طرف مقابل آرنو نیز برای از دست ندادن فرزند تن به پنهان کاری و نپذیرفتن مسئولیت اجتماعی و وجدانی خویش می شود. هر دو برای داشتن و نگهداشتن فرزند و کلاً انسانی دیگر دست به تخریبروح خود می زنند. اما خوشبختانه در پایان هر دو سر عقل می آیند. همسر لرنر از او می خواهد تا با پذیرفتن مرگ پسرش، خود را وقف دخترشان کند و سر پا ماندن را یاد بگیرد. روت نیز سرانجام درک می کند که شوهر سابق و پدر فرزندشان عاری از حس مسئولیت نیست. او نیز به خطای خود واقف است و در پی جبران آن بر آمده است.
جاده رزوریش هر با وجود داشتن هنرپیشگانی مشهور که نام شان متضمن فروش فیلم هاست، چند در سینماهای آمریکا شکست سختی خورده است. اما بی اغراق می گویم که از تماشای این درام قدرتمند لذت بردم. دیدار از این فیلم هوشمندانه، خوش ساخت و به شدت انسانی را برای همه توصیه می کنم.
ژانر: درام، مهیج.
نبرد برای حدیثه Battle for Haditha
کارگردان: نیک برومفیلد. فیلمنامه: نیک برومفیلد، مارک هوئفرلین، آنا تلفورد. موسیقی: نیک لیرد-کلاوز. مدیر فیلمبرداری: مارک ولف. تدوین: استوارت گزارد، اش جنکینز. طراح صحنه: دیوید برایان. بازیگران: الیوت روئیز[سرجوخه رامیرز]، فلاح ابراهیم فلایه[احمد]، یاسمین حنانی]هیبا]، اندرو مک کلارن[سروان سمپسون]، اریک مهالکوپولوس[گروهبان راس]، دورید ای. غایب[راشد]، الیور بیتروس[جعفر]، آیا عباس[صفا]، متیو نول[سرجوخه متیوز]، تامس هنسی[دکتر]. 97 دقیقه. محصول 2007 انگلستان.
مردی میان سال به نام احمد در ازای دریافت 1000 دلار بمبی از اعضای القاعده دریافت و در کنار جاده ای که محل عبور و مرور کاروان های ارتش آمریکاست، کار می گذارد. هیبا، راشد و دیگر ساکنان خانه های کنار جاده متوجه این کار وی می شوند، اما تصمیم به عدم دخالت می گیرند. آنها همزمان سرگرم برگزاری جشن ختنه سوران پسرشان هستند. فردای آن روز دسته سرجوخه رامیرز در پی ماموریتی از جاده عبور می کنند و پی آمد این کار انفجار بمب توسط احمد و دستیارش جعفر و کشته شدن یکی از سربازان آمریکایی است. احمد و جعفر که در پشت بام ساختمانی مشرف به جاده مخفی شده بودند، می گریزند. اما سربازان آمریکایی دسته رامیرز که دچار خشمی لجام گسیخته شده اند، در جست و جو برای یافتن بمب گذاران به سوی مردم بی گناه و ساکنان خانه های اطراف جاده می شوند. اتفاقی که به نظر می رسد خواسته واقعی اعضای القاعده است تا با نشان دادن تصاویر آن به اعراب دست به تهییج شان زده و نبردی بزرگ علیه سربازان آمریکایی را آغاز کنند…
چرا باید دید؟
شهر حدیثه در غرب عراق-استان الانبار- و در 240 کیلومتری بغداد قرار دارد. این شهر در 19 نوامبر 2005 شاهد کشتار بی رحمانه 24 مرد و زن و کودک عراقی غیر نظامی توسط سربازان آمریکایی بود. این واقعه به دنبال انتشار مقاله روشنگرانه در مجله تایم تبدیل به یک رسوایی عظیم شد و ارتش آمریکا به ناچار در 21 دسامبر 2006 8 نفر سرباز درگیر در این ماجرا را دستگیر و به محاکمه کشید[البته در 28 مارچ 2008 پنج نفر از این سربازان تبرئه شدند].
نیک برومفیلد مستندساز مشهور بریتانیایی متولد 1948 لندن این واقعه را دستمایه ساخت فیلمی بلند و مستند/داستانی کرده است. او که به خاطر ساختن فیلمی مستند درباره زندگی آیلین کارول ورونز[قاتل سریالی که چارلیز ترون نقش وی را در فیلم هیولا بازی کرد] جوایزی نیز دریافت کرده، به سراغ موضوعی رفته که مجله تایم آن را آخر زمان در عراق نامیده بود. برومفیلد فیلم را با کمک سربازان و ارتشی های سابق و همچنین پناهندگان عراقی ساخته است. هدف او تنها ترسیم یک فاجعه انسانی نیست، بلکه نمایش مکانیسم ایجاد نفرت در میان اعراب علیه آمریکایی ها و اصولاً هر پدیده غربی[با استفاده از دستاورد های همین تمدن مانند هندی کم] است. احمد بعد از انفجار به خانه بازمی گردد و فرزندش را به آغوش می کشد و در اندوه کشتگان می گرید. اما روزگار بیرحم مانع از آن نمی شود که به خاطر پول برای گذران زندگی خود و خانواده اش دست از بمب گذاری بردارد. این درام واقعی و مستند فیلم برومفیلد است. درامی که هر روز در عراق تکرار می شود. و سهمگین تر از آن شادی شیخی که کشتار انسان های بیگناه را که شهید می نامدشان] لازمه به راه افتادن جهاد علیه آمریکایی ها می داند. فیلم در مقایسه با ساخته دپالما که چند هفته پیش معرفی شد، فیلمی فکر شده تر، دقیق تر و مستندتر است که نیازمند دیده شدن از سوی هر کسی است که در اعماق وجود خود را مدافع و نیازمند برخورداری از حقوق بشر می داند. البته برومفیلد ساختار را نیز از یاد نبرده و در کنار بازی های حیرت انگیزی که از نابازیگران گرفته، دست به بازآفرینی مجدد صحنه های کشتار در طول 48 ساعت کرده است.
ژانر: درام، جنگی.
بچه های بد Niñas Mal
کارگردان: فرناندو سارینیانا. فیلمنامه: کارولینا ریورا، ایسا لوپز بر اساس داستانی از خوزه بالیدو، ایگناسیو دارنائوده و ایسا لوپز. مدیر فیلمبرداری: چاوا کاتاس. تدوین: اسکار فیگوئه را. طراح صحنه: تاتو کارتاس. بازیگران: مارتا هیگاره دا[آدلا لئون]، بلانکا گوئرا[ماکا ریبرا]، کامیلا سودی[پیا]، ماریا آئورا[ماری بل]، آلخاندرا آدام[هیدی]، خیمه نا سارینیانا[والنتینا]، دانیل برلانگا[امیلیو]، ویکتور گونزالز[کیکه وان در لینده]، رافائل سانچز ناوارو[مارتین لئون]، ماریو پرز د آلبا[خولیو مه را]. 103 و 100 دقیقه. محصول 2007 مکزیک. نام دیگر: Charm School.
سناتور مارتین لئون برای رسیدن به مقام شهرداری تلاش می کند، او برای رسیدن به این مقام نیازمند حمایت یکی از بزرگ ترین ثروتمندان مکزیک آقای وان در لینده است. اما آقای وان در لینده شرط کسب این حمایت را دوری دختر نوجوان آقای لئون از رفتار سبسکرانه ای قرار می دهد که او را به تبدیل به یکی از خبرسازترین نوجوان های شهر کرده است. تنها راه چاره فرستادن آدلای شیطان- که در آرزوی رفتن به لندن و هنرپیشه شدن است- به مدرسه مخصوص بانو ماکا است که در مدت زمانی کوتاه از دختران سبکسر یک خانم تمام عیار تربیت می کند. آدلا ناچار به مدرسه خانم ماکا رفته و در آنجا با چند دختر دیگر نیز روبرو می شود که برای گذراندن دوره ای یک ماهه ثبت نام کرده اند. تصادفاً یکی از دخترها، نامزد پسر آقای وان در لینده است که قرار است بعد از اتمام دوره با وی ازدواج کند. ماری بل، پیا، هیدی، والنتینا و آدلا، هر کدام از دانش آموزان این مدرسه خصوصی مشکلی دارند که باید بر آن فائق آیند. بدیهی است که روزها خوش نمی گذرد تا اینکه بعد از شکستن پای دستیار خانم ماکا پسر جوانی برای کمک در کارها به مدرسه می آید. آدلا خیلی زود شیفته این پسر می شود. اما هنوز تا رسیدن به مرحله ای که آقای وان در لینده را به حمایت از پدر خویش راضی کند، کارهای زیادی باقی مانده که باید یاد بگیرد….
چرا باید دید؟
فرناندو سارینیانا متولد 1958 مکزیکوست. اعتراف می کنم که تا قبل از دیدن بچه های بد[تشابه نامش با فیلم داود نژآد باعث این کار نبود]اسمش نیز به گوشم نخورده بود. اما گشت کوتاهی در سایت ها ثابت کرد که ایشان یکی از افرادی هستند که سینمای مکزیک روی شاخ سبیل مبارک شان می چرخد. چند فیلم شاخص از جمله تا وقت مرگ[1994]، Amar te duele[2002] و شهر تاریک[2002] دارد که در جشنواره های مختلف جوایزی هم گرفته اند. اما حرف من درباره همین کار آخری اوست که واسطه آشنایی ما شد. بچه های بد که با نام مدرسه دلربایی پخش شده، فیلمی کمدی درباره شکاف میان نسل هاست با این تفاوت که چاشنی سکس آن اندکی بیشتر و از نوع اسپانیانیولی است. بانو مارتا هیگاره دا از میان 3000 دختر برای افای نقش اصلی فیلم انتخاب شده و نمونه کامل دختران امروزی است.
فیلم خوش ساخت و مناسب برای گذراندن یک ساعت و نیم همراه با خنده و تفریح و تاکیدی دیگر بر این اصل مهم است که : دخترهای خوب به بهشت می روند و دخترهای بد به هر جا که دل شان بخواهد. شخصاً ترجیح می دهم یک ساعت با مومنین در بهشت سر نکنم، شما چطور؟
ژانر: کمدی.
به نام پادشاه In the Name of the King
کارگردان: یووه بول. فیلمنامه: داگ تیلور بر اساس داستانی از جیسون راپاپورت، دان اشترونکاک، داگ تیلور و بازی ویدیویی کریس تیلور. موسیقی: جسیکا د رویج، هنینگ لوهنر. مدیر فیلمبرداری: ماتیاس نئومان. تدوین: پل کلازن، دیوید ام. ریچاردسون. طراح صحنه: جیمز استوارت. بازیگران: جیسن استیتهم[فارمر]، لی لی سوبیسکی[موریلا]، ری لیوتا[گالیان]، جان ریس دیویس[مریک]، ران پرلمن[نوریک]، کلر فورلانی[سولانا]، کریستینا لاکن[الورا]، متیو لیلارد[دوک فالو]، برایان جی. وایت[فرمانده تریش]، مایک داپود[ژنرال بکلر]، برت رینولدز[پادشاه کانرید]، گابریلا رز[دلیندا]، ویل سندرسون[باستیان]. 127 دقیقه. محصول 2007 آلمان، کانادا، آمریکا. نام دیگر: Dungeon Siege، Dungeon Siege: In the Name of the King، ، In the Name of the Father: A Dungeon Siege Tale، Schwerter des Königs - Dungeon Siege. برنده جایزه ویژه/ولفگانگ هرولد از جشنواره هسیان.
مردی دلیر به نام فارمر در حمله ای که از سوی جادوگری شریر به نام گالیان به دهکده او صورت می گیرد، پسرش را از دست داده و همسر آبستن اش نیز به اسارت گرفته می شود. گالیان که در قصر برادرزاده پادشاه کانرید پنهان شده، قصد دارد تاتمامی قلمرو پادشاه را به زیر فرمان خود در آورد. اما مریک، مشاور پادشاه و جادوگری توانا تصمیم گرفته تا پای جان در برابر وی بایستد. پادشاه به همراه سپاه خود و مریک به دهکده فارمر می رسند، اما فارمر از پیوستن به سپاه وی امتناع کرده و اعلام کند که می خواهد به همراه پدر و داماد خانواده شان باستیان شمشیر برداشته و برای مبارزه با افراد گالیان راهی شود. پادشاه که در پی توطئه ای در قصر برادرزاده اش مسموم شده، بعد از بهبودی برای نبرد با گالیان به راه می افتد. فارمر در طول راه با زنان جنگل نشین به رهبری الورا برخورد می کند و در می یابد به تنهایی قادر به مبارزه با گالیان نیست. فارمر، پدرش و باستیان اسیر و به قلعه گالیان فرستاده می شوند. فارمر که از خشم گالیان سبت به خود در عجب است توسط مریک آگاه می شود که پسر گمشده پادشاه است که در کودکی برای نجات جانش به دهکده فرستاده شده بود. در پی نبردی سهمگین میان سربازان پادشاه و سپاه گالیان، در لحظه ای که بیم شکست پادشاه می رود، فارمر با کمک مریک و دختر وی وارد قلعه گالیان شده و او را از میان برمی دارد. و در بازگشت به عنوان جانشین پادشاه بر تخت می نشیند.
چرا باید دید؟
آخرین فیلم یووه بول یک فیلم 60 میلیون دلاری با داستان های آشنای فیلم های اوست که بازیگرانی چون کریستنا لاکن از فیلم های قبلی و موفق او مانند BloodRayne که قرار بوده تا بازیگر بریتانیایی محبوب اکشن های زمانه ما را در دل فیلمی در سبک و سیاق ارباب حلقه ها قرار دهد. اما با سر به زمین خورده است. مشکل از آنجایی آغاز می شود که یکی از منابع اقتباس وی یک بازی ویدیویی است و تیم بازیگرانی ناهمگون انتخاب شده است. لی لی سوبیسکی بار دیگر نقشی ژاندارک وار قرار است بازی کند و جان رایس دیویس نیز که از ارباب حلقه ها وام گرفته شده و بدتر از همه برت رینولدز که با موهای یک دستت سفید و ابروهای مشگی ناجورترین وصله فیلم است. از همه بدتر استعداد و فیریک و حتی لهجه استیهم است که تلف شده است. خودتان تصور کنید که او تنها فردی است که با لهجه انگلیسی حرف می زند و قرار است فرزند پدری باشد که لهجه اصیل آمریکایی دارد!
زمانی یووه بول را به خاطر فیلم های خوب سوپر 8 که در نوجوانی ساخته بود، از امیدها سینما به شمار می آورند. اما امروز از آن توانایی ها نشانی نیست. سینما دوست قدیمی ترجیح می دهد که فیلم سبکی چون جک غو کش را بار دیگر ببیند. توصیه من به دوستداران این نوع قصه ها کرایه کردن نوار بازی ویدیویی آن است و برای دوستداران استیهم چشم پوشی از تماشای این فیلم که فقط تلف کننده وقت و پول گرامی است!
ژانر: اکشن، ماجرایی، فانتزی.