فیلم روز♦ سینمای جهان

نویسنده
آرینا امیر سلیمانی

‏با معرفی هفت فیلم از سینمای کشورهای مختلف به استقبال اکران بهاری رفته ایم… ‏

‎ ‎

فیلم های روز سینمای جهان

valleyof.jpg

دره فرشتگان ‏Valley of Angels‎

نویسنده و کارگردان: جان راستن. موسیقی: مارک پتری. مدیر فیلمبرداری: آرماندو سالس. تدوین: جان راستن، اسپنسر ‏وینسلو. طراح صحنه: مونا ناهم. بازیگران: دنی تره خو[هکتور]، جورج کات[زاکاری “زوس” اندروز]، کارولاین ‏میسی[لیزا]، رنی جورج[ساندرا]، میگل آنخل مونگویا[میگل]، هیدر ترزینا[ناتالی]، جسیکا مارتین[ماریا]. 99 دقیقه. ‏محصول 2008 آمریکا. برنده جایزه بهترین بازیگر/دنی تره خو، بهترین بازیگر تازه کار/جورج کات و جایزه بزرگ ‏هیئت داوران برای بهترین فیلم از جشنواره فیلم های مستقل نیویورک. ‏

غرب لس آنجلس. زیستگاه جوانان بی بند و بار و ثروتمند. زاکاری اندروز ملقب به زوس، 25 ساله نیز در این منطقه ‏زندگی می کند. در کودکی از شیکاگو به این شهر آمده و هرگز نتوانسته خود را با این محیط و فرهنگ آن تطبیق دهد. ‏زوس برای گذران زندگی راه ناخوشایندی نیز برگزیده و آن پخش مواد مخدر میان بچه پولدارهاست. او نومیدانه به ‏دنبال راهی برای تغییر سرنوشت خویش است، تا اینکه با دختری روبرو می شود که به دنیایی غیر از دنیای تبهکاران ‏خرده پا تعلق دارد. اما واقعیت های تلخ و بی رحمانه دنیای مواد مخدر به زودی خانواده زوس را از هم می پاشد. او ‏باید راهی برای بیرون رفتن از این دنیای خطرناک پیدا کند و به مکانی روشن برسد که مدت هاست به دنبال آن است…‏

چرا باید دید؟

یک محصول قابل اعتنای دیگر از سینمای مستقل آمریکا که توانسته در جشنواره ها خوش درخشیده و نام سازنده اش را ‏به عنوان استعدادی تازه به منتقدان و تماشاگران بشناساند. دره فرشتگان همان گونه که از نامش پیداست، به شهر ‏فرشتگان یا لس آنجلس و زندگی در آن می پردازد. فیلمی که قرار است سویه تاریک و سیاه زندگی در این شهر دلفریب ‏را که مرکز کارخانه رویاسازی آمریکا است، به معرض نمایش بگذارد [و به خوبی نیز این کار را می کند]. ‏

شهر فرشتگان درام جوان هایی است که در این محیط زندگی می کنند و با خرده فرهنگ کوته بینانه ای که رسیدن به ‏ثروت را از هر راه کوتاه و پر مخاطره ای مجاز می داند، همدلی دارند. زوس یکی از این مردان سرگشته ای است که ‏به همراه خواهرش در یک آپارتمان در غرب لس آنجلس زندگی می کند. زندگی او از راه خرده فروشی مواد می گذرد. ‏همه چیز یکنواخت و بیهوده است تا اینکه با دختری آشنا می شود که تبدیل به گریزراه وی می شود. فیلم که با فلاش ‏بک و فلاش فورواردها متعدد فاصله زمانی 4 ماهه آشنایی این دو و حوادث متعاقب آن را تصویر می کند، تابلویی ‏خوفناک از روابط دنیای تبهکاران می سازد. زوس که از هکتور مواد دریافت می کند، شبی بعد از دریافت محموله ای ‏یک کیلویی، مجبور می شود ماریا دوست دختر هکتور را به خانه برد. به نظر می رسد در پی حمله گروه رقیب هکتور ‏کشته شده و همین امر باعث می شود زوس به فکر غارت پول های پنهان شده وی بیفتد. به این امید که محبوب بگریزد. ‏اما همه چیز با پیدا شدن سر و کله هکتور به هم می ریزد. خواهر زوس، میگل و ماریا کشته می شوند و خود زوس نیز ‏زخمی مهلک برمی دارد و سرانجام در آسفالت خیابان جان می سپارد. ‏

بر اساس چنین قصه ای فیلم های مشابه فراوانی ساخته شده که می شود به نمونه فرانسوی اش از نفس افتاده و ایرانی ‏اش تنگنا اشاره کرد. اما شهر فرشتگان نه سرخوشی از نفس افتاده را دارد و نه تلخی تنگنا را… ‏

دره فرشتگان اولین ساخته جان راستن است. یک درام خوب که قصه اش را با طمانینه و وقاری قابل اعتنا بازگو می ‏کند. فیلم با تصاویر از خیابان های لس آنجلس آغاز و با نمای دوری از همین شهر تمام می شود. کسانی می میرند و ‏شهر به زندگی خود ادامه می دهد. راه گریزی نیست یا حداقل برای زوس و نزدیکانش چنین است. اما در میان این دو ‏سکانس راستن ما را به خانه هایی می برد که هیچ چیزی از رویای آمریکایی در آنها یافت نمی شود. هر چه هست ‏پلشتی و دود مواد مخدر و ناسزاست و مرگ…‏

ژانر: جنایی، درام. ‏

orec.jpg

ضبط ‏‎[Rec] ‎

کارگردان: خائومه بالاگوئرو، پاکو پلازا. فیلمنامه: خائومه بالاگوئرو، لوئیس بردخو، پاکو پلازا. موسیقی: کارلوس آن. ‏مدیر فیلمبرداری: پابلو روسو. تدوین: دیوید گالارت. طراح صحنه: جما فائوریا. بازیگران: خاویر بوتت[نینیا ‏مدیروس]، مانوئلا برونچود[آبوئلو]، مارتا کاربونل[ خانم ایزکوئیردو]، کلودیا فونت[جنیفر]، وینسنته گیل[پلیس]، ماریا ‏ترزا اورتگا[آبوئلا]، پابلو روسو[مارکوس]، خورخه سرانو[سرجیو]، فران تراز[مانو]، مانوئلا ولاسکو[آنخلا]، ‏کارلوس وینسنته[گیوم]، دیوید ورت[الکس]. 85 دقیقه. محصول 2007 اسپانیا. نامزد جایزه بهترین تدوین و بهترنی ‏بازیگر تازه کار/مانوئلا ولاسکو از مراسم انجمن نویسندگان سینمایی اسپانیا، برنده جایزه تماشاگران و جایزه بهترین ‏فیلم فانتزی از جشنواره ‏Fantasporto، برنده جایزه بهترین تدوین-بهترین بازیگر زن/ولاسکو و نامزد جایزه بهترین ‏جلوه های ویژه از مراسم گویا، برنده جایزه تماشاگران-جایزه ویژه داوران و جایزه داوران جوان جشنواره ‏Gérardmer، برنده جایزه تماشاگران-بهترین بازیگر زن-بهترین کارگردانی-جایزه بزرگ نقره ای بهترین فیلم فانتزی ‏اروپایی به همراه تقدیر ویژه و جایزه منتقدان جشنواره فیلم ‏Sitges‏ کاتالونیا، نازمد بهترین بازیگر زن تازه کار/ولاسکو ‏از اتحادیه بازیگران اسپانیا. ‏

نیمه شب، ایستگاه آتش نشانی شهری کوچک. آنخلا گزارشگر تازه کار تلویزیون به همراه فیلمبردارش برای تهیه ‏گزارشی از نحوه کار آتش نشان ها به آنجا امده است. پس از آشنایی با اهالی ایستگاه، ناگهان خبر تقاضای کمک از ‏سوی زنی مسن که در آپارتمان خود به دام افتاده، دریافت می شود. اکیپی کوچک برای کمک راهی می شود و آنخلا که ‏موقعیت را مناسب یافته، با آنها همراه می شود. وقتی به آپارتمان می رسند با اهالی ساختمان روبرو می شوند که در ‏هال ورودی تجمع کرده اند. چون سر و صداهایی ترس انگیزی از آپارتمان مورد نظر به گوش می رسد. اتش نشان ها ‏با همراه مامور پلیسی که در محل حضور یافته، در آپارتمان مذکور را شکسته و وارد آنجا می شوند. به نظر می رسد ‏که زنی که داخل آپارتمان به دام افتاده، دچار حمله عصبی نیز شده است. تلاش مامور پلیس برای کمک به او منتهی به ‏حمله پیرزن شده و با کمک دندان هایش مقداری از گوشت صورت و گردن او را می کند. همه هراسان می شوند و ‏زمانی که با حمله دوم پیرزن مواجه می شوند، پلیس دوم برای متوقف کردن او دست به سلاح می برد. بازگشت آنها به ‏همراه پلیس زخمی به ورودی آپارتمان، با رسیدن مامورین پلیس و نیروی ویژه به محل حادثه همزمان می شوند. ‏مامورین بلافاصله در ورودی ساختمان و تمام راه های خروج را مسدود کرده و با بلندگو از ساکنین آپارتمان می ‏خواهند تا تلاشی برای خروج صورت ندهند. آنها باید تا رسیدن بازرس بهداشت از دستورات تنها پلیس باقیمانده داخل ‏ساختمان اطاعت کنند. چون ساختمان و ساکنین آن مشکوک به آلودگی توسط ویروسی خطرناک هستند. بازرس از راه ‏می رسد، اما او نیز توسط یکی از افراد آلوده ساختمان گاز گرفته می شود. همگی یکی یکی آلوده و کشته می شوند. ‏آنخلا و فیلمبردارش نیز که از همه این وقایع فیلمبرداری می کنند باید جان خود را از گزند افراد آلوده حفظ کنند. کاری ‏که تا لحظه کشف حقیقت و منشاء آلودگی در انجام آن موفق می شوند، اما…‏

چرا باید دید؟

چگونه می شود از ایده ای دستمالی شده که خیلی زود شیره جان آن توسط مقلدان با ذوق و بی ذوق کشیده شد، فیلمی ‏دیدنی خلق کرد؟ پاسخ در آخرین فیلمی است که دو نفر از کارگردان های خوشنام سینمای اسپانیا آن را کارگردانی کرده ‏اند: ضبط. ‏

خائومه بالاگوئروی 40 ساله و پاکو پلازای 35 ساله تا امروز توانسته اند شهرتی معقول در سینمای کشور خود کسب ‏کنند. اما برای تماشاگر ایرانی نام هایی آشنا نیستند. بالاگوئرو در 1999 با فیلم ‏Los Sin nombre‏/بی نام به شهرت ‏رسید و به دنبال آن فیلم تاریکی را در سال 2002 ساخت که هنرپیشگانی بین المللی چون لنا اولین، آنا پاکوین و ‏جیانکارلو جیانینی در آن بازی کرده بودند و توانست خود را به تماشگران غیر هموطنش معرفی کند. پاکو پلازا نیز در ‏سال 2002 با فیلم ‏El Segundo nombre‏/نام دوم شهرت و موقعیتی به چنگ آورد. هر دو شیفته ژانر ترسناک هستند ‏و بزرگ ترین دلیل همکاری شان همین است. ضبط یک فیلم ترسناک –واقعاً ترسناک- است که از وقایع کاملاً امروزی ‏تغذیه می کند و قالبی تازه نیز دارد. تلفیق سبک نمایش های واقعی تلویزیون ‏reality TV‏ با خطر شیوع یک ویروس-‏آن هم در زمانه ای که سارس، آنفلونزای مرغی و… را به تازگی تجربه کرده- و اندکی رمز و راز لازمه این ژانر که ‏در پایان پای تجربیات هولناک کشیشی ساکن آخرین طبقه آپارتمان را نیز به میان می کشد. ‏

بیهوده نخواهد بود اگر فیلم را ترکیب هوشمندانه و مدرن شب مردگان زنده با پروژه جادوگر نام دهم. دو فیلمی که چندان ‏دل خوشی از آنها ندارم، اما نقیضه این دو فیلمساز اسپانیایی را بسیار دیدنی تر یافتم. از آثار این دو فیلمساز فقط تاریکی ‏را دیده و به مهارتش در خلق هیجان[با وجود بی اعتقادی ام به ماورالطبیعه] لذت برده بودم، اما ضبط در یک کلام اوج ‏توانایی و خلاقیت های دیداری/شنیداری این دو نفر است. نباید بدون اشاره به طنز تلخی فیلم این معرفی را پایان برد که ‏بسیار به جا به کار گرفته شده است. مانند نام برنامه ای که آنخلا و فیلمبردارش تهیه می کنند “وقتی شما خواب بودید” و ‏اشاره صریحی است به آن چه من و شما از وقوع آن نیز شاید باخبر نشویم. اگر طالب آدرنالین خالص هستید، ضبط را ‏ببینید!‏

ژانر: ترسناک. ‏

maskeli.jpg

پنج نقابدار: قبرس ‏Maskeli Beşler Kıbrıs‎

نویسنده و کارگردان: مورات اصلان. موسیقی: جم ارمان. مدیر فیلمبرداری: سویکوت توران. تدوین: مصطفا پرشوا. ‏طراح صحنه: نرگیس چالیشکان. بازیگران: محمت علی اربیل[راکی سلیم]، پکر آچیک آلین[بهاء الدین]، شافاک ‏سزر[تزجان]، جنگیز کوچوک یاووز[کامیل]، ملیح اکنر[زکی]، آتیلا ساری حان[رجب]، حاکان اورال[صاحب ‏قمارخانه]، دنیز آک کایا[بیلگه]، سرای سه ور[معشوقه سلیم]، اردال توسون[پشتو]، . 92 دقیقه. محصول 2007 ترکیه. ‏

گروه پنج نقابدار که تصمیم به گذران زندگی از راه درست گرفته اند، با سمپاشی خانه ها روزگار می گذراند. تا اینکه ‏دعوتی از سوی یکی از مشهورترین سارقین ترکیه به نام راکی سلیم دریافت می کنند. سلیم از آنها می خواهد تا در ‏سرقتی بزرگ از یک قمارخانه در قبرس با او همکاری کنند. مبلغ به دست آمده از این سرقت حدود 10 میلیون دلار ‏خواهد بود. پنج نقابدار به همراه سلیم وارد قبرس شده و در هتل/قمارخانه بزرگ آنجا ساکن می شوند. آنها که در پوشش ‏مشاورین مالی سلیم-‏‎ ‎که خود در هیبت سرمایه گذار برای توسعه قمارخانه ها ظاهر شده- شروع به شناسایی محل می ‏کنند. پس از برآوردهای اولیه مشخص می شود که سرقت از قمارخانه بدون یک همکار داخلی غیر ممکن است. در این ‏زمان بیلگه معاون مدیر قمارخانه پا به میدان می گذارد و در ازای درصدی کلان از نتیجه سرقت پیشنهاد همکاری می ‏دهد. او دختر سلیم است که در کودکی او را رها کرده است. عملیات انجام می شود، اما به دلیل یک بی دقتی کوچک ‏همه چیز در آخرین دقیقه لو می رود. گروه فرار می کنند و در یک متل ساکن می شوند. سلیم که قصد عقب نشینی ‏ندارد، این بار قصد حمل به ماشین حمل پول قمارخانه را دارد. تلاش های ناموفق زیادی صورت می گیرد و سرانجام با ‏تصادفی دور از انتظار موفق به سرقت پول های می شوند. ولی سلیم پول ها را برداشته و می گریزد. در هواپیمایی که ‏به سوی ترکیه می رود، پنج نقابدار، بیلگه و معشوقه سلیم با حمله هواپیماربایان مواجه می شوند. این کار باعث می شود ‏تا وجود سلیم- که گریم کرده-‏‎ ‎نیز لو رفته و پول ها به دست تروریست ها بیفتد. اما این پایان کار نیست..‏

چرا باید دید؟

سومین فیلم بلند مورات اصلان و سومین قسمت از ماجراهای پنج نقابدار ترک که نسب شان به گروه سه کله پوک ‏آمریکایی می رسد، در پی موفقیت تجاری دو قسمت پیشین ساخته شده و از بودجه دست و دل بازانه تری[چهار و نیم ‏میلیون دلار] برخوردار است. علاقه تماشاگر ترک به کمدی های سبک آمریکایی مانند شیرینی آمریکایی یا هجویه هایی ‏مانند فیلم ترسناک باعث رونق سینمای بومی نیز شده و فیلمسازان بدنه سینمای ترکیه را به تولید فیلم های کمدی این ‏چنینی وادار کرده است. پنج نقابدار: قبرس نیز که بعد از دست انداختن دره گرگ ها: عراق پر فروش ترین محصول ‏سال گذشته سینمای ترکیه مقابل دوربین رفت، این بار سوژه یکی از پر فروش ترین فیلم های آمریکایی-سومین قسمت ‏از ماجراهای اوشن- را دستمایه خود قرار داده و سرقت از یک قمارخانه بزرگ قبرسی-بخش ترک نشین آن که برای ‏ترک ها حکم کیش را برای ایرانی ها دارد- توسط پنج سارق خوش قلب، اما بی دست و پا احمق تصویر می کند. ‏

فیلم مانند اغلب چنین ادامه سازی هایی بر روی طناب موفقیت قسمت های پیشین راه می رود که این بار عامل سکس ‏نیز به آن افزوده شده است. بنا به سنت محصولات پول ساز ترکی نام هایی چون سرای سه ور و دنیز آک کایا در گروه ‏هنرپیشگان قرار گرفته اند تا تضمینی بر فروش فیلم باشند. اما بر خلاف قسمت های پیشین، آنچه فیلم را دیدنی می کند ‏رفتار ابلهانه پنج سارق ناشی نیست. بلکه حضور یکی از مشهورترین شومن ها و بازیگران سینمای ترکیه به نام محمت ‏علی اربیل است که نقش بدمن ماجرا را بازی می کند. ‏

مورات اصلان با این فیلم نشان می دهد که سوراخ دعا را خوب یافته و می تواند با دم دستی ترین و حتی تقلیدی ترین ‏سوژه ها فیلم های پر فروش ارائه کند، اما به نظر می رسد که دیگر شیره جان این سوژه کشیده شده و از قالب فیلم بومی ‏در حال خارج شدن است. با این حال می شود فیلم را در نبود گزینه مناسب تر دید و به سرعت هم فراموش کرد. شخصاً ‏شنین ترانه جم کاراجا را که تبدیل به پای ثابت تیتراژ هر سه قسمت شده، ترجیح می دهم. هر چند بازیگرهای قابلی نیز ‏در فیلم حضور دارند. چون فیلم کم کم از طنز و حتی فکاهه دور شده و در حال افتادن به دام لودگی است!‏

ژانر: کمدی. ‏

reservation.jpg

جاده رزوریشن ‏Reservation Road‎

کارگردان: تری جورج. فیلمنامه: جان برنهم شوارتز، تری جورج. موسیقی: مارک ایشام. مدیر فیلمبرداری: جان لیندلی. ‏تدوین: نائومی گرافتی. طراح صحنه: فورد ویلر. بازیگران: ژواکین فونیکس[ایتن لیرنر]، مارک روفالو[دوایت آرنو]، ‏جنیفر کانلی[گریس لیرنر]، میرا سوروینو[روت ولدون]، اله فنینگ[اما لیرنر]، ادی آلدرسون[لوکاس آرنو]، شون ‏کرلی[جاش لیرنر]، آنتونی کورونه[گروهبان برک]، جان اسلیتری[استیو]. 102 دقیقه. محصول 2007 آمریکا، آلمان. ‏نام دیگر: ‏Ein Einziger Augenblick‏. ‏

ایتن لرنر و همسرش گریس که از داشتن پسرش 10 ساله شان جاش و دختر کوچک شان اما به خود می بالند، شبی ‏هنگام بازگشت از رسیتال موسیقی جاش در پمپ بنزینی در جاده رزوریشن توقف می کنند. این توقف کوچک به زودی ‏زندگی او را زیر و رو می کند. چون جاش که برای رها کردن کرم های شب تاب به کنار جاده رفته، توسط اتومبیلی ‏زیر گرفته و کشته می شود. راننده خاطی می گریزد و خانواده لرنر را گریان و خشمگین پشت سر می گذارد. راننده ‏اتومبیل وکیلی به نام دوایت آرنو می باشد که در حال بازگشت از مسابقه ورزشی همراه پسرش است. او که پس از جدا ‏شدن از همسرش روت تنها روزها آخر هفته را با پسرش می گذراند، در هراس از دست دادن وی از معرفی خود به ‏پلیس خودداری می کند. ایتن پس از مراجعه به پلیس از کند بودن تحقیقات دچار یاس شده و خود تصمیم به تحقیق در ‏شهر کوچک خود می گیرد. پس از دستگیر شده به خاطر مزاحمت و رهایی تصمیم می گیرد تا وکیلی برای ادامه ماجرا ‏اجیر کند. دست تصادف او را به دفتر حقوقی می کشاند که آرنو نیز در آنجا کار می کند. در نتیجه آرنو باید در مقام ‏وکیل در جست و جوی خود به عنوان ضارب فرزند لرنر باشد. این اتفاق باعث می شود آرنو که دچار عذاب روحی و ‏کابوس های مکرر شده، پس از اعتراف صادقانه مقابل دوربین ویدیویی برای پسرش به اداره پلیس می رود تا خود را ‏تسلیم کند. اما موفق به این کار نمی شود. از سوی دیگر لرنر که دختر کوچکش نزد روت در حال آموختن موسیقی ‏است، تصادفاً هویت آرنو را کشف کرده و بعد از خرید یک اسلحه به سراغ او می رود. اما در درگیری پیش آمده قدرت ‏کشتن او را در خود نیافته و او را رها کرده و نزد همسرش بازمی گردد. آرنو نیز خود را به پلیس معرفی کند.‏

چرا باید دید؟

تری جورج فیلمنامه نویس برجسته و کارگردانی معتبر است. بدیهی است که چنین شخصی می تواند از موضوعی ساده ‏یک درام قدرتمند بسازد که این کار را بار دیگر در جاده رزوریشن تکرار کرده است. البته کسانی که فیلم قبلی او هتل ‏رواندا را دیده اند، با مشاهده این فیلم آن را در مقایسه کوچک تر و جمع و جورتر خواهند یافت. اما باید بگویم این درام ‏تکان دهنده از نظر سینمایی قدرتی همپای هتل رواندا دارد و مشابهت هایی از نظر تم که قابل اعتنا و توجه است. ‏

جاده رزوریشن درباره عدالت و قانون است و انتقام که بر هر دو گزینه پیشین خط بطلان می کشد. سخن از مرگ یک ‏انسان می گوید و آن را به مثابه یک تراژدی ارزیابی می کند. مهم نیست که در این فیلم بر خلاف هتل رواندا میلیون ها ‏نفر بر اثر نسل کشی نژادپرستانه جان نمی سپارند و فقط یک کودک ناخواسته و بر اثر یک اشتباه به قتل می رسد. ‏فرجام کار نابودی روح و روان بستگان و تاکید بر بر این اصل است که نفس کشته شدن یک انسان و فقدان آن چه بر ‏سر خانواده، جامعه و…. می آورد. تری جورج از تخریب احساسات آدمی سخن می گوید و بسیار متین و موقر… او هر ‏دو طرف درگیر را وارد بازی می کند که فرجام آن شک در تمامی اصول است. کند بودن روند اجرای قانون سبب ‏تشکیک در اجرای عدالت می شود و مگر اجرای عدالت-در اینجا دستگیری و زندانی شدن فرد خاطی- چگونه می تواند ‏جای فرزند از دست رفته را پر کند؟‏

لرنر سودازده انتقام می شود و در طرف مقابل آرنو نیز برای از دست ندادن فرزند تن به پنهان کاری و نپذیرفتن ‏مسئولیت اجتماعی و وجدانی خویش می شود. هر دو برای داشتن و نگهداشتن فرزند و کلاً انسانی دیگر دست به ‏تخریبروح خود می زنند. اما خوشبختانه در پایان هر دو سر عقل می آیند. همسر لرنر از او می خواهد تا با پذیرفتن ‏مرگ پسرش، خود را وقف دخترشان کند و سر پا ماندن را یاد بگیرد. روت نیز سرانجام درک می کند که شوهر سابق ‏و پدر فرزندشان عاری از حس مسئولیت نیست. او نیز به خطای خود واقف است و در پی جبران آن بر آمده است. ‏

جاده رزوریش هر با وجود داشتن هنرپیشگانی مشهور که نام شان متضمن فروش فیلم هاست، چند در سینماهای آمریکا ‏شکست سختی خورده است. اما بی اغراق می گویم که از تماشای این درام قدرتمند لذت بردم. دیدار از این فیلم ‏هوشمندانه، خوش ساخت و به شدت انسانی را برای همه توصیه می کنم. ‏

ژانر: درام، مهیج. ‏

‏ ‏

battle.jpg

نبرد برای حدیثه ‏Battle for Haditha‎

کارگردان: نیک برومفیلد. فیلمنامه: نیک برومفیلد، مارک هوئفرلین، آنا تلفورد. موسیقی: نیک لیرد-کلاوز. مدیر ‏فیلمبرداری: مارک ولف. تدوین: استوارت گزارد، اش جنکینز. طراح صحنه: دیوید برایان. بازیگران: الیوت ‏روئیز[سرجوخه رامیرز]، فلاح ابراهیم فلایه[احمد]، یاسمین حنانی]هیبا]، اندرو مک کلارن[سروان سمپسون]، اریک ‏مهالکوپولوس[گروهبان راس]، دورید ای. غایب[راشد]، الیور بیتروس[جعفر]، آیا عباس[صفا]، متیو نول[سرجوخه ‏متیوز]، تامس هنسی[دکتر]. 97 دقیقه. محصول 2007 انگلستان. ‏

مردی میان سال به نام احمد در ازای دریافت 1000 دلار بمبی از اعضای القاعده دریافت و در کنار جاده ای که محل ‏عبور و مرور کاروان های ارتش آمریکاست، کار می گذارد. هیبا، راشد و دیگر ساکنان خانه های کنار جاده متوجه این ‏کار وی می شوند، اما تصمیم به عدم دخالت می گیرند. آنها همزمان سرگرم برگزاری جشن ختنه سوران پسرشان ‏هستند. فردای آن روز دسته سرجوخه رامیرز در پی ماموریتی از جاده عبور می کنند و پی آمد این کار انفجار بمب ‏توسط احمد و دستیارش جعفر و کشته شدن یکی از سربازان آمریکایی است. احمد و جعفر که در پشت بام ساختمانی ‏مشرف به جاده مخفی شده بودند، می گریزند. اما سربازان آمریکایی دسته رامیرز که دچار خشمی لجام گسیخته شده اند، ‏در جست و جو برای یافتن بمب گذاران به سوی مردم بی گناه و ساکنان خانه های اطراف جاده می شوند. اتفاقی که به ‏نظر می رسد خواسته واقعی اعضای القاعده است تا با نشان دادن تصاویر آن به اعراب دست به تهییج شان زده و ‏نبردی بزرگ علیه سربازان آمریکایی را آغاز کنند…‏

چرا باید دید؟

شهر حدیثه در غرب عراق-استان الانبار- و در 240 کیلومتری بغداد قرار دارد. این شهر در 19 نوامبر 2005 شاهد ‏کشتار بی رحمانه 24 مرد و زن و کودک عراقی غیر نظامی توسط سربازان آمریکایی بود. این واقعه به دنبال انتشار ‏مقاله روشنگرانه در مجله تایم تبدیل به یک رسوایی عظیم شد و ارتش آمریکا به ناچار در 21 دسامبر 2006 8 نفر ‏سرباز درگیر در این ماجرا را دستگیر و به محاکمه کشید[البته در 28 مارچ 2008 پنج نفر از این سربازان تبرئه ‏شدند]. ‏

نیک برومفیلد مستندساز مشهور بریتانیایی متولد 1948 لندن این واقعه را دستمایه ساخت فیلمی بلند و مستند/داستانی ‏کرده است. او که به خاطر ساختن فیلمی مستند درباره زندگی آیلین کارول ورونز[قاتل سریالی که چارلیز ترون نقش ‏وی را در فیلم هیولا بازی کرد] جوایزی نیز دریافت کرده، به سراغ موضوعی رفته که مجله تایم آن را آخر زمان در ‏عراق نامیده بود. برومفیلد فیلم را با کمک سربازان و ارتشی های سابق و همچنین پناهندگان عراقی ساخته است. هدف ‏او تنها ترسیم یک فاجعه انسانی نیست، بلکه نمایش مکانیسم ایجاد نفرت در میان اعراب علیه آمریکایی ها و اصولاً هر ‏پدیده غربی[با استفاده از دستاورد های همین تمدن مانند هندی کم] است. احمد بعد از انفجار به خانه بازمی گردد و ‏فرزندش را به آغوش می کشد و در اندوه کشتگان می گرید. اما روزگار بیرحم مانع از آن نمی شود که به خاطر پول ‏برای گذران زندگی خود و خانواده اش دست از بمب گذاری بردارد. این درام واقعی و مستند فیلم برومفیلد است. درامی ‏که هر روز در عراق تکرار می شود. و سهمگین تر از آن شادی شیخی که کشتار انسان های بیگناه را که شهید می ‏نامدشان] لازمه به راه افتادن جهاد علیه آمریکایی ها می داند. فیلم در مقایسه با ساخته دپالما که چند هفته پیش معرفی ‏شد، فیلمی فکر شده تر، دقیق تر و مستندتر است که نیازمند دیده شدن از سوی هر کسی است که در اعماق وجود خود ‏را مدافع و نیازمند برخورداری از حقوق بشر می داند. البته برومفیلد ساختار را نیز از یاد نبرده و در کنار بازی های ‏حیرت انگیزی که از نابازیگران گرفته، دست به بازآفرینی مجدد صحنه های کشتار در طول 48 ساعت کرده است.‏

ژانر: درام، جنگی. ‏

‎ ‎

ninas.jpg

بچه های بد ‏Niñas Mal‎

کارگردان: فرناندو سارینیانا. فیلمنامه: کارولینا ریورا، ایسا لوپز بر اساس داستانی از خوزه بالیدو، ایگناسیو دارنائوده و ‏ایسا لوپز. مدیر فیلمبرداری: چاوا کاتاس. تدوین: اسکار فیگوئه را. طراح صحنه: تاتو کارتاس. بازیگران: مارتا هیگاره ‏دا[آدلا لئون]، بلانکا گوئرا[ماکا ریبرا]، کامیلا سودی[پیا]، ماریا آئورا[ماری بل]، آلخاندرا آدام[هیدی]، خیمه نا ‏سارینیانا[والنتینا]، دانیل برلانگا[امیلیو]، ویکتور گونزالز[کیکه وان در لینده]، رافائل سانچز ناوارو[مارتین لئون]، ‏ماریو پرز د آلبا[خولیو مه را]. 103 و 100 دقیقه. محصول 2007 مکزیک. نام دیگر: ‏Charm School‏. ‏

سناتور مارتین لئون برای رسیدن به مقام شهرداری تلاش می کند، او برای رسیدن به این مقام نیازمند حمایت یکی از ‏بزرگ ترین ثروتمندان مکزیک آقای وان در لینده است. اما آقای وان در لینده شرط کسب این حمایت را دوری دختر ‏نوجوان آقای لئون از رفتار سبسکرانه ای قرار می دهد که او را به تبدیل به یکی از خبرسازترین نوجوان های شهر ‏کرده است. تنها راه چاره فرستادن آدلای شیطان- که در آرزوی رفتن به لندن و هنرپیشه شدن است-‏‎ ‎به مدرسه ‏مخصوص بانو ماکا است که در مدت زمانی کوتاه از دختران سبکسر یک خانم تمام عیار تربیت می کند. آدلا ناچار به ‏مدرسه خانم ماکا رفته و در آنجا با چند دختر دیگر نیز روبرو می شود که برای گذراندن دوره ای یک ماهه ثبت نام ‏کرده اند. تصادفاً یکی از دخترها، نامزد پسر آقای وان در لینده است که قرار است بعد از اتمام دوره با وی ازدواج کند. ‏ماری بل، پیا، هیدی، والنتینا و آدلا، هر کدام از دانش آموزان این مدرسه خصوصی مشکلی دارند که باید بر آن فائق ‏آیند. بدیهی است که روزها خوش نمی گذرد تا اینکه بعد از شکستن پای دستیار خانم ماکا پسر جوانی برای کمک در ‏کارها به مدرسه می آید. آدلا خیلی زود شیفته این پسر می شود. اما هنوز تا رسیدن به مرحله ای که آقای وان در لینده را ‏به حمایت از پدر خویش راضی کند، کارهای زیادی باقی مانده که باید یاد بگیرد….‏

چرا باید دید؟

فرناندو سارینیانا متولد 1958 مکزیکوست. اعتراف می کنم که تا قبل از دیدن بچه های بد[تشابه نامش با فیلم داود نژآد ‏باعث این کار نبود]اسمش نیز به گوشم نخورده بود. اما گشت کوتاهی در سایت ها ثابت کرد که ایشان یکی از افرادی ‏هستند که سینمای مکزیک روی شاخ سبیل مبارک شان می چرخد. چند فیلم شاخص از جمله تا وقت مرگ[1994]، ‏Amar te duele‏[2002] و شهر تاریک[2002] دارد که در جشنواره های مختلف جوایزی هم گرفته اند. اما حرف ‏من درباره همین کار آخری اوست که واسطه آشنایی ما شد. بچه های بد که با نام مدرسه دلربایی پخش شده، فیلمی کمدی ‏درباره شکاف میان نسل هاست با این تفاوت که چاشنی سکس آن اندکی بیشتر و از نوع اسپانیانیولی است. بانو مارتا ‏هیگاره دا از میان 3000 دختر برای افای نقش اصلی فیلم انتخاب شده و نمونه کامل دختران امروزی است.‏

فیلم خوش ساخت و مناسب برای گذراندن یک ساعت و نیم همراه با خنده و تفریح و تاکیدی دیگر بر این اصل مهم است ‏که : دخترهای خوب به بهشت می روند و دخترهای بد به هر جا که دل شان بخواهد. شخصاً ترجیح می دهم یک ساعت ‏با مومنین در بهشت سر نکنم، شما چطور؟

ژانر: کمدی. ‏

nameoftheking.jpg

به نام پادشاه ‏In the Name of the King‎

کارگردان: یووه بول. فیلمنامه: داگ تیلور بر اساس داستانی از جیسون راپاپورت، دان اشترونکاک، داگ تیلور و بازی ‏ویدیویی کریس تیلور. موسیقی: جسیکا د رویج، هنینگ لوهنر. مدیر فیلمبرداری: ماتیاس نئومان. تدوین: پل کلازن، ‏دیوید ام. ریچاردسون. طراح صحنه: جیمز استوارت. بازیگران: جیسن استیتهم[فارمر]، لی لی سوبیسکی[موریلا]، ری ‏لیوتا[گالیان]، جان ریس دیویس[مریک]، ران پرلمن[نوریک]، کلر فورلانی[سولانا]، کریستینا لاکن[الورا]، متیو ‏لیلارد[دوک فالو]، برایان جی. وایت[فرمانده تریش]، مایک داپود[ژنرال بکلر]، برت رینولدز[پادشاه کانرید]، گابریلا ‏رز[دلیندا]، ویل سندرسون[باستیان]. 127 دقیقه. محصول 2007 آلمان، کانادا، آمریکا. نام دیگر: ‏Dungeon Siege، ‏Dungeon Siege: In the Name of the King، ، ‏In the Name of the Father: A Dungeon Siege ‎Tale، ‏Schwerter des Königs - Dungeon Siege‎‏. برنده جایزه ویژه/ولفگانگ هرولد از جشنواره هسیان. ‏

مردی دلیر به نام فارمر در حمله ای که از سوی جادوگری شریر به نام گالیان به دهکده او صورت می گیرد، پسرش را ‏از دست داده و همسر آبستن اش نیز به اسارت گرفته می شود. گالیان که در قصر برادرزاده پادشاه کانرید پنهان شده، ‏قصد دارد تاتمامی قلمرو پادشاه را به زیر فرمان خود در آورد. اما مریک، مشاور پادشاه و جادوگری توانا تصمیم ‏گرفته تا پای جان در برابر وی بایستد. پادشاه به همراه سپاه خود و مریک به دهکده فارمر می رسند، اما فارمر از ‏پیوستن به سپاه وی امتناع کرده و اعلام کند که می خواهد به همراه پدر و داماد خانواده شان باستیان شمشیر برداشته و ‏برای مبارزه با افراد گالیان راهی شود. پادشاه که در پی توطئه ای در قصر برادرزاده اش مسموم شده، بعد از بهبودی ‏برای نبرد با گالیان به راه می افتد. فارمر در طول راه با زنان جنگل نشین به رهبری الورا برخورد می کند و در می ‏یابد به تنهایی قادر به مبارزه با گالیان نیست. فارمر، پدرش و باستیان اسیر و به قلعه گالیان فرستاده می شوند. فارمر که ‏از خشم گالیان سبت به خود در عجب است توسط مریک آگاه می شود که پسر گمشده پادشاه است که در کودکی برای ‏نجات جانش به دهکده فرستاده شده بود. در پی نبردی سهمگین میان سربازان پادشاه و سپاه گالیان، در لحظه ای که بیم ‏شکست پادشاه می رود، فارمر با کمک مریک و دختر وی وارد قلعه گالیان شده و او را از میان برمی دارد. و در ‏بازگشت به عنوان جانشین پادشاه بر تخت می نشیند.‏

چرا باید دید؟‎ ‎

آخرین فیلم یووه بول یک فیلم 60 میلیون دلاری با داستان های آشنای فیلم های اوست که بازیگرانی چون کریستنا لاکن ‏از فیلم های قبلی و موفق او مانند ‏BloodRayne‏ که قرار بوده تا بازیگر بریتانیایی محبوب اکشن های زمانه ما را در ‏دل فیلمی در سبک و سیاق ارباب حلقه ها قرار دهد. اما با سر به زمین خورده است. مشکل از آنجایی آغاز می شود که ‏یکی از منابع اقتباس وی یک بازی ویدیویی است و تیم بازیگرانی ناهمگون انتخاب شده است. لی لی سوبیسکی بار ‏دیگر نقشی ژاندارک وار قرار است بازی کند و جان رایس دیویس نیز که از ارباب حلقه ها وام گرفته شده و بدتر از ‏همه برت رینولدز که با موهای یک دستت سفید و ابروهای مشگی ناجورترین وصله فیلم است. از همه بدتر استعداد و ‏فیریک و حتی لهجه استیهم است که تلف شده است. خودتان تصور کنید که او تنها فردی است که با لهجه انگلیسی حرف ‏می زند و قرار است فرزند پدری باشد که لهجه اصیل آمریکایی دارد!‏

زمانی یووه بول را به خاطر فیلم های خوب سوپر 8 که در نوجوانی ساخته بود، از امیدها سینما به شمار می آورند. اما ‏امروز از آن توانایی ها نشانی نیست. سینما دوست قدیمی ترجیح می دهد که فیلم سبکی چون جک غو کش را بار دیگر ‏ببیند. توصیه من به دوستداران این نوع قصه ها کرایه کردن نوار بازی ویدیویی آن است و برای دوستداران استیهم چشم ‏پوشی از تماشای این فیلم که فقط تلف کننده وقت و پول گرامی است!‏

ژانر: اکشن، ماجرایی، فانتزی. ‏