نگاه ما

نویسنده

یادداشت “حسین زمان” درباره واکنش ها به کاریکاتور “هادی حیدری”

ترس و وحشت از روشنگری

 

گویا این حماقت و کینه توزی پایان ندارد . البته شاید هم حماقت نیست بلکه ترس و وحشت از روشنگری است که اینگونه ایشان را به واکنش وامیدارد . کجای این تصویر رزمندگان و سربند هایی که آن زمان به پیشانی میبستند را تداعی میکند ؟ بیش از هرچیز تداعی کننده ترس و وحشتی است که از دیدن و دیده شدن داریم و اگر هم بتوان پلی زد بین این چشم بندها و آن پیشانی بندها باید گفت همانها که دیروز سربند مقدس بر پیشانی شان بسته میشد امروز چشم بند دستگیری و بازداشت به چشمانشان زده میشود آن هم به جرم فهمیدن و اندیشیدن و آگاه کردن .

شما که سنگ بسیج و بسیجی به سینه میزنید آیا خود حرمت بسیج و بسیجی را نگاه داشتید ؟ از بسیجی که یک زمان مورد علاقه و احترام مردم بود و مردم به بسیجی بعنوان یک حامی و پشتیبان در روزهای سخت نگاه میکردند چه ساخته اید ؟ چرا امروز باید تعداد زیادی از مردم به بسیحی بعنوان یک مزاحم و کسی که برای آزار ایشان در کمین نشسته نگاه کنند ؟ هر جا که میخواستید و میخواهید به اهداف خود برسید از حیثیت و آبروی بسیج مایه گذاشتید و پرچم بسیج را علم کردید. خاک جبهه نخورده هایی که حتی یک روز از جنگ را درک نکرده اند لباس بسیج به تن میکنند و چفیه بر گردن می اندازند و ایثارگران دست و پا قطع شده جانباز را عامل آمریکا و دشمن خطاب میکنند . یادگاران و امانت های عزیز شهدایی همچون باکری را مورد اهانت قرار میدهند . اصلا چه کسی گفته است شما مدافع حرمت بسیجیان و رزمندگانید ؟ چگونه و به چه دلیلی خود را وکیل و وصی رزمندگانی میدانید که همه آمال و آرزویشان خدمت به مردم بود حال آنکه شما هیچ ارزش و جایگاهی برای مردم قائل نیستید بطوریکه به ایشان اجازه نمیدهید حرفشان را بزنند . هر شکایتی را حمل بر تشویش و بر هم زدن امنیت عمومی مینمایید و به این ترتیب به احدی اجازه اظهار عقیده نمیدهید . این بود رسم و مرام رزمندگانی که برایشان جامه بر تن میدرید ؟ دست از این کارهایتان بردارید چرا که به زودی علاوه بر اینکه برای اثبات خوش قولی و صداقتتان می بایستی ریش هایتان را بتراشید ، مجبور خواهید شد ابروهایتان را نیز بردارید ، ناخن هایتان را لاک بزنید و النگو دستتان نمایید .