وقتی با تحریم های اقتصادی مخالفت می کردیم همیشه دوستانی بودند که بگویند این تحریم ها هوشمند خواهند بود. لفظی که تا آن زمان فقط در باره بمب ها شنیده بودیم. باری! همان ارائه خام مطلب هم پرسش هایی را در باره چگونگی مصون ماندن شهروندان از آسیب های تحریم اقتصادی ـ آنچه ادعا میشد ـ آنهم در جامعه ای که دولت بزرگترین کارفرما و مالک همه رشته های اقتصاد است پیش می کشید که پاسخی نمی یافت. حقوق کارکنان قطع نمی شود؟ کارگران بیکار نمی شوند؟ و بسیاری پرسش های دیگر…و اینک که تحریم های اقتصادی، به میمنت و مبارکی تثبیت و لازم الاجرا شده اند، پرده های نیمه بالا رفته از صحنه پیش روی ما حاکی از آن است که اگر چه این سلاحی است که به جانب حکومت جمهوری اسلامی نشانه رفته است اما سپر آن مردم ایران اند و با هیچ محاسبه ای نمی توان گفت که در اثر این تحریم ها حکومت ایران قطعاً خواست آمریکا و متحدان او را تأمین می کند، این بعید به نظر نیاید، حداقل می توان گفت که قطعی نیست. اما این را با قطعیت می توان گفت که در اثر این تحریم ها مستقیماً زندگانی مادی و معنوی مردم ایران و در صورت تشدید و تداوم آنها، نسل آینده نیز آسیب خواهد دید. زیرا که:
یک: حکومت ایران برای خنثی کردن یا تقلیل زیان های این تحریم ها، تلاش خواهد کرد تا به قول رهبر جمهوری اسلامی آنها را دور بزند. راه این دور زدن اما، جاده ای است که با ثروت نسل های امروز و آینده ایران فرش شده است. یعنی سرمایه ای که باید صرف آبادی و بنای ایران امروز و فردا شود، در جهت تقویت بنیه اقتصادی، علمی و فرهنگی کشور هزینه گردد، به جیب دلالان و واسطه های داخلی و بین المللی خواهد رفت تا برنج پاکستانی و شکر تایلندی و الات و ادوات بنجل چینی به چندین برابر ارزش واقعی خود وارد کشور شود و به مصرف روزانه برسد.
دوم: سلطه هر چه بیشتر و همه جانبه تر اقتصاد دولتی و رانت خواری است وقتی که توان پرداخت رشوه های هزاران و میلیونها دلاری به این کشورها ـ از تولیدکنندگان بنجل جات تا فراهم آورندگان ورود آنها به کشور ـ فقط در توان سپاه پاسداران است که به ما می گویند تحریم های اقتصادی برای تنبیه آنان است! تنبیه آنان لابد این است که زحمت خروج سرمایه های بیشتری از کشور را متحمل شوند و در بدترین وضعیت ضرر به منفعتشان وارد شود! و در وضعیت بازهم بدتر موسسات و نهادهایی را به تعطیل بکشانند و نرخ چشمگیر بیکاری و فقر را باز هم بالاتر ببرند.
سوم: و در همین مسیر! رشد بخش خصوصی و تولید داخلی یعنی همان فرایندی را که اغلب دوستان در اپوزیسیون همیشه یکی از راههای برون رفت از بحران اقتصادی، سیاسی دیده اند، باید به فراموشی سپرد یا به یکی از نسل های آتی واگذار کرد که پس از هموار کردن مشکلات بجا مانده از دوران ما، اجرایی کند زیرا که سیاست ورود اجناس و کالاهای بی کیفیت از کشورهای “دوست”، تازیانه های مرگ بر پیکر نیمه جان تولید و تولید کننده داخلی است. همین سرنوشت را خواهد یافت فناوری و تخصص و دانش، یعنی رویای قدیمی رشد و توسعه، در عدم ارتباط با صنعت و تکنولوژی جهان پیشرفته. بهای عقب ماندگی بازهم بیشتر را آیا احمدی نژاد خواهد پرداخت و حکومت او یا این نسل و نسل های آینده؟
چهارم: و از همین رهگذر، جامعه بی قانون و گرفتار روابط و مناسبات غیر شفافی چون ایران، آیا بستر مناسبی برای زایش و رشد انواع فساد های مالی و اداری و در یک کلام تباه کردن فرهنگ و اخلاق جامعه نخواهد شد؟ و آیا راست نیست که در شرایط سخت اقتصادی در یک جامعه استبداد زده بنیان ها و هنجارهای اجتماعی ناسالم و در یک کلام فرهنگ فاسد اجتماعی، شکل می گیرد؟ جامعه استبداد زده به زمامداری مدیران نالایق و بعضاً فاسد!
و پنجم: باز بحث دقیقاً مرتبط با اپوزیسیون است که در مقاله « جنبش سبز اولین آماج تحریم اقتصادی» همینجا نوشته بودم و آن اینکه فضایی و روزگاری چنین سخت و دشوار شوره زاری برای جنبش سبز و هر جنبش مدنی است که سخنی از جنس “انسان” و”اندیشه” و “فرهنگ” داشته باشد زیرا که مبارزه جاری در ایران نه مبارزه باریگادهای از جان گذشته و تعلیم دیده در هر شرایط و موقعیت است؛ که تکاپوی جنبشی مدنی و فرهنگی است که باید به تأمل راه بجوید و به تأنی بپوید. آنهم از طریقی و به آهنگی که بخش های هنوز برکنار مانده و آگاهی نایافته را همراه کند. در حالیکه افزایش فشارهای معیشتی بر جامعه فرصت و فراغت اندیشیدن و ره یافتن را از آن می گیرد. مردم را در تکاپوی بیشتر برای تأمین زندگی روزمره خود، بیش از پیش وابسته و چشم به دست دولت نگاه می دارد. در جامعه ای که حکومت صاحب اختیارنفت، و نفت تنها منشأ ثروت است، گرفتن امکان هر تکاپوی اقتصادی آزاد موجب تمرکز و اتکای ناگزیر پیرامون حکومت می شود، به ویژه در جامعه ای که دولت نفتی مدتهاست که آشکارا به سیاست خرید آرای گروهها و لایه های پایین تر اجتماعی و اقتصادی روی آورده است. یعنی که جننبش سبز عرصه پیشرفت و گسترش را حداقل از دست می دهد اگر نگوییم که نیروی خود را. زیرا که در چنین شرایطی هم بخشی از نیروهای بینابینی که به جنبش پیوسته بودند، بناگزیر درگیر مبارزه برای نان شب می شوند و هم حکومت استبدادی طبق روال همیشه خود را مورد هجوم فرض کرده و بهانه های باز هم بیشتری برای انتساب اپوزیسیون به خارجه و سرکوب آن را می یابد. با این ترتیب نفع تحریم های اقتصادی برای اپوزیسیونی که دلیل بودنش حمایت از مصالح و منافع ملی است، در کجاست؟
اما دلایل موافقان تحریم، البته آنها که پشت فرصت سکوت نشده اند، چه هست؟
بسیاری از انها با طرح یک پرسش عجیب پاسخ می دهند! “ پس آنها ـ بعضی وقتها هم می گویند جامعه جهانی ـ چکار کنند؟ حمله نظامی که نکنند، تحریم اقتصادی هم که نکنند، پس چه راهکاری را باید در مقابل آنها بگذاریم؟
گروهی می گویند: مخالفت نداریم چون تحریم اقتصادی بهتر از حمله نظامی است.
دسته سومی هم هستند. آنها مطمئن هستند که مردم ایران فشارها را به حکومت منتقل می کنند. و همینها دو گروه هستند. کسانی که معتقدند مردم حکومت را به زیر می کشند و گروهی که می گویند بر اثر فشار مردم حکومت بر سر عقل می آید.
هر سه این موارد می تواند موضع بحث و بررسی باشد و فقط مقدمتاً بگویم: در عراق که رهبرانش با تحریم اقتصادی متنبه نشدند، چه روی داد؟ آیا مردم علیه صدام حسین برخاستند؟ آیا اپوزیسیون رشد کرد؟ و تنها راه باقی مانده را تحریم کنندگان و تحریم شوندگان چگونه تجربه کردند و به چه بهایی؟ در لیبی که رهبرش به درجاتی متنبه شد کدام زمینه مخالفت و اعتراض مدنی پیش آمد؟