جاودانه ها♦ سینمای جهان

نویسنده
مهیار رحمانی

او هم به جاودانه ها پیوست. رابرت آلتمن که همین امسال جایزه اسکار یک عمر فعالیت هنری را گرفته بود، بعد از نمایش چهل و هشتمین فیلم بلندش زندگی رابدرود گفت. نگاهی داریم به فیلم های او.

بدرود با یکی دیگر از آخرین غول ها

به مرگ هم لبخند بزن

altman.jpg

خبر چندان غیر منتظره نبود. وقتی اسکار یک عمر فعالیت هنری را به وی اهدا کردند، هر چند خودش از قلبی که چند سال قبل عمل موفقیت آمیزی روی آن انجام شده و خوب کار می کرد سخن گفت و این که باز هم فیلم خواهد ساخت، یعنی تا لحظه ای که نفسی برایش باقی مانده باشد و به گفته خویش عمل هم کرد، اما مشخص بود که استاد خسته شده است. و سرانجام نه قلبی فرسوده، که لوکمیا[سرطان خون] پس از نمایش چهل و هشتمین فیلم بلندش A Prairie Home Companion در بیستم نوامبر ۲۰۰۶ در ۸۱ سالگی نقطه پایانی بر یک کارنامه پر بار و جنجالی گذاشت. در حالی که استاد با همین فیلم به بینندگانش توصیه می کرد که مرگ را نیز با لبخند پذیرا باشند.

رابرت آلتمن، شورشی پیر و یکی از آخرین غول های سینمای آمریکا و بالطبع جهان که همواره به عنوان مولفی ناسازگار درون سیستمی عظیم از او یاد می شد. کسی که در کارخانه رویاسازی همواره خواست و توانست که مستقل باقی بماند، هر چند فیلم های دوران پیری اش به مذاق هر کس خوش آیند نبود. آلتمن اما از جوانی راه خود را جدا کرده بود، او برای آدم های بالغ فیلم می ساخت؛ نه به رسم هالیوودیان برای نوجوان هایی که قرار بود با یک بسته پاپ کورن به تماشای فیلم های او بنشیند و با ذهنی تخدیر شده سالنی را ترک کنند. اما او مردی بیش از اینها بود، کارگردانی که فیلم هایش همه تمثیلی از آمریکا بودند. او نقاشی بود که سعی داشت هر زودتر و قبل از آن که اثرات حادثه از میان برود، نقاشی دیواری اش را تمام کند.

رابرت برنارد آلتمن در بیستم فوریه ۱۹۲۵ در کانزاس سیتی، میسوری به دنیا آمد. در شش سالگی وارد مدرسه کاتولیکی سنت پیترز شد و پس از مدت کوتاهی وارد مدرسه راهنمایی گردید. سپس به مدرسه راک هرست رفت و در همین دوران بود که از طریق نوارهای ارزان قیمت صدا را کشف کرد. بعدها به آکادمی نظامی ونت ورث در لگزینگتن فرستاده و در ۱۹۴۵ وارد نیروی هوایی شد. آلتمن در این دوره و تا زمان ترخیص از ارتش کمک خلبان هواپیماهای B-۲۴ بود. اما خروج از ارتش و آشنایی اش با اولین همسرش لا وون المر مسیر زندگی او را تغییر داد. همسرش او را با سینما آشنا کرد و هر دو به هالیوود رفتند. التمن در آنجا برای اولین بار بخت خود را برای ورود به هالیوود از طریق هنرپیشگی محک زد. حاصل کار نقش کوتاه مردی مست در فیلمی از دنی کی به نام زندگی پنهان والتر میتی[۱۹۴۷]بود. همزمان قریحه نوشتن را در خود کشف و شروع به نوشتن آواز و فیلمنامه نمود. اولین کارش برای برادوی شایعه پرواز می کند نام داشت. در ۱۹۴۷ در نوشتن داستان فیلم های تعطیلات کریسمس و محافظ شخصی همکاری کرد که توسط ادوین ال. مارین و ریچارد فلایشر به فیلم برگردانده شدند، اما نتوانستند جای پای محکمی برای وی در کارخانه رویاسازی برای او فراهم کنند. پس تجربه مشاغلی دست چندم، التمن شکست را پذیرفت و به زادگاه خود برگشت. در آنجا بود که تصمیم گرفت به شکلی جدی کار فیلمسازی را دنبال کند. یکی از دوستان قدیمی اش به او پیشنهاد کرد تا شرکت تهیه فیلمی را در کانزاس سیتی اجاره کند. آلتمن در ۱۹۵۰ این توصیه را پذیرفت و چند ماه بعد دست به کار نوشتن فیلمنامه شد. این شرکت کالوین نام داشت و آلتمن شروع به ساختن فیلم های آموزشی، صنعتی و تبلیغاتی در آن کرد. این مرحله برای وی دوره کارآموزی بسیار مفید و پر چالشی بود. آلتمن در این دور بیش از ۶۵ فیلم کوتاه با موضوعات مختلف از شستن اتومبیل گرفته تا مسابقات فوتبال کارگردانی کرد.

بخت کارگردانی تعدادی فیلم تبلیغاتی برای آژانس ایلین فورد راه وی به تلویزیون را هموار کرد و زمینه ساز نوشتن و کارگردانی سریال تلویزیونی نبض شهر در ۱۹۵۳ شد. چهار سال بعد با سریال بزهکاران به شهرت رسید و به هالیوود بازگشت تا قسمت هایی از سریال “آلفرد هیچکاک تقدیم می کند” را کارگردانی کند. نمایش ها و سریال ها و فیلم های بزرگ تلویزیونی یکی پس از دیگری از راه رسیدند، اما کتاب MASH نوشته ریچارد هوکر در ۱۹۶۹ همه چیز را عوض کرد و باعث شد تا آلتمن به شکلی خیره کننده بار دیگر پای به دنیای سینما بگذارد.

mash.jpg

مش درباره گروه یک بیمارستان صحرایی ارتش آمریکا در جنگ کره بود که سعی داشتن با دیوانه بازی های خاص خود از وحشت جنگ بگریزند. موفقیت عظیم و همه جانبه فیلم راه را برای ذوق آزمایی های بعدی آلتمن گشود. MASH در میان ناباوری همگان و با وجود بهره وری از زبانی هتاکانه و سکسی بی پروا توانست اسکار بهترین فیلمنامه را نصیب رینگ لاردنر جونیور کرده و آلتمن را تا نامزدی اسکار بهترین کارگردانی پیش ببرد.

MASH در اروپا جدی تر انگاشته شد و اولین نخل طلای کن را برای آلتمن به ارمغان آورد، در سال های بعد برای شش بار دیگر نامزد همین جایزه شد. اما شوربختانه فقط یک بار جایزه بهترین کارگردانی این جشنواره را برای بازیگر به چنگ آورد.

با وسترن سنت شکنانه و ضد قراردادی مک کیب و خانم میلر در ۱۹۷۱ بود که آلتمن نشان داد، آماده است تا با هر قالب از پیش تعیین شده ژانری به ستیز برخیزد. گونه ای که تا دیروز محل تبلیغ ارزش های دست راستی و سنتی و مردسالارانه بود، تبدیل به آوردگاه مردان فرصت طلب و مال دوست و زنان روسپی شد که قرار بود زندگی شهری و تمدن آمریکایی را پایه ریزی کنند.

با درام هراس انگیز تصاویر در ۱۹۷۲ بود که آلتمن نشان داد که با وجود سرعت گرفتن روزافزون ریتم فیلم ها، او علاقه ای به این جنون سرعت ندارد و ترجیح می دهد به شکلی خودباورانه راهی را که از دوفیلم پیشین آغاز کرده بود با تانی ادامه دهد. تصاویر با خداحافظی طولانی دنبال شد. این بار آلتمن قصد کرده بود که با تمامی میراث ارزشمند هالیوود در زمینه فیلم نوآر و یکی از بزرگان مکتب بلک ماسک، ریموند چندلر دست و پنجه نرم کند. تصویری که او از فیلیپ مارلو ارائه کرد تا سال ها در ذهن همه تماشاگران و منتقدان رسوب کرد و حتی بارها بهعنوان بهترین فیلم وی از آن یاد شد. فیلیپ مارلوی مرد میان سال مو فرفری تنهایی بود که با گربه ای ناسازگار در آپارتمانی به هم ریخته زندگی می کرد. انتخاب الیوت گولد برای نقش مارلو خود به اندازه کافی جسورانه بود تا تصویر اسطوره هایی چون همفری بوگارت را به چالش بطلبد. روایت فیلم نیز به دور از تمامی قراردادهای این نوع، خود قراردادهای تازه ای خلق کرد و تبدیل شد به یک از الگوهای پست نوآرهای رنگی در دهه های بعد…

dozzdani.jpg

دزدانی مثل ما دست و پنجه نرم کردن با ژانر درام های جنایی بود و تقسیم کردن کالیفرنیا چالشی با گونه کمدی، و در کنار آن هر فیلم تازه آلتمن به مثابه برشی از جامعه آمریکا بود که قرار بود آینه ای در برابر آدم های پیرامون خود قرار دهد. بازیگرانی که با فیلم های او به شهرت رسیدند، هنرپیشگان یا ستارگان خوش سیمای هالیوود قدیم نبودند. آدم هایی چون الیوت گولد، کیت کارادین، شلی دووال یا ند بیتی بودند که نشانی از آن زرق و برق افرادی مانند گری کوپر یا اینگرید برگمن با خود نداشتند. آدم هایی همچون انسان های اطراف خودمان، بی هیچ نقطه تمایزی…

اما لحظه ای رسید که آلتمن با ستارگان نیز هم پیاله شد. ابتدا برت لنکستر و پل نیومن در بوفالوبیل و سرخ پوست ها و سپس ویتوریو گاسمن در کوئینتت، لورن باکال و جیمز گارنر در سلامتی و کسانی چون رابین ویلیامز در پاپای که بعدها ستاره شد.

نشویل تاریخ زنده موسیقی محلی آمریکا روی نوار سلولوئید بود و سه زن نقطه اوجی که دیگر مهر خاص فیلمی از رابرت آلتمن بودن مشخصه اش شد. بسیاری از فیلمسازان مکتب نیویورک مانند آلن یا کاساوتیس با اقتدا به او دست به ابداع در فنون روایتی زدند. ولی او همیشه یک قدم جلوتر بود. وقتی در ۱۹۸۴ این جسارت را یفت که اسطوره زنده سیاست آمریکا، یعنی ریچارد نیکسون را در فیلم افتخار پنهان به سخره بگیرد، دیگر رئیس جمهور شدن آمریکا کار چندان سختی نبود. آلتمن با این فیلم بازیگر قدرتمند تازه ای به نام فیلیپ بیکرهال را معرفی کرد، کسی که در نقش این خدایگان خیانت درخشید و بعدها سرقفلی فیلم های مستقل هالیوودی شد.

دهه ۱۹۸۰ با درخشش های کم رمقی مانند Fool for Love گذشت، اما دهه ۱۹۹۰ با ونسان و تئو آغاز شد. به نظر می رسید استاد در آستانه نیمه دوم ششمین دهه عمرش دوره تازه ای را در کارنامه اش آغاز کرده است. بازیگر با فوجی از ستارگان هالیوود و قصه ای در ذم هالیوود با مجموعه ای از روایت های موازی نقطه جهشی برای ساخت راه های مان بر در ۱۹۹۳ بود. درامی که نهایت استادی او را در ترسیم تابلویی پیچیده از روابط آمریکایی ها به نمایش گذاشت. اقتباس آلتمن از قصه ریموند کارور ثابت کرد که می شود مانند او در هالیوود زیست و شاهکاری با عظمت و مستقل ساخت. و بهانه هم نگرفت که هالیوود چنین می کند و چنان و قاتل استعدادهای ماست. آلتمن با به کار گرفتن هنرپیشگان آشنای هالیوود تصویری تکان دهنده از جامعه پیرامون اش و گسست عاطفی انسان ها ارائه کرد که زندگی های شان در راه هایی میان بر با هم تلاقی می کند. این فیلم زمینه ساز حرکتی شد که بعدها کسانی مانند جان سیلز و پل تامس اندرسون آن را پی گرفتند. بدعت های نمایشی و دیداری شنیداری آلتمن راه های میان بر را مانند قطعه جواهری بر تارک سینمای دهه ۱۹۹۰ دنیا قرار داد.

altmank.jpg

آلتمن از آن به بعد کوشید با نظم و سرعت بیشتری فیلم بسازد. در حالی هر سال پیرتر می شد و به نظر می رسد که این یکی دیگر آخرین فیلم باید باشد، سال بعد دوباره باز برمی گشت و تک خال دیگری رو می کرد. لباس حاضری، کانزاس سیتی، دکتر تی و زن ها و بالاخره گاسفورد پارک این گونه آفریده شدند. اما بعد از گاسفورد پارک وقفه ای سه ساله پیش امد تا کمپانی-بار دیگر در دنیای موسیقی- ساخته شود. و بعد از فیلمی تلویزویی در سال ۲۰۰۴ تا امسال ساخته شدن A Prairie Home Companion به تعویق بیفتد. یقیناً این فیلم نقطه پایان مناسبی برای کارنامه استادی چون آلتمن نمی تواند باشد، اما همان اشتیاق و کمال طلبی را که می توان از استادی ۸۱ ساله انتظار داشت، باز هم می توان در این فیلم مشاهده کرد.

آلتمن ظاهراً ما را ترک کرد، اما هر وقت به پشت سر نگاه کنیم و میراث عظیم فیلم های سینمایی، تلویزیونی و سریال هایی را که برجای گذاشته را نظاره کنیم، می فهمیم که چندان از ما دور نیست. شاید سال ها طول بکشد تا منتقدی چون او پیدا شده و جامعه آمریکا را به زیر ذره بین بگذارد، اما هراسی نیست، چون شاگردان خوبی تربیت کرده است. پس او همین دور و برهاست! با این نمی توانم بگویم دل مان برایت تنگ می شود آقای آلتمن!