اجرایی پرمعنا و طولانی

نویسنده
پیام رهنما

» صحنه / نگاهی به نمایش "سیندرلا" نوشته و کارگردانی جلال تهرانی

 

آنچه علاوه بر روایت های شاعرانه دراین اثر بیش از هر چیز دیگری شما را تحت تأثیر خود قرار می دهد، نگاه فلسفی نویسنده و دیالوگ های معناگریانه آن است. عمق تأثیرگذاری جملات در کاربردهای لفظی خود با همان تقطیع های هجایی و زبان خاص دیالوگ نویسی تهرانی وقتی دو چندان می شود که کاربرد ژرفی ازجهان بینی و نگاه نویسنده را در فرم زبانی موزون و گوش نوازی ارائه می دهد
مانند بیشتر آثار این نویسنده، دیالوگ ها کوتاه، موجز، تأثیرگذار و عمیق اند، بدون هیچ اضافه گویی و توضیح مبرهنی از بدیهیات.

تهرانی در نمایش خود نگاه متننوعی به مساله “زمان”دارد.او این عنصر مهم درام را به سخره می گیرد و با بررسی نسبی موقعیت های اثرش به پردازش و چگونگی به وجود آمدن شاکله های متن خود دارد.“زمان” در سیندرلا بازیچه است.به عبارت بهتر عنصر “زمان” تبدیل به یکی از کاراکترهای اصلی اجرا می شود و بخشی از بار اجرا را به دوش می کشد.انسان های نمایش جلال تهرانی غوطه ور در دنیای خصوصی یکدیگرند و از چنگال و درندگی اوضاع یکدیگر لذت می برند.

به طور کل انسان ها باید راجع به چیزهایی که نمی دانند بیدار و آگاه شوند و این زمان شروعی است برای فعال سازی درون برای تغییر به سوی کمال، به سوی آگاهی و به سوی بیداری واقعی. اصولا انسان ها در این نمایش احتیاج دارند که آگاه باشند. انسان ها افرادی ثابت نیستند که در یک خط راست حرکت کنند، فراز و نشیب دارند و با تغییر و آگاهی که روز به روز پیدا می کنند راهشان را می یابند. بیشتر از همه به این نیاز دارند که بدانند بعد از تغییر به چه چیزی تبدیل خواهند شد و این نکته ای بس مهمتر از نفس تغییر است.

نکته اینجاست که رویای “روز” سازنده وضعیتی است که به آینده مرتبط می شود. آینده ای که در آن باید خواست شما ارضا شود. این سان گذشته، امروز و آینده در رویای روز به یکدیگر می پیوندند. درست به همین شکل رویاهای “شبانه” ما، یعنی خواب های ما، از اشتیاق هایی خبر می دهند که به گذشته ما مرتبط هستند و آروزی برآورده شدن آنها را در آینده داریم مثلا یک رابطه حسی عاشقانه. ما در جریان زندگی روزمره خود و در سطح آگاهیمان از این اشتیاق های خود بی خبریم یا بهتر بگویم از آنها می گریزیم. در رویای شبانه نشانه ها به گونه ای نمادین کنار هم قرار می گیرند و دلالت های ویژه ای می یابند، به همین شکل در رویای روز نیز نمادین کردن و نسبت دورنی اجزاء با یکدیگر درکارند. خیال پردازی، در معنای کلی آن بیشتر از رویای شبانه جنبه آگاهانه دارد، درحالیکه رویای روز نیز شباهت بسیار زیادی به رویای شبانه دارد.مساله مهمی که در “سیندرلا” رخ می دهد همین است و بس.

 سیندرلا نمایشی متکی بر ساختاری ذهنی و سیال با شخصیت‌های متغیر و غیر قابل پیش‌بینی است. این نوع نمایش را باید در زمره آثار تجربی تلقی کرد که با ایده‌های محتوایی و اجرایی شکل گرفته است. نمایشنامه اثر، با ساختاری ضد قصه پردازی مطلق و با تاکید بر زبان گزاره شده، شخصیت‌ها را در یک موقعیت استیصال و سرگردانی خلق می‌ کند. در این ساختار گفتار صریح شخصیت‌ها، تفسیر وضعیت سرگردان آن‌هاست. برای همین دیالوگ‌های نمایش جنبه تحلیلی از محیط و شرایط و یا شخصیت‌های دیگر دارند. تاکید زیاد بر گفت و شنود تکراری و بازی با کلمات از سوی اشخاص نمایش، نشانه هجو در وضعیت موجود آن‌هاست.

تهرانی خود درباره ی این نمایش می گوید: “مردم شایعه می‌کنند این زن سیندرلاست چون کفش‌اش در اتاق یک سرهنگ جا می‌ماند. این شایعه کم‌کم این آدم را تبدیل به سیندرلا می‌کند…صحبت از جامعه‌ای است که در واقع دارند در فضای مجازی زندگی می‌کنند، آن‌ها پاسخ همه‌چیز را دارند اما پاسخ‌ها شایعه است. کسی از کسی سوال نمی‌کند، به دلیل این‌که پاسخ‌ها هست. این پاسخ هر پرسش شاید در همان شایعه باشد. آدم‌ها براساس شایعات زندگیشان را تنظیم می‌کنند و نه واقعیت‌ها. بنابراین هیچ جمله سوالی در متن وجود ندارد.”

سیندرلا” اگرچه با متنی استخوان دار درچهار چوب و منسجم در ارائه مفاهیم روبروست اما کاستی هایی را نیز در اجرا دارد.مهم ترین ایرادی که به این اجرا حاکم است طولانی و کشدار بودن ریتم اجراست.بازیگران در بسیاری از لحظات نمایش مجبور به تکرار حال و هوای پیشین خود هستند.تصاویر و قاب بندی های کارگردان در همان یک ساعت نخست رو به پایان است و باقی ماجراها در قالب دیالوگ و داستان به پیش می رود.بنابراین کارگردانی جلال تهرانی بر خلاف انتظارات یکدست پیش نمی رود.

نمایش دربرگیرنده نوعی دراماتورژی متفاوت است. این که بخواهی از بریده یک نمایش قدیمی، پیش برندگی یک ماجرای امروزی را دنبال کنی، خود حرکت نوآورانه ای است که در متن اتفاق افتاده است. اجرا هم تا حد زیادی به آن وفادار مانده اما در عین حال زبان و بیان خود را با مصداق های خاص خود بر متن تحمیل کرده است. بنابراین این افراط گرایی در شکل بیانی اجرا هم تا حد زیادی شاید بیان گر خواسته دور شدن از متن باشد. به همین خاطر هم راه به جایی نمی برد. حالا بازیگر هر چقدر هم پویا و خوش بیان باشد. نمایش در جاهایی کم می آورد و حتا متوقف می شود.