آزاد و آزادی اینیا تسیوسیلونه
آزادی چیزی نیست که آن را به کسی هدیه کنند.می توان در یک کشور دیکتاتوری زندگی کرد و آزاد بود. فقط کافی است که علیه دیکتاتور مبارزه کرد. مردی که با مغز خودش فکر می کند،آزاد است. برعکس، می توان در آزادترین کشورهای روی زمین زندگی کرد و با این وصف اگر آدم باطنا منفی باف و پست و بنده منش باشد آزاد نیست و با وجود هر نوع اجبار و زور باز برده است. آزادی را نباید از دیگران گدایی کرد بلکه باید با جنگ به چنگ آورد.
زندگی ما همه جنبه موقت دارد. همه فکر می کنند که زندگی در حال حاضر زندگی نیست و فعلا باید سوخت و ساخت و نیز فعلا باید حقارت را تحمل کرد، ولیکن این همه موقتی است و بالاخره یک روز زندگی واقعی شروع خواهد شد. بلی، یک روز! ما خویشتن را برای مردن آماده می کنیم،مردن با این حسرت که زندگی نکردیم. گاهی این فکر مرا به ستوه می آورد که: آدم بیش از یک بار به دنیا نمی آید و این عمر یکباره و منحصر به فرد را نیز دایم در موقت بودن و در انتظار روزی به سر می برد که زندگی واقعی شروع می شود.یاری،هیچ کس در حال زندگی نمی کند و هیچ کس نیست که بتواند آن چه را که در روز انجام داده است به حساب دارایی مثبت خود بگذارد. هیچ کس نیست که بتواند ادعا کند”از فلان لحظه و فلان موقع زندگی من شروع شده است.
اتفاقات خوب فراموش می شوند.ولی حوادث بد و ناگوار در خاطره ها می ماند و از پدر به پسر سینه به سینه نقل می شود. کسی که مرده است اگر آدم خوبی بوده یکراست به بهشت می رود، ولی اگر گناه کار به قتل رسیده باشد در همین دره باقی می ماند. این است که همیشه از او حرف می زنند.هر کس کشته شد دیگر روحش روی آرامش نخواهد دید، سال های اول عابرین برای تسکین روح او سنگی را روی محل جنایت می اندازند. شما کشیش ها خلاف این را می گویید معهذا وضع به همین قرار است که من گفتم….