خاکستر شش هزار خاطره

نویسنده

poyandehmokhtari.jpg

محمود سرابی

چند ورق پوستر سبز و سرخ رنگ با نخ زرد رنگی به شاخه ی درختان بید آویخته شده؛ باد کشیده ای بر آنها می ‏نوازد؛ در زیر درخت بید و در اطرافش مردمانی تازه از راه رسیده، نه به بالا بلکه به پائین می نگرند تا مبادا پا ‏بر سنگ نوشته ی گرانقدرانی بگذارند که تا همین چند روز قبل، نه تا همین چند لحظه قبل، گویی کنارمان بودند. ‏

قطعه ی 7 گورستان امامزاده طاهر، چند روز از سال میهمانانی خاص و ویژه را پذیرا می شود. 9 آذر هم یکی ‏از آن روزهاست. سالگرد قتل محمد مختاری و محمد جعفر پوینده؛ دو تن از روشنفکرانی که در جریان قتل های ‏زنجیره ای گروه خودسر وزارت اطلاعات جان باختند. ‏

روی پوستر های دو رنگ نوشته: “به یاد آر” و یا اینکه: “مرگ پایان کبوتر نیست”. به راستی که ما چه گنجینه ی ‏عظیمی در پذیرایی مردگانمان با کلمات داریم؛ این زبان چند پهلوی پارسی از این جهت هیچ کم و کسری ندارد. ‏

هر کس کتاب و یا برگه ای در دست گرفته و می خواهد شعری بخواند و برگی از آن گنجینه ی عظیم بچیند. ‏

از چند روز پیش از این اخباری به گوش می رسید که نیروهای امنیتی جلوی برگزاری این مراسم خواهند گرفت. ‏مراسم نهمین سالگرد به قتل رسیدن پوینده و مختاری با این ترس و لرز، اما سر انجام به روز موعود رسید، هر ‏چند که نحوه ی برخورد نیروهای امنیتی و پاسداران نظم با مراسم پروانه و داریوش فروهر، این ظن را که مراسم ‏مختاری و پوینده برگزار نخواهد شد به یقین چفت کرده بود. ‏

طبق اطلاعیه کانون نویسندگان ایران و خانواده ی مختاری و پوینده که از یک هفته قبل در سایت های اینترنتی در ‏دسترس بود، این پاسداشت از ساعت 2 تا 5 عصر جمعه، 9 آذر برگزار می شد و محل آن هم در امامزاده طاهر ‏کرج بر سر مزار این دو. ‏

ساعت از 2 گذشته؛ هنوز کسی پیدایش نیست، جز بستگان بسیار نزدیک دو خانواده. تعداد آنها بیشتر از 20 نفر ‏نمی شد. با گذشت زمان اما کم کم کسانی پیدایشان شد. چند دقیقه مانده به ساعت 3، مراسم طبق معمول هر سال با ‏قرار گرفتن فریبرز رئیس دانا در پشت تریبون آغاز شد. او صحبت خاصی نکرد جز اینکه از همه تشکر کرد که ‏در این هوای بسیار سرد اما آفتابی زحمت کشیده و به امامزاده طاهر آمده اند. ‏

پس از او صفا پوینده خواهر محمد جعفر پوینده نیز پشت تریبون قرار گرفت و از کسانی که آمده اند تشکر کرد. ‏

تعداد زیاد بود اما باز به نسبت سالهای قبل کم. از سر ترس یا از سر فراموشی. در اطراف محوطه ی کوچک این ‏قطعه تعدادی صندلی چیده بودند تا کسانی که توان ایستادن ندارند سر پا نمانند اما اغلب دختران و پسران جوان ‏آنها را اشغال کرده بودند. ‏

هنوز دسته دسته بودند کسانی که به امامزاده طاهر و محل برگزاری مراسم می آمدند و در این حال صفا پوینده در ‏حالی که نم اشکی از چشمانش لیز می خورد، از اینکه نمی گذارند یاد و خاطره ی پوینده و مختاری رخت بربندد ‏تشکر می کرد و دیگر بغض بود که کار خودش را کرد و بی موقع زبان را در دهان گره زد. ‏

او که بغضش ترکیده بود تا پایان فقط نگاههای خود را به اطراف می دوخت؛ تنها گاه به خود می آمد و باز ‏خیرگی. ‏

جاهد جهانشاهی هم پشت تریبون رفت. پس از صفا پوینده. او بیانیه ی کانون نویسندگان را خواند. ‏

این بیانیه با شعری آغاز می شد. شعر نهیبی بود برای خاموشان. برای ملت خاموش. برای ملتی که تنها نظاره گر ‏است:‏

آزادی آی‎!‎

قوس نشاط آدمی اکنون‏

در این سرزمین

چندان فرو نشسته و خاموش است

کز شش هزار خاطره

انگار خاکستر می پاشند‏

بر چشم آب

در ادامه بیانیه، خواسته ای هم بود که پس از 9 سال و هر سال هزاران بار، تکرار می شود: “یاران عزیز ما چشم ‏به راه روز دادرسی هستند”. ‏

بیانیه در ادامه خطاب به یاران، همگامان، زنان و مردانِ آزاد یاد آور می شد: “در خزانِ نُه سال پیش، در پی قتل ‏فجیعِ پروانه و داریوش فروهر، دو تن از یاران دلیر و آزاده‌ی ما، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده، به جرمِ ‏نوشتن، سرودن و کوشیدن در راه آزادی بیان و قلم و اندیشه به دست شب‌پرستانِ سیاه‌اندیشی به قتل رسیدند که ‏مردم را خاموش، روشنفکران را زبان‌بسته و قلم‌ها را شکسته می‌خواهند”. ‏

این بیانیه می افزود: “از آن پس، حاکمیت آنچه در توان داشت به کار بست تا به لطائف‌الحیل بر ژرفای این جنایتِ ‏ضد بشری و ده‌ها جنایتِ مشابه سرپوش بگذاردو آمران و عاملانِ این تبه‌کاری‌‌ها رااز تیررس خشم مردم دور نگه ‏دارد. ولی هنگامی که راز نهان آشکار شدو دیگر چاره‌یی جز پذیرش جنایت ندیدند، کوشیدند با عَلَم کردنِ دادگاهی ‏در بسته، در تاریکی و خاموشی، بدونِ حضورِ خانواده‌ها و وکیلانِ جان‌باختگان، سر و ته پرونده را هم بیاورند و ‏ناصر زرافشان، وکیلِ قربانیان و عضوِ کانون نویسندگان ایران را روانه‌ی زندان کنند”. ‏

کانون نویسندگان ایران در پایان این بیانیه تاکید می کرد: “کانون نویسندگان ایران در نهمین سالگرد جان باختنِ ‏محمد مختاری و محمدجعفر پوینده اعلام می‌کند که با آرمان‌های آزادی‌خواهانه‌ی یارانِ از دست‌رفته‌ی خود بر سرِ ‏همان پیمان‌ است که بود، بر خواستِ آزادی بیان و قلم و اندیشه بی‌هیچ حصر و استثنا برای همگان، هم چنان ‏استوار است و تا روشن شدنِ کامل محتوای پرونده‌ها و محاکمه و مجازات آمران و عاملانِ این جنایت‌های هولناک ‏دمی از پا نمی‌نشیند. دیدگان نخفته در گورِ یاران عزیز ما چشم به راه روز دادرسی است”. ‏

‏”سید علی صالحی”، شاعری که دوستی نزدیکی با مختاری و پوینده را تجربه کرده بود شعری در رثای این دو ‏خواند. شعر سوز عجیبی داشت. همه سرما را فراموش کرده بودند. ‏

دکتر ناصر زرافشان، وکیل و عضو کانون وکلا که حدود 5 سال به دلیل بعهده گرفتن وکالت خانواده ی قربانیان ‏قتلهای زنجیره ای در زندان سپری کرده در ادامه به سخنرانی پرداخت. ‏

سخنان او اعتراضی همیشگی است به وضع موجود و سرسپردگی به دلالان قدرت. ‏

او از رسانه ها و صدا و سیما و… انتقاد کرد و گفت که این ها به وظایفشان آشنا نیستند و به خوبی از عهده ی ‏اطلاع رسانی درست بر نمی آیند. ‏

همچنین در ادامه نیز پیام “علی اشرف درویشیان” خوانده شد. درویشیان که به علت کهولت سن و بیماری قادر به ‏حضور در این مراسم نبود با فرستادن پیامی چند خطی به حاضران درود فرستاد و خواستار آن شد تا با همدلی و ‏حضور بیشتر یاد و خاطره ی از دست رفتگان را گرامی و زنده بداریم. ‏

سخنران بعدی، غلامحسین نوذری از اعضای کانون نویسندگان ایران بود که درانتقاد از نبود آزادی و قتل ‏روشنفکران و محدودیت های اعمال شده علیه کانون نویسندگان ایران نوشته ای را خواند. ‏

در این مراسم همچنین تعداد زیادی از شاعران جوان به شعر خوانی پرداختند. خانم جوانی شعری از اسماعیل ‏خویی خواند و دیگری نیز شعر “ژاله” را خواند که دو روز قبل از این درگذشته بود. ‏

کل مراسم بیشتر از یک ساعت طول نکشید و بسیار زود به پایان رسید. ‏

کمی از ساعت چهار گذشته بود که فریبرز رئیس دانا اعلام کرد مراسم رسمی به پایان رسیده است. اما با این ‏وجود تا حدود دو ساعت دیگر هنوز در آن هوای سرد بودند کسانی که حضور داشتند و یا اینکه نه، با احمد ‏محمود، احمد شاملو، صفر قهرمانیان، محمد مختاری، محمد جعفر پوینده و… که همه در کنار همند خلوت کرده ‏بودند. و یا سنگ قبرشان را می خواندند. آنجا که نوشته بود: “نویسنده باید تعهد داشته باشد…… “. ‏

حضور ماموران نیروی انتظامی چندان زیاد نبود؛ اما کمی دور تر نیروهای زیادی نظاره گر جریان بودند. ‏

در پایان نیز تعدادی از دانشجویان و جوانان با تشکیل حلقه ای به خواندن سرود پرداختند:‏

سر اومد زمستون……… ‏

شکفته بهارون…….. ‏

گل سرخ خورشید باز اومد و شب شد گریزون………. ‏

و

زندانی سیاسی آزاد باید گردد

دانشجوی زندانی آزاد باید گردد

رقص باد پوسترها را می نوازد در تنهایی گورستان. پوسترهایی که روی آنها نوشته شده: “مرگ پایان کبوتر ‏نیست”. ‏

همه رفته اند. تنها چند نفری مانده اند. همان تعداد انگشت شماری که از ابتدا زود تر آمده بودند تا از بقیه استقبال ‏کنند. صفا پوینده با محمد جعفر صحبت می کرد. صحبت عجیبی بود. کسی جرات نداشت برود جلو. اما سر انجام ‏یک نفر برخاست و رفت: “صفا جان بریم، هوا سرد است”. ‏

شاعر دوباره کار خودش را می کند. ‏

در این سرزمین

چندان فرو نشسته و خاموش است

کز شش هزار خاطره

انگار خاکستر می پاشند……. ‏