صدا ♦ چهارفصل

نویسنده
سامان سیف اللهی

پس از انقلاب، در ابتدا روح پیروزمندانه مردم در کالبد موسیقی حلول کرد و نغمه‌هایی از نوعی دیگر را بر زبان‌ها ‏جاری ساخت. سپس شرایط خاص اجتماعی محدودیت شدید موسیقی و کوچ جمعی اهل موسیقی را سبب شد. آغاز جنگ ‏عراق و ایران، تسلط مارش و حماسه را با خود به همراه آورد، تا اینکه در سال های پایانی ریاست جمهوری‌ ‏‏”هاشمی‌رفسنجانی” 1375 خوانندگانی چون: عباس بهادری، مهرداد کاظمی، حسن همایونفال، بیژن خاوری و پرویز ‏طاهری به نخستین چهره‌های موسیقی پاپ در ایران پس از انقلاب تبدیل شدند. این روند با روی کار آمدن “سیدمحمد ‏خاتمی” رشد چشمگیری یافت. اما بعدها، رفته‌رفته معادلات کمی ‌تغییر کرد و فضای موسیقی پاپ ایرانی تقریباً در ‏شرایط انجماد قرار گرفت و میدان را به خالتوریسم واگذار کرد…‏

khaltorismb.jpg

چه شد که در موزیک به خالتوریسم رسیدیم؟ ‏

‎ ‎غم خال اگر بگذارد!‏‎ ‎

واژه‌هایی مثل «فناوری»، «فراوانی» و «انتخاب» را در دنیای کنونی نمی‌توان نادیده گرفت؛ خواه در کسب و کار و ‏شیوه زندگی و خواه کمی‌فرهنگی و هنری‌تر: در معماری، سینما، ادبیات یا موسیقی.‏

موسیقی امروز در سراسر دنیا، سبک‌ها و گروه‌ها و افراد مختلفی را شامل می‌شود که آثار بسیاری تولید و عرضه ‏می‌کنند و به مدد فناوری‌های ارتباطی، در کمترین زمان ممکن در تمام کره خاکی قابل دسترسی است.‏

موسیقی امروز ایران هم از بعضی مولفه‌ها بهره می‌برد؛ فقط از بعضی و آن هم به صورت «ایرانیزه» شده. به طور ‏کلی، مهم ترین مشخصه‌ای که می‌توان در موسیقی امروز ایران یافت، «فراوانی» است و آنچه آن را خاص ایران ‏می‌کند، این است که فراوانی در موسیقی کشور ما تنها به «کمیت آثار» باز می‌گردد و «تنوع» که کیفیت مورد انتظار ‏‏«فراوانی» است و به «انتخاب» منجر می‌شود، به کم ترین مقدار دیده می‌شود.‏

از سوی دیگر، در جریان حاکم بر موسیقی روزگار حاضر ایران، استفاده از «فناوری» نیز در بخش‌های مختلف به ‏وضوح دیده می‌شود؛ از تولد و تولید یک اثر تا توزیع و بهره‌گیری از آن.‏

‏«فناوری» و استفاده از آن هم از مولفه‌های موسیقی روز دنیاست و در واقع کاربری «فناوری» و همچنین «فراوانی» ‏موجود در دنیای فعلی را باید زاییده تفکرات ضد مدرنیستی دهه‌های 60-70 (میلادی) دانست و در نهایت «پست ‏مدرنیسم» پدید آمده از آن.‏

‏«چارلز جنکز» معمار در کتاب «پست‌مدرن چیست؟» می‌نویسد: «عصر پست‌مدرن، عصر انتخاب‌های بی‌شمار و ‏فزاینده است؛ عصری است که هیچ مخالفت یا جریان مخالفی را نمی‌توان بدون خودآگاهی و طنز پذیرفت، زیرا تمام ‏سنت‌ها برای خود واجد ارزش و اعتبارند. این امر تا حدودی نتیجه چیزی است که انفجار اطلاعات، ظهور دانش ‏سازمان یافته، ارتباطات جهانی و سایبرنتیک خوانده می‌شود.»‏

با این اوصاف باید بپذیریم که موسیقی امروز ایران، سوار بر موج پست‌مدرنیسم پیش می‌تازد و هر روز با آثار جدید ‏پست مدرنیستی رو به روییم؟

پاسخ به این سوال آشکارا «منفی» است و در وصف این «منفی» قاطعانه هم باید گفت که: اصولاً هر گردی گردو ‏نمی‌شود!‏

مراد از این نوشتار بررسی مولفه‌های پست‌مدرنیسم در موسیقی امروز ایران نیست و تنها ارایه تصویری از موسیقی ‏امروز، بار از دوش این نوشتار برمی‌دارد؛ اینکه چه شده است که ما با «فراوانی» رو به رو هستیم، ولی قدرت چندانی ‏برای انتخاب نداریم.‏

برای کنکاش در ماجرا هم کمی‌به عقب‌تر بر می‌گردیم: پس از پیروزی انقلاب، در ابتدا روح پیروزمندانه مردم ایران ‏زمین در کالبد موسیقی نیز حلول کرد و نغمه‌هایی جاودانه همچون «خمینی ای امام»، «ایران ایران» و «لاله در خون ‏خفته» را بر زبان‌ها جاری ساخت و پس از آن، شرایط خاص اجتماعی و دلزدگی از موسیقی پاپ قبل از انقلاب، ‏محدودیت شدید موسیقی را سبب شد و در همین دوران بود که اغلب فعالان و چهره‌های موسیقی قبل از انقلاب در ‏کوچی جمعی، راهی خارج از کشور - و به طور خاص به «لس‌آنجلس»- شدند.‏

چندی نگذشت که ایران درگیر جنگ با عراق شد و این جنگ بر روند همه جریانات داخلی از جمله موسیقی تاثیری ‏شگرف داشت؛ روحیه حماسی مردم ایران و شرایط خاص جنگ، موسیقی حماسی می‌طلبید و این چنین شد که ریتم ‏‏«مارش» بر موسیقی ایرانی سایه گسترانید و در سال های پایانی جنگ، آخرین بازماندگان موسیقی پیش از انقلاب نیز ‏از ایران خارج شدند و به جمع رقیبان و رفیقان خود در لس‌آنجلس پیوستند تا شاید بتوانند با استفاده از خلاء وجود ‏موسیقی پاپ در ایران، بخشی هرچند اندک از محبوبیت خود را بازیابند.‏

در سال 1367 جنگ ایران و عراق به پایان رسید ولی تا مدت‌ها بعد، موسیقی جنگ تاثیر خود را بر موسیقی ایران ‏حفظ کرد و مردم ایران تنها شاهد سرودهایی با تم حماسی و بعضاً قطعاتی سنتی بودند.‏

تا سال ها بعد، موسیقی سنتی در بازار نه چندان رسمی‌ موسیقی ایران، خود را بی‌رقیب و یکه‌تاز می‌دید و این روند تا ‏سال های پایانی ریاست جمهوری‌ «هاشمی‌رفسنجانی» ادامه داشت. تا اینکه در سال 1375 خوانندگانی چون: عباس ‏بهادری، مهرداد کاظمی، حسن همایونفال، بیژن خاوری و پرویز طاهری به نخستین چهره‌های موسیقی پاپ در ایران ‏پس از انقلاب تبدیل شدند.‏

این روزگار در حالی سپری می‌شد که موسیقی سنتی ایران همچنان بدون نوزایی و تغییرات خاصی پی‌گیری می‌شد و ‏اساتیدی چون «محمدرضا شجریان» و «شهرام ناظری» طرفداران خود را داشتند و بعضاً آلبوم‌های جدیدی نیز روانه ‏بازار می‌کردند و در کنار آن‌ها چهره‌هایی همچون: عبدالحسین مختاباد، حسام‌الدین سراج و علیرضا افتخاری هم وارد ‏گود شده بودند و سهمی ‌از طرفداران موسیقی سنتی را به آثارشان جذب می‌کردند.‏

درست یک سال بعد و پس از روی کار آمدن «سیدمحمد خاتمی» ‌در سال 1376، موسیقی ایران - چه در بخش سنتی و ‏چه در بخش پاپ- رشد چشمگیری داشت. در همان سال بازار رسمی ‌موسیقی در ایران به راه افتاد و به موازات آن ‏پخش ترانه‌های «ناز انگشتای بارون» (با صدای «خشایار اعتمادی»، شعر «احمد شاملو» و آهنگ «شادمهر عقیلی»)، ‏‏«وقف پرنده‌ها» (با صدای «قاسم افشار» و ترانه و موزیک «اکبر آزاد») از صداوسیمای ایران، ولوله‌ای در بین مردم ‏به پا کرد.‏

از سوی دیگر، در همان سال و در وزارت نوپای «سیدعطاالله مهاجرانی»، برای نخستین بار پس از پیروزی انقلاب، ‏مجوز آلبوم‌های پاپ صادر شد و «دلشوره» با صدای خشایار اعتمادی، «مسافر» با صدای شادمهر عقیلی و «حسرت» ‏با صدای «محمد اصفهانی» به بازار آمد و در رقابتی تنگاتنگ با آثار سنتی پرفروش همچون آلبوم «نیلوفرانه» ‏‏(علیرضا افتخاری) قرار گرفت.‏

پس از گذشت مدت زمان کوتاهی آلبوم‌هایی از: امیر کریمی، حمید غلامعلی، حسین زمان، ناصر عبداللهی و علیرضا ‏عصار نیز روانه بازار شد تا موج نوی موسیقی پاپ ایران وجود خود را به اثبات برساند.‏

و اما با وجود اعتراضات گاه و بی گاه اساتید موسیقی سنتی ایران، موسیقی پاپ به رشد خود ادامه داد و توانست جایگاه ‏خود را در میان ایرانیان به دست آورد و آرام‌آرام موسیقی لس‌آنجلسی را کنار بزند.‏

در سال 1379، نخستین گروه منسجم ایرانی در عرصه پاپ پا به میدان گذاشت: گروه «آریان» با اینکه به زعم برخی ‏از کارشناسان از موسیقی عمیقی بهره نمی‌برد، خیلی زود توانست به موفقیت برسد؛ چنانکه پس از گذشت مدتی کوتاه، ‏گروه‌های بسیاری با الگوبرداری از آن آغاز به کار کردند.‏

ار سویی در کنار موسیقی پاپ، گروه «اوهام» آغازگر موسیقی راک ایرانی با اشعار فارسی بود؛ البته به صورت ‏زیرزمینی. اما بدون شک «جشنواره موسیقی راک زیرزمینی» (‏UMC‏) در سال 1381 را باید مهم ترین اتفاق در ‏زمینه موسیقی راک پس از انقلاب در ایران دانست تا موسیقی ایرانی به سنتی و پاپ ختم نشود.‏

آن روزها جوانان بسیاری به دنبال ستاره شدن بودند و توانستند در جریان ضدستاره کشور، نامی‌ برای خود دست و پا ‏کنند؛ نام‌هایی چون شادمهر عقیلی، علیرضا عصار و محمدرضا اصفهانی و گروهی چون آریان. در عین حال ‏لس‌آنجلسی‌ها هم که خود را از سختی‌های ابتدای مهاجرت رها شده می‌دیدند، بیشتر و بیشتر تلاش کردند و چهره‌های ‏جدیدتری رو کردند تا باقیمانده رسوبات فکری خود را در قالب آلبوم‌هایی روانه بازار غیررسمی ‌موسیقی ایران کنند. ‏در همان سال ها بود که موسیقی ایرانی، برخلاف رسوم بازارهای دنیا، نه براساس ژانر دسته‌بندی می‌شد و نه… ‏موسیقی ایرانی در یک دسته‌بندی کاملاً بومی‌ به دو بخش تقسیم می‌شد: مجاز و غیرمجاز!‏

این پایان داستان نبود و آن روزها کمتر کسی فکر می‌کرد موسیقی ایران به مختصات سال 1386 برسد: رفته‌رفته ‏معادلات کمی ‌تغییر کرد و جریان ضدستاره کار خودش را کرد و فضای موسیقی پاپ ایرانی تقریباً در شرایط انجماد ‏قرار گرفت؛ گروه آریان با مشکلات عدیده‌ای رو به رو شد، شادمهر از ایران رفت و با اینکه به آمریکا هجرت نکرده ‏بود، همانطور که حدس زده می‌شد، در کوتاه ترین زمان به خیل لس‌آنجلسی‌ها پیوست و سایرین هم چندان آثار قابل ‏توجهی ارایه نمی‌دادند که هیبت ستاره‌ای‌شان حفظ شود.‏

میدان خالی هم که جان می‌دهد برای جولان؛ اما نکته کلیدی این است که این میدان جولانگاه چه کسانی شود؟‏

جوانان جویای نام بسیاری وارد کار شدند که بیش از هر چیز از «فناوری» بهره می‌بردند. به مرور زمان هرچه این ‏دایره گسترده‌تر می‌شد، مشکلات سیستمی ‌کار هم بیشتر می‌شد تا جایی که مسئولان وزارت ارشاد دیگر تاب نیاوردند و ‏کارهای رد مجوز شده روز به روز بیشتر و بیشتر شد و گروه‌های زیرزمینی و روزمینی(!)، قارچ‌گونه رشد کردند و ‏خیلی زود تقسیم‌بندی دوگانهء سال های نه چندان دور، تبدیل شد به مجاز و غیرمجاز داخلی و لس‌آنجلسی و به این دلیل ‏که شیوه توزیع بسیاری از این آثار مشابه بود، مرز بین بازار رسمی ‌و غیررسمی به کلی شکسته شد.‏

در میدان بی‌ستاره آن دوران (که تاکنون نیز ادامه دارد) نام‌های جدیدی مانند: فریدون آسرایی، بنیامین، فرزاد فرزین، ‏مهدی مقدم، احسان خواجه‌امیری و… خیلی زود به ستاره‌هایی تبدیل شدند که چون قدمت حضور ندارند، نمی‌توان ‏درباره ماندگاری عنوان ستاره روی آن‌ها اظهار نظر قاطعی کرد.‏

یواش‌یواش موج هیپ‌هاپ و رپ هم وارد موسیقی فارسی شد و برخلاف ورود آهسته‌اش، رشدی سریع داشت.‏

همزمان با این اتفاقات یک شبکه تلویزیونی ماهواره‌ا‌ی هم راه‌اندازی شد که اختصاصاً کلیپ‌های خوانندگان داخلی را ‏پخش می‌کرد و نقش بسزایی در شناساندن چهره‌های جوان داشت. این شبکه در اندک زمانی تبدیل شد به کارت ویزیت ‏تصویری برای همه آن‌ها که موزیک به اصطلاح «خال توری» کار می‌کردند و حرفه‌شان مجلس‌گردانی و شاد کردن ‏عروسی‌ها بود؛ آنان شبکه تلویزیونی را محملی می‌دانند برای بالاتر بردن قیمت دست‌مزدشان در جشن‌ها و در نهایت با ‏موج جدیدی رو به رو شدیم که «فراوان» بود و «فناورانه» و فراگیری‌اش روز به روز افزون‌تر و در بسیاری از ‏موارد نهایت با آثاری رو به رو شدیم که نه همخوانی فرم و محتوا داشت و نه معنایی خاص.‏

به هر حال، اگر بر این باور اعتقاد داشته باشیم که: موسیقی «پاپ» خودش سبک نیست و بسته به زمان، هر سبکی که ‏بیشتر طرفدار داشته باشد و «مردمی» باشد، «موسیقی مردمی» خوانده می‌شود؛ پس باید بپذیریم که «سطحی بودن» و ‏‏«به روز بودن» مولفه‌های اصلی آن است و این گونه می‌شود که درباره موسیقی مردمی ‌امروز ما تنها یک عبارت ‏می‌توان گفت: غم خال، اگر بگذارد

منبع: سالنامه مجله «نسیم هراز»‏