نمایش “مرگ و شاعر” به کارگردانی کیومرث مرادی در تهران بر صحنه ا ست. نگاهی داریم به این نمایش.
نگاهی به نمایش مرگ و شاعر
شاعری که مرگ را عاشق کرد
کارگردان: کیومرث مرادی- نویسنده: نغمه ثمینی- طراح صحنه: پیام فروتن- طراح لباس: آوا سلطانی عربشاهی- بازیگران: پانته آ بهرام، فرهاد قائمیان، محمدرضا حسین زاده، مریم کاتوزی
خلاصه داستان: شاعره ای به قلعه مرگ می رود تا انتقام تمام مردگان طایفه اش را از او بگیرد. اما مرگ هزاران سال او را دربند می کند. مرگ دلبسته شاعر می شود و در پایان مرگ از زمین باردار می شود و شاعر از باران. مرگ وشاعر هردو می میرند و فرزند مرگ هم می رود.آنکه باقی می ماند فرزند شاعر و باران است.
گروه تئاتر تجربه در شاخه ای که کیومرث مرادی رهبری آن را بر عهده دارد از فعال ترین گروه های نمایشی چند سال اخیر به شمار می آید. این گروه در سه ضلع مرادی، ثمینی و فروتن توانسته اند همانگونه که از نام گروه بر می آیدبه تجربه هایی جالب توجه دست پیدا کنند. روایت های متقاطع، نوعی شاعرانگی، استفاده از زبان ها و داستان های آرکئیک از جمله نگره هایی به شمار می آید که این گروه دائم اشکال مختلف آن را دستمایه خود قرار می دهند.
اما در نمایش مرگ و شاعر این نگره ها اندکی تغییر یافته است. نویسنده و کارگردان بیشتر به سمت مضمون گرایی در اثر خود رفته اند. داستان تقریبا به شکلی یکسان و خطی روایت می شود و پیچیدگی پیرنگ در کارهای قبلی ایشان را ندارد. نمایش مرگ و شاعر درباره تقابل مرگ و زندگی است. این نگاه در بستر های دیگر داستان به شکل تقابل نماد خوبی و بدی نیز رخ می نماید، اگرچه ثمینی کوشیده در متن خود موضع گیری مشخصی نسبت به شخصیت مرگ نداشته باشد. مرگ در این نمایش عجوزه ای بد صورت نیست یا شخصیتی بد سیرت نیست. مرگ در این نمایش مردی در جست و جوی عشق است که با دیدن زن شاعر به او دل می بازد. درام نمایش نیز اگرچه در تقابل مرگ و شاعر شکل می گیرد، اما نویسنده با درایت تا انتها شخصیت مرگ را پنهان می کند تا این تقابل به شکلی درونی و در نهان صورت پذیرد. اما آنچه تماشاگر می داند این است که در واقع آن کسی که خود را پیشکار مرگ معرفی می کند، خود مرگ است. این شخص می داند که اگر هویت حقیقی خود را هویدا کند باید بنابر طبیعتی که دارد شاعر را بکشد. بنابر این در خفا می ماند تا بتواند عاشقی کند. در نهایت نیز زمانیکه فرزندش راز او را بر ملا می کند از فرط عشق می میرد. تماشاگر تا انتها تصور می کند طبق روال معمول مرگ بر شاعر پیروز شده و او را به سیطره خود در آورده است، اما واقعیت این است که شاعر در انتها موفق می شود مرگ را از پای در آورد. فارغ از این طرح مضمونی مرادی کوشیده کار از نظر تکنیکی نیز نو آوری هایی را در بر داشته باشد. صحنه هم از نظر بصری همچون متن پیچیدگی بصری خاصی را با خود به همراه ندارد. مرادی و طراح صحنه اش، فروتن سعی داشته اند چشم مخاطب گرفتار پیرایه های مختلف نشود و به راحتی داستان را پی بگیرد. از همین رو ما تنها در بخش ورود شاعر به قصر و ایهامی که ممکن است تماشاگر نسبت به موضوع داشته باشد با فضاهای تو در تو و گوتیک وار رو به رو هستیم. دیوارهایی که حرکت می کنند. نورهایی که اکسپر سیونیستی طراحی شده اند و…. بر مخوف بودن فضا می افزایند. اما زمانیکه شاعر می فهمد قرار است هزاران سال در قصر مرگ بماند این نگاه های بصری نیز تغییرپیدا می کند. دیگر با دکورهای حجمی رو به رو نیستیم. عمده فضا ها خالی هستند. در این شکل فضاسازی مدرن که طراحی صحنه مجازی نیز به آن اطلاق می شود، تماشاگر از تخیل خود استفاده می کند. کارگردان هم ترجیح داده در بخش دوم روایت به تصویر سازی در موقعیت شخصیت های تازه دخل و تصرف نکند.آنها افرادی بی پیرایه هستند که با پدرو مادر خود متفاوتند. از همین روی مرادی اطرافشان را بی آلایش تر به تصویر کشیده است.
نکته دیگر در این راستا جنس بازی بازیگران است. فرهاد قائمیان در شمایل مرگ برای نخستین بار است که صحنه نمایش را تجربه می کند. قائمیان صدایی خوش آوا دارد و مرادی توانسته از طنین صدای این بازیگر به خوبی استفاده کند. او در زمان مواجهه با شاعر دچار تردید هایی می شود که با تغییر لحن و شکستگی فیزیک آن را به نمایش می گذارد. نقش مقابل او را هم پانته ا بهرام برعهده دارد که نشان داده بازیگر توانمندی است. بازی او هم در این نمایش به دو بخش کاملا مجزا تقسیم می شود. اول زمانی است که تازه به قلعه مرگ آمده است. او سرشار از انرژی قصد دارد وظیفه ای را که بر عهده اش قرار داده شده و همانا کشتن مرگ است را به انجام رساند. در اینجا او را از نظر فیزیک کاملا استوار می بینیم که الفاظ را به بیرون پرتاب می کند. اما رفته رفته هرچه به چنگال مرگ گرفتار می آید این استواری جای خود را به رخوت می دهد. رخوتی که نمود آن را در حرکات، گویش و حتی شیوه بروز نقش به خوبی نظاره گریم.
نمایش مرگ و شاعر بسیار مرا یاد داستان معروف اورفه انداخت. اورفه هم شاعری بود که به دیدار مرگ شتافت تا بلکه بتواند او را با شعر هایش تسخیر کند. بعید نیست ثمینی هم با نگاهی به این داستان افسانه خود را روایت کرده باشد.
نمایش مرگ و شاعر نقاط قوت زیادی دارد. اما هنوز آنگونه که باید به پختگی لازم نرسیده است. زمانیکه در بخش دوم لحن کار تا حدودی تغییر می کند مرادی باید می توانست با پاساژی این تغییر لحن را طبیعی جلوه دهد. در هرحال گروه تئاتر تجربه در حال کسب تجربه است و این خود امتیاز قابل تاملی محسوب می شود.