مساله بهائیان

احمد زیدآبادی
احمد زیدآبادی

دستگیری شماری از رهبران جامعه بهائیان در ایران، اعتراض گسترده کشورهای غربی را در پی داشته، اما ‏در داخل ایران، این مساله چندان حساسیتی در بین نهادها و نیروهای مدافع حقوق بشر ایجاد نکرده است.‏

راز سکوت محافل داخلی ایران نسبت به سرنوشت بهائیان عمدتا دو مساله بسیار بغرنج است.‏

مساله نخست، حساسیت روحانیون بلندپایه شیعه نسبت به هر گونه همدلی یا دفاع از بهائیان در هر زمینه‌ای ‏است. گویا برخی از فقیهان، بهائیان را مرتد می‌دانند و خواستار محدود کردن کامل آنان هستند. این مساله به ‏روحانیون حامی حکومت هم محدود نمی‌شود. حتی مرحوم آیت‌الله بروجردی که مشی سیاسی معتدل و ‏مسالمت‌جویانه‌ای داشت، در زمان حیات خود، در مقابله با بهائیان بسیار می‌کوشید.‏

از این رو، در ایران اگر کسی در هر زمینه‌ای به حقوق بهائیان اشاره کند، ممکن است علاوه بر تهدیدهای ‏حکومتی با غضب فقیهان و حتی اتهام گرایش به بهائی‌گری روبرو شود و این چیزی نیست که کسی در پی آن ‏باشد.‏

مساله دوم هم این است که از زمان شکل گیری بهائی‌گری، داستان های فراوانی در مورد آیین فکری و ارتباط‌ ‏های خارجی آنها مطرح بوده و روز به روز هم بر دامنه آن افزوده شده است.‏

بسیاری از ایرانیان به بهائیان به چشم گروه پر رمز و رازی می‌نگرند که دارای قدرتی پنهان و سر و سری ‏ویژه با کشورهای بیگانه و بخصو ص اسرائیل‌اند و از همین رو، طرح هر اتهامی را علیه آنان بی‌اساس ‏نمی‌دانند.‏

من به واقع، در حوزه بهائیت و بهائیان مطالعات چندان گسترده و دقیقی ندارم که قادر به داوری منصفانه در ‏باره میزان صحت و سقم شایعات مربوط به آنها باشم، اما درک می‌کنم که جامعه بهائیان ایران به صورت یک ‏مساله جدی برای دولت و حتی جامعه ایران در آمده است.‏

از مدت‌ها پیش، در بین ایرانیان خارج از کشور، بحث حقوق بهائیان به عنوان معیاری برای سنجش صداقت ‏و بی‌طرفی مسلمانان مدافع حقوق بشر در ایران در آمده و نهادهای حقوق بشر بین‌المللی و کشورهای غربی ‏نیز نحوه برخورد با بهائیان را یکی از شاخص‌های عمده رعایت حقوق بشر در ایران می‌دانند.‏

از طرفی، در مورد محرومیت بهائی‌ها از حقوقی که قاعدتا باید بدون تبعیض برای هر ایرانی فارغ از نوع ‏عقیده ومرامش تضمین شده باشد، گزارش‌های متعددی انتشار می‌یابد و این در حالی است که از تحرک جامعه ‏بهائی ایران برای تبلیغ و ترویج عقایدشان نیز خبرهای بسیاری منتشر می‌شود.‏

به گمانم وقت آن رسیده باشد که در درجه اول فقیهان بلندپایه شیعه و در درجه دوم، نظام جمهوری اسلامی ‏دیدگاه خود را در باره جامعه بهائیان شفاف کنند تا این مساله به مشکل لاینحلی برای جامعه ایرانی تبدیل نشود.‏

تا آنجا که من می‌دانم در فقه سنتی دو نوع ارتداد ملی و فطری وجود دارد که مختص تغییر آیین یک مسلمان یا ‏مسلمان زاده به آیینی دیگر است. این دو نوع ارتداد قاعدتا نمی‌تواند شامل حال بهائیان شود، زیرا آنها نه خود ‏از مسلمانی به بهائیت گرویده‌اند و نه پدران آنها به طور بلافصل مسلمان بوده‌اند. ‏

از ظهور بهائیگری حدود 150 سال می‌گذرد و اگرهم به فرض ارتداد در باره بهائیان اولیه مصداق داشته، در ‏باره نسل‌های بعدی آنها صدق نمی‌کند.‏

علاوه بر این، ارتداد گرچه در کتب فقهی همچنان موجود است، اما می‌دانیم که در قانون اساسی جمهوری ‏اسلامی اشاره‌ای به آن نشده و در عمل هم به اجرا در نمی‌آید.‏

اگر قرار باشد حکم ارتداد در ایران به صورتی که در فقه آمده است، اجرا شود، بسیاری از ایرانیان از جمله ‏همه کمونیست‌ها که در خانواده‌های مسلمان به دنیا آمده‌اند، مهدورالدم خواهند بود!‏

به هر حال جمهوری اسلامی با همه تاکیدی که بر اجرای شریعت دارد، به دلخواه یا به اجبار از پیگیری بحث ‏ارتداد و مجازات مرتدان عبور کرده و در این میان اگر هم نامسلمانی را به علت عقایدش مجازات کرده، ‏اصرار داشته است که بحث عقیده در میان نبوده و طرف مرتکب جرائم دیگر از جمله جرائم امنیتی شده است.‏

در سال‌های اخیر متاسفانه اتهام ارتداد تنها دامن یک مسلمان آن هم از نوع معتقد و عامل به احکام اسلامی یعنی ‏دکتر آقاجاری را گرفته و خوشبختانه ختم به خیر شده است.‏

اینکه سخنگوی دولت اتهام بهائیان بازدداشت شده را نه عقاید آنها بلکه ارتکاب جرایم امنیتی دانسته، خود دلیل ‏واضحی است که حتی دولت آقای احمدی نژاد نیز صرف بهایی بودن را جرم و مستحق مجازات یا محرومیت ‏از حقوق عمومی نمی‌داند. این مساله چنانچه به طور شفاف و روشن از سوی دستگاههای دولتی و مراجع ‏تقلید شیعه بیان شود، بدون شک بخشی از مشکل حل خواهد شد.‏

مساله دومی که نظام باید تکلیف آن را روشن کند این است که آیا حقوق برابر ایرانیان در جمهوری اسلامی ‏امری به رسمیت شناخته شده است و یا اینکه نظام سیاسی ایران بدون توجه به ملیت ایرانی، صرفا دارای ‏ماهیتی مذهبی و فرقه‌ای است؟ بدون شک پاسخ صریح به این پرسش زمینه‌ ساز شفافیت در بسیاری از امور ‏دیگرهم خواهد شد.‏

به هر حال، آنچه می‌خواهم در اینجا بر آن تاکید کنم این است که بهائیان به صرف اینکه در این چارچوب ملی ‏به دنیا آمده و در آن زیست می‌کنند، حقوقی متفاوت از سایر ایرانیان ندارند و از این رو هر گونه تعقیب و ‏آزار آنان به علت باورهایشان، نادیده گرفتن اصول مبنایی ملت – دولت در عصر جدید است.‏

از این رو، اگر رهبران بهائی به علتی غیر از عقاید خود دستگیر شده‌اند، لازم است مانند هر شهروند دیگر ‏ایرانی از دسترسی به وکیل و حق یک دادرسی عادلانه و شفاف برخوردار شوند. ‏

البته نا گفته نگذارم که من از تبلیغات و تعصبات فرقه‌ای از جمله از آن نوعی که به بهائیان نسبت می‌دهند، نه ‏فقط دفاع نمی‌کنم بلکه در منطقه‌ای که نیازمند همبستگی‌های ملی مبتنی بر منافع عمومی و عقلانیت تفاهمی ‏است، آن را امری آشکارا مضر می‌دانم.‏

از این رو، همانطور که باید به دولت ایران توصیه کرد که از اعمال فشار علیه بهائیان به عنوان ابزاری ‏برای محدود کردن آنان بپرهیزد به بهائیان نیز باید یادآور شد که در این زمانه پرفتنه، این همه داغی و ‏حرارت برای ترویج آیینی که توام با تنش سیاسی و اجتماعی در کشور بوده است، چه توجیهی دارد؟ ‏