در هفته های اخیر، انتشار نظر فقهی آیتالله محسن کدیور در پاسخ به یکی از پرسش های شرعی مخاطبانِ وبسایت اش، واکنش های مختلفی را برانگیخت؛ واکنش هایی مرکب از نقدها و نیز هجوها ی جامعه ی غیردینی و توقع ها و انتظارات جامعه ی دینی که به ندرت در این ترکیب سراغِ فقیهان می آید.
صرفِ نظر از اینکه موضوع، چه باشد هجوم نقدها و انتظارات، به خودیِ خود اتفاق مبارکی است که هم نشان از حساسیّت بیش از پیش جامعه (اعم از دینی و غیر دینی) نسبت به آراء دینی در حوزه هایی خاص دارد و هم نشان از اهمیت ویژه ی کسی که مورد پرسش و نقد قرار می گیرد؛ چنان که نه سوژه اخیر، تازگی داشته و نه پاسخِ آقای کدیور، پاسخی متفاوت از فقیهان دیگر بوده اما هرگز به چنین مجادله ای در فضای مجازی دامن نزده است.
آیت الله مرتضی مطهری در روزگار خود از نوعِ فقیهان معاصرش پیش تر، عمیق تر و فهیم تر بود؛ به گواهی برخی نزدیکانش، آن افقِ نگاه را تنها مرهون استعدادش نبود؛ تقدیرِ ورود او به دانشگاه و رویارویی با نقدهای جامعه ی غیردینی و توقع ها و انتظارات جامعه ی دینی، افق هایی را پیش روی او گشوده بود که دیگر روحانیانِ معاصرش از آن محروم بودند اما مطهری این وقت و بخت را نداشت که غرب را زندگی کند و در متن فرهنگ و جامعه ای کاملا متفاوت، انسان و ایمان و هستی را به گونه ای دیگر بفهمد. نادرتر از مرتضی مطهری، کسانی بودند که این وقت و بخت را داشتند و شمارشان البته اندک بود؛ سید محمد حسینی بهشتی و محمد مجتهد شبستری از این جمله بودند.
همه ی این طیف ها اما امانتدارِ صادقِ یافته های خود بودند و خلافِ آنچه می فهمیدند سخن نمی گفتند. آقای کدیور، اگرچه از تبار روشنفکریِ دینی است و سرمایه ای مرکب از فقه و فلسفه و نیز تجربه زیستن علمی، معرفتی و اجتماعی در شرق و غرب را با خود دارد اما تا زمانی که فراتر از اجتهاد در فقه، به اجتهاد در اصول نرسد و دستگاه فقهی و اصولی اش تغییر نکند، نمی تواند و نباید خیانت در امانت کند و در پاسخ به پرسش های شرعی مخاطبانش خارج از متن، سخن بگوید.
التزام یک فقیه به دستگاه فقهی اش علیرغم هجوها، نشانه ی عدالت، فضیلت اخلاقی و امانتداری اوست. اهمیت یک فقیه به این نیست که بر خلاف باورش و برای خوشامد دیگران، سخن نو و متفاوت بگوید، بلکه مهم این است که در التزامش به دیانت، گزینش نکند، حق الله و حق الناس را با هم پاس بدارد و اگر فروع دین را ارج می نهد در اصول و اخلاق دینی هم متدین و امانتدار باشد؛ این ها یک فقیه را از دیگران متمایز می کند و در مقابل، سکوت در برابر ظلم و جور و رضایت دادن به غارت عاطفه و اندیشه ی بندگان خداست که فقیه را بی اعتبار و او را نزد خدا و خلق بی آبرو می کند.
آیت الله منتظری که در میان عموم ایرانیانِ آزاده با هر آئینی به بزرگی و فضیلت، شهره بود نیز هرگز پا را از متن، فراتر نگذاشته و یک فقیه سنتیِ تمام عیار بود؛ نوآوری و متفاوت بودنِ او هرگز در شیوه ی فقاهت اش نبود بلکه در غبارزدایی از فتوّت و فضیلتی بود که در هجومِ ولایت جائر، از یادها رفته بود و او در متن این جاهلیتِ اخلاقی، پیامبری می کرد و یادآوری؛
شاگرد او محسن کدیور، نخستین منتقد فقهی نظریه ولایت فقیه در ایران است. سالها رویارویی نظری و عملی کدیور با استبداد دینی، تحمل زندان و حسرتِ یک کلمه تسلیم و تقاضا را بر دلِ زندانبان گذاشتن همان اندازه صادقانه و شایسته تحسین و تقدیر است که وفاداری و التزام او به “متن” در آراء و فتاوای فقهی اش.
ولایتِ جائر و استبداد دینیِ حاکم بر ایران و محروم کردن مردم (از ادیان و مذاهب و طوائف تا بخش های غیردینی) از بودن و زیستنی که می پسندند و باور دارند، جامعه ما را گرفتار نوعی پریشانی و آشفتگیِ نظری و عملی کرده و جمعی خشمگین و بی حوصله، آزادی و فقه و فلسفه و سیاست را در هم می آمیزند و بی هیچ منطقی فقط حرف می زنند و هجو می کنند و می بافند و می تازند؛ در این میان، بخشی از جامعه غیر دینی، مُتفرعنانه چنان می کنند که انگار نه انگار که ملتزمانِ به شریعت هم حق دارند دور از آزارِ زبانی و رفتاری دیگران، به آنچه “آئین شریعت” اش می شناسند وفادار و ملتزم باشند.
اما وقتی کار به هجو و توهین می رسد معلوم است که مسئله دیگر این نیست که فتوای او در نگاه دینی یا غیر دینیِ ما تا چه اندازه مقبول است و حتی چنین فتوایی آیا زیستنِ مؤمنان در زمینه و زمانه ی جدید را تسهیل می کند یا نه؟ دیگر مسئله این نیست که آیا در این فتوا آن هم از سوی یک استاد فقه و فلسفه، ملاحظاتِ پیشافقهی مراعات شده یا نه؟ معلوم است که این هجوم، یا حاصل همان پریشانی و خشمِ کور است یا فرصت را مغتنم شمردن و پاره ای از حساب ها را تسویه کردن!
آنچه گذشت دفاع از یک شخص نبود؛ بلکه گلایه از گفتمان پریشان ما بود و روایتِ چوب حراج زدن به سرمایه هایی که آسان نصیب ما و هویت ما نشدند.