مصدق و ادبیات ایران
مهدی یزدانی خرم
کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، بدون تردید یکی از تاثیر گذارترین وقایع سیاسی اجتماعی در جامعه ایران بوده است. در این کودتا علاوه بر سرکوب آزادی های به دست آمده و حبس و تبعید دکتر مصدق، جامعه با یک رویکرد جدید در حوزه های ادبیات و هنر روبه رو می شود. همه ما می دانیم که مصدق، جزو آزادیخواهان و تئوریسین های سیاسی کلاسیکی بود که در سال های بعد از جنگ دوم در بسیاری از کشور های جهان سوم، ظهور کرده و اغلب با راهکار هایی مانند کودتا به اسطوره تبدیل شده اند. جامعه ادبی ایران در دوران حضور مصدق و پس از او، در اکثر حوزه ها و نزد اعم اشخاص دچار نوعی احساس سمپاتیک نسبت به این مرد بود و علاوه بر سروده شدن و یا نوشته شدن اشعار و داستان های فراوانی درباره او، همواره تا سال های بعد نیز از نقش کودتا و یا خفقان در انسان ایرانی درون متنی صحبت کرد.
دکتر محمد مصدق به دلیل روح آزادیخواهانه و سرنوشت تراژیک، به نوعی محبوب ترین شخصیت قشر روشنفکر و فرهیخته جامعه به حساب آمده و دستاورد های وی که با کودتای ۲۸ مرداد، ناتمام باقی ماند، همواره در ذهن این طبقه حضور داشته است. نقش فردی مصدق در ادبیات ایران تا حدودی با نقش سالوادورآلنده، جمال عبد الناصر و در مقیاسی خردتر، چه گوارا قابل مقایسه است. نکته مهم نیز در همین جاست که در اوج محبوبیت شخصیت ها و چهره های چپ در سال های بعد از جنگ و حضور این چهره ها در ادبیات کشور های خود و حتی کشور های دیگر، مصدق یک ایدئولوگ و یا حتی سمپات چپ نیز به حساب نمی آمد و در عین حال آن چنان تاثیری بر جای گذاشت که به راحتی در کنار شخصیت های نامبرده، قرار می گیرد. این یک اتفاق مهم است که یک ملی گرای دوست داشتنی در سال های محبوبیت چهره های چپ مانند چه گوارا، ماکسیم گورکی، خسرو روزبه و… در عین اینکه از سوی حزب توده هم تایید نمی شد، به میان کلمات هنرمندان این کشور آمده و تا به امروز نیز حضور دارد. برای گزارشی کوتاه از تاثیر این مرد سه محور اصلی را پیشنهاد می کنم:
۱ - بعد از سال ۱۳۲۰ ادبیات ایران که فرم ها و ساختار های نو را تجربه می کرد به واسطه حضور پررنگ حزب توده، و تولد رمان و شعر اجتماعی به دغدغه ها و مسائل روز توجه بیشتری نشان داد. تلاش های صادق هدایت و صادق چوبک به همراه نظریات افرادی مانند نیما، ابراهیم گلستان و بعدها احمد شاملو باعث شد تا چیزی با نام وجدان اجتماعی هنرمند و توجه به جریان های سیاسی و اجتماعی، مورد توجه بیشتر قرار بگیرد. این حرکت با توجه به ذات ادبیات مدرن و شعر نو، کاملاً جا افتاده و انبوه آثاری که در دهه بیست نوشته می شود، به نوعی تحت تاثیر این تعهد قرار می گیرند. با قدرت گرفتن مصدق و سقوط وی به واسطه کودتا، جوی به وجود می آید که بیش از یک دهه، دوام دارد. در این جو، با محاکمه تاریخی دکتر مصدق حبس و تبعید او و اختناق فزاینده ای که به وجود می آید، جامعه روشنفکر و هنرمند ایران، با نگاهی تاریخی، از مصدق گفته و یا درباره کودتا می نویسند، اشعار سایه، اخوان ثالث، نیما یوشیج و… که از نظر اعتبار هم جزو بهترین آثار ایشان به شمار می آید، موجب شد تا این مرد، برعکس بسیاری از آزادیخواهان دوره های پیش از پوسته تاریخی خود خارج شده و یک معنای اسطوره ای و متافیزیکی پیدا کند.
اگر کمی دقت کنیم، در می یابیم که هیچ یک از شخصیت های سیاسی- اجتماعی ایران مانند مدرس، گلسرخی، کاشانی و… در حد و اندازه های دکتر مصدق موضوع ادبیات ایران نبوده اند. شاعران و نویسندگان ایران در دهه سی، دو رویکرد مشخص را در باب نقش مصدق، تصویر کردند. نخست این که، در نوشته های خود، او را بدون توسل به دستاویزهای ایدئولوژیک و حزبی، به کلمات خود راه داده و با اندوهی تاریخی، از نبودن و تراژدی حضور وی گفتند.
در این میان، به دلیل سانسور هولناکی که درباره وی و نوع نگاهش وجود داشت، شاعران و نویسندگان از صریح گویی و عریان نویسی دور شده و یک چهره آبستره و پنهان را آفریدند. این آثار در بافت خود، از مصدق، یک مفهوم ارائه دادند، مفهومی که در عین ریشخند کردن مخالفان و براندازان او، به نوعی «مرثیه» مدرن نزدیک شد. جالب این است که حافظه روشنفکری ما که چند قرن مرثیه سرایی را در ذهن داشت و در عین حال علاقه ای به ادامه آن روند ادبی نداشت، نوعی مرثیه را آفرید که در آن چهره مصدق، پشت فضای اثر پنهان شده است. نیما با مدد از قابلیت های استعاره، اخوان بامدد از یک فضای اکسپرسیونیستی و سایه با لحنی کلاسیک تر و موتیف وار، نمونه هایی از این مرثیه مدرن را برای ایران و مصدق سرودند. دومین رویکرد این هنرمندان توجه به مصدق به عنوان یک شخصیت شکست ناپذیر است. در واقع نکته جالبی که من در این آثار دیدم، همین بحث است.
از نظر تاریخی محمد مصدق، یک شخصیت مستقل و تا به امروز تکرار ناشدنی است. این نگره یعنی عدم سازش و سکوت اجباری او تا به پایان عمر، باعث شد تا شاعران نوپرداز و حتی کلاسیک ایران به تلفیقی از حماسه و تراژدی، برای طرح شخصیت مصدق دست بزنند، در واقع شاید یکی از معدود دفعاتی است که ادبیات ایران برای یک شخصیت مظلوم، احساس دلسوزی نکرده و با استفاده از زبان و ساختاری باشکوه اما خسته او را تکثیر می کند. این دقیقاً نکته ای است که آن مرثیه مدرن مذکور ذکر شده را منحصر به فرد جلوه می دهد. اگر به آثاری که در سال های بعد از مرداد ۳۲، نوشته و یا سروده شده اند، نگاهی بیندازیم، می بینیم که در کمتر اثری است که مصدق و چهره او، در موقعیت صرف توصیفی قرار گرفته باشند. دولت وقت اجازه این کار را نمی داد و به همین دلیل ما با آثاری روبه رو هستیم که در عین ارتباط مستقیم با مصدق، چهره و یا تصویری توصیفی از او ارائه نداده و بیشتر با مدد از استعاره های چندلایه، زبانی معمولاً باشکوه و خشمگین و فضا پردازی های موهوم و گاه، اکسپرسیونیستی متن را به یک کارکرد ترکیبی وادار می کنند. مصدق ناخودآگاه موجب شد تا بیان و زبان شعر مرثیه وار و یا توصیفی که مربوط به یک شخصیت آشنای تاریخی است تغییر کرده و سمت و سویی نوپیدا کند.
۲ - نکته قابل توجه بعدی به حوزه داستان و چهره دکتر مصدق باز می گردد. نویسندگان ایرانی برای روایت مصدق و بیان خفقان بعد از کودتا علیه وی، خیلی دیرتر دست به کار شدند. در سال های دهه سی و چهل به دلیل تسلط رئالیسم روایی در ادبیات ما، عموم آثاری که در آنها مصدق حضور داشته است، راه به جایی نبردند. این اتفاق دو دلیل داشت: نخست سانسور که موجب می شد نویسنده به سوی نمادگرایی منحوط حرکت کند و دوم روایتی تاریخی و استعاری که برعکس شعر در داستان پاسخ مناسبی نداشت. از سویی دیگر نویسندگان معمولاً چپ ایران، برعکس برخی از شاعران اهمیت این اتفاق تاریخی را کمی واژگون درک کردند و بیشتر از رفقای مسکو و ایران نوشتند! ورود مصدق به صورت جدی در ادبیات ایران شاید به دو دهه بعد از کودتا باز می گردد و این اتفاق به شکل نوشتن از دوره مصدق (و کمتر خود او) و شکست بعد از کودتا است. داستان نویسان ما در سال های دهه چهل و پنجاه به آرامی به سراغ ریشه های افسردگی جامعه و تنگنا های موجود در آن توجه عمیق تری نشان دادند.
احمد محمود به عنوان یکی از این نویسندگان، داستان شکست را از نگاه خود روایت می کند. او در آثارش به خصوص مجموعه قصه ها و رمان درخشان همسایه ها، از وضعیت اجتماعی جنوب ایران در دوره مصدق، ماجرای نفت و آدم های شکست خورده ای مانند خالد و… می گوید و در این نوشته ها، مرثیه کودتای ۲۸ مرداد، در فرم و ساختار یک نگاه تاریخی خلاصه می شود. رضا براهنی در نوشته های دهه پنجاه و شصت خود، آن چنان اشاره ای به مصدق ندارد. اما به دلیل تمایلات اجتماعی خود با تاسفی عمیق فضای سیاه بعد از کودتا را روایت کرده است. او در رمان راز های سرزمین من و یا روزگار دوزخی آقای ایاز، با نگاهی به شدت مدرن و با توسل به سپیدخوانی، خفقان بعد از کودتا، حضور غربی ها در ایران، قدرت یافتن ساواک و قتل آزادیخواهان را به تصویر کشیده است. گلی ترقی شاید یکی از مهم ترین داستان نویسانی باشد که تراژدی کودتا را در چند داستان خود، روایت کرده است. او با سود بردن از همان پس زمینه اجتماعی که در اغلب داستان هایش وجود دارد، گوشه ای از وضعیت طبقه شهرنشین مرفه را در تقابل با کودتا و مصدق بیان کرده که در داستان گل های شیراز (که در سال های اخیر چاپ شده است) به اوج خود می رسد. او همچنین در مجموعه داستان من هم چه گوارا هستم، یکی از بهترین نمونه ها را از نوع انسان خسته و بی هدف سال های بعد از کودتا را نوشته و خلق کرده است. پس مصدق و جریان های مربوط به او در ادبیات داستان ایران، عموماً به صورت پرداختن به جریان های اجتماعی دوره کودتا و یا بعد از آن، شکل گرفته است و نکته قابل توجه این که، در این آثار روح مصدق حضور دارد. او در داستان های ایرانی کمتر به عنوان یک شخصیت مشخص و قابل لمس درون متنی حضور پیدا کرده و دقیقاً برعکس نویسندگان آمریکای لاتین، نویسندگان ایران به جریان های دوره وی و بعد از آن پرداخته اند.
همان طور که گفتم ادبیات داستانی ایران بعد از درک فاجعه کودتا و حذف مصدق، دچار یک سکوت کوتاه شده و با هضم این اتفاق، به شکلی کاملاً آرام و کند، نسبت به مصدق و کودتا واکنش نشان داد. در این حوزه با توجه به پیش فرض هایی که دادم نیز دو رویکرد اصلی را تا دهه پنجاه و آغاز حکومت جدید می توان بیان کرد. نخست این که، نویسندگان ایرانی، به دلیل گرایش های فکری خود و نزدیکی و دوری زمانی نسبت به دوره مصدق سه دسته داستان متفاوت منتشر کردند. دسته اول به آثاری تعلق داشت که با بیانی آرمان گرایانه، نمادین و گاه خشمگین، به این مرد، چهره ای مانند اکثر چهره های سیاسی محبوب نویسندگان داد. یعنی در این پروسه، مصدق با قهرمان های روس و یا آمریکای لاتین در یک سبد قرار گرفت. این تیپ آثار که تقریباً صدایی از آنها باقی نمانده است، در راستای اهداف آرمان گرایانه خود، کوشیدند تا یک مصدق جدید بیافرینند که گویا تنها هدفش نابودی کاپیتالیسم بوده است.
این آثار به سرعت از بین رفت و جایی برای خود باز نکرد. دسته دوم، نوشته ها و داستان هایی بودند که با محوریت قراردادن دوران مصدق و اتفاق هایی مانند ملی شدن نفت، سی تیر، اعتصاب معلمان، کودتا و… از واکنش های آدم های خود نسبت به این وقایع روایت کردند. در این حوزه، رمان ها و داستان های متعدد و گاه ماندگاری به وجود آمد و حتی آثاری که جنبه ایدئولوژیک آنها سنگینی می کرد، نیز توانستند به دلیل ارائه گستره ای از وقایع اجتماعی درچارچوب متن، هنوز هم خواندنی باشند. نکته مهم این جا است که مصدق در این آثار، همان وجهه ژورنالیستی و تاریخی خود را داشته و موضوع داستان نیست. بلکه دوره او موضوع اثر قرار گرفته است. از میان این آثار برخی، با پس زمینه قراردادن آن سال ها، به روایت قصه ای دیگر مشغول بوده اند و برخی، نقش انسان دوره قبل از کودتا و خود کودتا را روایت کرده اند.
در این میان می توان به آثاری مانند: همسایه ها، بادها خبر از تغییر فصل می دهند، طوبی و معنای شب، برخی داستان های سیمین دانشور و… اشاره کرد. سومین دسته از آثاری که در آن مصدق و کودتا نقش مهمی دارند، در واقع داستان هایی هستند که به بررسی انسان بعد از کودتا و دوره اختناق و خفقان می پردازند. این دسته، شاید مهم ترین و بیشترین داستان هایی باشند که در این زمینه نوشته شده است. در عین حال نگاه شکست باور به اجتماع بعد از کودتا در این آثار موجب شد تا قسمت مهمی از روشنفکران ما نیز، درگیر نقد و بررسی زمان مصدق شوند. نویسندگان و روشنفکران جنوب ایران مانند، ابراهیم گلستان، نجف دریابندری، احمد محمود، ناصر تقوایی و… علاوه بر خلق آثاری در این زمینه، به شدت از آرمان های مصدق گفتند و نوشتند. به طور مثال دریابندری با وجود تمایلات چپ، دغدغه مصدق را با خود همراه کرد. ابراهیم گلستان، روشنفکر و طبقه متوسط بعد از کودتا را روایت کرد و نویسنده ای مانند تقوایی، از جریان نفت در جنوب داستان هایی قابل اعتنا نوشت.
بعد از سال های دهه ۴۰، این آثار افزایش یافتند و اصلاً مولفه ای با نام «ادبیات بعد از کودتا» قابل بررسی شد. در این سال ها است که چهره مصدق به عنوان یک سیاستمدار ملی در ادبیات ما جدی شده و روشنفکری ایران به همراه آثارش توجه خاصی به او نشان می دهد و به نوعی، دکتر محمد مصدق صاحب چهره جدیدی یعنی «روشنفکر سیاسی» می شود. از طرفی وضعیت اپوزیسیون او نسبت به حکومت وقت نیز موجب جدی شدن وی و تاریخ دوره نخست وزیری او شده و در این مرحله است که می توان ادعا کرد، کمتر دوره ای در ادبیات ایران است که یک شخصیت خاص، این چنین مورد توجه قرار بگیرد. رویکرد دوم نویسندگان قبل از انقلاب در همین مرحله اتفاق می افتد، یعنی روشنفکری ایرانی که تا آن روز، دچار نمادها و الگوهای اروپایی بود، می تواند، شخصیت و نام مصدق را نیز در حافظه خود حک کرده و به آن اعتماد کند. شاید مرگ مصدق در سال ۴۵، در انزوا و سکوت بیشتر به این محبوبیت و شهرت دامن زده باشد.
۳- بعد از انقلاب مصدق، در ادبیات ایران وضعیتی نو می یابد و کم کم ردپای شخصیت او در داستان ها به عنوان یک موضوع داستانی پیدا می شود. وی به عنوان یک اپوزیسیون در نزد روشنفکران ایرانی باقی می ماند. در این دو دهه داستان های زیادی درباره مصدق نوشته شده است و بسیاری از نویسندگان ما، مانند گلی ترقی، رضا براهنی، جمال میرصادقی و… در ادامه روند کاری خود در سال های قبل از انقلاب به وی پرداخته اند. اما اتفاق نو در دهه هفتاد می افتد و آن ارائه چهره ای به شدت داستانی از دکتر محمد مصدق است. در برخی از داستان های این سال ها، نویسندگان نسل جدید با رجعت به چند دهه قبل، خوانشی نو و مستقل از مصدق و کودتا ارائه می دهند. در این سویه، نسلی که درک حضوری از سال های کودتا و بعد از آن نداشته، مصدقی را می سازد که کم کم از قید چارچوب های تاریخی خود رها شده و به یک شخصیت پویای داستانی تبدیل می گردد. در این آثار که ردپای آن در دهه شصت پیدا شده است ما با آثاری روبه رو هستیم که واقعیت های تاریخی را به کناری گذارده و با منطق خود از یک افسوس تاریخی می نویسد.
این افسوس بعد از شکست به وجود آمده است. نویسندگانی مانند غزاله علیزاده، عباس معروفی، هوشنگ گلشیری و… با خلق فضاهایی آبستره و یا گاه شاعرانه، بدون هیچ اشاره مستقیمی از نگاه دهه شصت خود، انسان سال های سی و چهل و بعد از کودتا را که عموماً روشنفکران هستند، روایت می کنند. این اتفاق شاید به دلیل انزوای روشنفکران و نویسندگان ایرانی دهه های شصت و هفتاد باشد. در سال هایی که در آن به سر می بریم، قصه ها و رمان هایی با محوریت مصدق و اتفاق های بعد از کودتا نوشته شده که شاخص ترین آنها را می توان به، «دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست داشت» از شهرام رحیمیان و دو دنیا از گلی ترقی اشاره کرد. در این آثار، مصدق و انسان دوره او و بعد از او، با نگاهی عمیق تر به تاریخ خود نگاه کرده است. به هر حال، اسطوره مصدق فراتر از یک آزادیخواه ملی تصویر شده و در بسیاری از قسمت های ادبیات ما، وی و یا سایه دوره و زمان وی حضور دارد.
در پایان: مطمئن هستم، این نوشته، نمی تواند اهمیت نقش مصدق و کودتا را در ادبیات ایران آشکار کند، اما شاید، بتوان گفت که بازگشت به این نوع آثار می تواند، یادآور نقش این مرد در ادبیات ما باشد و حتی می تواند در حد و اندازه های چند کتاب تحقیقی گسترش پیدا کند. به هر حال، مصدق نامی انکارنشدنی است، فولادی که تا به امروز زنگ نزده است. روحش شاد.
منبع: منتشر شده در شرق ۲۶ اسفند ۸۲