برزو درآگاهی
در چشمان او دختران و خواهران دیده می شود. دختر 18 ساله ای که ازدواج کرده و یک مادر، با اشتیاقی فراوان برای آموختن. دو دختر دبیرستانی خجالتی که در ابتدا دست پاچه هستند اما خیلی زود و با اشتیاق به جستجو در قفسه های کتاب مشغول می شوند. کدبانوی خانه داری که تحصیلکرده نیست و اعتماد به نفس ندارد، اما دنیا را در فرای جنوب شهر تهران با خواندن کتاب های تئودور داستایوفسکی و ژان پل سارتر کشف می کند.
نازنین گوهری برای زنان محله اش، تبدیل به یک فرشته نجات مغزها شده است. این آرایشگر پاره وقت زنانه و فعال اجتماعی، چند سال پیش بود که آپارتمان قدیمی اش را به یک کتابخانه برای زنان تبدیل کرد و کتاب های دست دوم را برای پر کردن قفسه های مستقر در اتاق پذیرائی جمع آوری کرد.
ابتدا قفسه ها را با داستان های معمولی، کتاب های شعر و عناوین مربوط به روش کمک به خود پر کرده بود. اما تقاضا برای کتاب های آشپزی و الگوهای خیاطی او را به سوی جستجو برای کتاب های آمادگی دانشگاه و ادبیات سوق داد. دختربچه ها از ورق زدن کتاب های مصور کودکان به زنان امیدواری تبدیل شدند که مشتاق به کسب تحصیلات عالیه هستند.
گوهری یک دختر 17 ساله به نام صدیقه را به یاد می آورد که با گریه نزد او آمد و گفت والدینش نمی توانند از عهده تهیه کتاب های تحصیلی برای آزمون ورود به دانشگاه برآیند. کسب رتبه بالا می تواند دختر نوجوان را در مسیر آینده ای درخشان و حتی ورود به دانشکده پزشکی قرار دهد. اما اگر در کنکور شرکت نکند، به این معنی است که زندگی عادی خواهد داشت، احتمالاً با مردی به اندازه دو برابر سنش ازدواج خواهد کرد، بچه به دنیا می آورد و خانه داری می کند.
کمک کردن به نوجوان برای گوهری تبدیل به یکی از مأموریت هایش شده است. او شهر را برای پیدا کردن کتاب های تحصیلی، که درمقایسه با بازار کتاب غرب ارزان هستند اما برای مردم فقیر ایران بسیار گرانقیمت، زیر و رو می کند.
گوهری گفت: “او خجالت می کشید چون نمی توانست پول کتاب ها را جور کند.“
زن مسن تر به دختر کمک کرد. “به او گفتم: اینجا درس بخوان” و گوهری کتاب ها را به او داد.
خانم گوهری، زن پنجاه و چند ساله فربه و عینک به چشم، از آنچه انجام می دهد لذت می برد و جزئیات موفقیت ها و تجربه هایش را بازگو می کند.
او همانطور که هیجانزده از ماجراهای خودش به عنوان یک فعال اجتماعی و در حال پر کردن خلاء های اجتماعی و حتی سیاسی ناشی از تحول سریع ایران از یک مملکت عمدتاً روستائی به سوی جامعه ای با نیازهای فعلی زندگی شهری سخن می گوید، از عبارات مصطلح و شکرخدا خیلی استفاده می کند.
زنان ایرانی پیچیده در ابهامات دیدگاه عوام، به آرامی راه خود را از میان تنگناهای سیاسی، دینی و سنتی ظرف سه دهه گذشته پیدا می کنند تا موقعیت و پیشرفت را در کسب قدرت تثبیت کنند.
هرچند روحانیون محافظه کاری که با بیرون راندن شاه در سال 1979 قدرت را در کشور به دست گرفتند امیدوار بودند زنان را درنقش سنتی خود محکم نگه دارند، اما زنان با جریانی همراه شدند که آنها را آزاد می کرد. همانطور که روحانیون بذر سوادآموزی را می پراکندند و صدها دانشگاه در سراسر کشور برپا می کردند، نرخ سوادآموزی در ایران از 50% در سال 1970 به 85% در ایران امروز رسید.
آنها به جای تربیت نسل جدید قدرتمند اسلامی، کشور را به سوی عصر جدید راندند، ابهامات را تشدید کردند و هویت جوانان ایرانی را از آنها گرفتند. نیمی از این افراد هم زنانی بودند که شروع به پرسش و ایراد اشکال به قوانین و محدودیت های جامعه کردند.
پردیس مهدوی، زن ایرانی-آمریکائی انسان شناس و استاد کالج پومونا که در سال 2008 کتاب «قیام پرشور» را درباره انقلاب جنسی و جنسیت در ایران نوشته، می گوید: “این یکی از اجزای انقلاب است که دریافت زنان از خود قوی تر می شود. انقلاب، تحرکات قدرتمندتری را برای زنان به دنبال داشته است.“
گوهری که مادر دو فرزند و همسر یک کارمند است، فعالیت های اجتماعی خود را در اوائل دهه 1990 همزمان با پایان جنگ ایران-عراق و مرگ آیت الله روح الله خمینی آغاز کرد. محدودیت های دوره جنگ کمرنگ تر شدند و شعارهای کاریسماتیک رهبران انقلاب از میان رفتند. کشور شروع به عملگرائی کرد و راه زیرسازی و بهبود بهداشت را درپیش گرفت. یک مددکار اجتماعی به محله گوهری در شهر قدیمی ری آمد و او را تشویق به حضور در کارگاه آموزشی سرطان سینه کرد.
او ابتدا دلش نمی خواست در آن کلاس شرکت کند. اما از همان اولین لحظه در اولین جلسه که به معاینه سینه توسط خود فرد اختصاص داشت، تحولی اتفاق افتاد. یکی از بهترین دوستان او از سرطان سینه مرده بود. گوهری می گوید: “این چشمان مرا باز کرد. آن ده دقیقه زندگی مرا متحول کرد.“
دانش آموز بدون اشتیاق آن زمان، بعداً به پیشروی بهداشت زنان تبدیل شد. همسایگانی که بسیاری از آنها فقیر بودند و به تازگی از نواحی روستائی به محله مهاجرت کرده بودند را برای حضور در کارگاه آموزشی درباره مراقبت نوزادی، تکامل کودکان، مراقبت نسبت به سرطان سینه، تغذیه، آموزش جنسی و سلامت ذهنی تشویق می کرد.
گوهری گفت: “اگر زنان حاضر می شدند سر کلاس ها بیایند، برای آرایش موهایشان به آنها تخفیف می دادم.“
او شروع به سازماندهی زنان کرد تا برای درخواست سرویس های بهتر شهری، خیابان های با نور بهتر، پاکسازی محله ها از معتادان مواد مخدر و بزهکاران، عاری ساختن پارک ها از مزاحمین و سوزن های تزریقی که ممکن است سهواً روی آنها قدم گذاشته شود، وارد عمل شوند.
گوهری به عنوان ریاست شورای زنانی انتخاب شد که توسط خودش و همسایگان بوجود آمده بود. آنها رفته رفته خواستار برگزاری نشست با مدیران شهرداری شدند.
یکی از مقامات برجسته شهرداری به مقاومت علیه آنها پرداخت. بهانه او هم این بود: دلش نمی خواست با زنان سرو کار پیدا کند.
گوهری بیاد می آورد: “به او گفتم قول می دهم تنها بیایم. اگر وظایفت را انجام بدهی، قول می دهم که دیگر مزاحم نشوم. اما اگر کارت را نکنی، یک اتوبوس از زنان را می آورم که دفترت را پر کنند.“
نشست برگزار شد و ظرف یک هفته چراغ های خیابان درست شدند.
گوهری با ترس از خشم و غض مقامات، همیشه سعی کرد کارهایش را با دقت انجام بدهد. هیچوقت اظهارات تحریک کننده سیاسی نگوید و بر روی خطوط موجود در کشوری قدم نگذارد که اخیراً عشاء مومنی را به دلیل مصاحبه با فعالان زن در آن بازداشت کردند.
روش او کمک به خود بود. او از دوستان و همسایگانش می خواست روشی را پیدا کنند و در چهارچوب آن کار کنند و مهمتر از همه اینکه محتاط باشند.
گوهری هیچ کمکی را از خارج کشور و یا حتی خارج از شهرش قبول نمی کند.
مسرت امیرابراهیمی، یک محقق اجتماعی در تهران، گفت “او خیلی خوب می داند تا چه نقطه ای می تواند به فعالیت اش ادامه دهد و خشم و خشونت جامعه سنتی را به جانش نخرد.“
چشمان گوهری وقتی درباره موفقیت هایش حرف می زند، برق می زنند. یکی از آنها مربوط به وقتی است که دختر 18 ساله ای به نام ناهید شیرزاد نزد او رفت. او در 14 سالگی ازدواج کرده و با بدنیا آمدن پسرش در حدود دو سال پیش، از رفتن به مدرسه بازمانده است. اما او اشتهای سیری ناپذیری نسبت به کتابخوانی پیدا کرده است.
شیرزاد همانطور که قفسه ها را بدنبال عنوان های جدید می گشت، گفت: “آنتوان چخوف همدم من در خانه است. من تقریباً همه کتاب های اینجا را خوانده ام. بعضی ها یشان را حتی دوبار خوانده ام.“
به خاطر کمک های گوهری، صدیقه، همان دختری که نمی توانست از عهده مخارج تحصیلش برآید، در دانشگاه پیام نور تهران پذیرفته شد و در میان دخترانی قرار گرفت که 60درصد از دانشجویان دانشگاه های کشور را تشکیل می دهند. او در سال 2007 از رشته روانشناسی فارغ التحصیل شد و به عنوان مددکار اجتماعی استخدام شد.
گوهری گفت: “وقتی این دختر را می بینم، قدرت پیدا می کنم.“
منبع: لس آنجلس تایمز- 14 نوامبر