بازگشت به دهه۶۰
مسعود مافان
۱
از زمان سیویکمین شمارهی فصلنامهی “باران” تا همین شماره که مانند همیشه با تاخیر منتشر شده، محدودیتها در حوزهی نشر و گردش آزاد اطلاعات در ایران و فشار بر مردم، بیش از پیش شده است.
اینطور به نظر میرسد که فضای سیاسی ایران، به سرعت به سوی دورانی باز میگردد که آن را دوران “طلایی امام”[۱] میخوانند. دهه شصت، دهه اوج فشار، اختناق و سرکوب آزادیهای اجتماعی و فردی بود و در عین حال فشار اقتصادی بر شهروندان بیداد میکرد. جنگ هشت ساله ایران و عراق که آیتالله خمینی آن را “نعمت” میخواند، همراه خود جز نکبت و فشار اقتصادی برای مردم نداشت. نعمتی اگر در میان بود، برای شمار زیادی از بسیجیهای دیروز بود که برجساز و کارخانهدار و سرمایهدار و سردارهای حکومتی امروز هستند.
جامعه ما زیر فشار افت و خیزهای دههی ۶۰ آنچنان به زمین خورد که تاثیرات آن را هنوز در زندگی معلم، کارمند و کارگر بازنشستهای میبینیم که پس از ۳۰ سال فعالیت ناچار است در جامعهای که حتی جوانان تحصیل کردهاش بیکار هستند، دوباره در پی شغلی بگردند تا پاسخگوی هزینههای زندگیشان باشند. فشار اقتصادی به آسیبهای اجتماعی دامن زده است. اخبار موجود از روند رو به افزایش افسردگی ایرانیان میگوید. اعتیاد بیداد میکند. رشوهدهی و رشوهخواری به بخشی از فرهنگ مردم برای راهاندازی امور تبدیل شده است. حال پرسش این است: در نابودی اخلاق، آیا راهی به سوی یک جامعه سالم باز میشود؟
بیشک این آسیبهای اجتماعی از تاثیرات دوران موسوم به دوران “طلایی امام” است؛ دههی کتابسوزان[۲]؛ دههای که سالهای آغازین آن مطبوعات غیر وابسته همگی تعطیل شدند و تنها روزنامهها و مطبوعات و کتابهای خودی امکان انتشار پیدا میکردند. در هر خانواده، برای گذران زندگی، حداقل یک نفر ناچار بود ساعتهای زیادی را در صفهای طولانی بایستد برای گرفتن مرغ، برنج، نفت، قند، شکر، گوشت و نان. آنها گاهی به ناچار حضور در صفهای طولانی را از نیمه شب آغاز میکردند. حالا دوباره باید در صف گوشت و مرغ بایستند و بر اساس آنچه حتی در خبرگزاریهای حکومتی نیز میتوان دید به دنبال مرغ دولتی در پی کامیون حامل آن بدوند. روز سوم مرداد سال ۱۳۹۱، در خبرها آمده بود که مردم نیشابور در اعتراض به گرانی و کمبود مواد غذایی ازجمله گوشت و مرغ به خیابانها آمدهاند و فریاد “مرگ بر گرانی” سر دادهاند.
۲
فشار بر نویسندگان، روزنامهنگاران، ناشران و فعالان حقوق بشری شدت بیشتری یافته است. دوباره حکومت برای سرکوب هرچه بیشتر صداهای معترض، متوسل به ترفندهای “دوران طلایی” شده است و برای فشار به روزنامهنگاران و زندانیان سیاسی، خانواده آنها را تحت فشار وبازجویی قرار میدهند.
چندی پیش صادق صبا، رئیس بیبیسی فارسی گزارش داد که فشار حکومت ایران بر اعضای خانواده شماری از همکاران این رسانه تشدید شده است. به گفته وی، مأموران امنیتی در ایران، عضو خانواده یکی از کارکنان بخش فارسی بیبیسی را بازداشت کرده و از این طریق کوشیده بودند تا روزنامهنگار یادشده را در لندن تحت فشار قرار دهند.
فشارها تنها به همکاران بیبیسی منتهی نمیشود. وابستگان کارکنان رادیو فردا و رادیو زمانه نیز از این حیث در امان نماندهاند. چندی پیش آرمان مستوفی، مدیر رادیو فردا، اعلام کرد که از حدود یکسال پیش، ارگانهای امنیتی ایران بستگان و حتی خویشاوندان دور کارکنان رادیو فردا را احضار کردهاند و در مورد کارکنان این رسانه، از آنها بازجویی کردهاند. در دو سال گذشته بیش از صد روزنامهنگار ایران را ترک کردهاند و به کشورهای همسایه چون ترکیه یا به اروپا و آمریکا رفتهاند. ایران یکی از ناامنترین کشورها برای روزنامهنگاران است. آنها در آن امنیت شغلی ندارند. در هشت سال گذشته بیش از صد روزنامه و نشریه تعطیل شدهاند.
روند فشار و گروگانگیری تنها به خانواده روزنامهنگاران برونمرز محدود نمیشود. خانواده صانع ژاله، دانشجوی کشته شده در ۲۵ بهمن ۱۳۸۸ هنوز به شدت تحت فشار نیروهای امنیتی قرار دارند. پدر این قربانی درگیریهای پس از دهمین انتخابات ریاست جمهوری در ایران، حق السکوت ۷۵ میلیونی بسیج را رد کرده است و فشار بر این خانواده ادامه دارد. خانواده بهنود رمضانی (از دیگر جانباختگان درگیریهای سال ۸۸) ناگزیر شدهاند با دستور نهادهای امنیتی سنگ قبر فرزند خود را تغییر دهند.
از آخرین موارد گروگانگیری دستگیری پدر یاشار خامنه، دانشجوی ساکن هلند است. به گزارش رادیو زمانه، “ماموران پدر یاشار را به اتهام تامین هزینه های فرزندش که در خارج از ایران درس میخواند و با کمپین یادآوری امام نقی به شیعیان در ارتباط است، دستگیر میکنند”. حکومت اسلامی مدعی است یاشار پول ارسالی پدرش را صرف فعالیتهای این کمپین کرده و به همین دلیل پدر که تامین کننده این پولها بوده، متهم است.
رسانهای شدن خبر بازداشت عباس خامنه، پدر یاشار خامنه، پس از آن صورت میگیرد که یاشار به سکوت خواست ماموران امنیتی تن نمیدهد. او در گفتوگو با رسانه ها مطرح کرده است که “پنج روز بعد از دستگیری پدرم، مادرم تماس گرفت و گفت که پدرت را میخواهند اعدام کنند. خواهرم از من خواست در ویدئویی ابراز ندامت کنم. من هم در آن شرایط فکر کردم این کار را بکنم. در این پنج هفته هر کاری را که میتوانستم انجام دادم. برایم آسان نبود که هویت خودم را فاش کنم، اما الان به این نتیجه رسیدهام که تنها کاری که میتوانم بکنم اطلاع رسانی است.”
این فشارها تنها در پیوند با مطبوعات و فعالان سیاسی نیست، بلکه حکومت اسلامی فعالان جنبش کارگری و خانواده های آنها را نیز تحت فشار قرار میدهد. از میان فعالان جنبش کارگری که خانوادههای آنها زیر فشار هستند میتوان از رضا شهابی، بهنام ابراهیم زاده و ابراهیم مددی نام برد.
اینها در واقع تکرار حوادث دهه شصت هستند. در سال شصت ماموران حکومت برای تضعیف فعالان سیاسی، هم اعضای خانوادهی آنها را به گروگان میگرفتند و هم پس از اعدام فعالان سیاسی، از خانواده های آنها بابت هزینه “تیر خلاص” پول میطلبیدند.
۳
برگزاری نمایشگاه کتاب بدون حضور ناشران مستقل و کتابهای انتقادی پشت سر گذاشته شد. حکومت اسلامی در نمایشگاه امسال فهرست بلندبالایی از کتابهایی منتشر کرد که عرضه آنها در نمایشگاه ممنوع شده بود.
این فهرست شامل برخی از ناشران خارجی نیز شده است. پس از برگزاری نمایشگاه، فشار بر نشر چشمه دوچندان شد. وزارت ارشاد حکومت اسلامی جرم نشر چشمه را تبلیغات علیه “امام حسین” و “ترویج همجنسبازی و زنای با محارم” دانسته است.
حکومت اسلامی، حکومت کتابسوزان است. با هر نوع نگاه انتقادی و غیر اسلامی مخالف است. پس از حوادث دهمین انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۸، صدها کتاب در وزارت ارشاد خاک میخورند و نویسندگان آن در نابسامانی و ناامیدی بهسر میبرند. به گزارش وبسایت بی بی سی فارسی، سانسور به حدی رسیده است که “در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت محمود احمدینژاد، برخی از کتابهای منتشر شده دوران آقای خاتمی هم ممنوع یا لغو مجوز شده اند”. [۳]
متاسفانه وضعیت آزادی بیان و نشر در ایران نسبت به کشورهای همسایه خود، حرکتی پیوسته رو به عقب دارد. در افغانستان، عراق و پاکستان با وجود همه محدودیتها و بحرانهای سیاسی اما نشریات تازه منتشر میشوند و صداهای گوناگون در سطح رسانهها شنیده میشود. همین روند را شاید جالب باشد که در دیگر کشور همسایه ایران، یعنی ترکیه ببینیم. در آنجا نیز محدودیت آزادی بیان وجود دارد، اما در این سالهای اخیر، فضای سیاسی و جنبش مدنی و اجتماعی در ترکیه نوع دیگری از تحولات را رقم زده است.
در همین ده سال گذشته صدها روزنامه و نشریه دگراندیش و انتقادی در این کشور متولد شده اند. با وجود اینکه روزنامهنگاران در ترکیه نیز زندانی میشوند، اما حقوقدانان و وکلای آنها نسبت به ایران، از آزادی عمل و امنیت بیشتری برخوردار هستند. اگرچه این تفاوتها را باید در نوع ساختار حکومت این دو کشور نیز بررسی کرد، اما تفاوت اصلی در این نکته نیز هست که نهادهای مدنی و حقوق بشری در ترکیه، حضور فعالتر و جدیتری دارند و در سازماندهی نهادهای اجتماعی موفق هستند. آنها توانستهاند افکار عمومی داخلی و خارجی را نسبت به خود جلب کنند. بنابراین گذشته از نقش حکومت استبدادی، در واقع غیبت نهادهای مدنی مستقل در ایران، روند دمکراسی و تغییرات سیاسی را به عقب انداخته است.
۴
در “چند نکته” شمارهی بیستوهشت فصلنامهی “باران” نوشتم که نشر فارسی در تبعید مسیری رو به افول را طی میکند. این افول همچنان ادامه دارد و همکاران نشر فارسی در تبعید به سختی به کار خود ادامه میدهند. یادم می آید در همان یادداشت نوشتم اگرچه سانسور و استبداد بیداد میکند و نویسندگان و محققان ایران بیش از هر زمانی به حمایت ناشران فارسیزبان در خارج نیازمندند، اما محدودیت و امکانات ناشران در تبعید بیشتر و بیشتر و همین مانع از حمایتی جدی در این زمینه میشود.
مشکلات ناشران تبعید برای ادامه حیات بسیار واضحتر و روشنتر از این است که لازم باشد هر شماره دربارهی آن بنویسم. وقتی ناشری کتابی منتشر میکند که ۳۰۰ صفحه و قیمت آن معادل ۱۵ یورو است، برای فروش آن باید حداقل ۳۰ تا ۳۵ درصد به همکاران کتابفروش تخفیف بدهد. علاوه بر این تخفیف هزینه سرسام آور پست کتاب را نیز باید برعهده بگیرد. حال با توجه به قیمت تولید شده کتاب حتی پنج درصد نیز پس از فروش برای او باقی نمی ماند. این در صورتی است که تیراژ کتاب در برونمرز به طور پیوسته رو به کاهش است. در چنین شرایطی به واقع چگونه میتوان در راه مبارزه با سانسور همراه نویسندگان و محققان مقیم ایران شد؟
۵
زندگی در زیر فشار و اختناق، مردم را با خنده بیگانه کرده است. شادی، حقی است که در جوامع استبدادی نادیده گرفته میشود. طنز ازجمله معیارهای جامعهی آزاد است. طنز، هم نقدپذیری میطلبد و هم دیگران را به خنده دعوت میکند. طنز و طنزپردازی ـ که نیازمند آزادی بیان است ـ ازجمله قربانیان حکومت اسلامی بودند.
آمار دقیقی از نشریات طنز و فکاهی در دوران انقلاب در دست نیست. برخی تعداد نشریات طنز پس از انقلاب را بالغ بر ۲۰ عنوان میدانند. [۴] حسن جوادی نویسنده و ناشر ایرانی مقیم آمریکا اما معتقد است که از میان ۲۲۲ نشریه و روزنامه هایی که در اوایل انقلاب چاپ میشدند،۱۴نشریه فکاهی و طنز بودند که در فاصله بین سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰، بیشتر آنها توقیف شدند؛ نشریاتی چون “آهنگر”، “علیبابا”، “خروس جنگی”، “جیغ و داد”، “کاریکاتور”، “ملانصرالدین”، “مش حسن”، “بامشاد”، “شاطرالشعرا”، “فانوس”، “شاغول”، “یاقوت” و “طاغوت”. بسیاری از این نشریات به گفتهی حسن جوادی فقط یکی، دو شماره بیشتر انتشار نیافتند. [۵]
برخی از نشریات فکاهی و یا طنز بعد از انقلاب دست راستی و وابسته به هواداران حکومت بودند و بیشتر گروه های چپ و سازمان مجاهدین خلق را مورد حمله خود قرار میدادند.
یکی از جدیترین نشریات فکاهی و طنز دوران انقلاب “آهنگر” بود. براساس تحقیق آقای جوادی، این نشریه، به پیروی از نشریه “چلنگر” محمدعلی افراشته با سردبیری منوچهر محجوبی منتشر میشد و توانست ۱۶شماره منتشر شود. آخرین شمارهی نشریه “آهنگر” منوجهر محجوبی را مجبور کرد که مخفی شود و بدینوسیله این نشریه نیز تعطیل شد. منوچهر محجوبی از ایران گریخت و به لندن آمد و در لندن با هادی خرسندی همکاری کرد و چندی بعد نیز “جنگ ممنوعهها” را منتشر کرد که تنها در سه شماره منتشر شد. پس از “جنگ ممنوعهها”، منوچهر محجوبی، “آهنگر در تبعید” را راهاندازی کرد. از این نشریه نیز بیش از ۶۷ شماره منتشر شد و سپس تعطیل شد.
در سالهای پس از انقلاب، یکی از قدیمیترین نشریات فارسی زبان طنز در تبعید، نشریه “اصغرآقا” است. هادی خرسندی پس از فرار از ایران ابتدا نشریهی “طاغوت” را در سال ۱۳۵۸ به مدت چندماه در ۲۲ شماره منتشر و از اواخر همان سال نشریه “اصغرآقا” را منتشر کرد که همچنان منتشر میشود. در این شمارهی باران به سراغ او و همچنین دو تن از داستاننویسان و طنزپردازان ایران، ایرج پزشکزاد و فریدون تنکابنی رفتهایم و با ایشان گفت و گویی هرچند کوتاه درباره کارهایشان انجام دادهایم. اگر توانی باشد، از این پس در هر شمارهی باران صفحاتی را به طنز و تحلیل طنز در ایران اختصاص خواهیم داد.
۶
شمارهی بعدی فصلنامهی “باران”، ویژه روشنفکران، مسئولیت فردی و جمعی است. برای دستیابی به تغییرات اجتماعی، مسئولیت اجتماعی و آگاهی چه نقشی را بازی می کنند؟ رابطه آگاهی، تفکر انتقادی و مسئولیت پذیری از چه نوعی است؟ پذیرش تنوع اندیشه و تفاوتهای بینشی در جامعه ای که مبتنی بر رواداری باشد چه معنایی پیدا خواهد کرد؟ از دوستان و همکارانی که در این زمینه مطلب چاپ نشده ای دارند تقاضا داریم آن را تا پایان ماه اکتبر به دست ما برسانند.
پی نوشت:
۱- یکی از ویژه گی های انتخابات ۱۳۸۸، بازگشت به امامی گری بود. میرحسین موسوی و مهدی کروبی میکوشیدند تا خود را پیرو خط امام بدانند و بازگشت به دوران طلایی امام را نوید میدادند.
۲- ناصر زراعتی، نویسنده و منتقد در فیلمی مستند به سراغ کتابهایی رفته است که در دههی ۶۰ در هراس از ماموران حکومت اسلامی در حیاط خانه دفن شدهاند. او پس از گذشت بیش از دو دهه، محل دفن کتابها را میکند و آنها را که پوسیدهاند بیرون میکشد.
۳- لینک
۴- لینک
۵- سخنرانی حسن جوادی، در سمپوزیوم ایرانشناسی، برگزارکننده: نشر باران و کانون فرهنگی ایده، استکهلم ۱۹۹۸