ثمربخشی بیانیه‌ها

مرتضی کاظمیان
مرتضی کاظمیان

انتشار بیانیه‌ی اعتراض‌آمیز به‌مثابه‌ی اقدامی سیاسی، نه‌ تنها به نخستین واکنش نیروهای مخالف و منتقد سیاسی در ایران ‏امروز تبدیل شده است، بلکه در قریب به اتفاق موارد، آخرین عکس‌العمل سیاسی نسبت به تضییع حقوق اساسی ‏شخصیت‌های حقیقی و حقوقی است. این رفتار و اقدام، اینک بیش از پیش برای حکومت و نیروهای اجتماعی-سیاسی، ‏تکراری و به عادت مبدل شده است.‏

آخرین شاهد و بهترین گواه در این خصوص، واکنش گسترده و بسیار برجسته‌ی شخصیت‌های (حقیقی و حقوقی) فرهنگی، ‏سیاسی و اجتماعی به برخوردهای اخیر با کانون مدافعان حقوق بشر و شیرین عبادی، است. البته پلمپ دفتر این نهاد مدنی ‏شاخص و برخوردهای متعاقب آن با شیرین عبادی، به قدر لازم و کافی، واجد اهمیت بود که چنان بیانیه‌ها و واکنش‌هایی را ‏موجب شود. آن‌گونه که بعد از مدت‌های طولانی، چندین جمعیت سیاسی و اجتماعی ذیل بیانیه‌ای را به‌طور مشترک امضا ‏کردند و برخورد امنیتی با “کانون مدافعان” را محکوم نمودند.‏

اما به‌راستی، کارویژه‌ی این بیانیه‌ها و میزان ثمربخشی و فایده‌ی آن‌ها برای اپوزیسیون چیست؟

‏”قدرت” را با “قدرت” می‌توان مهار کرد. “قدرت” این بیانیه‌ها البته در تاثیر آنان بر جامعه مدنی و شکل‌دهی به چیزی ‏است که “افکار عمومی” خوانده می‌شود. اما صادرکنندگان و امضاکنندگان این بیانیه‌ها نیک می‌دانند که اطلاع‌رسانی آنان در ‏خصوص موضع اتخاذ شده، و نیز گستره‌ی توزیع و آگاهی‌بخشی آن‌ها، بسیار محدود و اندک است. تقریباً جز چند سطری ‏بی‌بو و خاصیت، اثری از این بیانیه‌ها در مطبوعات داخلی نیست. مخاطبان رادیوهای خارجی، کم‌شمار و البته متوقف و ‏محدود به لایه‌هایی مشخص از جامعه است. اینترنت ابزار دیگری است که این سال‌ها مددرسان اپوزیسیون و شهروندان ‏‏”غیرخودی” شده است. اما واقعیت جز این نیست که قشر بسیار محدودی از جامعه، برای خواندن این بیانیه‌ها به اینترنت ‏مراجعه می‌کنند؛ از این میان هم، مخاطبان اغلب تنها به خواندن تیتر و امضای پای بیانیه‌ها اکتفا می‌کنند؛ حتی “سوژه” نیز ‏دیگر جذابیت تامل ندارد. شبکه‌های ماهواره‌ای هم به‌ندرت بیانیه‌‌ی اپوزیسیون داخل کشور را پوشش می‌دهند. انتشار و ‏توزیع مکتوب این بیانیه‌ها هم دایره‌ی بسیار کوچکی از جمعیت پیرامون امضاکنندگان بیانیه‌ها را شامل می‌شود. خلاصه ‏آن‌که تاثیر بیانیه‌های اعتراضی بر جامعه مدنی، بسیار ناچیزتر از آن است که قادر به شکل‌دهی افکارعمومی و اثرگذاری بر ‏ساخت قدرت و تغییر رفتار حکومت -حداقل در کوتاه‌مدت و میان‌مدت- باشد. ‏

در هر موردی از تضییع حقوق اساسی شهروندان، که اعتراض جمعی یا طیفی از نیروهای سیاسی و اجتماعی را ‏برمی‌انگیزد، انتشار بیانیه‌ها تذکری است به نیروهای اقتدارگرای حاضر در بلوک قدرت، که چه “آرایش” و ترکیبی، در ‏مورد جدید، به اعتراض برخاسته‌اند. و مثلاً چه بخش‌هایی از اپوزیسیون یا اپوزیسیون و شبه‌‌اپوزیسیون به وحدت نظر ‏رسیده‌اند. همین و بس! ‏

نه دستگاه‌ها و نهادهای اطلاعاتی و امنیتی به این بیانیه‌ها کاری دارند، و نه این بیانیه‌ها خاطری را -در حکومت- مشوش ‏می‌سازد. البته معدود بیانیه‌هایی هم وجود دارند که “حساسیت‌برانگیز” هستند و به‌جای خود با “واکنش تند” مواجه و ‏سرکوب می‌شوند. اما در هر دو حالت (در تمامی این بیانیه‌ها) یک “بازی” میان جامعه مدنی و بلوک قدرت، برقرار است: ‏‏”بدانید که معترض‌ایم” - “دانستیم که چه کسانی معترض‌اند”؛ “بدانید که به چه میزان معترض‌ایم”-“دانستیم که چقدر ‏معترض‌اید”.‏

این بیانیه‌ها “پرونده”ای است که “آرشیو” می‌شود و البته “به موقع” پیش چشم امضاکننده (امضاکنندگان) نهاده می‌شود که ‏‏”پاسخ گویند و توضیح دهند”.‏

‏”قدرت را قدرت مهار می‌کند”. البته لایه‌های تمامیت‌خواه حکومت در مواردی حتی صدای اعتراض و بیانیه‌ای اعتراضی ‏را هم برنمی‌تابند؛ اما مجموع اقتدارگرایان از آن رو که به “قدرت” خویش واقفند، چندان واکنشی نسبت به این بیانیه‌ها نشان ‏نمی‌دهند. شاهدیم که در مواردی حتی سخنان بسیار تند و با ادبیات گزنده‌ای از سوی برخی اشخاص اتخاذ و نگاشته و منتشر ‏می‌شود، اما حتی “تذکری” را هم موجب نمی‌شود.‏

واقعاً انتشار این بیانیه‌ها چه حاصلی دارد؟

به جرات می‌توان ادعا کرد که اغلب این بیانیه‌ها، جز برای “ثبت در تاریخ” منتشر نمی‌شوند. “پاسخ”ی به “وجدان” که اگر ‏کاری نمی‌توان کرد، دست‌کم، “کلمه”‌ای می‌توان گفت… ‏

وجه دیگر تاثیرگزاری این بیانیه‌های اعتراضی، به روشن نگه داشتن “شمع” آگاهی‌بخشی و شکل‌دهی اندک افکار عمومی، ‏مربوط است؛ از این منظر، بیانیه‌های مزبور در “عرصه عمومی” تاثیرات ماندگار -هرچند ناچیزی- به‌جای می‌نهند. ‏

از زاویه‌ای دیگر، این بیانیه‌های اعتراضی، نهادهای حامی حقوق بشر در سطح جهانی را “آگاه و متوجه” می‌سازند. این ‏اطلاع‌رسانی، در مواردی تاثیرات غیر قابل کتمانی داشته است؛ چرا که موجب درخواست این نهادهای معتبر از نظام ‏سیاسی برای تغییر رفتار خود شده، و به‌گونه‌ای غیرمستقیم بر کنش حکومت اثر گذاشته است.‏

فراتر از این‌ها، به‌دشواری می‌توان برای بیانیه‌های اعتراض، کارویژه‌ای قائل شد.‏

‏”قدرت را با قدرت می‌توان مهار کرد.” تا هنگامی که جامعه مدنی به جایگاه و مرتبه‌ای نرسد که بتواند در برابر ‏اقتدارگرایان و دولت رانتی-ایدئولوژیک، “بایستد” و “حقوق قانونی” خود را مطالبه کند و بستاند، بیانیه‌های اعتراض، جز ‏‏”فریاد مظلوم” نیستند. ‏

پرسش قابل طرح در برابر اپوزیسیون و امضاکنندگان حقیقی و حقوقی این بیانیه‌ها این است که چرا گامی فرا پیش نمی‌نهند ‏و از دیگر ابزارها و امکانات قانونی و مسالمت‌آمیز و حقوق مصرح در قانون اساسی بهره نمی‌جویند؟ البته در موارد ‏معدودی شاهد مواردی از این دست بوده‌ایم (تجمع اعتراضی خانواده‌های بازداشت‌شدگان ملی-مذهبی در برابر دادگاه ‏انقلاب؛ تجمع اعتراضی در برابر مجلس توسط جمعی از زنان، معلمان، کارگران، و روزنامه‌نگاران؛ مراجعه‌ی جمعی از ‏نیروهای ملی-مذهبی به دفتر رییس قوه قضاییه یا به کمیسیون اصل 90 قانون اساسی؛ تحصن نمایندگان مجلس ششم؛ و…) ‏اما در اغلب موارد، انتشار بیانیه اولین و آخرین اقدام بوده است. البته این سخن بدین معنا نیست که اقدامات یادشده الزاما” ‏نتایج عینی و توفیقات زودهنگام یا برجسته‌ای را درپی داشته است؛ یا اتخاذ چنین اقداماتی در آینده، نتایج ثمربخش و ‏شاخصی را به‌همراه خواهد داشت. اما اکتفا‌ کردن اپوزیسیون و کسانی که حقوق اساسی و مدنی ایشان مورد تعرض قرار ‏گرفته است (نیروهای سیاسی و کنشگران مدنی) به صدور بیانیه‌های اعتراضی، به ندرت، واجد «پیام»ی برای ‏اقتدارگرایان حاکم در ساخت قدرت خواهد بود.‏

‏ “جدی‌‌بودن” و شجاعت در پیگیری حقوق و مطالبات، و باور به ادعاها و شعارهای حقوق‌بشرطلبانه، و عزم در پیگیری ‏آنها را می‌توان به اشکالی دیگر -‏‎ ‎و صد البته مدنی و به‌دور از قهر و خشونت، و به‌گونه‌ای مسالمت‌آمیز و در کادر ‏قانون‌اساسی- به حکومت یادآور شد. ‏