فیلم های روز سینمای جهان را برای خوانندگان روز انتخاب و معرفی کرده ایم0 فیلمهائی که هموطنان ما در ایران مجاز به دیدن آنها نیستند.
فیلم های روز سینمای دنیا
بعد از عروسی Efter brylluppet/After the Wedding
نویسنده و کارگردان: سوزانا بیر. موسیقی: یوهان سودرکوویست. مدیر فیلمبرداری: استین هین، اوله کراگ یاکوبسون، مورتن سیوبرگ، اوتو استنوف. تدوین: پرنیلا بک کریستینسن، مورتن هیوبیرگ. طراح صحنه: سورن اسکایر. بازیگران: مدس میکلسن[یاکوب]، سیدس بابت کنودسن[هلنه]، رولف لاسه گارد[یورگن]، استین فیشر کریستینسن[آنا]، مونا مالم[فارمور]، کریستین تافدروپ[کریستین]، نیلس آندرس تورن[کشیش]. ۱۲ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ دانمارک، سوئد. نامزد اسکار بهترین فیلم خارجی، نامزد بهترین بازیگر مرد/مدس میکلسن و بهترین کارگردانی از مراسم فیلم اروپایی، برنده جایزه تماشاگران از جشنواره Film by the Sea و نامزد ۱۱ جایزه از جشنواره رابرت.
یاکوب پیترسون زندگی خود را وقف کمک به کودکان خیابانی هندوستان کرده است. زمانی که یتیمخانه تحت سرپرستی او در خطر تعطیلی قرار می گیرد، پیشنهادی نامعمول دریافت می کند. تاجری دانمارکی به نام یورگن وصیت کرده تا ۴ میلیون دلار به او برای مقاصد خیریه از سوی بازماندگانش پرداخت شود، و البته دریافت این مبلغ شرط و شروطی به دنبال خواهد داشت. یاکوب نه تنها باید به دانمارک رفته و با این آدم خیر ملاقات کند، بلکه بایستی در جشن عروسی آنا، دختر یورگن حاضر شود. یورگن با زنی به اسم هلنه ازوداج کرده و دخترشان آنا خیلی زود تصمیم به ازدواج گرفته است. در مجلس عروسی مشخص می شود که یاکوب و هلنه همدیگر را در گذشته می شناخته اند و این دعوت مرموز با گذشته و آینده یاکوب ارتباط دارد و او را به با معمایی احساسی و پیچیده در زندگی اش روبرو می کند.
چرا باید دید؟
سوزانا بیر متولد ۱۹۶۰ کپنهاگ، بازیگر، نویسنده و تهیه کننده دانمارکی از ۱۹۸۹ با ساختن فیلم ویدیویی Songlines شروع به کارگردانی کرد. با اولین فیلم بلند خود فروید خانه را ترک می کند در ۱۹۹۱توانست جایزه تماشاگران جشنواره اروپایی انگرز، جایزه بزرگ جشنوار بین المللی زنان فیلمساز و جایزه ویژه فیلم اول از جشنواره مونترال را دریافت کند. بعد از ساخت فیلم کوتاه نامه به یوناس در ۱۹۹۲ و فیلم ویدیویی Luischen در ۱۹۹۴ با مسئله خانوادگی توانست دو جایزه اصلی جشنواره فیلم های نوردیک را از آن خود کند. فیلم های بعدی او انگار هرگز نبوده[۱۹۹۵]، مرام[۱۹۹۷]، یکه و تنها[۱۹۹۹]، یک بار در زندگی[۲۰۰۰] و برادران[۲۰۰۲] نیز همگی موفق به کسب جوایز متعددی از جشنواره های معتبر بین المللی شدند. بعد از عروسی آخرین فیلم بیر است که آن را بر اساس داستانی از آندرس توماس ینسن[متولد ۱۹۷۲] از شناخته شده ترین نویسندگان و کارگردان های دانمارک ساخته است که در زمینه ژانر ملودرام از تبحر خاصی برخوردار است. این اتفاق شاید در میان فیلمسازان امروز اسکاندیناوی یخ زده یک پدیده شگفت آور باشد، کسانی که از گرمای روابط انسانی در آثارشان چندان خبری نیست. سوزانا بیر هم که در فیلم های قبلی اش ناخنکی به این ژانر زده بود، موفق شده تا با استفاده از کلیشه های این گونه روند معرفی و تحول شخصیت هایش را به خوبی تصویر کند. به جرات می توان صحنه های هم آغوشی خلق شده توسط بیر در فیلم را در نوع خود از آزارنده ترین ها اعلام کرد که اغلب در نماهای درشت فیلمبرداری شده است. موسیقی عجیب و غریب و گاه چندش آور آهنگساز سوئدی فیلم نیز در کنار برش های سریع و اینسرت های گل و درخت و آسمان بر این حس می افزاید. نقطه شاخص فیلم بازی مدس میکلسن است که در فیلم قبلی بیر Open Hearts نیز حضور داشت و تماشاگران جهان بعد از حضور وی در کازینو رویال به خوبی با نام و چهره وی آشنا شدند. تصویری که او از یاکوب سرگردان میان تنهایی فعلی و گذشته ناشاد خود ترسیم می کند به شکل قانع کننده ای پذیرفتنی است. لاسه گارد نیز در نقش یورگن می درخشد. بعد از عروسی به عنوان یک درام و بهتر بگویم ملودرامی درباره از هم پاشیدن روابط انسان ها و انتخاب های متفاوت شان است که بر خلاف دیگر فیلم های اسکاندیناوی پر از احساساتی گرایی ساخته شده و گاه به شکلی باورنکردنی و طاقت فرسا کلیشه ای می شود، نمونه بسیار خوبی برای آشنایی با سینمای امروز دانمارک نیست. اما بدون شک از محصولات مهم سینمای اروپای شمالی است که فیلمنامه ای محکم، کارگردانی دقیق و بازیگرانی فوق العاده دارد و در کشور خود موفق شده هم تماشاگر و هم منتقد سخت گیر را راضی کند. هر چند که در رقابت با فیلم خوش ساخت تر زندگی دیگران در مراسم اسکار شکست خورد و دست خالی به خانه بازگشت.
ژانر: درام.
فاجعه/آپوکالیپتو Apocalypto
کارگردان: مل گیبسون. فیلمنامه: مل گیبسون، فرهاد صفی نیا. موسیقی: جیمز هورنر. مدیر فیلمبرداری: دین سملر. تدوین: کوین استیت. طراح صحنه: تامس ئی. سندرز. بازیگران: رودی یانگ بلاد[Jaguar Paw]، دالیا هرناندز[Seven]، جاناتان بریور[Blunted]، موریس بیردیلوهد[Flint Sky]، کارلوس امیلیو بائز[Turtles Run]، رامیرز آمیلکار[Curl Nose]، ایزرئیل ریوس[Cocoa Leaf]، ایزرئیل کونتره راس[Smoke Frog]، ماریا ایزابل دیاز[Mother in Law]، اسپیریدیون آکوستا کاچه[Old Story Teller]. ۱۳۹ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ آمریکا. نامزد اسکار بهترین چهره پردازی، صدا برداری و تدوین صدا، نامزد جایزه بهترین فیلمبرداری از انجمن فیلمبرداران آمریکا، نامزد جایزه بافتا برای بهترین فیلمبرداری، نامزد جایزه بهترین فیلم خارجی از انجمن منتقدان رسانه ها، برنده جایزه بهترین فیلمبرداری از انجمن منتقدان دالاس فورت ورث، نامزد جایز گلدن گلاب برای بهترین فیلم خارجی، نامزد جایزه بهترین فیلمبرداری از انجمن منتقدان اینترنتی، نامزد جایزه بهترین فیلم خارجی از مراسم ساتلایت.
امپراطوری مایا نیز پس از دوران عظمت و شکوه گرفتار سرنوشتی همچون دیگر امپراطوری های طول تاریخ شده و در معرض سقوط و فروپاشی غیر قابل پیشگیری شده است. این سقوط با خود احساس بیچارگی را برای مردم به ارمغان آورده و بدتر از آن زمینه ساز فشار ظالمانه اداره کنندگان امپراطوری بر آنان شده است. ملت مایا در برابر این ستم که هر روز در زیر بار آن خرد می شوند، دو راه بیشتر ندارند: اطاعت یا عصیان.
چرا باید دید؟
مل گیبسون یکی از مشهورترین و پول سازترین بازیگران عصر ماست. او مانند بسیاری از هم نسلانش بعد از مدتی به پشت دوربین کوچ کرد و با دومین فیلمی که کارگردانی کرد نشان داد دلبستگی زیادی به تاریخ دارد. شجاع دل[۱۹۹۵] تاریخ اسکاتلند را نشانه رفته بود و زندگی مردی جسور را که در برابر ستم شاهان انگلیسی عصیان کرد، تصویر می کرد. مصائب مسیح نیز بازپرداخت موضوعی تاریخی و جنجالی را- با تمی گسترده تر از عصیان بشر در برابر وسوسه های شیطان و کور باطنی دکانداران دین- بود و این بار گیبسون دوربین خود را به ۶۰۰ سال قبل برده تا با صرف ۴۰ میلیون دلار فروپاشی یکی از بزرگ ترین تمدن های کهن جهان و عصیان خلق در برابر حکام ظالم را به تصویر بکشد. فیلمی که به شکلی جسورانه به زبان نا آشنای مایا ساخته شده[مانند مصائب مسیح که به زبانهای آرامی و عبری بود] و در تمام کشورهای دنیا با زیرنویس به نمایش گذاشته شده است. فیلم همچون شجاع دل ساختاری حماسی و باشکوه و مدت زمان نمایشی طولانی و آکنده از خون ریزی دارد و خوشبختانه کسل کننده نیست. این حمام خون که می تواند بسیاری را از تماشای فیلم دل زده و طرفداران مارکی دو ساد را خشنود کند، سرشت واقعی سقوط تمدن های بزرگ را به خوبی نشان می دهد. تمدن قوم مایا که به گفته ویل دورانت یکی از بزرگ ترین تمدن های بشری بود و به عنوان یک استثنا توسط تمدن زورمند دیگری نابود نشد، بلکه از درون فرو پاشید. شاید همین امر انگیزه اصلی گیبسون در نمایش شامگاه مایا باشد، اما طبیعت گرایی نهفته در بطن فیلم به همراه قصه عاشقانه اش آن را به یکی از بهترین فیلم های سال قبل و نقطه اوج دیگری در کارنامه فیلمسازی گیبسون تبدیل می کند.
نکته جالب برای خوانندگان هموطن، حضور یک ایرانی در کنار مل گیبسون[دومین ایرانی در مراسم اسکار امسال بعد کامی عسگر صدابردار]است. فرهاد صفی نیا ریاضیدانی ایرانی تباری که در لندن بزرگ شده و این اولین تجربه نویسندگی و تهیه کنندگی او به شمار می رود. فاجعه تا این لحظه ۵۰ میلیون دلار عایدی داشته که رقم بزرگی در مقایسه با بودجه اش نیست، اما شکست نیز محسوب نمی شود.
ژانر: اکشن، ماجرایی، درام، عاشقانه.
دوشیزه سان شاین کوچک Little Miss Sunshine
کارگردان: جاناتان دیتون، والری فریس. فیلمنامه: مایکل آرندت. موسیقی: میکائیل دانا، ده وچکا. مدیر فیلمبرداری: تیم سوهراستت. تدوین: پاملا مارتین. طراح صحنه: کالینا ایوانوف. بازیگران: ابی گیل برسلین[الیو]، گرگ کینیر[ریچارد]، پل دانو[دواین]، آلن آرکین[پدر بزرگ]، تونی کولت[شریل]، استیو کارل[فرانک]، جیل تالی[سیندی]. ۱۰۱ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ آمریکا. نامزد دو اسکار و برنده اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد/آرکین و بهترین فیلمنامه اصیل، نامزد پنج جایزه بافتا و برنده جایزه دیوید لین، برنده جایزه بهترین گروه بازیگری از انجمن منتقدان رسانه ها، برنده جایزه بهترین فیلمنامه از انجمن منتقدان دالاس فورت-ورث، برنده جایزهبزرگ ویژه از جشنواره دوویل، نامزد گلدن گلاب بهترین فیلم و بهترین بازیگر نقش اصلی زن/تونی کولت، برنده جایزه نسل جدید از جشنواره پالم اسپرینگز، برنده جایزه تماشاگران جشنواره سن سباستین، برنده جایزه بهترین فیلمنامه از انجمن منتقدان ساوت وسترن، برنده جایزه تماشاگران جشنواره استکهلم، برنده جایزه تماشاگران جشنواره توکیو و…
الیو دختری هفت ساله رویای برنده شدن در مسابقه دوشیزه سان شاین کوچک را دارد.خانواده اش تصمیم دارند تا رویای او را به حقیقت تبدیل کنند. اما این کار چندان راحت نیست، چون اعضای فامیل به خاطر خصلت ها، مشکلات و نگرانی های خود کمتر روزی را بدون درگیری با همدیگر می گذرانند. اطرافیان الیو هر کدام گرفتار معضلی هستند؛ مثلا: ریچارد، پدر الیو که دیگران در زمینه برد و باخت در زندگی آموزش می دهد، اما خود در روابط شخصی اش چندان موفق نیست. همسرش شریل، یک زن خانه دار به شدت سیگاری است. عموی همجنس گرای او فرانک[محققی مشهور درباره مارسل پروست]، بعد از رابطه ای ناموفق با یکی از شاگردان مذکرش دست به خودکشی نا فرجامی زده، برادرش دواین یک پیرو افراطی نیچه است که نذر سکوت کرده، و پدربزرگ الیو که هرگز نتوانسته اعتیاد را کنار بگذارد، ولی بالاخره با شور و شوق آموزش الیو را برای آماده شدن در مسابقه پذیرفته است. این جمع ناهمگون ناخواسته در سفری جاده ای همراه می شوند و تنها هدف شان رساندن الیو به محل برگزاری مسابقه است که در مسافتی بسیار دور از محل زندگی شان قرار دارد.
چرا باید دید؟
جاناتان دیتون متولد ۱۹۵۷ و والری فریس متولد ۱۹۵۸ هر دو اهل کالیفرنیا و زن و شوهری خوش قریحه هستند که از سال ۱۹۸۳ با ساختن سریال The Cutting Edge شروع به همکاری کرده اند و ثمره این فعالیت مشترک دو دهه و نصفی[جدا از تحصیل در UCLA] ابتدا سه فرزند و سپس دریافت یک جایزه گرامی برای ویدئو کلیپ Rhythm Nation 1814 در ۱۹۸۹ و اینک رسیدن به انبوهی از جوایز بین المللی برای دوشیزه سان شاین کوچک بوده است. [قابل توجه کسانی که زن و شوهرهای همکار را موفق نمی دانند!] دوشیزه سان شاین کوچک اولین فیلم بلند سینمایی این زوج موفق است که نزدیک به بیست سریال و فیلم تلویزیونی قابل توجه و انبوهی ویدیوکلیپ و فیلم تبلیغاتی در کارنامه خود دارند. ساختن این فیلم پنج سال طول کشیده، البته به دلایل مالی و یافتن سرمایه گذار چشم و دل پاکی که هشت میلیون دلار بودجه لازم را در اختیارشان بگذارد! خوشبختانه این تهیه کننده جسور با فروش بیش از ۵۶ میلیون دلاری فیلم تا این لحظه دستمزد این اعتماد و اطمینان را دریافت کرده است.
چند سال قبل در معرفی زیبای آمریکایی نوشتم که بهترین هجویه های آمریکا در خود هالیوود ساخته می شوند و هنوز بر این باور هستم. دوشیزه سان شاین کوچک دلیلی محکم بر این ادعاست: یک هجویه جاده ای درجه یک از زندگی و رویای آمریکایی که به عنوان یک موضوع درسی برای روانشناس ها نیز شایسته توجه است. خوشحالم که بیل موری و رابین ویلیامز-انتخاب های اول تهیه کننده و استودیو برای نقش فرانک- کنار گذاشته شدند. چون گروه بازیگران این فیلم یکی از بهترین نمونه های انتخاب بازیگر در زمان ماست. پس سخن کوتاه: در هر جا که هستید در اولین فرصت به دیدار این خانواده بروید. یقین دارم ساعت های بسیار خوشی را خواهید گذراند.
یک پیشنهاد برای نویسندگان دایره المعارف های روانشناسی: از این به بعد برای توضیح کلمه اختلال یا کژکاری به جای نوشتن پاراگراف های دور از ذهن و پر از لغت های غلط انداز فقط عکسی از این فیلم را در کتاب خود قرار دهید!
ژانر: کمدی، درام.
ونوس Venus
کارگردان: راجر میچل. فیلمنامه: حنیف قریشی. موسیقی: دیوید آرنولد، کورین بیلی رئا. مدیر فیلمبرداری: هریس زامبارلوکوس. تدوین: نیکلاس گستر. طراح صحنه: جان پل کلی. بازیگران: پیتر اوتول[موریس]، جودی ویتاکر[جسی]، ونسا ردگریو[والری]، لزلی فیلیپس[ایان]، ریچارد گریفیث[دانلد]. ۹۵ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ انگلستان. نامزد اسکار بهترین بازیگر مرد/پیتر اوتول، نامزد جایزه بافتا برای بهترین بازیگر مرد/پیتر اوتول و بهترین بازیگر نقش مکمل/لزلی فیلیپس، برنده جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل/فیلیپس و نامزد ۴ جایزه دیگر از مراسم فیلم های مستقل بریتانیایی، نامزد گلدن گلاب بهترین بازیگر مرد/اوتول و…
موریس و ایان دو هنرپیشه موفق، اما سالخورده و دوستانی نزدیک هستند که تنها سرگرمی شان صحبت درباره نقاط ضعف نمایش هاست. ایان که به شدت از مرگ وحشت دارد، می پذیرد خواهرزاده اش جسی به آپارتمان وی نقل مکان کرده و از وی مراقبت کند. جسی دختری شهرستانی و بیست و چند ساله است که به زودی با ایان دچار مشکل می شود، چون ایان او را دحتری احمق، الکلی و بی تربیت می داند. ولی موریس در جسی چیزی دیگر کشف کرده است: یک پتانسیل انسانی که می تواند در سایه راهنمایی های مهربانانه وی شکوفا شود. اما به زودی چیز دیگری نیز شکوفا می شود و آن عشق موریس به جسی است که ۵۰ سال با وی اختلاف سنی دارد…
چرا باید دید؟
بزرگ ترین نقش آفرینی پیتر اوتول در دو دهه گذشته که ثابت می کند هنوز دود از کنده بلند می شود! این ثمره سومین همکاری راجر میچل و حنیف قریشی بعد از مادر و بودای حومه شهر است که تا این لحظه نقدهای بسیار مثبتی دریافت کرده و مورد توجه تماشاگران میان سال نیز قرار گرفته است.
راجر میچل متولد ۱۹۵۶ افریقای جنوبی در ۱۹۹۲ با ساختن مینی سریال مرکز شهر لاگوس وارد دنیای فیلمسازی شد. بعد از ساخت مینی سریال بودای حومه شهر و فیلم تلویزیونی وقتی حاضر شدید آقای پاتل، در سال ۱۹۹۵ با کارگردانی Persuasion قدم به دنیای سینما گذاشت. هر چند این تجربه نخست به دریافت جایزه بافتا انجامید، اما شهرت چند سال بعد با فیلم ناتینگ هیل به سراغش آمد. میچل که در سوریه و چکسلواکی بزرگ شده و سرانجام به انگلستان مهاجرت کرده بود، خیلی زود توانست جای پای مجکمی در سینمای بریتانیا برای خود دست پا کند. ساخت تریلر Titanic Town راه را برای کارگردانی Changing Lanes در آمریکا -با شرکت بن افلک و ساموئل جکسون- باز کرد. اما میچل نشان داد که در دل حوادث این تریلر پر خرج[که فروش موفقی هم داشت] باز هم بیشتر به دنبال پرداختن به درام فردی شخصیت هایش بود. میچل دو سال قبل با فیلم عشق ماندگار به اوج موفقیت رسید و از چندین جشنواره معتبر نامزد دریافت جایزه شد و آخرین ساخته اش ونوس با وجود اقبال اندک تجاری[لابد به خاطر هنرپیشگان مسن اش و موضوع عشق پیری!] توانست به مراسم گلدن گلاب و اسکار راه یابد. البته از صدقه سر همان نقطه ضعف هایی که باعث رماندن تماشاگر جوان شد!!!
شخصاً از بازی لزلی فیلیپس کهن سال و بازمانده سری کمدی Carry On در نقش پیرمردی غرغرو لذت بردم. البته طنز خفیفی که در سرتاسر فیلم ریشه دوانده نیز می تواند باعث انبساط خاطر بسیاری شود، پس فرصت برای دیدار با یکی از اسطوره های بازیگری چند دهه گذشته از دست ندهید، چون بعید است اوتول بتواند چنین نقشی را در سال های آتی به چنگ بیاورد!
ژانر: کمدی، درام.
هاف نلسون Half Nelson
کارگردان: رایان فلک. فیلمنامه: آنا بودن، رایان فلک. موسیقی: Broken-Social-Scene. مدیر فیلمبرداری: آندری پارخ. تدوین: آنا بودن. طراح صحنه: بث میکل. بازیگران: رایان گازلینگ[دان دیون]، شاریکا اپس[دری]، آنتونی مکی[فرانک]، مونیک گابریلا کورنن[ایزابل]، کارن شیلتون[کارن]، تینا هلمز[ریچل]، کالینز پنی[مایک]. ۱۰۶ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ آمریکا. نامزد اسکار بهتریت بازیگر نقش اصلی، برنده جایزه بهترین کارگردانی و بازیگر نقش مکمل زن/شاریکا اپس از انجمن منتقدان بوستون، برنده جایزه راسل اسمیت برای کارگردانی از انجمن منتقدان دالاس فروت-ورث، برنده جایزه ویژه جشنواره دوویل، برنده جایزه بهترین فیلم جشنواره گاتام، نامزد شش جایزه اط مراسم روحیه مستقل، برنده جایزه ویژه هیئت داوران و نامزد یوزپلنگ طلای جشنواره لوکارنو، برنده جایزه بهترین فیلم اول از انجمن منتقدان نیویورک، برنده جایزه فیپرشی از جشنواره سن فرانسیسکو، برنده جایزه بهترین بازیگر از جشنواره استکهلم و نامزد جایزه بزرگ هیئت داوران جشنواره سندنس و….
دان دیون معلم تاریخ مدرسه ای در قلب منطقه بروکلین است. او برای درس دادن از روش های معمول آموزشی اجتناب می کند، اما روش های صمیمانه ای برای قبولاندن اهمیت و نقش تاریخ و دیالکتیک به دانش آموزانش دارد. او مرتباً برای شاگردانش از فشارها، تنش ها و درگیری های بین قدرت ها و طبقات و لزوم تغییرسخن می گوید. اما میان دو خواست خود، یعنی میل به تغییر جهان و نا امیدی و تنهایی فزاینده اش سرگردان است و به زودی در می یابد که قادر به ادامه این وضعیت نیست. سرانجام برای گریز از این بن بست راهی می یابد و آن استفاده از مواد مخدر برای کاهش دردهای زندگی است. اما همین کار او را از نظر روانی آسیب پذیرتر می کند. یک بار موقع استفاده از مواد دری- یک دانش آموز ۱۳ ساله مونث و سیاه پوست - او را می بیند. همین اتفاق باعث می شود تا رابطه ای عاطفی میان معلم و شاگرد پدید آید. دری نیز در زندگی شخصی مشکلات فروانی دارد. مادر مجردش به سختی کار می کند و دری نیز برای به دست آوردن پول در حال تبدیل شدن به یک پیک توزیع کننده مواد مخدر است. به نظر می رسد هر دو محتاج حمایت هستند، اما کدامیک می تواند در چنین وضعیتی به دیگری یاری رساند؟
چرا باید دید؟
رایان فلک متولد ۱۹۷۶ از فیلمسازان مستقل آمریکایی است که از ۲۰۰۲ با ساختن فیلمی به نام مبارزه شروع به کار کرده است. دومین فیلم او به نام این مرد را دیده اید؟ موفق به دریافت جایزه تماشاگران جشنواره های سن خوزه و بوستون شد. سومین فیلمش با عنوان Gowanus, Brooklyn نیز سه جایزه مهم از جشنواره های فیلم کوتاه برای وی به ارمغان آورد و فیلم ماقبل آخرش شورشی های جوان نیز با استقبال منتقدان روبرو شد. اما Half Nelson [اولین فیلم بلند داستانی اش]با نامزدی رایان گازلینگ برای دریافت اسکار بهترین بازیگر و همچنین دریافت جوایز متعدد در جشنواره های مختلف، فلک رابه شهرتی گسترده رساند. نگاهی کوتاه به کارنامه وی نشان از دیدگاه تند انتقادی وی نسبت به وضعیت سیاسی/اجتماعی آمریکا و جهان امروز دارد که در Half Nelson به اوج خود رسیده است. انتخاب معلم تاریخی سرگشته به او این فرصت را داده تا از زبان وی و دانش آموزانش روایت گر نسل هایی باشد که مبارزه طبقاتی جزو جدایی ناپذیر زندگی شان شده است تا جایی که دوستی از دان می پرسد آیا وی کمونیست است؟
Half Nelson درسی در تاریخ معاصر برای تماشاگران و چالشی سخت با نا امیدی فزاینده ای است که در عصر گریز از ایدئولوژی گریبان گیر همه شده است، به همین خاطر تلاش دان برای تدریس دیالکتیک یا وزن تاریخ برای دانش آموزان اسپانیولی تبار و سیاه پوست می تواند برای آنها برانگیزاننده و برای تماشاگران خنده آور به نظر بیاید. از بازی گازلینگ هر چه بگویم، کم گفته ام. بنابر این زحمت یافتن این فیلم کم هزینه که با هزینه ۷۰۰ هزار دلار در طول ۲۳ روز ساخته شده را به خود بدهید و شخصاً این فیلم با ارزش را تماشا کنید.
ژانر: درام.
در جستجوی خوشبختی The Pursuit of Happyness
کارگردان: گابریله موچینو. فیلمنامه: استیو کنراد. موسیقی: آندرآ گوئرا. مدیر فیلمبرداری: فیدون پاپا مایکل. تدوین: هیوز واینبورن. طراح صحنه: جی. مایکل ریوا. بازیگران: ویل اسمیت[کریس گاردنر]، جدن اسمیت[کریستوفر]، تندی نیوتن[لیندا]، برایان هاو[جی تویستل]، جیمز کارن[مارتین فروهم]، دان کاستلانتا[آلن فراکش]، کرت فولر[والتر ریبون]، تاکایو فیشر[خانم چاو]. ۱۱۷ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ آمریکا. نامزد اسکار بهترین بازیگر نقش اصلی مرد، نامزد گلدن گلاب بهترین بازیگر مرد و بهترین بازیگر جوان، نامزد جایزه بهترین بازیگر مرد از اتحادیه بازیگران سینما، نامزد جایزه بهترین بازیگر مردد و بهترین بازیگر جوان از انجمن منتقدان رسانه ها، نامزد چهار جایزه از مراسم Image و….
دهه ۱۹۸۰. کریس گاردنر مردی فعال و خوش قلب است که از نظر مادی روزگار خوشی ندارد، اما به شدت برای سر پا ماندن تلاش می کند. ولی همسرش دیگر از وضعیت سخت زندگی شان به تنگ آمده و خانه را ترک می کند. این واقعه سبب می شود که کریس به پسرش کریستوفر تنها بماند. هنوز از بهت و ضربه روحی این واقعه خلاص نشده اند که که توسط صاحبخانه از منزل مسکون شان رانده می شوند. کریس به همراه پسرش آواره کوچه و خیابان می شود، اما عشق عمیق او به پسرش باعث می شود تا با وجود زندگی در مکان های پست مختلف با باقیمانده نیرویش به جنگ علیه شرایط موجود ادامه دهد…
چرا باید دید؟
گابریله موچینو متولد ۱۹۶۷ در سینمای امروز ایتالیا نام شناخته شده است. او از ۱۹۹۶ با ساختن سریال مکانی در آفتاب شروع به فیلمسازی کرد. اولین و دومین فیلم های سینمایی اش کمدی های همین است! و برای همیشه در مغز من نام داشت. فیلم دوم سر آغاز شهرت و موفقیت داخلی و خارجی موچینو بود. از سومین فیلمش آخرین بوسه رگه هایی از درام و قصه های عاشقانه به آثارش راه یافت. این فیلم جایزه دیوید دوناتللوی بهترین کارگردانی و جایزه تماشاگران جشنواره سندنس را برای وی به ارمغان آورد و زمینه ساز شناخته شدنش در آمریکا شد. آخرین فیلمش مرا به یاد داشته باش، عشق من با شرکت مونیکا بلوچی از فیلم های پر فروش سال ۲۰۰۴ ایتالیا شد. ویل اسمیت بعد از دیدن دو فیلم آخر وی مصرانه بر کارگردانی خود و پسرش در فیلم اخیر پافشاری کرد و نتیجه آن به شکلی باورنکردنی فروش باورنکردنی ۱۵۷ میلیون دلاری فیلم تا این لحظه و رسیدن اسمیت های پدر و پسر به مراسم اسکار و نامزدی در یکی از مهم ترین رشته شد.
در جستجوی خوشبختی همان گونه که از نامش پیداست درامی خانوادگی و به شدت عاطفی درباره پدر و پسری در آمریکای دو دهه قبل و سرشار از مبارزه آنها با بیخانمانی و زندان و مشکلات مختلف برای رسیدن به اعتبار و احترام اجتماعی است. در جستجوی خوشبختی فیلمی ساده در ستایش از عشق و امید و حفاظت آنهاست و شاید بتوان مهم ترین عامل قدرتمندی فیلم را در حقیقی بودن ماجرای کریس گاردنر و این که او در حال حاضر یکی از مرفه ترین مردان آمریکاست، دانست. از دیگر نکات جالب فیلم حضور گاردنر واقعی در یک صحنه کوتاه و بیخانمان واقعی در کل فیلم و پرداختی بیش از حد معمول به آنهاست و تبلیغ برای یکی از ارزان ترین خطوط هوایی آمریکا[Pacific Southwest Airlines] است. اگر موچینو را نمی شناسید، یقین دارم که با دیدن در جستجوی خوشبختی شیفته نوع نگاه او به موضوع عشق و علاقه و محبت میان نوع بشر خواهید شد که تنها مایه ادامه زندگی و مبارزه است!
یک موضوع دیگر: کسی مکعب جادویی روبیک را به یاد می آورد؟ از نقش محوری این مکعب در فیلم غافل نشوید، چون ویل اسمیت برای آماده شدن جهت بازی در نقش گاردنر روزها توسط یک آدم خبره برای حل این مکعب آموزش دیده!
ژانر: زندگی نامه، درام.
ناشناس Unknown
کارگردان: سایمون براند. فیلمنامه: ماتیو وین. موسیقی: آنجلو میلی. مدیر فیلمبرداری: استیو یدین. تدوین: لوئیس کاربالار، پل ترخو. طراح صحنه: کریس جونز. بازیگران: جیمز کاویزال[جین جکت]، گرگ کینیر[دماغ شکسته]، بریجت مویناهان[الیزا کولز]، جو پانتولیانو[مرد بسته شده]، بری پپر[مردی با لباس دامدارها]، جرمی سیستو[مردی که با دستبند بسته شده]، پیتر استورمر[مردی با چکمه پوست ماری/استیون بریان]، کریس مالکی[کارآگاه جیمز کرتیس]. ۹۸ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ آمریکا.
پنج مرد در یک انبار مواد شیمیایی به هوش می آیند. هیچ کدام از آنها نمی داند کیست و در آنجا چه می کند. ابتدا مردی که بعد مشخص می شود جین نام دارد به هوش می آید و خود را با چهار دیگر که اولی به صندلی بسته شده، دومی تیر خورده و با دستبند به نرده ها آویزان است، سومی که دماغش شکسته و چهارمی که ضرباتی دریافت کرده و بعد از وی به هوش می آید. درها بسته و خروج از انبار غیر ممکن به نظر می رسد. مردها یکی یکی به هوش می آیند و آنها نیز از هویت و چرایی حضور خود در انبار اظهار بی اطلاعی می کنند. جین روزنامه ای پیدا می کند که در آن خبر ربوده شدن دو مرد توسط گروهی ناشناس منتشر شده است. با گذشت ساعت هایی چند اندک اندک جرقه هایی در حافظه آنها درباره حوادث قبل از بیهوشی زده می شود و زمینه را برای درگیری های آتی مهیا می کند. به نظر می رسد که دو نفر از این افراد همان ربوده شدگان و سه نفر دیگر ربایندگان آنها هستند که در صدد باج خواهی اند، اما کدامیک؟
چرا باید دید؟
احتمالا با خواندن خلاصه قصه خود را با یکی دیگر از قسمت های اره روبرو خواهید دید، اما عجله نکنید چون این یکی هم تازگی های خاص خود را دارد و بر خلاف سری اره لااقل امید رهایی شخصیت ها را نابود نمی کند و به اندازه آنها خونین نیست!
اولین فیلم سایمون براند یک تریلر کم هزینه[۳ میلیون و ۷۰۰ هزار دلار بودجه] است که با وجود وقوع حوادثش در مکانی واحد و بسته، لااقل تا اواسط نیمه دوم فیلم قادر به جذب تماشاگر خو کرده به تریلرهای متعارف است. اما پیچ نهایی قصه و در واقع گشوده شدن گره ها آن را تبدیل به محصولی درجه دو می کند که نمونه های بسیاری از آن را دیده ایم و تنها تفاوت این یکی با نمونه های مشابه افزوده شده ایده اولیه[بی خبری از هویت و جابجایی شکار و شکارچی] است. با خرج اندکی انصاف می شود گفت که کارگردان در کار با همین مایه موفق است و بازیگرانی که انتخاب کرده، شخصیت اصلی خود را لو نمی دهد و همین بر تعلیق فیلم می افزاید. فضای پارانوئیدی خلق شده در سه چهارم فیلم که با پیدا شدن سر و کله یک زن در پایان قصه-به روال همه چنین قصه هایی که رد پای زنی باید در آن دیده شود- به سرتاسر آن تسری پیدا می کند، تم اعتماد و هراس را در کنار جدال درونی فرد برای انتخاب میان خیر و شر-شکار یا شکارچی- به شکلی معقول تبدیل به موضوع اصلی فیلم می کند. ناشناس با وجود همه مزایایی که شمردم و حضور گروهی از بازیگران درجه یک سینمای آمریکا تا این لحظه فروش موفقی نداشته و باید منتظر اتمام اکران سینمایی و پخش ویدیویی آن بود تا نظر قطعی را صادر کرد. با این حال اگر مدتی است یک تریلر دلچسب به تور تان نخورده، همین یکی را غنیمت بشمارید!
ژانر: درام، راز آمیز، تریلر.