حسین محمدی
صادق زیبا کلام، معمولا ساده و صریح سخن می گوید. چنین است که در مصاحبه با روز به صراحت انتخابات مجلس هشتم را “فرمایشی” می خواند و اینکه “این مجلس باید از مجلس هفتم هم مطیع تر باشد.” متن مصاحبه در پی می آید.
آقای زیباکلام، تحلیل شما از نوع برخورد هیات های نظارت با مساله بررسی صلاحیت کاندیداها و ردصلاحیت های گسترده چیست؟
فکر می کنم این رد صلاحیت ها کاملا قابل پبش بینی و انتظار بود. به هر حال جناح راست بعد از پیروزی در انتخابات تیر 84 همه قدرت را از آن خود کرده است و بالطبع نمی خواهد مجلسی به وجود آید که گروه و اقلیت مستقلی در آن وجود داشته باشد و از حاکمیت جناح راست تمکین نکند. همان طور که در قوه ی مجریه و سایر قوا یکدستی کامل وجود دارد، اینان مصر هستند که مجلس هشتم هم همینطورباشد و حتا مایلند این مجلس از مجلس هفتم هم مطیع تر، سر به زیر تر و ساکت تر باشد. بنابراین طبیعی بود که رد صلاحیت ها گسترده باشد و نه تنها کسانی که به احزاب وابسته به اصلاح طلبان از قبیل مشارکت، کارگزاران، سازمان مجاهدین انقلاب و حتی حزب اعتماد ملی وابستگی دارند، رد شوند؛بلکه سعی می کنند چهره ها و کسانی را نیز که چندان وابستگی به جریانات اصلاح طلب ندارند و در عین حال از جناح راست هم نیستند حتی الامکان به مجلس راه ندهند تا مجلس با حاکمیت یکدست شود.
البته در این دوره هیات های نظارت هم تعداد زیادی را ردصلاحیت کردند.
نکته ی جالب این است که بخش عمده ای از کاری را که معمولا شورای محترم نگهبان انجام می داد و افراد را به این اتهام یا جرم یا ظن که درجه ی اسلامیت شما ضعیف است یا درجه ی وابستگی شما به نظام ضعیف است یا درجه ی ارادت شما به قانون اساسی کم است و میزان قبول کردن ولایت فقیه در شما خیلی زیاد نیست و… را این بار وزارت کشور انجام داد در حالی که وظیفه ی وزارت کشور اساسا بررسی شکلی مدارک داوطلبان است که مثلا متقاضی مدارک دانشگاهی و سایر نکات پیش بینی شده در قانون را داراست یا نه. این مرحله اول بود و مرحله دوم اینکه فی الواقع این کاندیداها تا چه اندازه التزام به ولایت فقیه دارند و… را شورای نگهبان با ابزار و وسایلی که در اختیار داشت اندازه گیری میکرد! اما همان طور که گفتم این بار وزارت کشور نه تنها مدارک داوطلبین را بررسی می کرد، بلکه میزان اعتقاد و التزام داوطلبین به ولایت فقیه و قانون اساسی را نیز راسا مورد بررسی قرار می داد.
با توجه به حاکمیت هشت ساله اصلاح طلبان، تا چه حد می توان خود اصلاح طلبان را ـ از جهت عدم توان کافی برای قانون مند کردن نهادهای نظارتی ـ مقصر دانست؟
یک بحثی بین اصلاح طلبان وجود دارد ـ یا وجود داشت ـ به اسم فرصت سوزی. معنی این اصطلاح در هشت سال دولت قدرقدرت و قوی شوکت آقای خاتمی به طور خلاصه این بود که در دوم خرداد یک فرصت خوب برای انجام برخی از اصلاحات سیاسی به وجود آمده بود؛ از جمله مهم ترین آن ها همین مساله انتخابات بود، تا انتخابات به این وضع وحشتناک نیفتد، به گونه ای که افرادی مستقل تر و خوش فکرتر که می توانند بیش از سایرین از مصالح مملکت مراقبت کنند بنا بر دلایل سیاسی حق نامزد شدنشان از بین نرود و در مقابل این حق عمدتا به کسانی تعلق نگیرد که در خط حکومت و حاکمیت هستند.
یعنی فکر می کنید در این زمینه کاری انجام نشد؟
این فرصت از بین رفت؛ درحالی که عده ای عقیده داشتند این فرصت بعد از انتخابات دوم خرداد وجود داشت ولی اصلاح طلبان نتوانستند از این فرصت بهره بردای کنند و اصلاحات لازم را در عرصه سیاسی به وجود بیاورند و نتیجه آن انتخابات کم و بیش فرمایشی است که ما امروزه شاهد آن هستیم.
آقای زیباکلام، اصلاح طلبان در شرایط حاضر چه می توانند بکنند؟ چه استراتژی ای را باید در پیش بگیرند؟
سوال خیلی دشواری است. فرض بگیریم الان معجزه ای اتفاق بیفتد و نامزدهای اصلاح طلب تایید صلاحیت بشوند و بتوانند در انتخابات شرکت کنند. یک سوال منطقی به وجود می آید که فرض بگیریم 100 یا حتی 200 نماینده اصلاح طلب هم به مجلس هشتم راه پیدا کنند، افزون بر مجلس ششم قادر به انجام چه کاری هستند؟ بنابراین بر فرض، من اگر شخصا خواسته باشم به سی نماینده اصلاح طلب در تهران رای بدهم علی القاعده این سئوال برای من مطرح است که این سی نماینده که به مجلس می روند، برای من چه کاری می توانند انجام بدهند. بنابراین من فکر می کنم مساله تعیین استراتژی برای اصلاح طلبان از این مساله که صرفا در انتخابات شرکت یا آن را تحریم کنند، فراتر می رود . من فکر می کنم مساله اصلاحات و آینده اصلاحات فراتر از بحث انتخابات باشد.
از نظر شما چه باید می کردند؟
من فکر می کنم در حقیقت عاجل ترین کاری که کل جریان اصلاح طلبی و مجلس ششم باید انجام می دادند، این بود ـ و هست - که مقداری به خودشان برگردند و ببیند چرا نتوانستند از آن فرصتی که بعد از دوم خرداد به وجود آمده بود استفاده کنند. دشواری ها در کجا قرار داشت و آیا می شد از آن فضا بیشتر و بهتر استفاده کرد؟ متاسفانه اصلاح طلبان به مساله ی انتقاد از خود که بعد ازپایان دوره ی دوم ریاست جمهوری آقای خاتمی مطرح شد چندان جدی نپرداختند که ببیند اشکال کار درکجا بود و از خودشان نپرسیدند که ما چه کردیم که نبایستی می کردیم یا چه نکردیم که بایستی می کردیم. هیچ گاه به دنبال تجزیه و تحلیل این مساله نرفتند. هرچند که همیشه وعده ی آن را می دادند ولی در عمل متاسفانه چندان جدی به دنبال آن نرفتند.
خب، اگر اصلاح طلبان از شما به عنوان یک صاحب نظر سیاسی دعوت کنند تا به آسیب شناسی دوران هشت ساله اصلاحات بپردازید، به چه نکاتی اشاره می کنید؟
فکر می کنم اصلاح طلبان دو اشکال اساسی داشتند. یکی فقدان برنامه ی منسجم، منضبط و مشخص و واقع بینانه برای پیشبرد امر اصلاحات به جلو. به عبارت دیگر اصلاح طلبان هیچ دستورالعمل یا برنامه ای که نشان دهد چگونه می خواهند اصلاحات را به جلو ببرند و آن را ادامه دهند، نداشتند و در بهترین حالت برنامه ریزی آنها از امروز به فردا بود. مشکل اساسی دوم این بود که اصلاح طلبان از همان ابتدا هم حمایت و پشتیبانی آیت الله خامنه ای را از دست دادند و با دشمنی ای که با آقای هاشمی رفسنجانی کردند او را هم از دست دادند. به نظر من این خطای استراتژیک دوم اصلاح طلبان بود. در حالی که ضرورتی نداشت و انها می توانستند به نوعی هم با رهبری رابطه داشته باشند و از آن طرف هاشمی را هم له نکنند که او نتواند از اصلاح طلبان حمایت کند.
خب، در حال حاضر که دو قطبی احمدی نژاد – هاشمی پیش آمده، اصلاح طلبان نمی توانند از هاشمی برای پیشبرد اهدافشان استفاده کنند؟
من فکر می کنم اصلاح طلبان زمانی به سمت آقای هاشمی آمدند که دیر شده بود. اگر خاطرتان باشد در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری در سال 84 در رقابت بین آقای احمدی نژاد و هاشمی بود، اصلاح طلبان در حقیقت صف بستند تا از آقای هاشمی دفاع کنند. ولی من فکر می کنم مقداری دیر شده بود و شاید قبل از دفاع از آقای هاشمی، اصلاح طلبان باید به این مساله می پرداختند که آیا اساسا اینکه ما هاشمی رادر سال 78 آن گونه مورد حمله قرار دادیم، امر درستی بود یا نه. اینکه الان یک دوقطبی به وجود آمده که یک سو اصول گرایان هستند و آقای احمدی نژاد و یک سمت هم آقای هاشمی و دیگران، طبیعی است که استراتژی اصلاح طلبان باید به گونه ای اجتناب ناپذیر جمع شدن پشت آقای هاشمی و کروبی و خاتمی در مقابل نیروهای اصول گرا باشد.
خب، با توجه به همه این مسایل، اصلاح طلبان در انتخابات مجلس هشتم چه باید بکنند؟
اصلاح طلبان هیچ چاره ای ندارند الا اینکه پشت سر حداقل نامزدها که بعداز ردصلاحیت های گسترده می مانند، جمع شوند و سعی کنند که آن ها را وارد مجلس کنند.