طرح جلوه حجاب، آخرین تدبیر دولتمردان فعلی است برای حل مساله ای که پنهان کردنش دیگر ممکن نیست. دو هفته پیش چماق در بدحجابان بود و اینکا هویج آمده است. حال آن که حجاب زنان جزء کوچکی از مساله بزرگ تری است به اسم جابه جائی فرهنگی با تغییر هویت فرهنگی. به زبان روشن اکثریتی از مردم ایران با حجاب مساله ای ندارند، اما اقلیتی دارند و باید قانع شوند به قبول آن. از قضا اکثریت نزدیک به تمامی این اقلیت، زاده جمهوری اسلامی اند. حال بحث بر سر این است که با این اقلیت چه باید کرد. دولت قبلی می گفت با فرهنگ سازی و دولت فعلی معتقدست بایدشان به زور آژان به راه راست هدایت کرد.
گروهی هستند که خود را قائل به هر نوع دستکاری در زندگی و طبع بشری می بینند. تاریخ هم نمی خوانند، از گذشته هم درسی نمی گیرند. هر چه نشانشان بدهی که بعد از کشف حجاب تاریخی رضاشاه که با روند طبیعی سیاست جهانی هم همراه بود و مانعی در مقابل نمی دید به جز عادت ها و سنت ها، سالیان گذشت. اما زمانی که متفقین ریختند به کشور، و درست همان روزی که ارتش متفقین به تهران رسید و رضاشاه از در دیگر گریخت. عکسش هست که در میدان توپخانه چطور هر چه می بینی زن چادری است.
سئوال ساده آیا تصور می کنید که اگر روزی دولت فعلی نباشد و به هر شکل برداشته شود همان اندازه 25 شهریور زن چادری در تهران دیده می شود. اگر پاسخ منفی است – که بی تردید چنین است – بایدمان پرسید که پس چرا آژان را وارد این دایره کرده اید. چرا قبول نمی کنید که طبع بشری محتاج زمانی است برای اقناع. اما موضوع این مقاله اثبات بی اثری مبارزه کنونی با بدحجابی نیست. موضوعش طرح جلوه حجاب است
بر اساس این طرح که از دو سه ماه پیش نمی دانم کدام یک از اعضای دولت احمدی نژاد اول بار از آن سخن گفت قرار شده است مبارزه با بدحجابی از تولید شروع شود. بگو نقره داغ، بگو هویج و چماق. یعنی که قرارشده است لباس های خاص تولید شده در کارگاه های خاص در پانصد واحد صنفی عرضه شود و این کالاها مارک و کد داشته باشد. از اول تیرماه هم قرارشده فروشگاه هائی که لباس های زنانه بدون مارک و کد عرضه کنند به عنوان قاچاق فروش جریمه شوند. رییس اتحادیه فرموده است “طبیعتا لباس هایی که مغایر با شئونات اسلامی و اجتماعی باشند، به هیچ وجه از سوی اتحادیه کد داده نمی شود و به این ترتیب فروش این کالاها متوقف خواهد شد. این طرح به معنای محدودیت انواع مد لباس و حرکت به سوی یکسان سازی شکل و طرح و رنگ انواع لباس هاست”.
هر چه رییس اصناف اصرار کند که طرح داوطلبانه است، هم ما و هم صاحبان آن پانصد فروشگاه می دانیم که “داوطلبانه” امری دیگری است. اما اصرار بر استفاده از صفت “داوطلبانه” برای کاری پشت آن هم هویج دارد و هم چماق، بدان معناست که طراحان طرح هم جرات و اعتماد به نفس لازم برای جا انداختن آن ندارند. مانند همان مبارزه با بدحجابی است که سخنگوی دولت با گفتن این که مبارزه ربطی به دولت ندارد، نشان داد که خود می دانند حرکتی ضد مردم صورت می گیرد که با موازین مردمداری نمی خواند. این جا هم معلوم است.
اما در این طرح چیزهای دیگری هم معلوم است. آن پانصد “داوطلب” چطور انتخاب شده اند که هم قرارست جایزه بگیرند و هم معافیت مالیاتی. این حرکت یعنی ماهی چند میلیون سود، به نسبت اندازه و فروش. دولت از کجا این همه ابراهیم ادهم و فضیل پیدا کرد که کاری چنین چسبناک را به دستشان بسپارد. آیا اینان همان کارمندان قدیمی دولت هستند یا تازگی با موعظه های رییس جمهور [ مثل جمله ما مملکت امام زمانی باید بسازیم] تحولی در درونشان رخ داده است.
سئوال دوم این که تشخیص آن ده ها هزار فروشگاه دیگر که “داوطلب” نشده اند، از اول تیرماه که قاچاقچی محسوب خواهند شد، با کی است. کدام مرجع. تجسم این که کارمند دون پایه و جوان فرمانداری فلان شهرک دور [ اصلا نه بگو تهران ام القرا] مطابق آئین نامه مشغول تشخیص شئون اجتماعی بانوان جوان و تعیین حد و اندازه دامن ها بر حسب شئون اجتماعی هستند، فقط به کار فیلم های ناتورالیستی دهه شصت ایتالیا می خورد با بازی البرتو سوردی و ویتوریا دسیکا.
دولت محترم روشن کند که آیا این میزان دخالت – که به راستی بیش تراز این ممکن نیست – هنوز در راستای اهداف کاستن از تصدی گری دولت و میدان دادن به بخش خصوصی است، یا می پذیرند که به هر بهانه و به هر حیله روز به روز بر حوزه دخالت دولت در زندگی عمومی مردم می افزایند.
من مرده شما زنده، باشید و ببنید پایان این طرح را. ببینید که آیا جز تبدیل شدن به سوژه کاریکاتوریست ها چیزی از آن می ماند. ببنید که چطور خواهند کشید که فروشنده ای صدا می کند “بیکنی برانددار”، و آن یکی می گوید “چادر قاچاق”. چرا که اولی خر حاکم را نعل کرده و دومی سهم تشخیص شئون اجتماعی را نپرداخته است. بنشینید و ببنید که در کارتونی یکی به یکی می گوید براندی روس دارم اما براند اتحادیه ندارم چون کامپیوتر تشخیص “شئون اجتماعی” از کار افتاده است.
ایران سرزمین اسراف و دورریزهای بی رحمانه است. دولتمردان معمولا از دور ریز نان و انرژی توسط مردم سخن می گویند و آن را نکوهش می کنند اما کسی نمی گوید مثلا از هزاران پارکومتر کنار خیابان های تهران، این میلیون ها وسیله ای که هر سال توسط دولتی ها خریداری می شود و بعد با تغییر هر مدیری به انبار می رود و فراموش می شود. کسی سخن از ریخت و پاش عظیم و غیرقابل تصوری نمی گوید که در شرکت های دولتی می شود. کسی نمی گوید هزینه این همسایه ها و دوستان و مشاوران جوان که دولت ها می آورند بر دوش مردم تا چه حدست. کسی نمی گوید طرح جلوه حجاب، چقدر از کیسه ملت بیرون می برد [هم مستقیم و هم از طریق بخشودگی مالیاتی]. کسی نمی گوید آیا دولت محترم معتقدست تمام تاریخ اسلام و شیعه، مردم با این روش ها مسلمان مانده اند. آیا روحانیت و مبلغان شریعت با همه امکاناتی که داشتند نتوانستند به وظیفه خود عمل کنند و این رسالت به عهده دولتی ها افتاده که با طرح نان و آبدار ابتکاری جلوه حجاب مشکل قانع کردن جوانان را به عهده بگیرند. حاج عزالممالک اردلان نقل کرده است که وقتی صحبت کشف حجاب شد کسانی رفتند تا رضاشاه را قانع کنند که آژان وارد صحنه نکند. اما جوابش این بود مردم تا با چماق در سرشان نزنی نمی فهمند کدام کار به نفعشان هست. من هم عمر و حوصله ندارم که شصت سال صبر کنم. حالا از آن زمان هفتاد سال گذشته است. ملاحظه بفرمائید حاصل نداشتن عمر و حوصله را.
جامعه شناسی درباره جامعه ایرانی می گفت ایرانی ها در رفتار شخصی خود بسیار محتاط و حسابگرند [ مثال آورد خرید خانه، داماد یا عروس کردن یا به مدرسه فرستادن فرزند، خرید سهام، سفرسیاحتی و زیارتی که همه اطراف آن بررسی و سنجیده می شود] اما در رفتار اجتماعی بسیار شلخته و بی محاسبه اند[مثال می آورد حرکت های جمعی ایرانیان مثل شرکت در مجامع عمومی، رای دادن که در لحظه آخر و پای صندوق تصمیم بدان گرفته می شود] خلاصه این جا دیگر قهر و شورست و از آن حسابگری ها که در رفتار شخصی هست خبری نیست.
این گفته جامعه شناسانه را می توان تعمیم داد و گفت همان کسان که در هزینه کردن ثروت خود بسیار حسابگرند. حساب صورت حساب آب و برق را مراقبند. به اندک تغییری در مخارج خانه، دنبال علت آن می گردند، به قول قدیمی ها از شدت احتیاط آب شب مانده نمی خورند، نه دستی در مفاسد دارند و نه احتمال خلاف شرع و قانون در موردشان می رود. همین ها چون به صرف بیت المال می رسد هیچ یک از آن احتیاط ها در کار نمی آورند. به راحتی سیستم های نظارتی را دور می زنند. گزارش خلاف دادن برایشان نه که گناهی نیست بلکه مکروه هم شمرده نمی شود. کسی نمی گوید وقتی کسانی را که کاری را بلد نیستند در مقامی می نشانیم که بدان آگاه نیستند، امکان تصمیم غلط و هزینه سازچقدرست و این برگردن کیست. انگار همین قدر که هزینه ای بین احاد مردم تقسیم شد دیگرکراهت ندارد. باری کسی را نگرانی برای سرنوشت و آینده جامعه نیست.چه باک که این مطالبات انباشته به کجا می رسد.
روشن بگویم، طرح جلوه حجاب، نمونه تقلبی همان مبارزه نیروی انتظامی با بدحجابی است، با این تفاوت که اگر آن طرح میلیارد ها تومان به بودجه نیروی انتظامی پمپ کرد و هیچ اثر نداشت، این یکی میلیاردها در جاهای دوست و آشنا خرج می کند، چند اداره و مدیرکل و بازرس هم به مجموعه دایناسوری دولت اضافه می کند و هیچ.
همان حکایت است که مقنی به حاج میرزا آقاسی غر زد که میرزا این جا آب نیست که ما را مامور فرموده ای به کندن در این گرما. حاجی فرمود اگر من به آب نرسم باری تو که به نان می رسی. بکن. حالا ما نیز در نقش حاجی خطاب به پانصد “داوطلب” خوش اقبال حرفمان این است که بکن نازنین که فعلا از سفره مردمی که دوازده میلیونشان زیر خط فقر می زینند نان و بوقلمونی رسیده است. بکن جانم. این همان چاهی است که از بی خردی خودمان را در آن انداختیم. بکن.